نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۱ تیر ۲۵, یکشنبه

یا پریشانی حافظه( قسمت اول) حمید حقشناس

نعل واونه یا پریشانی حافظه( قسمت اول)

حمید حقشناس
حمید حقشناس
 در مطالبی که تا به حال در سی وشش قسمت  که از آن به عنوان اظهارات یکی از کارکنان سابق قوه قضائیه حکومت اسلامی  یاد شده و به قلم آقای نقره کار  در گویا نیوز منتشر گردیده ،  پرسشها  و تردیدهایی را برای من که سالیانی  از عمرم را در زندان عادل آباد شیراز زندانی حکومت اسلامی بوده ام  ایجاد کرده. بدین لحاظ من در مورد افشاءگری های قبلی ایشان،  ابهامات دروغها و راستی های این عامل سابق قوه قضائیه را به آقای نقره کار در کامنتهایم  در زیر یکی از مطالب ایشان که در فیس بوک شر شده بود اشاره کردم و آقای نقره کار هم این سئوال ها و ابهامات را برای آن مامورسابق فرستاده تا درزمان مقتضی  توسط ایشان جواب داده شود.علاوه بر این قصد من از این نوشتار باز خوانی وقایع دهه شصت در زندان عادل آباد شیراز و مسائل حول حوش آن هست که نوشته های آقای نقره کار به نقل از کارمند سابق قوه قضائیه  انگیزه  من برای نوشتن این مطلب شده است. اگرچه یادآوری وقایع آن دوران سیاه بعد از گذشت سالیانی طولانی هنوز روح و روان من را میآزارد .
در جدید ترین مطلب ایشان  بخش 35 (مرگ فروغ در یخچال )که  توسط اقای نقره کار نوشته شده ایشان اشاراتی گنگ و ناقص به موضوعاتی کرده است من بجای اینکه به ایشان تهمت دروغ گویی یا نعل وارانه زدن بزنم  یادآوری میکنم که من هم اطلاعاتی البته نه چندان کامل از آن موضوعاتی که ایشان تا به حال مطرح کرده دارم . سعی میکنم به حافظه و یا صداقت کلام  ایشان برای افشاگری بیشتر کمک کنم .
 ایشان در مطلب شماره سی وپنج به بازراشتگاه ها و زندان ها در شیراز اشاره کرده از جمله زندان خلیلی. در واقع  جایی به نام زندان خلیلی وجود نداشت حتما اشاره ایشان به کمیته خلیلی است که مرکز به اصطلاح مبارزه با معتادان و مفاسد اجتماعی بود. این کمیته بدنامترین جایی بود و هست  که شهر شیراز به خود دیده است. من خود هیچ وقت گذارم به کمیته خلیلی نیفتاد اما همیشه اخبار هولناکی از آنجا به گوش میرسید . کسانی که انجا بودند چیزهایی از آن تعریف میکردند که مورا بر تن سیخ میکرد. کمتر دختر و پسر جوانی بود که پایش به انجا نرسیده باشد و زخم شکنجه های آنجا را بر پشت و کف پای خود نداشته باشد.
 آنطور که شاهدان نقل میکردند درحیاط کمیته خلیلی چند  کانتینر گذاشته بودند که به عنوان سلول و بازداشتگاه از آن استفاده میشد یک جایی شبیه به کهریزک با همان اوصاف بود . در روی یکی از کانتینر ها عکس خروسی که تخم گذاشته است کشیده بودند و که زیر آن نوشته شده بود (اینجا خروس را وادار به تخم گذاشتن میکنیم) آنجا بازداشتگاه موقت برای معتادان ,خرده فروشان مواد مخدر و مشروبات الکلی و زنان و دختران و پسران به قول رژیم بد لباس بود واصلا معمول نبودزندانی سیاسی در آنجا نگهداری شود .رئیس آن در آن زمان فرد شریری  به نام حسن عکاشی یا عکاشه اهل خرمشهر بود که اصلی ترین وارد کننده مواد مخدر از زاهدان و سیگار قاچاق از بندر عباس به استان فارس بود  به همین دلیل با فروشندگانی که مواد مخدر و سیگارقاچاق که این مواد را مستقلا وارد و توضیع میکردند به شدت مبارزه میکرد.یک سوله در فلکه کوزه گری هم انبار کمیته خلیلی بود که مواد قاچاق در به انجا نگهداری میکردند.  حسن عکاشه در جریان اختلافاتش با دیگر ارگانهای انتظامی رژیم و اداره اطلاعات در طرح ادغام سازی نیروهای انتظامی در مورد یک رشوه و زور گیری از یک تریاکی متمول دستگیر شد  وده ها شکایت قتل تجاوز وزور گیری و  در پرونده اش جا گرفت. او چندین بارقبلا به دلیل قتل و تجاوز پایش به زندان رسیده بود اما شکایت  قربانیانش به جایی نرسیده بود.از سرنوشت او اطلاعی ندارم اما شایعه شد که در زندان توسط زندانیان عادی به قتل رسید. آقای کارمند سابق قوه قضائیه باید از سرنوشت آن فرد بیشتر بداند.
در ضمن این اولین بار هست که میشنوم کمیته خلیلی در زمان شاه کمیته مبارزه با مواد مخدر بوده است تا انجاکه سن من اجازه میدهد, کمیته خلیلی در باغ مصادره شده یکی از وابستگان رژیم شاه به همین نام برقرار شد. باغ  خلیلی به دلیل زیبایی هایش و گلها و درختان کمیابش مورد توجه بوده و قبل از انقلاب هم میتوانست مورد بازدید مردم واقع شود.
در ادامه مطالب  در اشاره به بازداشتگا ها ,ایشان از بازداشتگاه وشکنجه گاهی مهم  در فلکه ستاد جنب خانه و دفتر حائری امام جمعه شیراز سخنی نیاورده .جایی که زمان ماهرخ زاد دادگاه انقلاب بود . من در آنجا مدتی بازداشت و شکنجه شدم.باعث تعجب هست که ایشان نامی از آن نیاورده است.
در ادامه ایشان به رسیدگی به ورود و خروج زندانیان به عنوان بخشی از کارش و کشتن زندانیان زیر شکنجه اشاره میکند. اولاایشان بگوید منظور رسیدگی به ورود وخروج از کدام زندان جزئی از کارش بوده عادل آباد یا بازداشتگاه سپاه در ارتش سوم. آن زمانی که ایشان میگوید یعنی سال شصت ویک یا شصت ودو  مدیریت زندان عادل آباد در دست( شهربانی) بود وپاسداران فقط در امور بند چهار و یک, بند زندانیان سیاسی اجازه دخالت داشتند و ورود و خروج زندانی توسط ماموران شهربانی سابق انجام میشد.
دوما ایشان در جاهایی نامی از کسانی که زیر شکنجه جان باخته اند را برده(  در مورد یک نفر را که ایشان نام برده ومن هم آنان را  میشناختم شک و تردید دارم) بهتر هست ایشان با توجه به مسئولیتی که جهت ورود وخروج زندانی داشته و با مدد از حافظه قویشان لیستی برای اگاهی مردم از انان ارائه دهند. کم نبودند زندانیانی که زیر شکنجه جان باختند یا زیر ضربات احکام تقتیل لت و پار شدند . ایشان حتما باید بهتر از من بداند.مثل محمود زارعی اهل فسا که توسط بازپرس نصیری  با شلیک به سرش در سلول انفرادی سپاه کشته شد.
ایشان نامی از ثابت سروستانی و خود کشی او میبرد.من ثابت سروستانی را چند باری دیده بودم و به یاد میاورم . او درسال پنجاه و نه دستگیر شد و اوایل سال شصت به دلیل بلا تکلیفی طولانی وشرایط بد زندان در بند سه که بند زندانیان عادی بود خودکشی کرد . خودکشی او انگیزه ای شد برای یک شورش گسترده در بندهای دو و سه عادل آباد. شورش با ورود نیروی ضد شورش و کمکی به زندان کنترل و سرکوب شد .مامورین با شلیک پیوسته از هشتی زندان با تیربار  مانع از خروج زندانیان از بندها شده بودند . بعد از سرکوب شورش مذکور درشت هیکل ترین و قدبلند ترین زندانی عادی معروف به رضا غول را( اگردر اسمش شک دارم اما از لقبش مطمئن هستم) برای گرفتن زهر چشم از دیگر زندانیان به مدت چند روز به میله های جلو هشتی به صلیب کشیدند. در زمان خودکشی آن ساواکی و شورش من در عادل آباد نبودم و بعد از چهارمین بارکه دستگیریم پس از گذراندن دوران بازجویی و برگشتن مجدد به عادل اباد شرح ماجرا را از دیگران شنیدم.
ثابت سروستانی  که به دلیل ساواکی بودن زندانی بود میبایست مانند دیگر همکارانش مثل جان علی نیکنام از افسران ذبده کمیته مشترک رکن دو وساواک, منوچهر چهره نگار رئیس ساواک بوشهر و جابر آردی استواری که به طرف تظاهرات شلیک کرده بود و ساواکی های دیگر در بند چهار نگهداری میشد اما به دلیل نامعلوم به بند عادی منتقل شد که چند ماه بعد خود کشی کرد. ثابت سروستانی زیر بازجویی نمرد و خودکشی او در بند سه عادل آباد صحت دارد.
و در مورد مرگ فروغ که ایشان نوشته.. ایشان نگفته که این واقعه در کجا اتفاق افتاده در عادل آباد یا بازداشتگاه سپاه. مگر بازداشتگاه سپاه  سرد خانه داشت!؟  زندان عادل آباد سردخانه داشت که گوشت مصرفی زندان در ان نگهداری میشد  که در قسمت آشپزخانه و پشت بند مجردی و سگدانی (نام یک سلول بند مجردی که مامورین به ان سگدانی میگفتند) قرار داشت علاوه بر ان زندانیان کارگر و مامورین شهربانی به ان قسمت زیاد رفت وآمد میکردند اگر فروغ نامی در انجا کشته شده بود با توجه به اینکه ما کانالهای خبری بسیار خوبی در اشپزخانه و بین مامورین داشتیم حتما از آن واقعه با خبر میشدیم و در صورت چنین واقعه ای در آن زمان از طرف ما زندانیان سیاسی عکس العمل مهمی صورت میگرفت. علاوه برآن نمتوانست دکتر افنان(متخصص کلیه و مجاری ادرار) که همان دوران که ایشان میگویند در عادل آباد بود بر سر پیکر نیمه جان او برده شده باشد  چون اولا دکتر افنان بهایی بود وبرای اینجور مسائل به سراغ او نمیرفتند دکتر هایی دیگر مثل دکتر بهبهانی دکتر محلوجی  و چند دکتر دیگر را در دست داشتند که میتوانستند بر بالین فروغ مذکور ببرند  دوما من با دکتر افنان بهایی مدتی درست در همان دوران هم سلولی بودم. و میبایست  واقعه را برای من یا کسی دیگر در بند چهار بازگو میکرد. سوما اگر این ماجرا در عادل آباد رخ داده عادل اباد در آن زمان بند پنچ نداشت بند پنج یا بند افاغنه بعدها ساخته شد .
ادامه دارد....

هیچ نظری موجود نیست: