نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۹ آذر ۳۰, سه‌شنبه

کمپانی «تغییر رژیم» پیتر اکرمن و انقلاب های رنگی- بخش اول

کمپانی «تغییر رژیم» پیتر اکرمن و انقلاب های رنگی- بخش اول

توضیح مترجم: این مقاله دو سال پیش ترجمه شد، اما از آنجا که مطلب اول اینجانب راجع به "انقلاب های مخملی"(1) آمریکا که 3 سال پیش نگاشته شده بود، در آن زمان کافی می نمود، ضرورت درج این مقاله احساس نشد. رويدادهای سال های اخير در شرق اروپا، منطقه قفقاز و آسيای مرکزی از اهداف سياست خارجی آمريکا و استفاده آن کشور از ابزار "براندازی نرم" و "انقلابهای رنگی" بعنوان يک گزينه "کم هزينه" برای پيشبرد دکترين"تغيير رژيم" پرده برداشته است. اما، هنوز هستند افراد و نيروهای ايرانی که بجای اتکاء به نيروی لايزال مردم و جنبش های مردمی، چشم «اميد» به آن سياست و دکترين امپرياليستی دوخته اند. تبليغات بسود اين دکترين را در پوشش های مختلف می توان ديد: از تبليغ مستقيم و بی پرده برای امپرياليسم و سياست های آن گرفته تا تبليغات شرمگنانه "مارکسيستی" زير پوشش دفاع از "کمونيست های عراقی" و بزرگ نمايی" اجتماع آنها" در استاديوم شهر بغداد (گردهمايی حزب کمونیست عراق زير حمايت تانک ها و هلی کوپترهای آمريکايی و انگليسی در زمانی صورت گرفت که بر خلاف آنان در همان روز توده های عراقی با پای پياده و يا با اتوبوس و مينی بوس، انواع خطرات را بجان خريده و در کربلا بمناسبت چهارمين سالگرد اشغال بغداد با در دست داشتن پرچم های عراق و با شعار های «نه به اشغالگران» خواهان خروج فوری نيروهای اشغالگر از کشورشان شدند). با توجه به توهماتی که هنوز در اينمورد وجود دارد و پراکنده می شود، لازم دیده شد که این مقاله در اختيار خوانندگان گرامی قرار گيرد.** اکرمن مبلغ برداشت خاصی از تئوری « تغییر رژیم» است. ایشان نام این تئوری را «برخورد مسالمت آمیز» می گذارد. برخلاف گاندی، علاقهء اکرمن به جنبش مسالمت آمیز، ابدا ربطی به تاکتیک های اخلاقی و انسانی ندارد.


فرانکلین فوئر
آپریل 2005
برگردان المیرا مرادی

توضیح مترجم: این مقاله دو سال پیش ترجمه شد، اما از آنجا که مطلب اول اینجانب راجع به "انقلاب های مخملی"(1) آمریکا که 3 سال پیش نگاشته شده بود، در آن زمان کافی می نمود، ضرورت درج این مقاله احساس نشد. رويدادهای سال های اخير در شرق اروپا، منطقه قفقاز و آسيای مرکزی از اهداف سياست خارجی آمريکا و استفاده آن کشور از ابزار "براندازی نرم" و "انقلابهای رنگی" بعنوان يک گزينه "کم هزينه" برای پيشبرد دکترين"تغيير رژيم" پرده برداشته است. اما، هنوز هستند افراد و نيروهای ايرانی که بجای اتکاء به نيروی لايزال مردم و جنبش های مردمی، چشم «اميد» به آن سياست و دکترين امپرياليستی دوخته اند. تبليغات بسود اين دکترين را در پوشش های مختلف می توان ديد: از تبليغ مستقيم و بی پرده برای امپرياليسم و سياست های آن گرفته تا تبليغات شرمگنانه "مارکسيستی" زير پوشش دفاع از "کمونيست های عراقی" و بزرگ نمايی" اجتماع آنها" در استاديوم شهر بغداد (گردهمايی حزب کمونیست عراق زير حمايت تانک ها و هلی کوپترهای آمريکايی و انگليسی در زمانی صورت گرفت که بر خلاف آنان در همان روز توده های عراقی با پای پياده و يا با اتوبوس و مينی بوس، انواع خطرات را بجان خريده و در کربلا بمناسبت چهارمين سالگرد اشغال بغداد با در دست داشتن پرچم های عراق و با شعار های «نه به اشغالگران» خواهان خروج فوری نيروهای اشغالگر از کشورشان شدند). با توجه به توهماتی که هنوز در اينمورد وجود دارد و پراکنده می شود، لازم دیده شد که این مقاله در اختيار خوانندگان گرامی قرار گيرد.

کمپانی «تغییر رژیم» پیتر اکرمن و انقلاب های رنگی - بخش اول

هنگامیکه در پائیز سال 2003، « انقلاب گل سرخ» آغاز شد، معدود دلایلی وجود داشت که می شد به انجام خوش آن امیدوار بود. 12 سال قبل از آن جمهوری سوسیالیستی گرجستان از کمونیست به ورطه جنگ داخلی کشیده شده بود. زمانیکه ادوارد شواردنادزه ، کمونیست پرآوازه، در سال 1992 قدرت را در دست گرفت، توانست تا حدودی ثبات بیشتری را ایجاد نماید، اما فساد دستگاه حکومتی اش دریایی از دشواری ها و نا بسامانی را در میان هوادارانش پدید آورد ، تا جائیکه برخی از این انزجارها خود را بشکل اعتراضات کوچک و آرام خیابانی بروز دادند. با این حال این اعتراضات بعنوان شورش های عقیم مانده و تلاش های شکست خورده توصیف شد و هر دو اعتراضات صلح آمیز و خشونت بار، به سرکوب های خونین منتهی گشت.

در همان اوانی که انقلابیون گل سرخی- گروهی از لیبرال های مخالف- خود را آماده مبارزه علیه شواردنادزه می نمودند، رهبران آنان این قول را دادند تا " فرهنگ جدید مقاومتی" را برای مردمی که کاسه صبرشان لبریز و از سیکل شورش و خشونت خسته وبیزار گشته اند، ابداع نمایند.

این جنبش هیچ عمل قهرآمیزی را برنمی تافت. رهبران این جنبش روش های برابری طلبان نژادی آمریکایی را به دقت مطالعه کرده و نوشتار «جین شارپ»، یک تئوریسین روش های مسالمت آمیز را آویزه گوش کرده بودند. برای مدت زمانی این استراتژی ثمربخش بوده و چند صد نفر را بدور آنان جمع نمود، اما با گسترش جنبش، کنترل افراد درون جنبش مشکل تر می شد. تظاهرات تبدیل به جمعیت های بزرگ و فریادهایی می شدند که هیچگونه اطلاعی از تئوری های شارپ و تحصن های مسالمت آمیز «ناشویل» [آمریکا] نداشتند. بار دیگر خطر خشونت به چشم می خورد. به گفتهءگئورگی ملادز، یکی از رهبران جنبش :" انقلاب اما به سرعت حادث می شد و همه چیز لحظه ای شده بود. در این مرحله بود که آن « فیلم» به ما معرفی شد."

« ساقط کردن یک دیکتاتور»، فیلم مستندی است که تشریح می کند که چگونه یک گروه دانشجویان صربی – آتپور
Otpor - در سال 2000 موفق شدند که میلوسویچ را از قدرت ساقط نمایند. این فیلم الهام بخش « میخائیل ساکاشوویلی» رهبر یک گروه از دمکرات های گرجی شد که هم اکنون رئیس جمهور این کشور است.( آتپور Otpor همان گروه دانشجویی بودند که بالاخره یک انقلاب بدون خونریزی را به بهترین وجهه با یک بازاریابی هوشمندانه و با استفاده ماهرانه از پلیس صربستان به پایان رسانیدند) و زمانیکه انقلاب گل سرخی به درجه ای از حساسیت و آستانه خشونت رسید، فیلم ماموریت موفق خود را انجام داد. فیلم مردم را راهنمایی می کرد که جنبش خود را به شکل مسالمت آمیز ادامه دهند. برای چند ماه تلویزیون خصوصی و غیر دولتی - TV Network Rustavi 2 - هر شنبه آنرا به نمایش می گذاشت که چگونه یک دیکتاتور را به پائین کشیدند و متعاقب آن بحث هایی بود که چه اندازه از این فیلم مربوط به جنبش مردم گرجستان می تواند باشد .

در ده روز پایانی حکومت شواردنادزه، این شبکه تلویزیونی تعداد نمایش این فیلم را افزایش داد و زمانیکه شواردنادزه سرانجام حکومت را بدون شلیک یک گلوله تسلیم نمود، مردم گرجستان هیچگاه پنهان نکردند که چه تاثیرات و درسی از این فیلم گرفتند. یکی از رهبران جنبش گل سرخی گرجستان در این زمینه به «واشنگتن پست» اظهار نمود که:" مهمترین عامل موفقیت جنبش ما، نمایش این فیلم بوده است. تمامی تظاهرکنندگان این تاکتیک ها (انقلاب) را از حفظ بودند و هر کسی می دانست که چه باید انجام دهد... این بدلیل نمایش مکرر این فیلم بوده است."

فیلم « ساقط کردن یک دیکتاتور» توسط "خانه آزادی"
Freedom House و یا National Democracy Institute و یا هر سازمانی غیر دولتی (NGOs) دیگر آشنا به دمکراسی ساخته نشده بود، بلکه توسط پیتر اکرمن Peter Ackerman ، سرمایه گذاری که ثروت خود را از طریق همکاری با مایکل میلکن در بازار بورس اوراق بهادار و شرکت های خلق الساعه بدست آورده ، ساخته شده بود. اکرمن مُبلغ برداشت خاصی از تئوری « تغییر رژیم» است. ایشان نام این تئوری را «برخورد مسالمت آمیز» می گذارد. برخلاف گاندی، علاقهء اکرمن به جنبش مسالمت آمیز، ابدا ربطی به تاکتیک های اخلاقی و انسانی ندارد. به عقیده اکرمن، جنبش هایی که از خشونت اجتناب می کنند شانس بیشتری برای ساقط کردن حکام دیکتاتور دارند تا انقلاب های خشونت بار. او عقاید خود را در دوکتاب و دو فیلم سینمایی که خود تهیه کننده آن بوده است، آورده است. در سال 2002 او بهمراه همکلاسی سابق، "جک دووال" که خود از مدیران یک ایستگاه تلویزیونی دولتی بود، موسس «مرکز بین المللی برای جنبش های مسالمت آمیز» شدند( 2)

این مرکز مقالات اکرمن را به 8 زبان ترجمه کرده و هزینه های پخش این مقالات را در سراسر دنیا متحمل شده است و در عین حال مخارج تدریس تکنیک های وی در سمینارهای مختلف در اکناف جهان با شرکت فعالینی از ایران، عراق و فلسطین را می پردازد.

در طی ملاقاتم از دفتر آقای اکرمن طی چند ماه شاهد زائرینی از فعالین کشورهای آسیای مرکزی بودم که به امید یادگیری روش های مسالمت آمیز بدانجا می آمدند.
انقلاب گل سرخی و جنبش های مسالمت آمیز در اکرائین و قرقیزستان و تا حد کمتری در لبنان، از نظریات اکرمن الهام گرفته و توجیه کننده نظریات او بودند. نظریاتی که حداقل واشنگتن به آن نیازمند می بود.

بر مبنای گفته های دوستان اکرمن، زمانیکه او از سه سال قبل از آن، اصول و نظرات خود در مورد جنبش های مسالمت آمیز، را با افراد دولتی، بوروکرات و موسسات «
Think Tank» در میان می گذاشت، خیلی از این مقامات رسمی او را آماتور و سطحی به حساب می آوردند.

یکی از دوستان و تحسین کنندگان او «آذر نفیسی» نویسنده کتاب« لولیتا خوانی در تهران» می گوید:" زمانی را بیاد می آورم که او با گروهی از افراد "سیاسی کار" در صحبت بود. آنان همگی فکر می کردند که این آدم از مرحله پرت است و به او می گفتند که ما در مورد چیزهای جدی تری صحبت می کنیم."

اما به ناگهان اوضاع بر وفق مراد اکرمن برگشت. مسئولین دولتی که تا چندی پیش او و اصول عقاید او را رد می کردند، به زودی جزو هواداران او شدند. تا جائیکه وزارت کشور آمریکا، ویدئوهای اکرمن را به کوبا فرستاد و آنان را در میان مخالفین کاسترو در کوبا پخش نمود ( چیزی که خود اکرمن نیز راجع به آن خبر نداشت، تا اینکه دولت کوبا دو سال پیش چند نفر از این مخالفین را به اتهام در اختیار داشتن این ویدئوها دستگیر نمود.)

زمانیکه مقامات دولت آمریکا نمی خواهند که یک نقش بین المللی در زمینه آموزش و تشویق مخالفین فعال کشوری داشته باشند، با ملاحظه کاری به آنان پیشنهاد ملاقات با اکرمن را می دهند، کمکی که اکرمن دست رد بر سینه اشان نمی زند.

وزارت کشور آمریکا بدلایل خوبی، توجه خود را معطوف اکرمن ساخته است: تاکتیک های او در حال و هوای سیاسی فعلی دنیا بسیار کارساز و مناسب است. جنگ هایی که آمریکا علیه صدام حسین و طالبان برپا نمود، اشتهای این کشور را برای سیاست« تغییر رژیم» [به شیوه خشونت بار] کور کرده است، اما در عین حال " قصد ترویج دمکراسی در خاورمیانه و آسیای مرکزی" همچنان پا برجاست. برای اطمینان، انبوهی از
NGOs ها هستند که فعالین سیاسی و دمکرات برخی کشورها را اندرز و کمک مالی می دهند، اما تخصص اصلی آنها زمانیست که این جنبش ها به بلوغ کامل خود می رسند، بخصوص زمانیکه انتخابات در این کشورها نزدیک است.
در کشورهایی نظیر ایران، جنبش های فعال کمتری برای بهره برداری موجود هستند. بهر حال اینجا بازار بکر اکرمن است.

چند ماه پیش، من اکرمن را در دفتر باشکوهش در طبقه بالای یک ساختمان واقع در خیابان پنسیلوانیا، درست جنب خیابان ساختمان« بانک جهانی» ملاقات کردم. اکرمن در کت خزدار گران قیمت خود با پوست برنزه از اسکی ، یادآوری می نمود که شما در دفتر یک
NGO فکستنی نیستید، بلکه شما اینک در میان جلال و ثروت و شکوه حضور دارید. (زمانیکه اکرمن در کار و بار «تغییر رژیم» نیست، سرمایه گذاری و فعالیتش در« Fresh Direct» است که یک کمپانی خدماتی در زمینه فروش و تحویل روغن زیتون Umbrian و سایر روغن زیتون های لوکس و مدیترانه ای به رستورانهای شیک نیویورکی می باشد.) اکرمن که شباهت بسیاری به روی اشنایدر، هنرپیشه فیلم«کوسه» دارد، معروف به پرگویی است. یکی از آشنایانش به شوخی به من می گفت:" نمی دانم که آیا موفق بوده ای که جلوی صحبت کردن او را بگیرید؟"

در جلسه ای که با او داشتم، او آسمان و ریسمان را بهم می بافت، از تمثیل های تاریخی گرفته تا اصطلاحات اقتصادی و تجاری تئوریسین های علوم سیاسی قرن شانزدهم فرانسه، تا نقل قول هایی از سیاستمدار اندونزیایی را پشت سرهم ردیف می کرد.

این شیوه گفتگو از مردی که زندگیش با فراز و نشیب هایی توام بوده است، بعید نیست . زمانیکه از دانشگاه «کلگیت» در سال 1968 فارغ التحصیل شد در واقع از همان زمان از ریشه خود که یک خانواده متوسط یهودی بود، جدا شده بود. در یک اعتراض، به دفتر ساختمان اداری دانشگاه حمله می کند. بعد از آن شوفر «استاکلی کارمایکل» در همان دانشگاه می شود. بهرحال رادیکالیسم او طولی نمی کشد و ترجیح می دهد که با شیوه سنتی سیاسی ادامه دهد و از اینرو رئیس انجمن کالج ایالتی نیویورک می شود. کار در این دانشگاه، او را علاقمند به تحصیل در مذاهب تطبیقی می کند و مطالعات خود را بطور ویژه در علوم مسیحی کامل کرده و به مسیحیت می گرود.

بعد از کالج «کلگیت»، اکرمن به دانشگاه «تافت» می رود و در آنجا با «جین شارپ» از دانشگاه هاروارد، که بعدا استاد راهنما و مدل فکریش می گردد، آشنا می شود. گرچه نوشته های خشک شارپ و کلام آرامش کسی را به او جذب نمی کرد، ولی بدلیل دانش نامتعارف و بدعت گذاریش بهر حال معدودی پیروان را در اطراف خود جمع کرده بود.
زمانیکه «سوزان زونتاگ» از هانوی دیدار می کرد و چهره چه گوارا می رفت که چون سمبلی بر تی شرت ها نقش بگیرد، شارپ شروع کرد که انقلابیون جهان سوم را به چالش بگیرد. شارپ در جایی گفت که مارکسیست ها درک درستی از طبیعت قدرت سیاسی ندارند و ادعا می کنند که رژیم های سرکوبگر بدلیل استفاده یکجانبه از خشونت در جوامعشان بر سر قدرت می مانند. اما شارپ با وام گیری از هانا آرنت و ماکس وبر می گوید رژیم ها تنها زمانی می توانند به حیات خود ادامه دهند که رضایت جامعه را جلب کرده باشند. شارپ نوشت که : " اطاعت قلب قدرت سیاسی است." حتی خودکامه ترین رژیم ها برای بقای خود نیاز به رضایت عمومی دارند.

پایان بخش اول

1-
http://khabarnameh.gooya.com/politics/archives/023932.php

2-
International Center on Nonviolent Conflict







هیچ نظری موجود نیست: