نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ اسفند ۲۰, شنبه

20اسفند.سخنان شنيدنی شهناز اکملی مادر يکی از شهدای رژيم ظلم مادر شهيد کريم بيگی خون بهای فرزند من آزادی زندانيان سياسی است




20اسفند.سخنان شنيدنی شهناز اکملی مادر يکی از شهدای رژيم ظلم

مادر شهيد کريم بيگی خون بهای فرزند من آزادی زندانيان سياسی است

مژگان مدرس علوم

  مصطفی کريم بيگی يکی از شهدای جنبش سبز است که بعد از انتخابات رياست جمهوری سال 88 در اعتراضات مردمی شرکت کرد و بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسيد. اينک در آستانه سومين نوروزی که او در ميان مردم نيست، مادرش آرزو می کند سال 91 سالی باشد که ملت ايران به "آزادی" برسند.
شهناز اکملی مادر مصطفی کريم بيگی در آخرين روزهای سال نود به "جرس" می گويد: "اين سومين عيدی است که مصطفی جسما در کنارم نيست اما وجودش را در کنارم حس می کنم...شايد نتوانم در آغوشش بکشم و بوی او را حس کنم و دلتنگش شوم اما لحظه ای نبوده که او در کنارم نباشد. واقعا رساندن حسی که دارم سخت است. در حقيقت بر مرگ فرزندم گريه نمی کنم. شايد بخاطر دلم که يک مادر هستم و دلتنگ بوی تن فرزندم هستم اشک بريزم اما به عقيده و راهی که انتخاب کرده احترام می گذارم. الان صدای مصطفی شده ام و از خون او نخواهم گذشت و عاملان و آمران را نخواهم بخشيد تا زمانيکه تمامی زندانيان سياسی را آزاد کنند. همانطور که بارها گفته ام خون بهای بچه من آزادی زندانيان سياسی است. اميدوارم سال 91 سالی باشد که به آزادی برسيم."


او سپس به خصوصيات و ويژگی های مصطفی پرداخته و اينچنين از او ياد می کند: "نام مصطفی را بخاطر تولدش در روز مبعث انتخاب کردم و همانند نامش برگزيده بود. البته الان هم هست برای من مصطفی در تمام لحظات زندگی ام هميشه زنده و در کنارم است. احترام به پدر و مادر و مردم برايش خيلی مهم بود و با صبر و حوصله حرفهای همه را گوش می کرد و خصوصيتی که داشت اين بود که به نظرات مخالف هم احترام می گذاشت و به گفتگو خيلی باور داشت و با خشونت مخالف بود. هميشه دغدغه قشر کم درآمد جامعه را داشت و تا آنجاييکه در توانش بود به افراد نيازمند کمک مالی می کرد. اين روزهای آخر هم خيلی به فکر بيماران سرطانی بود و تلاشش را گذاشته بود تا پولی جمع شود و به کسانی که برای درمان نيازمند هستند کمک شود. از مردم دوستی او هر چه بگويم کم گفته ام، نه اينکه چون مادرش هستم بلکه بخاطر اينکه اينگونه بود."



خانم اکملی می افزايد: "مصطفی مطالعه زياد می کرد و اطلاعات عمومی خيلی زيادی داشت. يکی از بستگانمان که استاد دانشگاه است هميشه با مصطفی بحث می کرد و می گفت که اطلاعات عمومی او فوق العاده است و قدرت تحليل و نقدش از مسائل مثال زدنی است. مقاله های کوتاهی هم در حوزه های مختلف جامعه شناسی و روانشناسی مردم و حاکمان نوشته است که آنها را نگه داشته ام. آخرين اس ام اسی هم که برای من فرستاد اين بود "فردا بوسه مرگ را بر لبانم جشن خواهم گرفت، اين است اوج تنهايی من". الان که نگاه می کنم واقعا منظور از "اوج تنهايی من" را درک می کنم. چون بعد از شهادتش نه عکسی از نحوه کشته شدنش است نه فيلمی! شايد و به دلم افتاده است که حتما کسی عکسی يا فيلمی از زمان شهادت او گرفته اما الان بخاطر فضای بسته کشور و جو امنيتی جرات نمی کند آن را به دست من برساند. زيرا اگر خاطرتان باشد در آن روز همه از حوادث آن روز با موبايلهای خود فيلم می گرفتند و عده ای که بعضی از اين فيلم ها را منتشر کردند به زندان افتادند. مرگ مصطفی را پخش کردند که از پل افتاده اما ما جسد مصطفی را ديديم که در سمت چپ پيشانی اش گلوله خورده بود و سوراخ شده و پشت سر نداشت. حتی در روز مراسم تدفين بعد از شانزده روز از سرش خون آمد..."



مادر مصطفی با اشاره بر انگيزه فرزندش برای شرکت در اعتراضات مردمی توضيح می دهد: "مصطفی اساسا اين انتخابات ها را قبول نداشت و می گفت نتايج از قبل تعيين شده است و اين صفوف را تشکيل می دهند که بگويند رای مردم مهم است درصورتيکه رايها از قبل تعيين شده است. و بخاطر همين هم در انتخابات سال 88 شرکت نکرد زيرا می گفت که يک انتخاب نيست، بلکه انتصاب است. و به همين دليل بود که بعد از انتخابات در تمام اعتراضات مردمی در اعتراض به اين شيوه شرکت کرد. و فقط در اعتراضات مردمی بعد از انتخابات نبود، بلکه بعد از جريان کوی دانشگاه هميشه در تجمعات هيجده تير می رفت و هر چه می گفتم که نرو جواب می داد که مادر يک عده کشته شده اند بايد برای آگاه کردن مردم و بخاطر خون کشته شدگان بروم..."



مادر شهيد کريم بيگی از آمادگی فرزندش برای جان دادن در راه وطن و مردمش می گويد و چنين ادامه می دهد: "چهار بار در سال خون می داد و می گفت بيماران زيادی هستند که به خون ما احتياج دارند و خون دادن وظيفه من است. در نهايت هم با خون خود جهت آگاهی رساندن به جوانان جان داد و اصلا هدفش اين بود. خاطرم است يکی از بستگان به او می گفت که مصطفی در اعتراضات مردمی شرکت نکن خطرناک است و جانت را از دست می دهی. اما او جواب می داد که "جان من اهميتی ندارد، بلکه آينده وطنم برايم مهم است و جان من در مقابل مردم و کشورم چه ارزشی دارد؟ بايد برويم و فرياد و حرف خود را بزنيم و مردم را آگاه کنيم." حتی آن روزی که رفت می دانست که اين راه برگشت ندارد و برای رسيدن به هدف نهايی خود رفت و به شهادت رسيد. وقتی می ديد من نگران هستم می گفت که مادر اگر تو به من بگويی نرو، مادر ديگری به فرزندش بگويد نرو، پس چطور بايد به آزادی و هدفممان برسيم و اين مانند آب راکدی است که می ماند و می گندند. من فقط فرزند تو نيستم بايد بروم..."



بعد از شانزده روز پيکر شهيد مصطفی کريم بيگی در پزشک قانونی کهريزک توسط خانواده اش شناسايی شد. خانواده ين شهيد از آن زمان که محل اصابت گلوله را در پيشانی مصطفی ديدند لحظه ای دست از تلاش برای شناسايی عاملان و آمران اين جنايت بر نداشتند. اما با گذشت نزديک به سه سال هنوز پيگيری های قضايی آنها به نتيجه نرسيده است.



مادر شهيد مصطفی کريم بيگی با بی نتيجه ماندن پيگيری های قضايی خود می گويد: "هيچ جوابی به ما نمی دهند واقعا خسته ام مگر اينکه جوامع حقوق بشر کاری بتوانند انجام دهند. اما مطمئن هستم روزی خداوند جواب اين ظلم ها را خواهد داد."


شهناز اکملی به مناسبت روز جهانی زن به تمامی زنان مبارز و دردکشيده ايران تبريک گفته و اظهار می دارد: "من کوچکتر از آن هستم که پيامی برای شيرزنان کشورمان داشته باشم اما باعث افتخار من است که از اين تريبون به تمام زنان و شيرزنان کشورم تبريک بگويم. شيرزنانی که در برابر مشکلات با استقامت و صبوری ايستاده اند. حتی زنانی که از دست همسران خود کتک می خورند اما بخاطر فرزندان خود صبورانه استقامت می کنند و اين ظلمها را تحمل می کنند. زنانی که بخاطر عقايد خود دربند و اسير هستند. زنانی که در غياب همسران خود يک تنه زندگی را می چرخانند و سرپرست فرزندان خود هستند. زنانی که بيمار هستند اما کار می کنند تا از خانواده خود حمايت کنند و تمامی زنان بزرگی که با مشکلات دست و پنجه نرم می کنند. همچنين زنان عرصه رسانه و اطلاع رسانی و تمامی زنانی که در عرصه های مختلف جامعه حضور فعال دارند. من دست تمامی آنها را می بوسم."


20 اسفند 1390  

هیچ نظری موجود نیست: