نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۱ اسفند ۳۰, چهارشنبه


حاجی فیروز در دادگاه
هادی خرسندی از حاجی فیروزی می‌گوید، که دستگیر و محاکمه شده است. شعری که پرسش‌های قاضی دادگاه انقلاب و پاسخ های حاجی فیروز را به همراه دارد:
هادی خرسندیهادی خرسندی
«خودت را معرفی کن!/ حاجی فیروز
بگو عنوان شغلی!/ پیک نوروز
ببینم واقعاً که روسیاهی،
گمانم یادگار عهد شاهی
ولی رویم سیاه از رنگ و دوده‌ است
ببخشید از ریاکاری نبوده‌ است
زمان شاه بودم نیز علاف
ندیدم وجهی از دربار و اوقاف
چرا رخت تنت سرخ است و خونین
ندانی جامه‌ی شمری بود این؟
اگرچه بوده بد شمر ستمگر
درآمد داشت بهر اهل منبر
در این ایام هم آن شمر بد ذات
شده خوشنام‌تر از جمله آیات
کجا شمر لعین این سان لعین بود
کجا نقاش دیوار اوین بود
چرا چون من عبا بر تن نداری؟
نخواهم خلق را سازم فراری
ز ارباب خودم منظور تو کیست
بلر یا بوش یا پوتین اگر نیست؟/
عجب! این‌ها که ارباب شمایند
مرتب در تب و تاب شمایند
گهی در صلح و گاهی در گلایه
گهی در آفتاب و گه به سایه
شما را تا بود محراب و منبر
چرا ارباب من باشند و یاور
مرتب تا به آن‌ها می‌رسد نفت
چه غم دارند بر ملت چه‌ها رفت
پدرسوخته زیادی می‌زنی حرف
ندارد حرف‌هایم ظاهراً سقف
چه شخصی مرجع تقلیدتان است؟
اخیراً ممد خردادیان است
چرا قر می‌دهی توی خیابان؟
نباشم اهل قردادن به پنهان
چرا داریه زنگی در کف‌ات هست؟
بده حکمی ببرندم دوتا دست
چرا آواز می‌خوانی مرتب؟
بده حکمی بدوزندم دوتا لب
چرا هی می‌روی اینجا و آنجا؟ بده حکمی به قطع هر دوتا پا
ندارم مسجد و محراب و دکان
همین قر می‌دهم توی خیابان
درآمد خوب داری؟ شکر ایزد
بده پس سهم ما از آن درآمد»

هیچ نظری موجود نیست: