نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۹ مهر ۱, پنجشنبه


یادی از «ویکتور خارا» (1)

شاعر، خواننده، گیتاریست، آهنگساز و کارگردان تاتر مردم شیلی

«شعر کبوتری است در جستجوی آشیانه
رها می شود و بال می گشاید تا پرواز کند.
پرواز
آواز من آوازی است آزاد و رها
که ایثار می کند به آن که به پا خاسته است
به آن کسی که قصد پرواز به بلندای جاودانگی دارد
آواز من زنجیری است که نه بدایتی دارد ونه نهایتی
درآواز من تمام مردم را خواهی یافت
چرا که آواز کبوتری است که برای رسیدن به دریا پرواز می کند
رها می شود و بال‌هایش را می گشاید تا پرواز کند.»

«ویکتور خارا»

***

در 16 سپتامبر 1973 بود که جسد تیرباران شده ی «ویکتور خارا» را - در حالی که دستان اش قطع شده بود- در کنار خیابان یافتند. مردی که با مرگ قهرمانانه اش، به افسانه یی مانا تبدیل شد و هنرمندی که در برخورد با زندگی خود و جامعه اش، چون آیینه ای به انعکاس واقعیت ها پرداخت. هنرمندی از جنس دانش و آگاهی که عشق و انسانیت را با تمام وجود فریاد می زد.

«خارا» در روستایی در جنوب «سانتیاگو» پا به آوردگاه جهان گذاشت. در سن 15 سالگی مادرش را - که ترانه های فولکلور و روستایی می سرود- از دست داد. بی شک از دست دادن مادر- که «ویکتور» توسط او با ترانه‌های روستایی آشنا شده بود- ضربه ی بزرگی برایش بود.

«خارا» در دانشگاه بود که پی گیرانه و عاشقانه به مطالعه ی موسیقی فولکلوریک و بومی کشورش پرداخت و از این طریق توانست با فرهنگ مردم و خلق اش بیش تر آشنا شود تا بعد ها بتواند با انعکاس این فرهنگ غنی، صدای ستم خلق اش را فریاد بزند.

بعدها او در سفرش به سراسر شیلی، ترانه های بسیاری برای کارگران، روستاییان و دانشجویان وطن اش خواند. ترانه هایی که همگی عشق شدید «خارا» را به مردم- به خصوص روستاییان و زاغه نشینان- و هم چنین نفرت اش را از نابرابری ها و بی عدالتی های ناشی از روابط «کار» و «کارفرما» و«سود» و «سرمایه» نشان می داد. آشنایی «خارا» با تفکرات سوسیالیستی، تاثیرات مهمی در نوع تفکر بینش و نحوه ی زندگی اش به جای گذاشت و هویتی ضد سرمایه داری و ضد امپریالیستی به اشعار و آهنگ هایش بخشید.

همین تفکرات مترقی بود که باعث شد پس از کودتای سازمان جاسوسی سیا در«شیلی» او را همراه پنج هزار تن از جوانان مبارز در استادیوم «سانتیاگو» دستگیر و زندانی کنند.

اما مقاومت او در برابر دژخیمان، چنان شوری در استادیوم سانتیاگو افکند که خود نمادی شد از جسارت و مقاومت و مبارزه بر علیه ستم و نابرابری که طنین اش از آن استادیوم گذشت و به سراسر جهان رسید.

وقتی رییس زندان به هنرمند گرفتار نزدیک شد، از او پرسید:«آیا حاضر است گیتار بزند؟» جواب خارا مثبت بود. اما به دستور جلاد، به جای گیتار، تبری آوردند و دستان ویکتور خارا را شکستند. جلاد به طعنه گفت: «خوب چرا معطلی؟» خارا در همان حال و در حالی که از دستان اش خون می چکید، سرود وحدت از ترانه های خود را زمزمه کرد و طولی نکشید که همه ی زندانیان، یک صدا او را همراهی کردند و آواز پنج هزار زندانی گرفتار، در استادیوم سانتیاگو طنین انداز شد و پشت دژخیمان را لرزاند.

مردمی یکدل و یک صدا

هرگز شکست نخواهند خورد...

هنوز سرود به پایان نرسیده بود که دژخیمان مزدور، جسم نیمه جان او را گلوله باران کردند.

از این رو است که می بینیم هنوز هم آهنگ های «ویکتور خارا» نه تنها در آمریکای لاتین، بل که در سراسر دنیا زمزمه می شود.

در این جا به یاد و احترام «فرزند بی بدیل خلق لاتین»(2) ترانه یی ازاو را با نام «این جا خواهم ماند»(۳)؛ با هم می خوانیم:

«سرزمین ام را پاره پاره نمی خواهم

و نه «با هفت دشنه ی به خون کشیده» می خواهم.

خواهان تابش نور شیلی ام

برفراز خانه ی نوبنیادم!

سرزمین ام را پاره پاره نمی خواهم

و نه «با هفت دشنه ی به خون کشیده» می خواهم.

سرزمین ام را پاره پاره نمی خواهم

برای همه مان در سرزمین ام- این جا- جا هست!

آن ها که پندارندش«زندان»، لیک

دراز راهی پیش باید گیرند و نغمه؛ جای دگر ساز کنند

توانگران

- این همیشه بیگانگان-

خوب است پیش گیرند راه میامی و جوار عمه هاشان را!

سرزمین ام را پاره پاره نمی خواهم

بگذار جای دگر روند و نغمه ساز کنند

سرزمین ام را پاره پاره نمی خواهم

برای همه مان در سرزمین ام- این جا- جا هست

و من می مانم همین جا؛ کارگران را ترانه می خوانم:

ترانه از تاریخی نوین و جغرافیایی نوین.»!

پی نوشت ها:

1. 23 سپتامبر 1932 - 16 سپتامبر 1973

2. به نقل از «آله خاندرو گازه لا» از شاعران انقلابی «امریکای لاتین» که در شعری برای «خارا» این گونه یادش می کند:

«او را در پرسه های بی پایان کولی وارش

در می یابیم

که ترنم زنگ دارش

چون ناقوس شبانگاهی

خواب مسموم قاره را آشفته می کند

ای بومیان پابرهنه

او فرزند بی بدیل خلق لاتین

ویکتور خارا است.»

۳. «خارا» درواقع ترانه یی بر روی شعر «پابلو نرودا» می سازد تا پاسخی باشد به ندای او... وقتی که «نرودا» دست کمک به هنرمندان کشور و سراسر جهان دراز می کند تا جهت تلاش برای جلوگیری از فاشیسم و جنگ داخلی در شیلی به او بپیوندند...!

+ نوشته شده در شنبه سیزدهم شهریور 1389ساعت 2:25 توسط كيوان باژن | 4 نظر

آزادی در جامعه یا جامعه ی آزاد گفتاری درباره ی:«جامعه، طبقه و آزادی»

«وقتی حقیقت؛ آزاد نیست

آزادی؛ حقیقت ندارد»

«ژاک پره ور»


هیچ نظری موجود نیست: