نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۱ دی ۲۴, یکشنبه

نامه ی زندانی سیاسی دربند بهنام ابراهیم زاده «رنج زندان را تحمل می کردم، ناگهان کوهی از اندوه بر من آوار شد.»



نمی دانم کی، شاید8-9 روزی است، شنیده ام تنها فرزندم نیمای سیزده ساله ام که غم دوری از پدر و محرومیت از همه حیث او را فرا گرفته بود به بیمارستان کودکان محک اعزام شده است، آنجا بیمارستان کودکان سرطانی است. تجربه ای تلخ و لحظات تکان دهنده ای که تا عمق روح و روانم نفوذ کرده است. من از وضع این امید دلبندم چیزی نمی دانم، همسرم به روشنی بیان نمی کند فقط آرزو دارد که هر چه زودتر به مرخصی برای دیدن آنها بیایم.برای این منظور درخواست مرخصی کرده ام که مسلماً موافقت با این درخواست تاثیری عمیق بر من و فرزند بیمارم می گذارد. این تنها لحظه ای در زندگی یک پدر است که مایل نیست تحت هیچ شرایطی آن را از دست بدهد. به همین منظور به لطف دوستان وثیقه ای ملکی دست و پا کرده ام و مثل همیشه که برای رفع محرومیت ها اقدام می کردم جواب مساعدی هم شنیده ام. اما شاید این بار نیز فقط حرف تحویل گرفته باشم. در این شرایط و با هزاران خیال که درباره فرزندم نیما در سر دارم یادآوری وعده های توخالی گذشته مسئولان رنج مرا به دردی جانکاه تبدیل کرده است. من باید در کنار فرزند بیمارم باشم این حق من است من یک زندانی سیاسی ام که اکنون نگرانی بیماری فرزندم همه چیز را در برابرم تیره و تار کرده است، چندین اقدام در برابر من قرار دارد که یکی از آنها اعتصاب غذای خشک کامل است. شاید جوابی بگیرم. خودم صبر و تحمل را می پسندم همراه با فشار و مقاومت، اما همه چیز ممکن است اتفاق بیفتد. با این همه محرومیت از غذا، مرخصی، ملاقات مناسب و تلفن، امکانات درمانی، ... حالا محرومیت از حق بودن در بالای سر فرزند بیمارم می خواهد مرا از پای در آورد.
من با تاکید بر درخواستم برای مرخصی و دیدار با فرزندم ایستادگی می کنم اما در همان حال از همگان برای دفاع از حقوق فرزندم و بهبود وضعیت ایشان استمداد می کنم. چه کسی گمان می کرد کسی که سالها در عرصه کودکان و کارگران تلاش و مبارزه کرده است برای عقیده اش و در دفاع از کودکان به زندان بیفتد و بشنود که مردم دلسوز دوستان و رفقا گروه گروه به دیدن فرزند بیمارش می روند اما خودش در حسرت کشیدن دست بر پیشانی داغ فرزندش محروم بماند. من ایستادگی و مقاومت می کنم که تا به حال کرده ام، اما چه کسانی باید پاسخ این همه بی عدالتی و رنج را بدهد چه کسی مسئول وضع پیش آمده برای فرزندم نیما است.من امیدوارم به همت دستان توانمند و مهربان پزشکان و پرستاران و امیدوار به همت دوستان و رفقا و همکارانم و مردمان خوب و دلسوز کشورم، من از همه کسانی که طی این چند روز جویای حال فرزندم بوده اند و به دیدار خانواده و فرزندم رفته اند نهایت تشکر و قدردانی می کنم. من از تمامی پزشکان و پرستاران بیمارستان محک و همه کسانی که برای بهبودی وضعیت فرزندم تلاش کرده و قدمی برداشته اند و بر می دارند قدردانی و سپاسگزاری می کنم
به امید بهبودی هر چه سریعتر فرزندم نیما ابراهیم زاده و تمامی کودکان

هیچ نظری موجود نیست: