اوکرائین، ادامه سیاست مستعمره های «تک قومی»
15 سال پس از تقیسم
یوگسلاوی به 6 جزیزه قومی
یونگه ولت- ترجمه رضا نافعی
15 سال پیش ناتو بمباران یوگسلاوی را آغاز کرد. از این جنگی که حقوق بین المللی را زیر پا نهاد چه درس هائی باید گرفت و چه ارتباطی با چالش امروز در اوکرائین دارد؟
با فرا رسیدن 24 مارس 15 سال از حمله ناتو به جمهوری فدرال یوگسلاوی می گذرد. این جنگ که بدون موافقت سازمان ملل صورت گرفت 78 روز و شب مردم صربستان و مونته نگرو را با وحشت بی وقفه مرگ در هر لحظه روبروساخت. هزاران نفر را کشتند و صدمات دیر پا بر آن کشور و زیرساخت آن وارد آوردند. جنگ تبلیغاتی همراه با آن عظیم بود. تبلیغاتی که باید به مردم جهان بقبولاند که این یک جنگ تجاوزکارانه و ناقض قوانین بین المللی نیست، بلکه یک «دخالت بشردوستانه» است، که برای نجات مردم کوزوو صورت می گیرد. این جنگ تبلیغاتی در سراسر دوران ویرانگری یوگسلاوی که بمباران 1999 نقطه اوج نظامی آن بود ادامه داشت. در سال 1991 جدائی اسلوانی و کروآسی برسمیت شناخته شد و این آغاز کار بود، که جنگ را به بوسنی و هرزه گوین کشانید، سردمداران این جنگ آمریکا و آلمان بودند. بیش از 80 درصد از بمباران های ناتو برای ویران ساختن هدف های غیر نظامی بود، خانه های مسکونی، بیمارستانها، کارخانه ها و مدارس. به این صورت در پائیز سال 2000 مقدمات برای ( Regime Change ) «تغییر رژیم » ها ی بعدی فراهم شد. مقاومت اسلوبودان میلوسه ویچ ، رئیس دولت یوگوسلاوی، در برابر فرمان های بانک جهانی و صندوق بین المللی پول درهم شکسته شد و پس از آن حکومت های دست نشانده در راس کار قرار گرفتند. با جدا ساختن مونته نگرو و بعدا برسمیت شناختن گروه تروریستی که بر کوزوو تسلط داشت، روند تکه تکه کردن یوگسلاوی ادامه یافت. تجاوزگران، بلافاصله، برخلاف منشور سازمان ملل، برای محاکمه کسانی که خود به آنها حمله کرده بودند، در لاهه (هلند) دادگاهی بنام دادگاه بین المللی بر پا کردند.
ورا ریشتر معاون رهبر حزب کمونیست آلمان می گوید:
در سال 1999 آلمان و ناتو به کشور مستقل یوگسلاوی حمله کردند. با این جنگ «حقوق بین المللی زیر پا نهاده شد» این سخن گرهارد شرودر، صدراعظم سابق آلمان و یکی از مسئولان رسمی آن جنگ است، که امروزرک و راست بر زبان می آورد. گویا وزیر خارجه دولت او( یوزف فیشر از حزب سبزها) نیز قصدش از تایید جنگ جلوگیری از پیدایش دوباره آوشویتس بوده است . رودولف شارپینگ، وزیر جنگ آن زمان از حزب سوسیال دموکرات افسانه ای ساخت بنام «نقشه نعل اسب»: «کشتار راکا» با دست های کباب شده و سرهای بریده کودکان. اندک بود تعداد کسانی که زیربار این تبلیغات نرفتند. اما برای آلمان که وحدت خود را باز یافته بود، وسیله ای شد برای باز شدن دست و بالش. جالا دیگر می توانست نبرد برای بدست آوردن منطقه نفوذ را آغاز کند و برای دست یافتن «بی مانع به بازارهای مواد خام در سراسر جهان» دست به اسلحه ببرد. 1999 ملاحظه کاری نظامی سست شد و امروز یوآخیم گاوک، رئیس جمهور کنونی آلمان، خانم «اورزولا فن در لاین» وزیر جنگ و فرانک آشتاین مایر وزیرخارجه آلمان می خواهند آن ملاحظات را برای همیشه کنار بگذارند. این ها نیز چون شرودر، شارپینگ و فیشر در سال 1999 سخنگویان سرمایه داری بزرگ هستند، سخنگویان جنگ طلبان واقعی، آنها که مانند گذشته می خواهد «مکانی در آفتاب» بدست آورند.
آلمان بزرگ جدید با برسمیت شناختن اسلوانی و کروآسی در سال 1991 و مسلح ساختن سازمان تروریستی » اوچه کا» در کوزوو، وحدت یوگسلاوی را در هم شکست. درسالهای اخیر » اوچه کا» به «رزمندگان برای آزادی سوریه» آموزش نظامی می دهد. امروز شاهد سناریوی مشابهی در اوکرائین هستیم. اینک روسیه است که باید از طریق ناتو، اتحادیه اروپا و باز در راس همه آلمان تضعیف گردد و به محاصره درآید. برای رسیدن به این منظور باز ناسیونالیسم را براه انداخته اند، ناسیونالیست های افراطی و فاشیست ها را پروار می کنند و مسلح می سازند، مردم را فریب می دهند. بدون این ها کودتا نمی توانست در کیف سازمان یابد و به کرسی بنشیند. باز هم تعداد کسانی که اینجا بدام شیون آمپریالیسم آلمان برای وحدت نمی افتند اندک است. باید یک جنبش ضد میلیتاریستی برپا گردد که فریب جنگ افروزان حقوق بشری را نخورد و دلائل واقعی جنگ را بر ملا سازد.
آلکساندر نوی نماینده مجلس آلمان و رئیس گروه حزب چپ در کمیسیون دفاعی مجلس آلمان می گوید:
با پایان یافتن جهان دوقطبی ، ناتو فقط با تغییر تعریف برای علت وجودی خود و با ماموریت های تهاجمی می تواند به حیات خود ادامه دهد.
جنگ تجزیه یوگسلاوی جنگی بود بموقع و در جای درست: یک جنگ داخلی در اروپا و خارج از محدودۀ ناتو. نخست ناتو سازمان ملل را جلو انداخت تا در امور داخلی یک کشور مستقل دخالت کند و روند خشونت بار تجزیه را که بویژه بسود آلمان بود به پیش براند. البته ناتو فقط برای این سازمان ملل را جلو انداخت که شکست بخورد. پس از آن ، ناتو بلافاصله و بسیار حق بجانب، خود را بجای سازمان ملل نشاند.
جنگ 1999 ناتو و ایجاد مستعمرۀ تقریبا تک قومی «کوزوو» پایان منطقی سیاستگذاری غرب است. دخالت نظامی علیه یوگسلاوی شامل چند رویه قضائی و چند سرفصل تازه بود: امروز دخالت ها و قانون شکنی های کشورهای غربی تا حدود زیادی پذیرفته شده اند. از احزاب چپ که بگذریم تقریبا تمام احزاب و رسانه ها دخالت در امور جهان و شکل دادن به آن را حق و وظبفۀ جهانی آلمان و غرب می دانند. نمونه آن رویدادهای اخیر در اوکرائین است. درس مرکزی از جنگ یوگسلاوی این است که در اختلافات محلی یا میان کشوری نباید غرب را بعنوان میانجی پذیرفت. سیاست اروپا سیاست بیطرفی و حفظ توازن بر اساس حقوق بین المللی نیست، بلکه سیاستی است که مبنای ژئو استراتژی و ژئواقتصادی آن مطلقا تامین علائق خود است، در صورت ضرورت با بکار بردنِ زور. در کشورهائی که در آنها چالشی هست، حتی به آن باصطلاح «سازمان های غیر دولتی » (NGOs) و بنیاد های سیاسی نیز نباید امکان میانجیگیری یا اعمال نفوذ داد. باید روشن ساخت که این نوع سازمانها در این کشورها توسط غرب هدایت نمی شوند.
ولادیمیر کرسلیانین تا روز 5 اکتبر ،2000 روز سقوط یوگوسلاوی، هنگامی که میلوسه ویچ بر راس کار بود، سفیر و دبیر مناسبات بین المللی حزب سوسیالیست صربستان بود و امروز رئیس «جنبش برای صربستان » است. او می گوید :
تجاوز ناتو به کشورما نخستین و یگانه جنگ ناتو بود که در آن تمام کشورهای عضو ناتو شرکت داشتند. این خشونت بار ترین مرحله در جنگی پیچیده بود که امپراتوری اروپا- اتلانتیک علیه یک کشور مستقل، موفق، سوسیالیتی و فدرال کرد. این جنگ در سال 1991 آغاز شد و تا نخستین «انقلاب رنگی» در سال 2000 در صربستان ادامه یافت. تجاوزگران از بکار بردن هیچ وسیله و عمل تبهکارانه ای علیه یوگوسلاوی فروگذار نکردند: با فرستادن نفوذی، با چنگ اندختن بر گلوی ما تا ما را از لحاظ مالی و اقتصادی خفه کنند، با سوء استفاده از سازمان ملل (اعمال تحریم و»دیوان داوری بین المللی» ) با تبلیغات، با ترور، با تبهکاری سازمان یافته، با بمباران و با «سازمانهای غیر دولتی». حاصل : تجزیه یوگسلاوی به شش مستعمره وابسته بود، شش مستعمره نیمه اشغال یا تمام اشغال شده ، کشورک های تا گلو مقروض با اقتصادی درهم شکسته و با چشم انداز چالش ها و تجزیه های بیشتر. جنگ های پی در پی علیه یوگسلاوی، عراق، افغانستان، لیبی، سوریه و اوکرائین نشان می دهند که : برای متلاشی کردن روسیه حلقه محاصره را دائما تنگ تر می کنند، زیرا روسیه مانعی در راه تسلط کامل بر جهان است. برای رسیدن به این هدف امپراتوری اروپا- اتلانتیک دست در دست فاشیست ها، تروریست های وهابی، و کارتل های مواد مخدر می گذارد. از این رو باید بعنوان خطرناک ترین تهدیدی که بشریت در تاریخ با آن روبرو شده است، محکوم و متلاشی گردد و برایش جایگزینی ایجادشود، همانگونه که برای فاشیسم شد.
هنگام جنگ با یوگسلاوی رولف بکر، هنرپیشه و فعال اتحادیه صنفی، همراه با دیگر اعضای اتحادیه بعنوان گروهی با نام » گفتگو از پائین بجای بمباران از بالا » به یوگوسلاوی سفر کرد. اومی گوید:
کافکا در داستان خود «محاکمه» که نگارش آن در ژوئیه 1914 مصادف با اعلام جنگ اتریش علیه صربستان است می نویسد: » دروغ تبدیل به نظم جهانی می گردد». این سخن در بارۀ حمله ناتو به یوگسلاوی در 15 سال پیش نیز صادق است . طی یکصد سال، این سومین جنگ علیه بالکان و نخستین جنگ پس از جنگ جهانی دوم با شرکت آلمان بود. پس از آن آلمان در جنگهای پرشماری شرکت کرد برای دست یافتن بی مانع به بازارها و مواد خام در سراسر جهان.
نمی دانیم جریانات نگران کننده اوکرائین به کجا خواهد انجامید . اما پس از نخستین سفر ما به صربستان که در زمان جنگ ناتو با یوگسلاوی رخ داد روشن شد که با جنگ با توسعه حضور نظامی آمریکا در کوزوو با پایگاههای گسترده، با مانورهای ناتو در بالتیک و جبهه جنوبی روسیه و با اِعمال نفوذ بر آنچه که جمهوری های پیشین شوروی میان دریای سیاه و دریای مازندران، که همه پس از فروپاشی دیوار برلن رخ داد، چه هدفی دنبال می شود : به محاصره در آوردن روسیه و چین که امروز قابل مشاهده است.
در سال 1999 اینجا و آنجا اعتراضاتی علیه جنگ با یوگسلاوی صورت می گرفت. پس از جنگ بود که تازه پرس و جو در بارۀ سیاست «دخالت های انسانی برای حقوق بشر» که جرائد تبلیغ می کردندآغاز شد. در نتیجه هنگام جنگ با عراق، در فوریه سال 2003 ، نیم میلیون نفر در خیابان های برلین دست به تظاهرات زدند. اما پس از آن دیگر اتفاقی نیفتاد، نه علیه آنچه که وزیر دفاع آلمان اظهار داشت و گفت «دفاع از آلمان از هندوکش» آغاز می شود، نه علیه جنگ های خاورمیانه و لیبی و نه علیه غارت یونان و دیگر کشورهای جنوب اروپا. ما باید هشدار یک همکار یونانی را بگوش بسپاریم که گفت: «بزودی نوبت مردم آلمان خواهد رسید ، پس از آن که برنامه های نجات منفجر شدند و بدهی ها پرداخت نشدند. آن وقت است که حفره ای در بودجه آلمان پیدا خواهد شد و شما می توانید حدس بزنید که برای پر کردن حفره چه چیزی فدا خواهد شد: پول بازنشستگی شما، خدمات اجتماعی برای شما، آموزش و پرورش شما، خدمات بهداشتی برای شما . صحنه برای جدائی عمیق میان خلق ها آماده می شود، در حالی که مقصران واقعی کماکان به «بیزنس از یوژوال» خود ادامه می دهند. آنها که در میان شما می فهمند که وضع واقعا از چه قرار است حداقل می توانند تلاش کنند تا دیگران را با خبر سازند.»
کلاوس هارتمان رئیس اتحادیه آزاد اندیشان آلمان و رئیس کمیته بین المللی سلوبودان میلو سه ویچ ، می گوید:
روز 24 مارس 1999 هنگامی که تجاوز ناتو علیه یوگسلاوی آغاز شد، صدراعظم ما، گرهارد شرودر، با وقاحت، به دروغ به ما گفت «ما جنگ نمی کنیم.» اما ما تجاوز را بی درنگ با نامش نامیدیم: «جنگ تجاوزی ناقض حقوق بین المللی». بعد شرودر، خود، با افتخار از موفقیت خود یاد کرد: » درهم شکستن تابوی نظامی» در کشورما. خود او امروز اعتراف می کند که حقوق بین المللی را نقض کرده است و می گوید: «آنوقت ما هواپیمایمان رابه صربستان فرستادیم و آنها همراه با ناتو یک کشور مستقل را بمباران کردند – بی آن که شورای امنیت چنین تصمیمی گرفته باشد.»
در آن زمان که ما هشدار دادیم این جنگی است برای باز کردن در بروی جنگهای دیگر امپریالیسم ، بسیاری بما خندیدند، یا گفتند حرفشان پوچ است، یا آن را نظریه توطئه تلقی کردند». اما در تابستان گذشته در روزنامه » ولت» از نشریات کنسرن مطبوعاتی اشپرینگر، که آرزوی جنگ علیه سوریه را داشت، چنین خواندیم: «جنگ کوزوو باید الگوی عمل برای حمله به سوریه گردد». پس از یوگسلاوی، افغانستان، عراق، سودان، و لیبی در برنامه تخریب قرار گرفتند با جنک پنهان علیه سوریه و تهدیدهای دائم علیه ایران. همیشه باید چهره رهبران سیاسی کشورهای «سرکش» را سیاه کنند و آنها را فاقد مشروعیت جلوه دهند، تا افکار عمومی آماده شلیک شود. هدف همیشه به کرسی نشاندن دعوی قدرت جهانی، کنترل مواد خام و راههای حمل و نقل و تضعیف روسیه و چین است.
آنها که از دهه ها پیش آشکارا حقوق بین المللی را نقض می کنند امروز ناگهان پاسداران فدائی حقوق بین المللی شده، با هو و جنجال علیه روسیه به میدان آمده اند. شگفتا که یک خونتای فاشیستی در اوکرائین چه گرما بخش دلها در جامعه ارزشهای غربی می گردد. تصادفی نیست که این روزها رسانه های روسیه پیشگوئی پیامبرگونۀ اسلوبودان میلوسه ویچ را به یاد می آورند که خلقهای اسلاو و روسیه را به وحدت فراخواند تا سرنوشتی چون یوگسلاوی پیدا نکنند که در نقشه سیاسی فقط با نقطه ای نشان داده شویم که اینجا بازار تازه برای فروش بنجل های گران قیمت غربی و محل زندگی طبق مدل » دموکراسی آمریکائی » است.
http://www.jungewelt.de/2014/03-24/050.php
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر