سه شنبه 16 ارديبهشت 1393
رقص با گرگها، مهدی اصلانی و ايرج مصداقی
اول گفته باشيم آنچه بايد را. هر زندانی به ويژه زندانيان عقيدتیسياسی اگر ساکن هتلی پنج ستاره نيز باشند حقوقی دارند که مطلقاً قابل انکار نبوده و نيز دفاع از حقوق زندانی فارغ از هرگونه انديشه سياسی بیهيچ استثناء وظيفهی تمامی فعالان سياسی اجتماعی و مدافعان حقوق بشر است. ضرب و شتم، شکنجه، تحقير و توهين به کرامت انسانی زندانی کتبسته در هر شکل محکوم است.
اين مکتوب به قاعده میبايست به هنگام يورش به بند ۳۵۰ منتشر میشد. به جهاتی چند از جمله فضای هيجانزدهای که بخشی از يارتودلیهای جمهوری اسلامی تحت عنوان "اپوزيسيون" برپا داشته و نيز برای مقابله با پارهای کجفهمیها با تاخيری دو هفتهای رسانهای میشود. ما به عنوان دو زندانی سياسی سابق در دههی شصت که تا هميشهی هنوز داغ يار بر دل داريم و تازيانهی جمهوری اسلامی بر پشت، به قدر بضاعت دانستههایمان بر سمزدايی از اين فضا تاًکيد داريم.
جمهوری اسلامی معجونحکومتی است. نظامی همهکُش و همهخوار. هم خود میخورد و هم ديگری را. کيفيت متفاوت زندان حکومت اسلامی پس از آنکه نظام در دوران "اصلاحات!" بخشی از خودش را خورد با به حبس رفتن بخشی از اصطلاحطلبان آغازيدن گرفت. از آن هنگامه تاکنون حکومت اسلامی در ويترين خود سعی بر بازتعريف مقولهی زندان به ويژه زندان سياسی دارد. حکومت اسلامی با به رسميت نشناختن جرم سياسی و انکارِ هويتِ زندانيان سياسی، با مفهومی کلی و مندرآوردی "اقدام عليه امنيت ملی و جاسوسی" تعريفی نو از زندان و نمايشِ زندانِ گُلخانهای خود دارد.
به عنوان دو زندانی سياسی سابق در دههی شصت قصد آن نداريم تحمل و رنجِ کيفرِ حتا يک روز از به حبسشدهگان را کمبها و ناچيز شماريم. ما رنج خانوادههای زندانيان را رنج نوع بشر دانسته و با آن مهربان هستيم و نيز مقاومت زندانيان را میستاييم. جانمايهی حرف ما اما آن است که حوادث اخير منجر به وقوع حمله به بند ۳۵۰ اوين و مکثِ نظام بر داشتن امکاناتی از جمله موبايل و ام پی تری و تابلت و ... برای زندانی سياسی، پردهای شوم از نمايش کريه نظام برای منزه جلوه دادن خود بود. در جامعهای که گشتهای رنگووارنگ حکومت الله روز روشن مقابل چشم همهگان ديشهای ماهواره از بامها جمعآوری میکنند و همان شب خبرش را در سيمای ضرغامی به اطلاع همهگان میرسانند، و دسترسی به فيس بوک و توئيتر و ورورد به دنيای نت و فضای مجازی جدا از سدهای قانونی تقريباً ناممکن میباشد، داشتن تلفن همراه و ارتباط زندانی سياسی با تلفن همراه با شبکههای فارسیزبانِ برونمرزی معنايی دارد که آنرا حکومتيان خوب میدانند و بس. حکومت اسلامی نوعی از زندان و زندانی برساخته که بيشتر به ويترين پهلو میزند. زندانِ ويترينی را میتوان در هر بزنگاه بر سر هر کوی و برزن نمايش داد و پزش را به جهانيان داد. پس از حادثهی بند ۳۵۰ بخشِ خبرِ تلويزيون فارسی بی بی سی در گفتوگو با يکی از زندانيان بند ۳۵۰ شرح ماوقع را از وی جويا شد. ارتباط تلفنی زندانی سياسی(بخوان امنيتی) از بند ۳۵۰ پس از حوادث با لندن، فارغ از گفتههای زندانی، تبليغی است آشکار برای نظام زندان نظام اسلامی. زندانی که در آن مانند خيابان ناصرخسرو سيمکارت خريد و فروش میشود، هر نامی میتوان نهاد جز زندان امنيتی و سياسی به معنای رايج آن. (عليرغم هياهوی رسانهای، رژيم از اين گونه خبررسانیها بيش از بقيه استفاده میبرد) آنگونه که ما میدانيم و میفهميم در هيچيک از کشورهای همسايه و منطقه حتا با دموکراسیهايی پررنگتر از نظام اسلامی (مانند ترکيه) چنين امکاناتی در اختيار زندانی نمیباشد. تصور اينکه زندانی سياسی در زندان ترکيه در بخش خبری تلويزيون "سی ان ان" يا "بی بی سی" به گفتوگو بپردازد بيشتر به شوخی پهلو میزند. نظام زندان حکومت اسلامی را نه با تابلت و موبايل که با تابوت و قبر و قيامت و تابستان ۶۷ و کهريزک بايد مورد قضاوت قرار داد. اين نظام پتانسيل آن دارد تا در هر بزنگاهی که احساس خطر از نيستی خود کند (نه البته به راحتی گذشته) تابستان ۶۷ و کهريزک برپا سازد. فراموش نکنيم پس از دوران اصلاحات به هنگامی که بسياری از ذوبشدهگانِ در اصلاحات از تغيير ماهيت نظام سخن میگفتند. حکومت اسلامی در حوادث موج سبز، کهريزک برپا داشت.
ابتدا خبر را مرور میکنيم: ساعت ۹ صبح روز پنجشنبه ۲۸ فروردين ماًموران زندان اوين به بهانهی بازرسی بند ۳۵۰ زندانيانی که در مقابل اين بازرسی مقاومت نشان داده (اتاقهای ۳ و ۱) و خواهان بازرسی در حضور خودشان بودند را به گونهای مورد ضرب و شتم قرار دادند که ۱۹ نفر به شکل جدی آسيب ديدند. اين يورشبازرسی به شهادت دو تن از ساکنان همين بند (قربان بهزادياننژاد رئيس ستاد انتخابات ميرحسين موسوی و محسن ميردامادی دبيرکل جبهه مشارکت، که در سال ۶۰ در راهروهای شکنجهگاه اوين رژه میرفت) حدود دوساعت ادامه داشته است.(۲) پس از اينرخداد و محکوميت آن توسط بسياری از فعالان سياسیاجتماعی در داخل و خارج و البته در توافقی نانوشته اين حادثه به "پنجشنبه سياه" معروف شد.
اگر قرار بر آن باشد نامگذاری حوادثی از اين دست را با رنگ، آن هم از نوع سياه توضيح دهيم بیشک برای حوادث دورههای نظامِ زندانِ حکومت اسلامی رنگ کم خواهيم آورد.کافی است در فضای مجازی کسی سنگی را به ته چاهی پرت کند. بلافاصله عنوان و مفهومی ساخته و به سرعت تکثير خواهد شد.
زندانيانی که صابون حکومت اسلامی در دههی شصت بر تنشان ماليده شده نيک میدانند در بازرسیهای رايج زندان و نيز در برچيدن سفرههای جمعی و مقابله با ورزش جمعی زندان گوهردشت و در نهاربازارِ سرکوبِ پاسدارانِ تباهی جز دستوپای شکسته و کتفهای بيرون زده و چشم کور شده که حکم بدنسازی زندانبان را داشت نصيبی حاصلِ زندانی نمیشد، و زندانيان خود بدين عمل زندانبان چربیگيری نام نهاده بودند.
بند ۳۵۰: در دورانی که ما به حبس بوديم بندی با عنوان ۳۵۰ در اوين نمیشناختيم. اين بند همچنين در ردهی ساختمانهای تازهتاًسيس اوين نيز نمیباشد. بر اساس حوزهی دانستههای ما و نيز در تماس با پارهای زندانيان دوران اخير، بندی که ۳۵۰ خوانده میشود بخشی از بند ۳۲۵ میباشد(بند يک از چهارگانههای اوينِ قديم را ۳۵۰ مینامند) در دوران اخير پارهای ساختمانها و بندهای اوين با تغيير نامگذاری مواجهه بوده است. ساکنان بند ۳۵۰ اوين شامل بخشی از سران اصلاحطلب مانند محسن ميردامادی. تنی چند از متهمينِ منسوب به مجاهدين، مانند ( اصغر قطان، اسدالله هادی، غلامرضا خسروی، رضا اکبریمنفرد، جواد فولادوند و ...) بخشی از نيروهای ملیمذهبی و نهضت آزادی مانند عماد بهاور، حسن زيدآبادی عبدالفتاح سلطانی و .. برخی از دستگيرشدهگان حوادث موج سبز معروف به "بچههای کفِ خيابان" مانند اکبر امينی که به اتهام بالا رفتن از جراثقال به حبس رفت. ) پارهای از دستگيرشدهگان سپاه و وزارت اطلاعات با اتهاماتی چون جاسوسی و مالی و اخلاقی مانند بهنام معنوی (کادر سابق وزارت اطلاعات - اتهام: جاسوسی برای اسرائيل، حکم: ۱۰ سال زندان)، عليرضا اوسيوند (همکار سابق اداره کل اطلاعات خوزستان)، محمد آقايی (همکار سابق وزارت اطلاعات - اتهام: جاسوسی برای اسرائيل، حکم: ۷ سال زندان) شاهين دزفولی(کادر سابق وزارت اطلاعات که به اتهامِ جاسوسی برای اسرائيل حکم: ۵ سال). و برخی از مسلمانهای سنی که در غرب کشور بازداشت و به اوين منتقل شدهاند (مختار رحيمی، شهرام احمدی، کاوه ويسی، کاوه شريفی، طالب ملکی و بهروز شاه نظری که از زندانيان کرد اهل سنت میباشند در بهار سال ۱۳۸۸ توسط ادارهی اطلاعات کردستان بازداشت و پس از ماهها انفرادی و بازجويی ، به تازهگی از سوی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران به رياست قاضی مقيسه، به اتهام محاربه به اعدام محکوم شدهاند.) بسياری از افراد فوق بر اساس دانستههای ما تا پاييز گذشته از جمله ساکنان بند ۳۵۰ بودند.
بلند میگوييم تا فراموشمان نشود: نظام زندان حکومت اسلامی از فردای آن بهمن يخزده تا به امروز دورانهايی متفاوت از سر گذارنده. بیترديد سياهترين دوران نظام اسلامی را میتوان از فردای سی خرداد شصت تا پايان سال ۱۳۶۳ قلمداد کرد. شبهای هزار بار مردن و تکتيرهای شمارش شده در اوين. از جمله "برکات" اين دوران، سياست توابسازی است که پشت قبالهی نظام اسلامی شده است. در زندانهای حکومت اسلامی از ابتدا تا حال، روح و جسم تؤامان هدف قرار گرفته و میگيرند. مبنای نظامِ زندانِ حکومتِ اسلامی از هنگام بازشدن چرخهای ايرفرانس بر آسمان مهرآباد و فرود مسافر نوفللوشاتو با احساسی معادل "هيچ" بر نفرينسرای ايران، تا کنون بر دو چيز استوار بوده است. تحقير و دريدنِ ذاتِ آدمی تا سرحد خود نبودن در ترجمان و مفهوم توبهی اسلامی. و بدينسان انسانزُدايی اسلامی در قوانينِ حوزه و چاه، جوهر و بنيانِ مجازات اسلامی در ايجادِ فکرِ يکسان و تفتيشِ فکر قرار گرفت. حرفِ همهی سالهای کارخانهی ذوبِ انسان تا به امروز با شيوههای متفاوت لکهدار کردن انسان بوده است. اين زنگی مست از بدو ظهورش گردنفرازی را برنتابيده. غرور در اين نظام جايی نداشه و بايد محو شود. تفاوتی هم نمیکند چه کسی؟ از نمايش مرجع بزرگ شيعه آيتالله سيدکاظم شريعتمداری بر پردهی جادو تا چهرهی برجستهی اطلاعات و امنيتی نظام سعيد حجاريان با گلولهای بر مغز و گردن که حتا توان روخوانی اعترافات بازجوساخته را نيز نداشت بياد به نمايش عمومی درآيند. وی را بر روی صندلی چرخدار نشاندند تا به خود نبودن خود معترف شود.
به عنوان دو زندانی سياسی سابق دههی شصت شهادت میدهيم و به ياد میآوريم که پس از برکناری لاجوردی و حاج داوود با گشايش نسبی فضای زندان، مسئولين زندان در قزلحصار در پايان سال ۶۴ شرط آزادی بسياری از زندانيان را حضور در مقابل دوربين و خواندن متنی کوتاه مبنی بر «اينجانب.. عضو گروهک... از تمامی مواضع گروه خود اعلان انزجار و آنرا محکوم میکنم» قرار داده بودند. انصاری مدير وقت زندان قزلحصار در توضيح اين عمل میگفت: "ما مطلقاً قصد پخش اينگونه مصاحبه را نداشته و نداريم و اساساً نيازی هم به پخش آن نداريم چرا که ساعتها از رهبرانتان مصاحبه گرفته و آماده پخش داريم. وی در چرايی گرفتن مصاحبهها میگفت: بايد يادتان نرود رفتيد بيرون بريد پی کسبوکارتان و روتون را کم کنيد."
گرفتن مصاحبه جدا از فلج کردن زندانی و تحميل گفتمان سکوت، برای مديريت زندان نوعی روکم کردن نيز به حساب میآمد.
در نظام فکری خمينيسم هرجا گفتمان رقيب به ميان آمد بايد محو شود. اين سنت تا کنون کارپايهی فکری نظام اسلامی بوده است. جمهوری اسلامی تمامی صداها وگفتمانها را از يک گلو پژواک میکند و نام آنرا میگذارد چند صدايی. در عين حال هر صدا و گلويی ديگر را که بوی رقابت دهد و گفتمان رقابت ايجاد کند را میدرد. اين حکومت نظامی بیفاعل را میماند که مدام در آن عمل فعل جاری میشود. در کلانسياست يگانه است. از سويی پر از درگيریهای سياسی درونی است از سويی ديگر نظامی است تکصدا. جمهوری اسلامی همچنين از ابتدای تولد منحوسش دو چيز را هرگز برنتابيده. آلترناتيو و تشکيلات. پارهای مواقع حتا با نيتخوانی دست به جنايت زده و میزند. بختيار، قاسملو، شرفکندی و .... حکومت اسلامی اگر همين الان فکر کند که در شاخ آفريقا جريانی ممکن است در آيندهای نه چندان دور به آلترناتيو بدل شود در خوردنش هيچ ترديدی به خود راه نمیدهد. تحت هر شرايطی گفتمان رقيب را میزند. اين نظام خط قرمزهايی دارد که به شدت بدان پایبند است. جمهوری اسلامی نظامی است روکمکن و يکی از بیقلبترين ساختارهای سياسی جهان را دارد. تمام تلاشش را به کار میبندد تا رو کم میکند چون مکرر در مکرر رويش کم شده است. دست به هر کاری میزند تا زندانی بِبُرد و بشکند چون پيشتر خودش شکسته است. با منطقی روشن. وقتی من میشکنم همه بايد بشکنند. وقتی من رويم کم میشود روی همه را بايد کم کرد. بطر بطر جام زهر هستهای و اتمی و اقتصادی را با مهرههای "ظريف"اش سر میکشد اما عربده و بدمستیاش را اسرای نبردی نابرابر يعنی زندانی سياسی نصيب میبرد. و بدين ترتيب اين نظام بهيمی کنترلی غريب را بر جامعهی ايران تحميل کرده است. در اين نظام شما مطلقاً صدای نقد دين نمیشنويد اما گشايش دين چرا. صبح تا شب در تاکسی و خيابان و پيادرو و حتا در جدلهای مطبوعاتی و مجلس اين ترجيعبند گوش کر میکند: "به علی قسم، به فاطمه زهرا اين که تو میگويی اسلام واقعی نيست" کاربهدستان نظام اسلامی از ايران جهنمی ساختهاند که اکثر ساکنانش با يک زبان سخن میگويند. از دروازهبان ملیپوش که موهايش را ژل میزند و پورشه میراند و قيمه نذری عاشورا هم میزند میپرسند چگونه با اين مهارت پنالتی را گرفتی؟ پاسخ میدهد: آقا امام زمان عنايت کرد مسير توپ را درست تشخيص دادم. از ديگر ورزشکار معروف میپرسند چگونه با پای غيرتخصصیات اين توپ را گل کردی؟ میگويد خدا کمک کرد توپ نشست روی پای چپم و رفت تو سکنج دروازه. از هنرپيشهی مرد چشم رنگی و زيباروی سينما میپرسند بزرگترين جايزهای که دريافت کردی چه بوده؟ پاسخ میدهد مشرف شدن به مکه مکرمه و پوشيدن لباس احرام.
اخيرا خانم لعيا زنگنه هنرپيشهی زيباروی زن سينمای ايران به مناسبت تولد حضرت زهرا و روز مادرِ خودساختهی حکومت، در سيمای اسلامی فرمودند! اگر من جای مسئولين بودم نام شناسنامهای فاطمه را برای هيچکس صادر نمیکردم چون در منزل همه فاطمه را فاطی صدا میکردند و اين بزرگترين جفا در حق آن بانوی بزرگوار است.
نگاهی به پارهای موضعگيریهای سياسی در حادثهی اخير يورش به بندِ ۳۵۰ اوين توسط شخصيتها و جريانات سياسی که بيشتر در غالب جمعآوری امضاء تبلور يافت نشان از غلبهی گفتمان جمهوری اسلامی در اکثر متنهای منتشره دارد.
اول: نامه بيش از "چهارصد فعال مدنی و سياسی" به حسن روحانی: اين متن که در ايران تنظيم و توسطِ رجبعلی مزروعی و به واسطهی مهرههايی شناخته شده که بيشتر يارتودلی جمهوری اسلامی هستند تا اپوزيسيون، در مايلينگ ليست اتحاد جمهوریخواهان و شبکههای موازی برای جمعآوری امضاء چرخانده شد شروعی اين گونه دارد: «به نام بهترين وکيل(نام مستعار و مدنی بسمه تعالی) اين روزها نزديک به يک سال است که ردای اميد ملتی بر دوش شما آرميده و شما را به حکم تدبير و اعتدال بر کرسی اعتماد خويش نشانده است. [...] ما از جايگاه ياور و همراهتان با شما سخن میگوييم حتما اطلاع داريد در روزهای گذشته ظلم عريانی به جای هديهی روز ميلاد دختر پيامبر اکرم و روز مادر به مادران و همسران دلسوختهی زندانيان سياسی بند۳۵۰ زندان اوين روا داشته شده است.[...] جناب رئيس جمهور ايمان داريم اين ايستادگی و آزادگی شما بر تارک تاريخ اين مملکت ثبت خواهد شد.» (۳)
تکليف پارهای امضاءکنندهگان حرفهای در رهبری اتحاد جمهوریخواهان از پيش مشخص است. (ايشان هر متنی را امضاء میکنند مگر خلافش ثابت شود!) اگر بتوان منطقی بر امضاء گذاشتن بر پای متنی بيشتر دينی تا سياسی توسط خداباوران يافت، امضای ديگرانی که مدعی سکولاريسم و جدايی دين از سياست هستند را چه بايد نام نهاد. امضای اين دسته را هرچه بناميم دفاع از حقوق زندانی سياسی کمترين نقشی در آن نداشته و بيشتر به يارگيری سياسی و موضوع اتحادها بر میگردد.
نمونه دوم: در نامهای با عنوان "به نام حق" که به امضای ۱۳۷ زندانی سياسی پيشين رسيده، از زندانيان خواسته شده تا دست از اعتصاب غذا بردارند چرا که به باور امضاءکنندهگان «برخوردهای خلاف شرع و قانون سلامت زندانيان را به خطر انداخته» و نيز زندان و زندانی سياسی به "خار مغيلان" تشبيه شده است و البته بر مظلوميت آنان تاًکيد. «ازياران دربندمان که مظلومانه و با تن مجروح و مضروب اعتصاب غذا را فرياد نجيبانه خود ساختهاند مصرانه میخواهيم که هر چه سريعتر به اعتصاب غذای خود پايان داده و بدانند که صدای مظلوميت آنان بار ديگر در گوش ملت ما طنين انداز شده است» (۴) تنها مکثی کوتاه بر ادبيات عاشورايی و به غايت مذهبی بيانيه ۱۳۷ زندانی با سپاه واژهگانی چون خار مغيلان و مظلوميت و ... نشان از آن داردکه حکومت اسلامی گفتمانی را بر جامعه حقنه کرده که پيشاپيش نوعی از گفتمان سکوت به شمار میآيد.
نمونه سوم: ۶۵ نفر از زندانيان سالن ۱۲ زندان رجايیشهر با انتشار نامهای از همگان درخواست کردند تا برای رفع هرگونه قهر و خشونتورزی از سرزمين ايران و پرهيز از دروغپردازی و نفرتانگيزی دعا کنند.[...] دعا کنيم برای زنان و مردانی که به خاطر عقايد و انديشههای خود در زندان به سر میبرند برای زندانبانان آنان برای رعايت حقوق انسانها. دعا کنيم. مهم نيست دعا را به کدامين قبله میخوانيم. مهم نيست به فارسی میخوانيم يا زبان ديگری ولی بياييد دعا را خالصانه و از صميم قلب بخوانيم. بياييد دعا را با هم و برای هم بخوانيم. دعايی برای مدارا و بردباری. دعايی برای ايران و مردمان آن. دعايی برای بارور شدن اميدهايی تازه برای حياتی جديد. بياييد برای ايران دعا کنيم. (۵)
در نمونه فوق میتوان نام زندانيان سالن ۱۲ زندان گوهردشت را برداشت و به جای آن آيتالله دستغيب يا موسوی اردبيلی و يا هر آيتالله کمی زاويهدار با راًس حکومت را نشاند و خبر را اينگونه تنظيم کرد: آيتالله دستغيب در ديدار با خانوادهی زندانيان سياسی فرمودند: «بياييد دعا را با هم و برای هم بخوانيم. دعايی برای مدارا و بردباری. دعا را خالصانه و از صميم قلب بخوانيم.» (۶)
در اکثر متنهای منتشره در قراری نانوشته به گونهای سخن گفته شده تا قدرت خيلی از ما رميده نشود، و اين تندادن به گفتمانی است که جمهوری اسلامی تحميل کرده. مینويسيم کوری. میخوانيم بينايی.
تاريخ ما دورهی غريب و ننگينی را از سر میگذراند. ۳۶ سال پس از استقرار نظامی مبتنی بر آپارتايد دينی و توافقی به ظاهر همهگير بر سر آيندهای سکولار. جمهوری اسلامی با تحميلِ گفتمانی از جنس خود فضايی به غايت دينزده ساخته و سعی در آلوده کردن ديگران دارد. بخشی از اپوزيسيون را به آپانديس و زائدهی خود بدل کرده. شاهد میطلبيد؟ به نمونه زير توجه کنيد.
نمونه چهارم: ورشکستهترين و دستباختهترين سياستبازِ ايرانی فرخ نگهدار در صفحه فيس بوک خود حادثهی يورش به بند ۳۵۰ را مشابه ماجرای حمله به زندان عادلآباد شيراز در سال ۱۳۵۲ دانسته و معتقد است: «مطابق اطلاعات اين تهاجم توسط بخش امنيت داخلی سپاه و بخش هايی از قوه قضائيه رهبری شده است. سياست درست جلب حمايت بقيه ارکان نظام عليه اين مهاجمان است. به ميان کشيدن بقيه ارکان نظام و يا حمله به آنها ستيز با حقيقت به انگيزه سياسی و کمک به بيرون کشيدن مهاجمان از انزواست. [...]حاصل اين اقدامات بايد کاهش شکاف دولت-ملت باشد و نه افزايش آن»(۷) ناگفته پيداست اين بقيه ارکان نظام که با نگاه نگهدار نبايد پايشان به ماجرا کشيده شود و اصلا بايد بدانها آويزان شد دفتر بيت محترم! رهبری و دولتِ بنفشِ روحانی است. نگهدار در پاسخ به يکی از کامنتها نقش علی خامنهای را نيز اين گونه فرمول میکند «به نظر من بيشتر احتمال میرود که اتفاقی رخ داده و حالا آقا بايد واکنش نشان دهد. بهترين حالت اين است که آقای خامنهای عمل را محکوم و دستور رسيدگی دهد. [...]درخواست ما اعزام يک هيات بازرسی متشکل از نمايندگان سه قوه برای تهيه گزارش ماوقع است» (۸)
به زبان شيرين فارسی نگهدار از برادران لاريجانی میخواهد بروند حقيقتيابی کنند. چون چيچو فرانکوی حکومتی يکی بر راًس مجلس و ديگری رياست قوه قضاييه را عهدهدار است و لابد رياستِ بنفشِ قوهی مجريه دکتر کليدساز نيز بر مبنای موضوع مورد مناقشه و تخصص، وزير دادگسترش پورمحمدی را به حقيقتيابی گسيل میدارد و نه مثلاً وزير راه و يا اقتصاد را.
نکتهی قابل توجه در بيان اين موضع آقای نگهدار که همانا تداوم فاجعهآميز سياست "مشی شکوفايی" جمهوری اسلامی است آنکه هيچيک از نيروهای منتسب به اصلاحات و دست راستیترين آنها نيز پيشنهادی اينگونه سخيف و سپردن گوشت به گربه را ارائه ندادند.
نمونه پنجم: محسن کديور با صدور بيانيهای که با "انّالله و انّااليه راجعون" آغاز شده ماجرای يورش به بند ۳۵۰ را "بیسابقهترين برخورد و خشونت عليه زندانيان سياسی طی دو دههی گذشته" خوانده است. حادثهای که به روايت محسن کديور در آن "بيش از ۳۰ تن از اين زندانيان مضروب و مجروح شدند، حداقل چهار تن از زندانيان سياسی به دليل خونريزی و شکستگی به بيمارستان خارج از زندان منتقل شده اند، و ۳۲ نفر پس از ضرب و جرح به انفرادی منتقل شدهاند" محسن کديور با وقاحتی ناب در بررسی پارهای علل اين حادثه میگويد: «زندانيان سياسی قبل از انقلاب بندی جدا داشتند و از زندانيان جرائم عمومی مجزا بودند. اما پس از انقلاب نظام جمهوری اسلامی منتقدان و مخالفان مسالمتجو را از اعضای گروههای مسلح براندازی و جاسوسان دول خارجی تفکيک نکرد»(۹) محسن کديور که حادثه بند ۳۵۰ را در ۲۰ سال گذشته بیسابقه میخواند به کشتار تابستان ۶۷ که میرسد از آن به عنوان "حادثه" نام میبرد. تو گويی نزديک به چهارهزار نفر با اتوبوس ته دره افتاده يا ذاتالريه گرفتهاند. محسن کديور همچنين در موضعگيری ديگری از عنوان "برخیشان به درک واصل شدند در ميدان جنگ" سخن گفته بود.
نمونه ششم: عمادالدين باقی در مکتوبی تحت عنوان حقيقتيابی (واکاوی حادثه ناگوار بند ۳۵۰) با نگاهی کموبيش مشابه محسن کديور با فروکاستن دفاع از حقوق زندانيان فارغ از هرگونه انديشه ای و خودی و غيرخودی کردن مفهوم زندانی و مقولهی حقوق بشر يکی از دلايل رخداد بند ۳۵۰ را "نقض اصل تفکيک و طبقهبندی زندانيان" دانسته وی حضور زندانيان امنيتی در کنار زندانيان سياسی و مطبوعاتی را به نوعی از عوامل حمله به بند ۳۵۰ جلوه میدهد: "هر کس به سادگی میفهمد که جاسوسی و ترور و عضويت در سازمان های مسلح با پرونده متهمان حوادث سال ۸۸ که عنوان دوپهلوی فتنه بدان دادهاند تفاوت ماهوی دارد و از نظر شخصيتی نيز تفاوت آنها روشن است"(۱۰)
کوتاه زمانی پس از کشتار تابستان ۱۳۶۷شيخ محمد مقيسه (ناصريان) مدير زندان گوهردشت و يکی از عواملِ اجرايی و کليدی کشتار تابستان ۱۳۶۷ در زندان گوهردشت پس از برچيدن دارها و خونشويی در جمع زندهماندهگان حاضر در حسينيه ی گوهردشت،با شکمی برآمده و پيراهنی ولنگار و با چهرهای خمار و چشمانی که از خونِ تابستان قی کرده بود. به جبرانِ حقارتِ شکست در جنگ و محروميت از اقامهی نمازِ ظهر در کربلا و نمازِ عصر در قدس مانندِ سردارانِ فاتحِ جنگهای صليبی با برهنهترين کلام چنين گفت: تعدادی را که لازم بود از سرِ راه برداشتيم. هرکس به مقررات اسلامی تن ندهد سزايش همان خواهد بود. شما فکر کرديد کار تمومه! نه؟ تازه در صورتِ موفقيتِ منافقين فکر میکرديد که ما اشتباهِ زمانِ شاه را مرتکب می¬شديم. فکر کرديد مردم! به همين ساده¬گی درِ زندانها را باز میکردند و شما را روی شونههاشون بيرون میبردند. به جانِ امام آخرين فشنگهای اسلحهخانهی زندان برای تک تکِ شما خشابگذاری شده بود. اطمينان داشته باشيد که اگر قرار بود ما زندان تحويل کسی بديم جز تَلی از خاک گيرِ کسی نمیآمد. سرِ اين موضوع ما با کسی شوخی نداشتيم و نداريم. اين حکم و تکليف دين مبين و شرع مقدس و حکم قران است. و حق با شيخ مقيسه بود.
و نکتهی پايانی آنکه در حوزهی سياست ما هيچ قرائت رحمانی از اسلام (بخوان حکومت اسلامی) نداشته و نداريم و نخواهيم داشت. با نمدمالی جمهوری اسلامی، اين گليم نخنما را نمیتوان فرش ابريشم جلوه داد.
ایرج مصداقی ـ مهدی اصلانی
ـــــــــــــــــــــــــ
۱- نگاه کنيد به کتاب زندان جلد اول
۲- نگاه کنيد به تارنمای کلمه
۳- نگاه کنيد به نامه بيش از ۴۰۰ فعال مدنی و سياسی به روحانی تارنمای نوروز
۴-نگاه کنيد به نامه ۱۳۷ زندانی سياسی سابق. تارنمای کلمه
۵- نگاه کنيد به فراخوان ۶۵ زندانی سياسی بند ۱۲ گوهردشت. تارنمای کلمه
۶- نگاه کنيد به پيشگفته
۷- نگاه کنيد به صفحهی فيس بوک فرخ نگهدار
۸- پيشگفته
۹- نگاه کنيد به "اعتراض به ضرب و جرح زندانيان سياسی" محسن کديور . جرس
۱۰- نگاه کنيد به حقيقتيابی... عماد باقی. گويانيوز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر