نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۱ شهریور ۲۹, چهارشنبه

کلنگی» در عصر انقلاب: وقتی مردم کاشان کاخ شاه طهماسب را تخریب می کنند!

کلنگی» در عصر انقلاب: وقتی مردم کاشان کاخ شاه طهماسب را تخریب می کنند!

به این خبر توجه کنید:
«مردم، یک اثر تاریخی کاشان را خراب کردند»
یک اثر زیبای تاریخی مربوط به دوره ی شاهان صفوی به وسیله ی گروهی از مردم این شهر ویران شد. این ساختمان در ابتدای جاده ی کاشان-آران واقع و توسط شاهان صفوی ساخته شده و به «کاخ طهماسب» معروف بود. این کاخ که در سه طبقه و دارای چندین اتاق بود، پس از برقراری ارتباط تلگرافیِ ایران و اروپا، به مرکز تلگرافِ «ایران-اروپا» تبدیل شد و سالها بعد در اختیار وزارت پست و تلگراف و تلفن درآمد و سرانجام بخاطر جلوگیری از تخریب، جزو آثار تاریخی کاشان به ثبت رسید. انگیزه ی تخریب اخیر این ساختمان، اتصال یکی از خیابانهای پرجمعیت به میدان پست و تلگراف بودو کسانی که با بولدوزر و بیل و کلنگ، این ساختمان قدیمی را خراب کردند، معتقد بودند که کاخ طهماسب، دیگر هیچ ارزشی نداشت و قسمت عمده ی آن خراب شده بود و احتمال ریزش آن می رفت. از سوی دیگر، یکی از کارشناسان آثار تاریخی در کاشان گفت: شاه عباس اول در این کاخ تاجگذاری کرد و بعدا به کاخ شاه طهماسب معروف شد. این کارشناس گفت: قصد داشتیم با بازسازی اتاقهایی که آسیب دیده بود، آنرا به صورت اول درآوریم، اما مردم مهلت ندادند و آن را خراب کردند.

خبر آشنا اما غریبی است. محمدعلی کاتوزیان در همه ی این سالها اصطلاح «جامعه ی کلنگی» را در قبال جامعه ی ایران به کار برده است، جامعه ای که هیچ چیز در آن سامان بلندمدت ندارد و عمر بناها و روندهای اجتماعی و سیاسی، تابع امیال مبهم و متغیری است که درکی از ثباتِ همراه با چرخش مدون قدرت ندارند؛ درکی از اینکه می شود چیزها را نگاه داشت، بی آنکه در دام تقدیس بی واسطه ی آنها افتاد، اینکه می شود اسقاط بنیادین روندها و اشیا و باورها را به تعویق انداخت و آنها را مقولاتی ذاتی و فی نفسه ندید. این خبر، حکایت همان کلنگی است که کاتوزیان از آن سخن می گوید، کلنگی که نه الزاما به دست دولتها یا جریانهای حکومتی، بل به دست خود مردم بر بنایی تاریخی فرود آمده است. اسقاط بنیادین نظام، دامنگیر جملگی عناصر اجتماعی و تاریخی شده است و از طریق نوعی مکانیزم اینهمانی، زنجیره ای هم ارزانه میان نظام سیاسی اسقاط شده و این عناصر برقرار گشته است. از طریق ایجاد چنین زنجیره ی هم ارزی ای، مردم گمان می برند که ناضرور شدن یک نظام سیاسی، ناضرور شدن ابنیه ی تاریخی، آثار هنری و ادبی پیشین و دستاوردهای معرفتی دیرپای را نیز به همراه می آورد و چنین پنداری، عنصر ذهنی لازم برای به حرکت درآمدن آن کلنگ های کذایی است. نگاه ذات باورانه به تاریخ است که چنین رخدادهایی را ناگزیر می سازد. اگر نگاه به تاریخ چنین ذات باورانه نمی بود و آمیزه های تصادفی و محتمل در تاریخ به رسمیت شناخته می شد، دیگر نیازی نمی بود که با اهرم های اسقاط کننده به استقبال آن رفت. ذات باوریِ تاریخی آن چنانی که در برهه ای زمانی می تواند نظامی سیاسی یا بنایی تاریخی را مقدس دارد، می تواند در برهه ای دیگر نیز آنرا ناضرور و اسقاط شدنی معرفی نماید. در این ذات باوری تاریخی، فاصله ی تقدیس باوری و نیروی ویرانگر اسقاط کنندگی به تار مویی مانند است!

هیچ نظری موجود نیست: