نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۹ مهر ۲۳, جمعه

کاتین ، استالین ، وِراگ ‌نارُو

دا

همنشين بهار

قتلعام سال ۶۷ در انتظار یک «وآیدا» است.

راهی کتابخانه شدم تا اسناد مربوط به قتلعام «کاتین» KATYN را از لابلای کتاب‌ها پیدا کنم و ببینم چرا ستم بزرگی که در جنگ جهانی دوم بر لهستانی ها رفت، سالیان دراز سانسور می‌شد و ازمابهتران آن را جور دیگری جلوه می‌دادند.

این پرسش همیشه با من بود که چرا در زمان شاه یا بعد از انقلاب، در ایران کلمه ای از جنایت کاتین نشنیده بودیم.

راه طولانی بود و دوچرخه ام بر خلاف خودم بیحال و خسته...

آخرش هم وسط راه پنچر شد... درستش کردم و پا زدم و پا زدم تا به کتابخانه رسیدم.

اسناد دادگاه نورنبرگ را می‌دیدم که فردی به سویم آمد و مودبّانه پرسید: در باره چه چیز اینهمه با اشتیاق مطالعه می‌کنید؟

گفتم: در مورد قتلعام کاتین که جنایت علیه بشریت بود، کارگردان بزرگ لهستانی «آندژی وایدا» Andrzej Wajda نیز آن‌را به تصویر کشیده است.

پرسید: چرا مسئله کاتین؟ این مسئله در رابطه با لهستان است.

گفتم: نخیر، مسئله کاتین به همه بشریت ارتباط دارد. مرا بیاد اسیرکُشی در میهنم و قتلعام سال ۶۷ که بخشی از هویت ایران‌زمین است می‌اندازد. جنایت هولناکی که در انتظار یک «وایدا» است.

گفت: ولی کاتین مربوط به ۷۰ سال پیش است...

گفتم: من با قصه پر غصه کاتین، به امروز و به دردهای میهنم گریز می‌زنم.

تاریخ آموزنده است. باید اضطراب هایی را که در گذشته با آنها دست به گریبان بودیم، به نسل جدید نشان دهیم. بسیاری از ما نام کاتین را بعد از سقوط هواپیمای لخ کاچینسکی (رئیس جمهور لهستان) شنیده ایم. در مورد آن جز اشاراتی کوتاه مطلبی به فارسی نیست.

برای اینکه از هزارتوی کاتین سردرآورم و به اطلاعات کامل و حقیقی برسم، زحمات زیادی کشیدم و در آغاز با خودم عهد کردم در بند پرسش شیطانیِ «این حقیقت به نفع کیست» نباشم.

این اواخر شب های زیادی بیدار مانده‌ام و دارم حاصل کارم را جمع و جور می‌کنم.

بعد خلاصه مقاله ام را برایش تعریف کردم.

گفت: بسیار آموزنده است. به نظرم آنچه می‌نویسی حاصل یک کار گروهی است. شما چند نفر هستید؟

گفتم متاسفانه این یک مطالعه جمعی نیست. به دوستانی که می‌توانم از دانش‌شان استفاده کنم دسترسی زیاد ندارم، به همین دلیل، مقاله کاتین، یا هرچه در «ویکی‌پدیا» و سایت‌های فارسی نوشته ام، نیاز به ویرایش دارد.

در مورد کاتین شاید حدود دو هزار صفحه را مرور نموده و دهها سند را زیر و رو کرده ام. پای صحبت تعدادی روسی و لهستانی و آلمانی (که به نوعی کاتین برایشان اهمیت دارد) نشسته ام و قتلگاه کاتین و یکی دو جای دیگر را هم از نزدیک دیده ام...اما هنوز راضی نیستم.

گفت من خودم می‌نویسم. راستش مقاله شما برای من هم تازه است. به اینهمه دقت و کار احترام می‌گذارم...

ویکیپدیای فارسی و سایتهای پژواک ایران، دیدگاه، عصر نو، ایران امروز، روشنگری، اخبار روز، گویا، پیک ایران، و آینده نگر را نشان‌ش دادم و عناوین بعضی مقالات را ترجمه کردم.

گفت: می‌توانم به جرأت بگویم «پرشیا»ی شما، (ایران) هرگز نمی‌میرد...

از من بشنو، برای خوانندگان مقاله ات تمام منابع و مرارت کار را توضیح بده...

پرسید: آیا تعداد زیادی این نوشته را می‌بینند؟ گفتم نمی‌دانم اما اگر فقط ده نفر از هموطنانم آنرا بخوانند و نانوشته های آن را هم ببینند، شاد می‌شوم.

گفت احساس می‌کنم با کسانیکه نوشته هایت را می‌خوانند، صمیمی هستی، ولی در این دنیای مجازی که کسی، کسی را نمی‌بیند.

گفتم همه ما خیلی ها را ندیده، می‌بینیم و اُنس می‌گیریم. به عکس، کسانی هم هستند که هر روز می‌بینیم اما نمی‌بینیم.


وقایع نمایی از وقایع نگاری ارزش بیشتری دارد.

کشور لهستان مرا به یاد «رافائل لمکین» پیشاهنگ مبارزه با نسل‌کشی می‌اندازد که واژه «ژنوسید» GENOCIDE را بر سر زبان‌ها انداخت.

کپلر، کپرنیک، شوپن، ماری کوری، هنریک سینکیه‌ویچ، ولادیسلاو ریمونت، جوزف کنراد، شیمبورسکا، رومن پولانسكی، کاپوشچینسکی و، آندژی وایدا...همه از لهستان برخاسته اند.

اردوگاههای مرگ «سوبیبور» و «تربلینکا»، آوارگانی که در مقطع زمانی جنگ جهانی دوم راهی ایران شدند، پیمان سری هیتلر ـ استالین، و قتلعام کاتین، همه در رابطه با لهستان است.

هر وقت به اسیرکُسی سال ۶۷ فکر می‌کنم، (علاوه بر ماجرای یهودیان بنی قریظه که آیه الله خمینی گوشه چشمی به آن داشت)، کشتار کاتین نیز، تمام ذهنم را می‌گیرد.

البته مضمون آن فتوای هولناک و رنج و شکنج آنهمه جوان رعنا که مظلومانه بر دار شقاوت کشیده شدند، مثل و مانند ندارد و کشتار کاتین، تنها در دَدمنشی و پرده پوشی است که به آن تنه می‌زند.

اما، کاتین چیست و کجا است؟ و آیا ربطی هم به دردهای ما دارد؟

از آنجا که وقایع نمایی بر وقایع نگاری سر است، اجازه می‌خواهم تنها به نکات اصلی ماجرا گریز بزنم.

فرض را بر این می‌گذارم که خواننده دردمند و فرهیخته اینگونه مقالات، کم و بیش با اصلی ترین وقایع تاریخ معاصر آشنا است (و اگر نیست، با سرنخ هایی که خواهم داد می‌تواند آنرا دنبال کند.)

کلید واژه ها:

قرارداد ورسای، کنفرانس مونیخ، جنگ جهانی دوم، لهستان، پیمان سّری ریبنتروپ ـ مولوتف، دادگاه نورنبرگ، کیش شخصیت، دشمن خلق Враг народа (وِراگ نارُودا)، قتلعام سال ۶۷


فاشیست‌ها فریاد «وا مصییبتا، وا بلشویکا» سر دادند !

کاتین جنگلی است در روستای «گه نیوزدوا» Гнёздово نزدیکی های شهراسمولِنسْک Смоленск در کشور روسیه، و من از نزدیک آن‌را دیده ام.

حوالی رودخانه «دِنیـِپـِر» Днепр است که از روسیه آغاز شده و پس از گذشتن از بلاروس و اوکراین به دریای سیاه می‌ریزد.

این رودخانه حدود دو فرسنگ با شهر اسمولِنسْک فاصله دارد.

کاتین، کشتارگاه و مشهد هزاران لهستانی در جنگ جهانی دوم است.

قاتلین چه کسانی بودند؟ هیتلر و گوبلز و گشتاپو؟ همانها که سال ۱۹۴۲، در چکسلواکی (سابق)، وقتی یکی از سرکرده های آلمانی بدست چریکها کشته شد، روستاهای کوچک «لیدیسته» Lidice و Ležáky «لِژاکی» را به خاک و خون کشیدند؟ نه، آنان از جنایت کاتین، برکنار بودند.

البته اگر نیک بنگریم، یعنی سراغ ریشه ها برویم در اصل، اینگونه فجایع به عملکرد خداوندان قدرت و ثروت‌‌ که سّق شان را با جنگ و ویرانگری برداشته اند برمی گردد، همانها که با تحمیل قرارداد وُرسای به آلمان (در ۱۹۱۹) و سپس، با ساخت و پاخت در کنفرانس مونیخ (در ۱۹۳۸) زمینه رشد فاشیسم را فراهم کردند.

از این زاویه، مسئول اول همه کژیها در جنگ جهانی دوم، پدرخوانده های فاشیسم هیتلری و اربابان زر و زور است اما، نمی‌توان و نباید از مسئولیت دولت شوروی در قتلعام کاتین گذشتو هر واقعیتی را به تبلیغات مسموم ارتجاع جهانی و ولگردان سیاست باز نسبت داد.

انقلابیون شجاع و فرهیخته که آزادی برایشان آرمان است، نباید سلاّخی در کاتین را انکار و توجیه کنند که:

ـ امپریالیست‌ها چنین و چنان کرده اند... زمان استالین با تمام قوا، نظام نوپای سوسیالیستی و کشور شوراها را نشانه گرفتند... ضدیت با کمونیسم از کانال ضدیت با استالین می‌گذرد...

توجیه جنایت، جفا به حقیقت است.

متاسفانه همه اسناد نشان می‌دهد که کشتار کاتین، زیر سر استالین و امثال «لاورنتیپاوالوویچ بریا» ლავრენტი პავლეს ძე ბერია است و «مولوتوف» و «وروشیلوف» و «کالینین» و «میکویان» و «کاگانوویج» (اعضای دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی) و بازجویانی جون «کوبولف»، «مرکولف»، «واسیلی بولوخین» و «باشتوکف» در آن نقش دارند.

کار پلیس مخفی (نارودنی کامی‌سه‌ریات وونوتره‌نیخ دیه‌ل) یا به اصطلاح «کمیساریای خلق برای امور داخلی» است که مخالفین خودشان را به عنوان «دشمنان خلق» Враги народа / وِراگی نارُودا ــ خیلی راحت سربه نیست می‌کردند.

( (NKVD Народный Комиссариат Внутренних Дел

***

کشتار روشنفکران و افسران لهستانی در سال ۱۹۴۰ (به احتمال زیاد، ماههای مارس و آوریل) روی داده است. سه سال بعد نظامیان آلمانی اجساد قربانیان را پیدا کرده، پیراهن عثمان می‌کنند و برای پرده پوشی بر رفتار بیدادگرانه گشتاپو و اشغال لهستان و قتل اندیشمندان، تا توانستند در بوق و کرنا دمیدند و جار و جنجال بپا کردند و، «وا مصییبتا، وا بلشویکا» سر دادند !

رادیو برلین سیزدهم آوریل سال ۱۹۴۳ در ساعت ۹ و ۱۵ دقیقه واقعه کاتین را با آب و تاب شرح داد اما کلمه ای از رفتار مشابه نیروهای هیتلر در روستاهای لیدیچه و لِژاکی نگفت.


روزولت و چرچیل نیز، در دستگاه استالین رفتند.

نازی ها برای منحرف ساختن توجه افکار عمومی از جنایات خودشان در مورد کمونیست ها، یهودیان، اسلاوها، کولی ها و دیگر مخالفان، اخبار این کشف را به سرعت پخش کردند و جار زدند: بشتابید بشتابید در حوالی جنگل کاتین، گورهای بی نام و نشانی کشف شده که بقایای ٤١٤٣ جسد را در خود دارد، تمام قربانیان لباس افسران لهستانی به تن دارند. بدون تردید مسئول این جنایت دولت شوروی است.

مسکو اما، از رو نرفت و کاسه کوزه ها را بر سر آلمانی ها شکست و نام کاتین را در میان نام‌های سانسورشده چپاند. رفقا و وردست هایش در ورشو نیز، تا روزی که بر سر کار بودند، همین ساز را زدند. کی جرأت می‌کرد از کاتین بنویسد و بگوید...

روزنامه پراودا (پراودا یعنی حقیقت) سه روز بعد، در ۱۶ آوریل سال ۱۹۴۳ از خیمه شب بازی دشمن دم زد و نوشت: خون صدها هزار قربانی به گردن قاتلان نازی است و هیچ لهستانی دروغ آنان را باور نمی‌کند و قاتلان به زودی به سزای جنایات خودشان خواهند رسید...

عجبا که «روزولت» رئیس جمهور وقت ایالات متحده و جناب چرچیل نیز در دستگاه استالین رفتند و همین ساز را نواختند !

در شوروی قلم‌های چاپلوس و نجس، کوچکترین اشاره ای به اصل داستان نمی‌کردند. گویی تنها چیزی که برایشان مطرح نبود همان حقیقت (پراودا) بود. به پرسش پراودا، روزنامه رسمی دولت شوروی نگاه کنیم:

Катынь. Как и почему гитлеровцы расстреляли польских офицеров

چرا و چگونه نازی ها، افسران لهستانی ها را (در کاتین) کشتند؟!

***

ارتش شوروی زندانیان لهستان را به ۳ اردوگاه زیر برده بود:

۱) کوزلسک، در شرق شهر اسمولنسک، ۲) ﺳﺘﺎﺭﺍﺑﻠﺴﮏ، در نزدیکی خارکف، و ۳) اوستاشکوOstashkov نزدیک شهر «تو‌ر» (کالینین)

در ژوئیه و اگوست سال ۱۹۴۱ بارها مقامات لهستانی از روسها می‌پرسند هزاران افسر و غیر افسر که زندانی شما بوده اند گم و گور شده اند. چی شدند؟ کجا هستند؟.... و آنان با پاسخ‌های سربالا، دست به سرشان می‌کردند.

در آغاز به دلیل ستم عریان دار و دسته هیتلر، بازی سران شوروی گرفته بود و به زبان خیلی ها انداخته بودند که هیتلر با فرار به جلو، بر جنایات خودش سرپوش می‌گذارد. خود «گوبلز» گفته دروغ را آنقدر بگوئید و تکرار کنید تا راست جلوه کند. حالا دارند تئوری گوبلز را سر ما پیاده می‌کنند.

این رفتن در دستگاه دشمن است، هر کس از این حرفها بزند نفوذی بیگانه و خائن به خون شهدا است و از اول هم بارش کج بوده است و ما از همه خائنین خلق سند و مدرک داریم... هر کس جنایات فاشیسم را پای قهرمانان آزادی بنویسد و پای استالین و اعضای دفتر سیاسی حزب پرافتخار کمونیست را پیش بکشد، همدم و همراز گشتاپو است، شاگرد جلاد و وردست گوبلز است، استالین و این حرفها ؟! مرگ بر هیتلر، مرگ بر گشتاپو.

دولت شوروی کمسیون تحقیق советская комиссия راه انداخت و با بوق و کرنا بر معصومیت و مظلومیت خود در کاتین تاکید نمود. (البته نتیجه تحقیق بین المللی و دولت در تبعید لهستان، شوروی را مقصر شناخت.)

بعد از جنگ، مقامات شوروی در دادگاه نورنبرگ خیلی زور زدند تا جنایت کاتین را گردن هیتلر بیاندازند و یا از دستور کار دادگاه خارج کنند.

رودنکو Руденко و، پاکروفسکی Покровский می‌گفتند:

ما در شوروی، نظام هیتلری را به خاطر جنایت کاتین محکوم می‌کنیم ! نازیها از روستائیان به زور گواهی گرفته و شاهدان از ترس، دروغ آنها را باور کرده اند. اصلاً در سال ۱۹۴۰ در جایی که گفته می‌شود اجساد لهستانی ها به دست آمده چوپانان گوسفندان خود را به چرا می‌بردند و زندگی عادی جریان داشته و این خبرها پوچ و جفنگ است.

تازه جرم و جنایت در پائیز ۱۹۴۱ روی داده است و نه در بهار سال ۱۹۴۰ که هیتلر و گوبلز بهم بافته اند. قاتلان هم خود نازی ها هستند... از میان جلاد و قربانی، شما جانب جلاد را می‌گیرید؟

مقامات دادگاه اما، مرعوب این جوسازی ها نشدند. پاسخ قضات شجاع و شریف دادگاه این بود:

آقایان شما نمی‌توانید ما را به همدستی با هیتلر و گوبلز متهم کنید. دادگاه اصلاً برای رسیدگی به جرم نازی ها تشکیل شده است.

کمیسیون پزشکی بین المللی تأکید می‌کرد که همه شواهد، دخالت روسها را نشان می‌دهد. دادگاه می‌پرسید چرا از آوریل سال ۴۰ جز یک نفر که او هم ضمن انتقال از دست نیروهای شما گریخته است، تماس زندانیان لهستانی با خانواده هایشان قطع شده است؟

از دید استالین و سایر رفقا، مرغ فقط یک پا داشت: جنایت کاتین، کار نازی ها است و شما جانب دشمن را گرفته اید....


ماه زیر ابر نمی‌ماند.

اما مگر ماه زیر ابر ماند؟ با مرور زمان دستها رو شد. اگرچه روزولت رئیس جمهور وقت ایالات متحده می‌دانست کاتین ربطی به هیتلر ندارد و با اینکه تحقیقات نماینده اش George Earle نشان داده بود مقصر دولت شوروی است صلاح و مصلحت خودش را در این دید که فقط نازی ها را زیر تیغ ببرد! اما این حقه بازی ها آبی برای استالین گرم نکرد.

مقامات دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی منطقه «خاتین» KHATYN را که تقریباً مثل کاتینKATYN تلفظ می‌شود و اصلاً ربطی به جنگل کاتین و قتلگاه لهستانی ها ندارد بر سر زبانها انداختند و با مجسمه یادبود قربانیان نازیسم در آنجا، تلاش کردند پی را کور کنند که خاتین KHATYN همآن کاتینKATYN است !

توجه کنیم که KHATYN نزدیک شهر «مینسک»پایتخت فعلی بلاروس است و KATYN محل قتلعامدر نزدیکی شهر اسمولِنسْک !

واقعاً آیا فکر نمی‌کردند روزی، هرچه در دیگ است به چمچه می‌آید و دوز و کلک ها زمانی رو می‌شود؟

محاکمات نمایشی در لنینگراد و اعتراف گرفتن اجباری از افراد خلافکاری چون Arno Diere ،که بله ما دشمن خلقیم، ما رفتیم به نفع هیتلر و در منطقه کاتین نبش قبر کردیم و جوری وانمود ساختیم که کار، کار شما، یعنی دولت انقلابی شوروی است و... ـ تنها بر سر مریدان و بت‌پرستان شیره مآلید.

جالب اینجاست که در سال ۱۹۹۸ روس ها برای اینکه خودشان را در آینه کاتین نبینند، فیل تازه ای هوا کردند و در یک ادعای عجیب «ژنرال یوری چایکا» نامه ای برای مقامات لهستان فرستاد و نوشت در سالهای ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۱ هشتاد و سه هزار سرباز روسی در اردوگاههای کار اجباری لهستان سر به نیست شده اند !

***

در سال ١٩۵٣، یک کمیسیون تحقیق دیگر، اثبات کرد سازمان امنیت شوروی، مسئول این جنایات بوده است. در دادگاه نورنبرگ نیز، (در رابطه با کاتین)، انگشت اتهام به سمت نیروهای هیتلر نرفت.

علاوه بر تحقیقات صلیب سرخ سوئیس، پژوهش های تاریخی، از دهۀ پنجاه به بعد هم نشان داد که نقش دولت شوروی در جنایت کاتین تردید برنمی‌دارد. این پژوهش‌ها فقط از سوی دشمنان سوسیالیسم صورت نگرفته است.

مصاحبه با دو تن از سر بازجویان کمیساریای خلق برای امور داخلی NKVD نیز، گرد و غبار را از پرونده کاتین زدود. من بخشی از این مصاحبه ها را دیده ام.

«دیمیتری ستپانوویج توکارف» Токарев Дмитрий Степанович و «پیوتر کارپوویج ساپروننکو» Сопруненко Петр Карпович که هردو از مقامات اصلی کمیساریای به اصطلاح خلق بودند، نقش دولت شوروی را در جنایت کاتین تأکید و تأئید کردند. (اکنون نام دقیق همه کارمندان و بازجویان NKVD موجود است.)

***

خلاصه، پیگیری بازماندگان قربانیان نتیجه داد و همه جا پیچید:

جمعاً ۲۵۷۰۰ نفر لهستانی که در میان آنها علاوه بر افسران ارتش، نویسنده، پزشک، شاعر، هنرمند، آموزگار...هم وجود داشت، توسط سران حزب کمونیست شوروی (با همکاری رفقایشان در لهستان) کشته و سر به نیست شده اند. (نام و مشخصات آنان موجود است.)

علاوه بر روستای «گه نیوزدوا» Гнёздово ، اجساد قربانیان در شهر خارکف (که الآن در کشور اوکراین قرار دارد) و روستای Ymok که نزدیک شهر « تِوِر» Tver (کالنین) در روسیه کنونی است نیز، بدست آمد و ابعاد فاجعه رُخ نمود.

من علاوه بر روستای «گه نیوزدوا» و شهر اسمولِنسْک، در روستای Ymok هم به رسم «دیوید پاترسون میرامس» David Paterson Mirams پژوهشگر ساکن کشور «نیوزلند» که در مورد کاتین به مطالعات میدانی دست زده، پای صحبت سالخوردگان ده نشستم...

حیف که پولم ته کشید و نتوانستم به خارکف بروم و آنجا هم پرس و جو کنم. در طول سفر تا توانستم پس انداز کردم. روزی یکبار غذا می‌خوردم و در ارزان ترین جاها می‌خوابیدم اما...

***

کاتین را به این دلیل برای تحقیق برگزیدم که در مورد آن در ایران کار دقیق نشده بود و من نمی‌خواستم تنها روایت دشمنان شوروی را بپذیرم و راستش دلم نمی‌خواست به نتایجی که رسیدم، برسم. خیلی چیزها در ذهنم شکست.

خدا پدر و مادر گورباچف را بیامرزد که با همه «کار ـ خرابی»هایش، از هزارتوی کاتین پرده برداشت و اختلافاتش با یلتسین، باعث شد در این مورد، اسرار مگو، کَمَکی به بیرون درز کند.

در آوریل سال ۱۹۹۰ گورباچف از نقش سازمان امنیت دولت شوروی «ان.ک.و.د» یعنی همان «کمیساریایخلق برای امور داخلی» پرده برداشت.

بوریس یلتسین هم، به دست داشتن دولت روسیه در واقعه کاتین اعتراف نمود و رسما مسوولیت شوروی در این حادثه را پذیرفت و حضرت پوتین هم عذر تقصیر خواست !

اسنادی که تا کنون از جنایت کاتین تنظیم شده، ۴ جلد است.

در ژوئن سال ۱۹۹۲یلتسین، بخشی از مدارک محرمانه آرشیوهای سازمان های امنیتی روسیه را در اختیار دولت وقت لهستان و رییس جمهور آن، لخ والسا قرار داد. از جمله نامه تاواریش «لاورنتی بریا» L. Beria به استالین در این مورد، با امضای اعضای دفتر سیاسی:

مولوتف V. Molotov / وروشیلوف K. Voroshilov / میکویان A Mikoyan /، کاگولین M. Kalinin /و، کاگانوویج L. Kaganovich که همه با کشتن اسیران موافقت کرده بودند.)

عکس بخشی از نامه بریا که در آن به لزوم اعدام «دشمنان اصلاح ناپذیر شوروی» اشاره شده، با سربرگ سازمان امنیت شوروی که در آن سال ها ان.ک.و.د NKVD نام داشت، همراه با امضای استالین


قتل عام کاتین در وقایع سال ١٩٣٩ و اشغال لهستان ریشه دارد.

برای آشنایی با مضمون واقعه کاتین، توجه به نکات زیر لازم است:

۱- لهستان (Polska) بر خلاف ایران که ریشه در تاریخ کهن دارد، هزار و چهل و چند سال بیشتر عمر ندارد ! (در سال ۹۶۶ میلادی بنا شده است.)

۲- با توجه به حمله تاتارها، روس ها، وایکینگ ها، پروس، آلمان، صلیبیون و... تاریخ لهستان بی شباهت به تاریخ ایران نیست، مانند کشور ما فراز و نشیب بسیار داشته و، بارها چون گوشت قربانی، تکه تکه شده و اشغالگران، بر سر و رویش ریخته، مرزهایش را به میل خودشان پس و پیش برده اند. زمانی بود که لهستان عملا از نقشه جغرافیا حذف شد !

۳- اگرچه بین قرون ۱۴ تا ۱۶ میلادی «دولت لهستانی - لیتوانیایی» توانست در مقابل قدرت‌های برتر آن زمان مثل شوالیه‌های آلمانی، توتنی‌ها، روس‌ها و ترک‌های عثمانی، سر بلند کند اما بعدها (در سالهای ۱۷۷۲، ۱۷۹۲ و ۱۷۹۵ میلادی)، نیروهای روسیه، پروس و اتریش مثل مور و ملخ به آنجا ریختند و کشور خرد و خمیر شد. لهستانی ها بیش از یک قرن آوارگی و دربدری را تحمل کردند اما تسلیم نشدند و در سال ۱۹۱۸ توانستند آرام و قرار بگیرند و طعم استقلال را بچشند.

۴- با پایان جنگ جهانی اول جنبش استقلال طلب لهستان به رهبری «ژنرال یوزف پیلسودسکی» موفق به ایجاد جمهوری لهستان گردید که تولد دیگر بار این کشور محسوب می‌شود. این جمهوری نوپا به اعاده مرزهای خویش پیش از تجزیه سال ۱۷۷۲ همت نهاد.

این تلاش در مرزهای شرقی، منجر به «توافق نامه ریگا» با روسیه شد و در نتیجه شهر «ویلنا» (که در اختیار لیتوانی بود) به لهستان برگشت.

۵- در مرزهای غربی اما، شهر «گدانسک» اسباب دردسر شد...

از آنجا که گدانسک (دانتزیگ)، دارای اکثریتی آلمانی بود، پس از روی کار آمدن دولت نازی به محل نزاع میان آلمان و لهستان بدل شد.

هیتلر که در سال ۱۹۳۴با دولت لهستان پیمان حسن همجواری بسته بود، مدعی نظارت آلمان بر گدانسگ شد و این دخالت، لهستانی ها را کلافه کرد. با شروع تظاهرات ضد آلمانی در ورشو و به بن بست رسیدن مذاکرات از سوی آلمان، هیتلر یک طرفه پیمان را برهم زد و در عوض با دولت شوروی رویهم ریخت و پیمان معروف «ریبنتروپ – مولوتوف» Molotov –Ribbentrop Pact را بست که به مدت ۱۰ سال هوای همدیگر را داشته باشند و توی سر و کله هم نزنند !.... (عجب نزدند !)

اسناد نشان می‌دهد که استالین در ۱۹ آگوست ۱۹۳۹ در سخنرانی معروفی رفقایش را آماده این چرخش بزرگ در سیاست شوروی کرد و نهایتا قرارداد مولوتوف ــ ریبن تروپ با آلمان نازی امضا شد.

۶- این قرارداد به داد ارتش متجاوز هیتلر رسید و نازی ها را در حمله به لهستان و آغاز جنگی خانمانسوز (جنگ جهانی دوم)، توش و توان داد.

بدون تامین سوخت و مواد خام و غذا از شوروی، دست زدن به جنگ بدون اندیشیدن به پیامدهای آن و از جمله محاصره‌ی دریایی توسط بریتانیا، برای آلمان ممکن نبود. چرا که درست همین عامل در جنگ جهانی اول باعث شکست آلمان شده بود...

۷- قرارداد مولوتف ــ ریبن تروپ (پیمان عدم تجاوز) هفت بند دارد و در آن تصریح شده که آلمان و اتحاد شوروی متقابلا به یکدیگر حمله نخواهند کرد و در صورت بروز جنگ میان یکی از این دو کشور با کشور ثالث، بیطرف خواهند ماند. همچنین دو کشور متعهد شده بودند که از پیمان‌های نظامی علیه یکدیگر پشتیبانی نخواهند کرد. پیمان دارای یک «صورتجلسه‌ی الحاقی فوق سری» نیز بود که شرق اروپا را در صورت «تغییر جغرافیای سیاسی» این منطقه، به مناطق تحت نفوذ آلمان و اتحاد شوروی تقسیم می‌کرد.

۸- با پیمان عدم تجاوز، شوروی اراضی بیشتری نیز بدست آورد و سرحدات خود را به سمت مغرب جلو برد. در ژوئن ۱۹۴۰ استونی و لیتوانی و لتونی را ضبط کرد! برای اتحاد شوروی فرصتی ایجاد شد تا ماشین جنگی خود را آماده‌تر کند. این پیمان همچنین دورنمای بازپس گرفتن سرزمین‌هایی چون فنلاند، کشورهای بالتیک، اوکراین، مولداوی و لهستان شرقی را در مقابل رهبر کرملین گشود، سرزمین‌هایی که زمانی جزو امپراتوری تزارها بودند و در نتیجه‌ی جنگ جهانی اول از دست رفته بودند....

۹- جوهر قرارداد هیتلر ـ استالین خشک نشده بود که سران نازی شروع به دبّه درآوردن کردند و هیتلر که می‌دانست آلمانی ها از قرارداد ورسای زخمی هستند دست به کار شد تا آب رفته را به جوی باز گرداند و آلمان جایگاه اصلی خودش را باز یابد.

قرارداد ورسای که توسط متفقین در سال ۱۹۱۹ به آلمان تحمیل شد، رابطه مستقیمی با به قدرت‏ رسیدن حزب نازی داشت و در واقع سرکار آمدن هیتلر به دلیل شرایط نا امیدکننده‏ای بود که این معاهده در آلمان‏ پدید آورده بود. با این پیمان شاخ ارتش آلمان شکست و با تحقیر بسیار مجبور به پرداخت غرامت شد.

۱۰- هیتلر برای بیكاری و تورمی که در بحران اقتصادی سال ۱۹۲۹ ریشه داشت، در پی چاره بود و نمی‌خواست در آلمان، دُور، دست کمونیست‌ها بیافتد و آنان بر نارضایتی و فقر جامعه سوار شوند، می‌دانست صاحبان سرمایه و كارخانه داران به ویژه مجتمع صنعتی كروپ Krupp در پی فردی هستند كه بتواند نظم و امنیت را برقرار نماید و جلو كمونیست ها را بگیرد. پس نقشه کشید تا همه چیز بر وفق مراد باشد. با صحنه سازی و تزویر، کاسه کوزه ها را بر سر مردم لهستان شکست و ادعا کرد شما به ما حمله کرده اید !

نازی ها سپتامبر سال ۱۹۳۹ به لهستان حمله کردند و گدانسک را گرفته، تا مرکز لهستان پیش رفتند.

خلاصه کلام، جنگ جهانی دوم (که داستان غمبار کاتین به آن ربط دارد) کلید خورد. جنگی که پیشمرگ آن لهستان بود و در نبردی نابرابر به ویرانه مبدل شد. مردم لهستان آواره شدند و بسیاری هم به ایران آمدند.


چشممان را بر رنج و شکنج آزادیخواهان نبندیم، امّا...

آیا واقعیت دارد که پس از امضای پیمان عدم تجاوز، (بین هیتلر و استالین) شماری از کمونیست‌های آلمانی پناهنده به اتحادشوروی به پلیس مخفی رژیم نازی (گشتاپو) تحویل شده اند؟ یا همه‌اش حرف مفت و تبلیغات ارتجاع جهانی است؟!

آیا از مطامع کشورگشایانه‌ی اتحاد شوروی علیه کشورهای کوچک و بی‌دفاع شرق اروپا، می‌توان دفاع کرد؟

مگر نه اینکه در پی تجاوز هیتلر به لهستان، ارتش سرخ نیز، به بهانۀ حمایت از روس تباران مقیم لهستان، بخش دیگری از خاک این کشور را اشغال کرد...؟ اشغال کرد یا نخودچی ـ کشمش پخش کرد؟

آیا ارتش لهستان، زیر ضربات دوجانبۀ آلمانی ها و روس ها، از هم نپاشید؟
مگر پس از اشغال لهستان، سازمان امنیت شوروی ادارۀ امور زندانیان لهستانی را به دست نگرفت و مگر پس از جمع آوردن آنها در چندین اردوگاه، بخشی از آنان را به غرب شوروی منتقل نکرد؟

اگرچه هنوز هم، آرشیو کاتین تمام و کمال باز نشده و پوتین و شرکا دودوزده بازی می‌کنند، اگرچه گفته می‌شود در سال ۱۹۵۹ شماری از اسناد غیب شده و لولو برده است !...

اگرچه...اگرچه...اما، همین اسناد باقی مانده نشان می‌دهد(در جنگ جهانی دوم)، سازمان امنیت شوروی سربازان ساده را مرخص نمود و سایرین را که حالا می‌دانیم تعدادشان ۲۵۷۰۰ نفر بوده، در بند نگاه داشت.

اسیران را گروه گروه در کنار گودال می‌خواباندند، دست ها را از پشت می‌بستند و سپس با شلیک گلوله به زندگی شان پایان می‌دادند. متاسفانه اینها تبلیغات فاشیستها و سرمایه داری جهانی نیست.
می دانیم جز معدودی که به دار کشیده شدند، بیشتر قربانیان با سلاح کمری والتر
Walther به قتل رسیدند. این سلاح ساخت آلمان بود و تعداد زیادی از آن، در استونی به دست روس ها افتاده بود. عمداً با این سلاح شلیک شده بود. (به نظر شما چرا؟ مگر سلاح قحطی بود؟!)

من کمونیست نبوده و نیستم اما می‌دانم که سرمایه داری جهانی دل خونی از سوسیالیسم و کمونیسم دارد. می‌دانم بورژوازی برای کوبیدن کمونیسم، استالین را می‌کوبد. می‌دانم که حمله به استالین همیشه با نیت پاک دفاع از حقیقت صورت نمی‌گیرد و در تکامل خود از دشمنی کینه توزانه به مارکس و حمایت از امثال بوش و بلر سر درمی‌آورَد. نمی‌خواهم همانند فاشیست ها و عمله ارتجاع چشمم را بر رنج و شکنج آزادیخواهان ببندم. در ایران و همه جای جهان زنان و مردان دلیری با این چراغ، سراغ تاریکی‌ها رفته اند. از چه گوارا تا برتولد برشت و از رزالوکزامبورگ تا مرضیه اسکویی، از مهرنوش ابراهیمی تا هیبت الله معینی، از سعید سلطانپور تا عباس حجری، و از شکرالله پاکنژاد تا الله قلی جهانگیری... همه شریف و فرهیخته بودند.

مسئله دوران استالین هم تنها در سایه برخورد دیالكتیكی و همه جانبه ممکن خواهد شد و من با پارادایم «استالین تبه کار» هیچ میانه ای ندارم و ردپای او را در رُمان مزرعه حیوانات اثر جورج اورول جستجو نمی‌کنم و همانند امثال «روی مدودف» و کتاب «در دادگاه تاریخ» Let History Judge بد را بدتر نمی‌بینم و همه کاسه کوزه ها (حتی رهایی سرمایه داری جهانی و امپریالیسم از بحران سالهای ۱۹۲۹-۳۰) را ــ سر استالین نمی‌شکنم !

به همین دلیل سالها این واقعیت را که حزب کمونیست شوروی پشت فاجعه کاتین بوده، نمی‌پذیرفتم.


تاریح و شکوفائی شوروی با نام استالین پیوند دارد. چرا در دستگاه امثال گوبلز برویم؟

موضوع وقتی پیچیده شد که نازی ها به خاک شوروی تجاوز کردند. می‌دانیم ماه عسل آلمان و شوروی در لهستان دیری نپاید و سال ۱۹۴۱ بین دو کشور جنگ در گرفت.

با خودم می‌گفتم استالین با مقالۀ «درک سوسیال- دمکراسی از مسئلۀ ملی...»، که سال ۱٩۰٤ نوشت، نشان داد صاحب نظر است...همۀ دوره های زندگی‌ش، با تعقیب‌ و زندان و تبعید همراه بوده، با روی کارآمدن او و صنعتی شدن شوروی، فرهنگ كار میلیون‌ها انسان بطور اساسی تغییر یافته، هزاران كتابخانه، تئاتر و موزه احداث شده و برای اولین بار در تاریخ، حقوق نوینی چون حق كار، حق استراحت، حق تحصیلات عالیه، تضمین بازنشستگی، بر سر زبانها افتاده است.

چرا من باید در دستگاه امثال «گوبلز» بروم؟ تازه مگرنه اینکه استالین خدمات بزرگی به شوروی و انقلاب اکتبر کرده است، مگر نه اینکه تحت رهبری او این کشور نقشی حیاتی در شکست آلمان نازی داشت؟

مگر نه اینکه اتحاد شوروی در زمان استالین به رشد اقتصادی رسید؟ مگر علم و تکنولوژی در زمان استالین در بعضی زمینه‌ها رشد بسیاری نداشت؟ مگر نسل زمان استالین شاهد رشد موقعیت‌های شغلی، بخصوص برای زنان، نبود؟ مگر دست سرمایه داران و کولاکها از زندگی کارگران و دهقانان فقیر کوتاه نشد؟

مگر ارائه کار، نان، مسکن و همگانی شدن بهداشت، آموزش و فرهنگ به معنی واقعی کلمه تا دورترین نقاط دور افتاده کشور در دستور کار قرار نگرفت؟

تاریح و شکوفائی اتحاد شوروی با نام استالین پیوند دارد... خب چرا من باید حرف دستگاه تبلیغاتی نازیسم را بپذیرم؟ و دستهای خونین گشتاپو را شستشو دهم؟

اما... اما، همانگونه که لنین گفت: «حقیقت نباید در بند این پرسش باشد که این حقیقت به نفع کیست»، واقعیت سرسخت تر از آن بود که می‌پنداشتم... جنایت کاتین زیر سر استالین و مریدانش بود و از دست توجیه، هیچ، هیچ کاری ساخته نیست.

آیا لهستانی ها هم احساس «برتولد برشت» را دارند و برای آنها نیز، استالین مظهر مجسم آرزوهای ستمکشان پنج قاره زمین، است؟ و باید قلب‌شان از تپیدن ایستاده باشد لحظه ایکه خبر درگذشت استالین را شنیدند؟


آدم‌ها می‌روند اما، خاک کاتین از خاطره قتل‌عام پاک نمی‌شود.

راستی انگیزه این کشتار چی بود؟ آیا یک‌نوع تلافی برای شکست شوروی از لهستان در جنگهای پیشن و حوادث سالهای ۱۹۱۹-۲۱ بود؟ آیا هدف شوروی نابود کردن نخبگان لهستان و ایجاد اختلال در عملکرد دولت آن بود؟ آیا مقامات امنیتی شوروی می‌پنداشتند با از میان برداشتن افسران، روشنفکران و کارمندان عالی رتبه، خواهند توانست از شکل گیری مجدد یک دولت مستقل لهستانی پیش گیری نمایند؟...

آیا کنارآمدن دیگران با هـیتلر و موسولینی، اتحاد شوروی را مجبور کرد کوتاه مدت هم که شده. پر و بال هیتلر را بچیند تا حمله هیتلر به تعویق افتد؟ آیا می‌خواست رفقای اسلاو ساکن سرزمین های اوکرائین غربی و بلاروس غربی، مورد حمایت و پشتیبانی قرار گیرد؟ آیا می‌خواست در جبهه واحد امپریالیستی که، اتحاد شوروی را نشانه گرفته بود شکاف بیاندازد؟

فرض کنیم توانستیم سر خودمان را با این توجیهات شیره بمالیم، جواب تراژدی کاتین چیست؟ آن کشتار عظیم چرا؟ خاطره درخت‌ها را هیچ کس پاک نخواهد کرد. آدم‌ها می‌روند اما، خاک کاتین از خاطره قتل‌عام پاک نمی‌شود.

در مورد قتلعام سال ۶۷ در میهن خودمان نیز مطمئن هستم نوع من نیز سر بر خاک نهیم، در آینده مو از ماست کشیده خواهد شد و به قول کولی ها همه چیز روی دایره خواهد ریخت. کسانیکه ۷۰ سال پیش در کاتین جان دادند نمی‌توانستند تصور کنند افرادی مثل من روزی به قتلگاه‌شان می‌رود.

در جنایت کاتین شوروی مسئول است.

کاتین به عنوان جرمی علیه بشریت crime against humanity. در شعر شاعران و قصه نویسندگان راه یافته است. هنرمندان با تندیس و موسیقی و نقاشی و فیلم از آن یاد کرده اند.

یاتسِک کاچمارسکی Jacek Kaczmarski شاعر لهستانی، در شعر مرثیه کاتین، از زنان و مردانی حرف می‌زند که حتی قبر ندارند.

آهنگساز لهستانی آندژِی پانوفنیک Andrzej Panufnik قطعه زیبای سنگ نبشته کاتین Katyn Epitaph را ساخته است.

کارگردان بزرگ لهستانی آندژی وایدا که پدرش در شمار قربانیان کاتین بوده و خودش در دوران نوجوانی به نهضت مقاومت علیه نازی ها پیوسته، در سن ۸۱ سالگی پشت دوربین کارگردانی فیلم کاتین نشست و آن واقعه را با الهام از کتاب « آندژی مولارچیک» Andrzej Mularczyk ، به تصویر کشید.

در فیلم مزبور صحنه های پرمعنا کم نیست.

یکی از سربازان شوروی پرچم لهستان را از بالای ساختمانی پایین می‌کشد، پرچم را پاره پاره می‌کند و قسمت سفید آن را دور پاهایش می‌پیچد. نیمه دیگر پرچم که به رنگ سرخ است. دوباره روی ساختمان قرار می‌گیرد. پیام واضح است: در جنایت کاتین شوروی مسئول است.

جایی دیگر، وقتی که مأموران پلیس مخفی شوروی به طور مکانیکی شلیک می‌کنند، در همسرایی با آنها، افسران ارتش لهستان یکی بعد از دیگری در سردابی تاریک با سطل های آب، خون را از زمین می‌شویند...

داستان داستانها، قتلعام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ نیز که بخشی از هویت ایران زمین است، در انتظار پژوهشگرانی است که آن را به تصویر کشند. در انتظار یک آندژی وایدا است. در انتظار «وایدا»ی خویش است


در کاخ ورسای، سران انگلیس و آمریکا و فرانسه و ایتالیا خود دوختند و خود بریدند.

کنفرانس وُرسای The Versai treaty ، در هجدهم ژانویه سال ۱۹۱۹ میلادی با حضور نمایندگان بیست و هفت کشور جهان در پاریس آغاز شد.

«ویلسون» رییس جمهور آمریکا، «لوید جورج» نخست وزیر انگلستان، «کلمنشو» نخست وزیر فرانسه و «ارلاندو» نخست وزیر ایتالیا ـ خودشان بریدند و خودشان دوختند. مستعمرات آلمان را میان خود تقسیم نمودند و بخشی از قلمرو آن را به اضافه بندر دانزیک DANZIG / GDANSK به لهستان دادند و امریه صادر شد آلمان (چشمش کور) ۲۰ میلیارد مارک طلا به متفقین به عنوان خسارت پرداخت نماید !

کـشـور آلمـان کـه در جـنـگ جـهـانـی اوّل شکست خورده بود، ناچار شد با امضای «دیکته ورسای»، پـیـامـدهـای آن را بـپـذیـرد. تمام متصرفّات مستعمراتی اش را از دسـت داد، بـخـش قـابل توجهی از سرزمین و مردمش را به همسایگان واگذار کرد و ارتش مـتـفـقـیـن بـرای ضـمـانـت اجـرای مـعـاهـده صـلح در خـاکـش مـانـدگـار شـد و حـقـوق یـک دولت مـسـتـقـل ـ از جـمـله تـاءسیس ارتش ـ از آن سلب گردید.

چنین تحمیلاتی در حکم تحقیر ملت آلمان بود، ملّتی که با وجود توانایی های بسیار، مجبور بود به عنوان یک دولت ضعیف، تحقیر شـده و شـکـسـت خـورده، نـقـش بـازی کـنـد.

هـیـتـلر و حـزب نازی (نـاسـیـونـال سـوسـیـال) از چنین محیط مساعدی بهره گرفته و سوار بر اسب قدرت شدند.

بعدها که روزگار دگرگون شد و هیتلر هل من مبارز طلبید، فرانسه و انگلستان در برابر او لنگ انداختند و در سال ۱۹۳۸با پیمان مونیخ که نماد بُزدلی و پستی سیاسی است، لی‌لی به لالای هیتلر گذاشتند و عملاً چاقوی فاشیست‌ها را تیز کردند.


روزنامه پراودا، قتلعام کاتین را ماست مالی می‌کند.

بخشی از نوشته روزنامه پرودا Правда (۱۶ آوریل ۱۹۴۳) که در آن جنایت کاتین را به نیروهای هیتلر، نسبت می‌دهد:

صدها هزار لهستانی را فاشیستها به طور سیستماتیک به قتل رسانده اند...حتی یک نفر، دروغ و تهمت نازی ها را باور نمی‌کند...

Патентованным немецко-фашистским убийцам, обагрившим свои руки в крови сотен тысяч невинных жертв, систематически истребляющим население оккупированных ими стран, не щадя ни детей, ни женщин, ни стариков, истребившим в самой Польше многие сотни тысяч польских граждан, никого не удастся обмануть своей подлой ложью и клеветой. Гитлеровские убийцы не уйдут от справедливого и неминуемого возмездия за свои кровавые преступления.


چون استالین خواست، مولوتف و همسرش از هم جدا شدند.

استالین:

رفیق مولوتف که تصمیمات سیاسی را تحت تأثـیر «شراب» می‌گـیرد... چنان احترام عمیقی برای همسر خویش قائل است که هنوز ما در هیئت سیاسی پیرامون این و آن مسئله تصمیم نگرفته، رفـیـق ژمچوژینا، (پولینا ژمچوزینا) از جریان مسائل مطلع می‌شود. چنین استنباط می‌شود که گوئی یک خط نامرئی هیئت سیاسی را با همسر رفـیـق مولوتف و دوستان ایشان پیوند می‌دهد. درحالیکه این خانم در حلقه دوستانی قرار دارند که چندان قابل اعتماد نیستند. روشن است، چنین عملکرد یک عضو هیئت سیاسی قابل قبول نیست.

***

بعد از این سخنان، مولوتف و همسرش که هر دو تا پایان عمر به استالین وفادار ماندند، چاره ای نداشتند جز اینکه برای همیشه از همدیگر جدا شوند.


جبر جو در زمان استالین، جمع چاپلوسان را بر سر نویسندگان آزاده می‌ریخت.

به وجود آوردن محیطی که کسی جرأت ابراز مخالفت با نظرات آقابالاسر را نداشته باشد و حتی انقلابیون صدیق هم در لاک خود فرو روند، خروشچف‌های متقلب را بار می‌آورَد که حاضرند به هر سازی برقصند.

جبر جو در زمان استالین، جمع چاپلوسان را بر سر نویسندگان آزاده می‌ریخت و امثال «بوریس باسترناک» و «الکساندر اوستاپوویچ آودینکو» و «اوسیپ ماندلشتام» و «میخائیل بولگاکف» و «پلاتونوف» و «یوگنی آلکساندروویچ یفتوشنکو» Евге́ний Алекса́ндрович Евтуше́нко ... را به توبه و چاپلوسی وامی‌داشت.

آودینکو که حزب کمونیست اینجا و آنجا دستش را بند کرده بود و در روزنامه پراودا نیز مسئولیت داشت چون استالین به فیلمنامه «قانون زندگی»Закон жизни (که او نوشته بود)، گیر داده و عصبانی شده بود از همه جا (حزب،اتحادیه نویسندگان، مطبوعات و خانه ای که در مسکو گرفته بود) اخراج شد.

آودینکو بعداً شعر مشمئزکننده زیر را سرود و پراودا به عنوان متن لالایی برای نوباوگان شوروی در سال ۱۹۳۶چاپ کرد.

اوه استالین رهبر بزرگ همه خلقها

تو که انسانیت را زندگی بخشیدی

تو که زمین ها را بارور کردی

تو که قرن را جوان کردی

تو که بهار را به وجود آوردی

تو که گیتار را به نغمه درمی‌آوری

تو گل بهاران من هستی

خورشیدی هستی که از هزاران قلب دوباره بیرون می‌زند.

O great Stalin, O leader of the peoples,
Thou who broughtest man to birth,...
Thou who restorest the centuries
Thou who makest bloom the spring,
Thou who makest vibrate the cords of music...
Thou, splendour of my spring, O Thou,
Sun reflected by millions of hearts...

Hymn to Stalin, Pravda, 1936

همین نویسنده گفته بود وقتی فرزندم به دنیا می‌آید اولین کلمه ای که در دهانش خواهم گذاشت استالین است...

"Я пишу книги, - изливает свои чувства Александр Авдеенко, - я писатель... Все это благодаря тебе,великий воспитатель Сталин... Я люблю девушку новой любовью, я продолжаю себя в детях... всеэто благодаря тебе... И когда женщина, которую я люблю, даст мне ребенка, первое слово, котороеон произнесет, будет: Сталин..."


حیف که نمی‌شود استالین را با کوه و دریا و ماه و خورشید مقایسه کرد.

در سال ۱۹۴۶ اتحادیه نویسندگان اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی چاپلوسی را به اوج می‌رساند و از زبان یکی از مداحان افسوس می‌خورد:

حیف که نمی‌شود استالین را با کوه و دریا و ماه و خورشید مقایسه نمود.

می خواهم او را با کوه مقایسه کنم اما، کوه در قله اش ختم می‌شود.

می‌خواهم با دریا مقایسه اش کنم اما دریا هم در ساحلش پایان می‌پذیرد.

با ماه می‌سنجم ولی ماه نیز تنها در شبها می‌تابد و روز پیدا نیست،

با خورشید مقایسه می‌کنم اما خورشید غروب می‌کند و در شب غایب است.

I would have compared him to a white mountain – but the mountain has a summit.
I would have compared him to the depths of the sea – but the sea has a bottom.
I would have compared him to the shining moon – but the moon shines at midnight, not at noon.
I would have compared him to the brilliant sun – but the sun radiates at noon, not at midnight.”
(Znamya, Soviet Authors’ Union Monthly, October 1946.)

فراموش نکنیم شخصیت پرستی که یک جریان تاریخی ـ بشری است و با اعتقاد به توده مردم منافات دارد تنها خاص استالین نیست، انقلابیون بزرگی مثل لنین و مائو هم مقام قدوسی داشتند و هم اکنون خیلی های دیگر هم در همین حال و هوا به سر می‌برند !

جدا از مسئولیت خود فرد، (فرد دوگانه و مشرکی که رضا می‌دهد بادش کنند و تافته جدا بافته‌اش پندارند)، ویژگی های جامعه و حزب و سازمانی را که با «بُت پذیری» چفت است و میانه دارد هم، باید در نظر گرفت.

آستین چنین جمعی البته و صد البته مار می‌پرورد و آن مار، فردا نه پس فردا نیش خواهد زد.


فردپرستی محصول «جبر جو»، و روابط بوگرفته است.

فردپرستی محصول نظام و روابط بوگرفته و کپک زده است و متقابلاً فرد بت شده به همان نظام و روابط چرک تازه می‌ریزد.

وقتی کسی به عرش برده می‌شود و او، هوا برَش می‌دارد و خود را طاووس علیّین شده می‌پندارد، البته به محض اینکه میخ‌ش را کوبید و زیر پایش را محکم کرد، با لجن پراکنی و ریختن خلایق بر سر منتقد، جواب کلمه را نه با کلمه، با زندان و خشونت های مرگبار خواهد داد و برای پیشبرد کارش در تاریخچه، و در وقایع اتفاقیه دست خواهد برد، راست ها را نخواهد گفت و به هر وسیله از جمله به دروغ (دروغ انقلابی؟!) متوسل خواهد شد...

در چنین جبر جو و هوای مه‌آلودی که نفسها در سینه حبس و سرها در گریبان است ولی مریدان احساس شکفتن و بال درآوردن دارند ــ هر آن‌کس نُطق بکشد بریده نادم و بریده خائن و نفوذی و ضد انقلاب و دشمن خلق Враг народа / « وِراگ نارُودا » است و حسابش با کرام الکاتبین !


سربه نیست شدن های فله ای در سیبری و غیر سیبری امر چندان مهمی نیست !

برخی معتقدند بگیر و ببندها، سیبری فرستادن ها و بیماری شک و تردید در استالین و بریا ها که به هرکس و هرچیزی مشکوک می‌شدند و حتی پیمان سری که مولوتف با وزیر خارجه دولت آلمان امضا کرد، همه و همه به خاطر توطئه های امپریالیست‌ها و ارتجاع جهانی است که نه تنها با کنفرانس مونیخ به حضور هیتلر در صحنه جهانی خوش آمد گفتند، می‌خواستند کشور شوراها را هم از پا درآورند.

در چنین اوضاع و احوالی مسئولین جز اینکه همه چیز را به چپ حل کنند، چاره دیگری نداشتند. خب البته این وسط اشتباهاتی هم روی می‌دهد. مهم حفظ انقلاب از گزند امپریالیست‌ها بود.

تیرباران و سربه نیست شدن های فله ای در سیبری و غیر سیبری امر چندان مهمی نیست !

اگر گفته شده دوستان نزدیک لنین و برخی صحنه گردانان انقلاب اکتبر، یا اعضای ایرانی حزب کمونیست عدالت که در انقلاب جنگل مبارزه می‌کردند و به آرمان بلشویک مومن بودند در زمان استالین خائن معرفی شدند و جان خود را از دست دادند، شایعه دشمنان استالین است و اگر راست باشد باید در رابطه با توطئه هایی که علیه دولت نوپای شوروی صورت می‌گرفت آنرا فهم نمود و در متن تاریخی آن دید.

***

آیا می‌توانیم با شبه استدلال بالا هر کژی و سقوطی را به بهانه توطئه و تجاوز بیگانه توجیه کنیم؟

مگر نه اینکه شرط خارجی تنها به اعتبار مبنا (مبنای درونی) است که وارد عمل می‌شود؟


نام شماری از مغضوبین یا به قول استالین دشمنان مردم Враги народа / وِراگی نارُودا

نام شماری از مغضوبین را مرور کنیم. البته گذشته، گذشته است و از کاتین و ماتین بیش از ۷۰ سال گذشته و همه قربانیان صد کفن پوسانده و به خاک و علف مبدل شده اند.

هدف از نگریستن به گذشته، زیستن در گذشته نیست و من نمی‌خواهم نمک بر زخمها بپاشم. هدف این است که با کاوش در معنی و جهت گذشته، جهت آینده را دریابیم.

***

«آنتونوف اوسه ینکو» Antonov-Ovseyenko طراح قیام پتروگراد و رهبر عملیات تصرف کاخ زمستانی تزار،

اسمیرنوف I.N.Smirnov از بلشویک های قدیمی که در جریان انقلاب اکتبر وجنگ داخلی نقش قابل توجهی بازی کرد،

ساپرونوفT.Sapronov از بنیانگذاران گروه مرکزیت دمکراتیک،

ساسنووسکی L.S.Sosnovsky از روزنامه نگاران بر جسته ی شوروی،

واگارشاک واگانیان V Vaganyan از فعالان و رهبران تشکیلات حزب در ارمنستان و رهبر انقلاب شورایی در ارمنستان،

بوگوسلاوسکی، M.S.Bogosiavsky از اعضای قدیمی حزب بلشویک،

ایوان باکایف Ivan Bakeyov از رهبران انقلاب اکتبر،

یودوکیموف G.Yevdokimov از دبیران کمیته مرکزی حزب کمونیست،

لئونید پترویچ سِرِبریاکوف ، Leonid Petrovich Serebryakov از نزدیکان استالین و عصو کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی

گریگوری زینویف G.E. Zinoviev از بنیانگذاران حزب بلشویک و از نزدیکان وهمراهان لنین...

محمد علی مناف زاده (ثابت تبریزی، نویسنده، نمایشنامه نویس، روزنامه نگار، دوست نزدیک ابوالقاسم لاهوتی)، اﺑﻮاﻟﻘﺎﺳﻢ ﺳﺠﺎدی (ذره)،

کریم نیک بین (زردشت)،

عبدالحسین حسابی (دهزاد)،

نصرالله اصلانی (کامران قزوینی)

مرتضی علوی(برادر بزرگ علوی)

حسین شرقی (رضایف)

داش بنیازاد،

علی اکبرزاده،

یحیی مولا،

حمدالله حسن زاده،

ملابابا هاشم زاده،

اکبر نصیب زاده،

...آشوری،

جعفر کنگاوری،

رضا پاشازاده،

علی حسین زاده،

احسان الله خان دوستدار،

لادبن (رضا) اسفندیاری (برادر نیما یوشیج)...

حبیب سلطانزاده (آوتیس میکائیلیان)

درتاریخ بهت انگیز و غیرقابل دفاع ترورهای استالینی نام بسیاری از کادرهای برجسته جنبش بین المللی کمونیستی به چشم می‌خورد که حبیب سلطانزاده (آوتیس میکائیلیان) رجل برجسته جنبش آزادی ایران و نویسنده «پایه های اجتماعی اقتصادی سلطنت رضاشاه پهلوی»، یکی از آن بسیاران بود.

آیا سربه‌نیست کردن حبیب سلطانزاده برای این بود که ماهیت استعمارگرایانه‌ی رضا شاه را افشا می‌کرد؟ و جانبداری حکومت شوروی را از او تا سرکوب نیروهای مترقی کشور، زیر سئوال می‌بُرد؟!

آیا می‌بایست همانند دولت شوروی و امثال ایوانف، رضا شاه را «تبلور آرزوهای بورژوازی ملی ایران» معرفی کند و نقش «آزادگرانه»ی کودتایش را ستایش کند تا تصفیه های استالینی راحت‌ش بگذارد؟!

نکته ها چون تیغ پولاد است تیز...

***

در جلد چهارم اسناد تاریخی جنبش سوسیال دموکراسی و کمونیستی ایران (انتشارات مزدک) یک رشته از مقالات سلطانزاده ترجمه و به چاپ رسیده است.


نامه «بریا» به استالین: دشمنان خلق باید نابود شوند.

نامه زیر که بریا برای استالین می‌نویسد و امضایمولوتوف و وروشیلوف و کالینین و میکویان و کاگانوویج (اعضای دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی) و بازجویانی جون کوبولف، مرکولف و باش تو کف، را نیز دارد. همه با اعدام اسرا و به قول خودشان دشمنان اصلاح ناپذیر خلق موافقت می‌کنند و استالین بر تصمیم آنها (یعنی اعدام اسیران) مهر تأئید می‌زند. امضای خودش روی صفحه اول نامه موجود است.

من به مضمون این نامه مهم اشاره می‌کنم و متاسفم کهدر این مورد چه در زمان شاه و چه بعد از انقلاب آنان که باید، این مسائل را برای مردم ایران بیان نکردند،یا استالین بت بود و به عرش اعلی می‌رفت و یا مستبدترین فرد عالم معرفی می‌شد (که هر دو خطا است.)

یکی از نویسندگان ارجمند ایران به من گفتند: من اصلاً نام کاتین را نشنیده ام. من به ایشان گفتم متاسفانه آنچه در مورد کاتین و نقش شوروی گفته می‌شد، واقعی است و تردید برنمی‌دارد.

***

۵ مارس ۱۹۴۰

کمیساریای خلق اتحاد شوروی در امور داخلی

مسکو

رفیق استالین

تعداد زیادی از افسران سابق ارتش لهستان، پرسنل پلیس، ماموران اطلاعاتی، ناسیونالیست ها، ضد انقلابیون، فراری ها و دشمنان قسم خورده و کینه توز نظام شوروی، در اردوگاه های «کمیساریای خلق برای امور داخلی» NKVD و در مناطق غربی اوکراین و بلاروس هستند.

افسران ارتش و پلیس دست از تحریک برنمی دارند و منتظرند آزاد شوند تا به فعالیتهای ضد انقلابی خودشان علیه نظام شوروی ادامه دهند.

کمیساریای خلق برای امور داخلی (NKVD ) به شورش و فعالیتهای ضدانقلابی در استانهای غربی اکراین و بلاروس، بو برده است و معلوم شده، افسران سابق لهستان...در آن نقش بارزی دارند. در میان متخلفان بازداشتی تعداد قابل توجهی جاسوس و ضدانقلاب وجود دارد...(بریا در ادامه نامه تعداد اسرا و درجه نظامی آنان را شرح می‌دهد و تأکید می‌کند که زندانیان که در میان آنها کشیش، زمیندار، کارخانه دار، جاسوس، زندانبان، ژاندارم و مهاجر فراری هم دیده می‌شود، همه دشمنان خلق و اتحاد شوروی هستند و باید اعدام شوند. استالین هم موافقت می‌کند...)

[герб СССР]

СОВ.СЕКРЕТНО

СССР

от 5.III.40 г.

НАРОДНЫЙ КОМИССАРИАТ
ВНУТРЕННИХ ДЕЛ

„___“ марта 1940 г.

ЦК ВКП(б)

794/Б

г. Москва

товарищу Сталину

В лагерях для военнопленных НКВД СССР и в тюрьмах западных областей Украины и Белоруссии в настоящее время содержится большое количество бывших офицеров польской армии, бывших работников польской полиции и разведывательных органов, членов польских националистических к-р партий, участников вскрытых к-р повстанческих организаций, перебежчиков и др. Все они являются заклятыми врагами советской власти, преисполненными ненависти к советскому строю.

Военнопленные офицеры и полицейские, находясь в лагерях, пытаются продолжать к-р работу, ведут антисоветскую агитацию. Каждый из них только и ждет освобождения, чтобы иметь возможность активно включиться в борьбу против советской власти.

Органами НКВД в западных областях Украины и Белоруссии вскрыт ряд к-р повстанческих организаций. Во всех этих к-р организациях активную руководящую роль играли бывшие офицеры бывшей польской армии, бывшие полицейские и жандармы.

Среди задержанных перебежчиков и нарушителей [ 2 ]госграницы также выявлено значительное количество лиц, которые являются участниками к-р шпионских и повстанческих организаций.

В лагерях для военнопленных содержится всего (не считая солдат и унтер-офицерского состава) 14.736 бывших офицеров, чиновников, помещиков, полицейских, жандармов, тюремщиков, осадников и разведчиков, по национальности свыше 97% – поляки.

Из них:

Генералов, полковников и подполковников

295

Майоров и капитанов

2.080

Поручиков, подпоручиков и хорунжих

6.049

Офицеров и младших командиров полиции, пограничной охраны и жандармерии

1.030

Рядовых полицейских, жандармов, тюремщиков и разведчиков

5.138

Чиновников, помещиков, ксендзов и осадников

144

В тюрьмах западных областей Украины и Белоруссии всего содержится 18.632 арестованных (из них 10.685 – поляки), в том числе:

бывших офицеров

1.207

бывших полицейских, разведчиков и жандармов

5.141

Шпионов и диверсантов

347

Бывших помещиков, фабрикантов и чиновников

465

Членов различных к-р и повстанческих организаций и разного к-р элемента

5.345

Перебежчиков

6.127

[ 3 ]Исходя из того, что все они являются закоренелыми, неисправимыми врагами советской власти, НКВД СССР считает необходимым:

I. Предложить НКВД СССР:

1) дела о находящихся в лагерях для военнопленных 14.700 человек бывших польских офицеров, чиновников, помещиков, полицейских, разведчиков, жандармов, осадников и тюремщиков,

2) а также дела об арестованных и находящихся в тюрьмах западных областей Украины и Белоруссии в количестве 11.000 человек членов различных к-р шпионских и диверсионных организаций, бывших помещиков, фабрикантов, бывших польских офицеров, чиновников и перебежчиков —

— рассмотреть в особом порядке, с применением к ним высшей меры наказания — расстрела.

II. Рассмотрение дел провести без вызова арестованных и без предъявления обвинения, постановления об окончании следствия и обвинительного заключения в следующем порядке:

а) на лиц, находящихся в лагерях военнопленных, — по справкам, представляемым Управлением по делам военнопленных НКВД СССР,

[ 4 ]

б) на лиц, арестованных — по справкам из дел, представляемым НКВД УССР и НКВД БССР.

III. Рассмотрение дел и вынесение решения возложить на тройку, в составе т. т. БЕРИЯ, МЕРКУЛОВА *** и БАШТАКОВА (начальник 1-го спецотдела НКВД СССР).

НАРОДНЫЙ КОМИССАР ВНУТРЕННИХ ДЕЛ
Союза ССР

Stalin's order for the KATYN FOREST MASSACRE

Top Secret

USSR People's Commissariat for Internal Affairs

Moscow

To Comrade Stalin

A large number of former officers of the Polish Army, employees of the Polish Police and intelligence services, members of Polish nationalist, counter-revolutionary parties, members of exposed counter-revolutionary resistance groups, escapees and others, all of them sworn enemies of Soviet authority full of hatred for the Soviet system, are currently being held in prisoner-of-war camps of the USSR NKVD and in prisons in the western provinces of Ukraine and Belarus.

The military and police officers in the camps are attempting to continue their counter-revolutionary activities and are carrying out anti-Soviet agitation. Each of them is waiting only for his release in order to start actively struggling against Soviet authority.

The organs of the NKVD in the western provinces of theUkraine and Belarus have uncovered a number of counter-revolutionary rebel organisations.

Former officers of the Polish Army and police as well as gendarmes have played an active role in all of these organisations.

Amongst the detained escapees and violators of the state borders a considerable number of people have been identified as belonging to counter-revolutionary espionage and resistance organisations.

14,736 former officers, government officials, landowners, police, gendarmes, prison guards, settlers in the border regions and intelligence officers [more than 97% are Poles] are being held in prisoner-of-war camps. This number includes soldiers and junior officers.

Included are:

generals, colonels and lieutenant colonels- 295
majors and captains- 2080
lieutenants, second lieutenants and ensigns- 6049
officers and juniors of the police, gendarmes, prison guards and intelligence officers- 1030
rank and file police officers, gendarmes, prison guards and intelligence personnel- 5138
government officials, land owners, priests, settlers in border regions- 144
18,632 detained people are being kept in the western region of the Ukraine and Belarus
[10,685 are Poles]

They include:

former officers- 1207
former intelligence officers of the police and gendarmerie 5141
spies and saboteurs- 347
former land owners, factory owners and government officials- 465
members of various counter-revolutionary and resistance organisations and other counter-revolutionary elements- 5345
escapees- 6127

In view of the fact that all are hardened and uncompromising enemies of Soviet authority, the USSR NKVD considers it necessary:

[1] To instruct the USSR NKVD that it should try before special tribunals:

[a] the cases of the 14,700 former Polish officers, government officials,land owners, police officers, intelligence officers, gendarmes, settlers in the border regions and prison guards being held in prisoner-of-war camps;

[b] together with the cases of 11,000 members of various counter-revolutionary organisations of spies and saboteurs, former land owners, factory owners, former Polish officers, government officials, and escapees who have been arrested and are being held in the western provinces of the Ukraine and Belarus and apply to them the supreme penalty: shooting.

[2] Examination of the cases is to be carried out without summoning those detained and without bringing charges, the statements concerning the conclusion of the investigation and the final verdict should be as follows:

[a] for persons being held in prisoner-of-war camps, in the form of certificates issued by the NKVD of the USSR NKVD;

[b] for arrested personnel in the form of certificates issued by the NKVD of the Ukrainian SSR and the NKVD of the Belarus SSR.

[3] The cases should be examined and the verdict pronounced by a three person tribunal consisting of comrades Merkulov, Kobulov and Bashtakov.

People's Commissar for the Internal Affairs of the USSR

L Beria

[Signed by: Stalin, Voroshilov, Molotov, Mikoyan, Kalinin and Kaganovich]


منابع:

- جنگ جهانی دوم، تالیف سپهبد محمد نخجوان، انتشارات علمی، تهران، ۱۳۳۹

- تاریخ دول، معظم تالیف ماكسیم مورن، ترجمه شمیم، انتشارات علمی، تهران ۱۳۳۵

- مجزرة كاتین..من تسبب فیها ؟ الحرب العالمیة الثانیة / الجزیره

- جریان های بزرگ تاریخ معاصر، ژاك پیرن، ترجمه مشایخی، انتشارات ابن سینا، تهران ۱۳۴۰

- ظهور و سقوط رایش سوم، ویلیام شایرر، انتشارات امیركبیر، تهران، ۱۳۴۶

- تاریخ دیپلماسی عمومی، دكتر محسن عزیزی، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۳

- گفت‌و‌گو با آندره وایدا درباره کاتین مرثیه‌ای برای گذشته دردبار لهستان/ ورا ون کروتزبروک /ترجمه: سپیده جدیری

- ویلیام شایرر/ ظهور و سقوط رایش سوم

- هانس اولریخ رودل/ خاطرات خلبان اشتوکا

- آدولف گالاند/ خاطرات گالاند

- گ. ا. بورین/ رازهای جنگ جهانی دوم

- نامه نویسنده لهستانی Peter Kuntsevich به پوتین در مورد نقش شوروی در جنایت کاتین

(Tribune. "03.03.2006 ) توهین به خانواده اسلاوی، به جهان

گزارش مجلس ایالات متحده آمریکا در مورد کاتین

www.conservativeclassics.com/books/Katynbk/BK07.PDF

The Katyn Massacre: An Assesment of its Significance as a Public and Historical Issue in the USA and GB, 1940-1993

واکنش دولت انگلیس به کاتین

"British reactions to the Katyn massacre, 1943-2003".

جنایت کاتین

"The Crime of Katyn: Facts and Documents" 5th edition. Polish Cultural Foundation, London 1989. ISBN 0 85065 190 5

قتلعام کاتین / بعد از نبرد

"The massacre at Katyn", Number 92 of "After the Battle", a quarterly magazine published by Battle of Britain Prints International Ltd, Church House, Church Street, London E15 3JA 1996

کاتین، جنایتی بی مکافات

Katyn: A Crime Without Punishment, Edited by Anna M. Cienciala, Natalia S. Lebedeva, and Wojciech Materski.

کاتین، بررسی عکسهای هوایی با در نظر گرفتن واقعیتها و اسناد

"Katyn: an interpretation of aerial photographs considered with facts and documents." Waclaw Godziemba-Maliszewski, Polskie Towarzystwo Geograficzne, Klub Teledetekcji Srodowiska ul. Krakwskie Predmiescie 30, 00-927, Warszawa 1995 ISN 0071 8076

ساعت شش و نیم صبح زمان ایستاد.

"Time stopped at 6:30", Thaddeus Wittlin, Bobbs-Merrill Company Inc, New York, 1965. Library of Congress Catalog Card Number 65-25653.

خاطرات یک زندانی جنگی در اردوگاه کوزلسک

"Memoirs of a prisoner of war in Kozielsk", Rev Msgr Zdzislaw Peszkowski, Polish Katyn Foundation, Warsaw, 1993.

جاده کاتین

"The Road to Katyn - A Soldier's Story", Salomon W. Slowes, Oxford: Blackwell Publishers in association with the Institute for Polish-Jewish Studies, 1992.

"Katyn Killings in the record" John H Lauck. The Kingston Press, Inc PO Box 2759, Clifton NJ 07015, USAISBN 0 940670 30 5

قصه ناگفته از کشتار لهستانی استالین

"Katyn. The untold story of Stalin's Polish Massacre", Allen Paul, Charles Scribner's Sons, Macmillan Publishing Company, 866 Third Avenue, New York, NY 10022, 1991, ISBN 0 684 19215 2

چشم خدا

"God's Eye: Aerial Photography and the Katyn Forest Massacre", Frank Fox, West Chester UniversityPress.

http://katynbooks.narod.ru/godseye/godseye.htm

http://katynbooks.narod.ru/godseye/godseye-illustrations.htm

سال بحران/ اسناد در دو جلد

ГОД КРИЗИСА 1938-1939 Документы и материалы в двух томах

موضوع کاتین و دولت در تبعید لهستان/بررسی عواقب ناشی از جنایت جنگی

The Katyn Affair And The Polish Government In Exile. An Investigation Of the Consequences Of A War Crime.

کاتین گروگان جنگ اعلام نشده

КАТЫНЬ / Пленники необъявленной войны (Под общей редакцией академикаА.Н.Яковлева)

کاتین/مارس ۱۹۴۰- سپتامبر ۲۰۰۰ سرنوشت زنده ماندگان

КАТЫНЬ / Март 1940 г. - сентябрь 2000 г. Расстрел. Судьбы живых. Эхо Катыни.Документы(Ответственный составитель Н.С.Лебедева)

Amtliches Material zum Massenmord von KATYN (Deutschen Informationsstelle)

اسناد کاتین

КАТЫНСКИЕ ДОКАЗАТЕЛЬСТВА (Проф. др. Франтишек Гаек)

تراژدی کاتین / /سرنوشت افسران لهستان

КАТЫНСКАЯ ДРАМА: Козельск, Старобельск, Осташков: судьба интернированных польских военнослужащих (Составление и общая редакция ЯСНОВА О. В.)

کاتین، چالش بین روسیه و لهستان

Катынский синдром в советско-польских и российско-польских отношениях

کاتین...خاطرات

Катынь/Свидетельства, воспоминания, публицистика

...گودال مرگ را دیدند

...и увидел ямы смерти (Ксендз Здзислав Пешковский)

اسرار بزرگ قرن بیستم / کاتین کار استالین است یا هیتلر

Великие загадки ХХ века (Ален Деко)

کاتین، اسناد نسل‌کشی (بخشی از مدارکی که روسیه به لهستان داده است.)

"Katyn. Documents of Genocide". Documents and Materials from Soviet archives turned over to Poland on October 14, W. Materskied., 1992. کشتار کاتین

"Katyn Massacre", Louis Fitzgibbon Corgi Illustrated 1977, [1971]0 552 10455 8.

"Katyn, triumph of evil", Louis Fitzgibbon, Anna Livia Books, The Dublin Magazine Press, Elstow, Knapton Road, Dun Laoghaire, Ireland, 1975.

در سایه کاتین

"In the Shadow of Katyn", Stanislaw Swianiewicz

"The Katyn Wood Murders", Joseph Mackiewicz,

زمین غیر انسانی

"The inhuman land", Joseph Czapski, Sheed & Ward Inc, New York, 1952.

قاتلان کاتین

"The murderers of Katyn", Vladimir Abarinov, Hippocrene Books Inc, New York, 1993. ISBN 9 7818 0032 3

کشتار کاتین، ارزیابی اهمیت آن به عنوان یک موضوع عمومی و تاریخی در آمریکا و بریتانیای کبیر

"The Katyn Massacre; an assessment of its significance as a public and historical issue in the United States and Great Britain, 1940-1993", Louis Robert Coatney, 1993.

کاتین در بوته اسناد

"Katyn, an Examination of the Evidence", by Ray Cowdery & Josephine Cowdery (Translators). USM, 1995 ISBN: 0910667438

کاتین خارکف

ХАРЬКОВСКАЯ КАТЫНЬ (Владислав ШВЕД)

کاتین

МАЦКЕВИЧ Ю., "Катынь"

خاطرات کاتین/ اسمولنسک و زندان ولادیمر سکایا

МЕНЬШАГИН Б.Г., "Воспоминания: Смоленск... Катынь... Владимирская тюрьма"

چرا و چگونه نازی ها به افسران لهستانی شلیک کردند؟

СЛОБОДКИН Ю., "Катынь. Как и почему гитлеровцы расстреляли польских офицеров"

اسرار کاتین

ШВЕД В., СТРЫГИН С., "Тайны Катыни"

در باره کاتین، گزارش دولت آلمان، دولت شوروی و سازمانهای بین المللی + عکس و سند

http://www.allworldwars.com/Katyn-Files.html

مصاحبه تاریخی با یوزف ماتسکییویچ در مورد دیدارش از کاتین (من با چشمان خودم دیدم...)

The historical interview by Jozef Mackiewicz with the journal "Goniec Codzienny" ("Daily Herald") from 3th of June 1943 about his visit to Katyn

مرگ در جنگل/ داستان قتلعام کاتین

Zawodny, Janusz K., Death in the Forest: The Story of the Katyn Forest Massacre,University of Notre Dame Press, 1962,

گزیده ای از آرشیو دادگاه نورنبرگ در مورد کاتین

Nizkor.org – Fifty-Ninth Day: Thursday, 14 February 1946 (Part 7 of 15)

Katyn in Nuremberg

قتلعام کاتین و پیروزی حقیقت

Paul, Allen (2010). Katyń: Stalin's Massacre and the Triumph of Truth. Northern IllinoisUniversity Press: DeKalb, IL. pp. 447. ISBN 978-0-87580-634-1.

قصه های ناگفته در مورد کاتین

Paul, Allen (1991). Katyn: The Untold Story of Stalin's Polish Massacre. New York, Scribner Book Company. ISBN 0-684-19215-2.

مورخین بایستی مفهوم کشتار کاتین را تعریف کنند

Historians Have Yet to Face Up to the Implications of the Katyn Massacre by Adam Scrupski

دروغهای مربوط به کاتین

The Lies of Katyn by Jamie Glazov, FrontPage Magazine

برخی اسناد مربوط به کاتین

A set of copies of Katyn-related documents which were provided to Lech Walesa on 14 Oct. 1992 (Russian

شماری از عکسهای مربوط به کاتین

Photos by Alexey Pamyatnykh from exhumations at Mednoe in August 1991

مصاحبه با دو تن از بازجویان که در جنایت کاتین نقش اساسی داشتند.به زبان روسی است.

Two fragments from the videotaped interrogation of P.K.Soprunenko (former chief of USSR NKVD Board for Prisoners of War and Internees) about the Katyn massacre, 29.04.1991(Russian)

جنگ مخفی استالین / نیکولای تولستوی

Nikolai Tolstoy," Stalin's Secret War "

وقتی خدا رویش را برگرداند...

When God looked the other way: an odyssey of war, exile, and redemption By Wesley Adamczyk


در جنگل کاتین، در حالیکه دست و پایمان بسته بود، روسها به ما شلیک کردند...

شعری از Jacek Kaczmarski به زبان لهستانی.

http://www.poema.art.pl/site/itm_3178_katyn.html

Katyń

Ciśnie się do światła niby warstwy skóry
Tłok patrzących twarzy spod ruszonej darni.
Spoglądają jedna znad drugiej - do góry -
Ale nie ma ruin. To nie gród wymarły.

Raz odkryte - krzyczą zatęchłymi usty,
Lecą sobie przez ręce wypróchniałe w środku
W rów, co nigdy więcej nie będzie już pusty -
Ale nie ma krzyży. To nie groby przodków.

Sprzączki i guziki z orzełkiem ze rdzy,
Po miskach czerepów - robaków gonitwy,
Zgniłe zdjęcia, pieczątki, mapy miast i wsi -
Ale nie ma broni. To nie pole bitwy.

Może wszyscy byli na to samo chorzy?
Te same nad karkiem okrągłe urazy
Przez które do ziemi dar odpłynął boży -
Ale nie ma znaków, że to grób zarazy.

Jeszcze rosną drzewa, które to widziały,
Jeszcze ziemia pamięta kształt buta, smak krwi.
Niebo zna język, w którym komendy padały,
Nim padły wystrzały, którymi wciąż brzmi.

Ale to świadkowie żywi - więc stronniczy.
Zresztą, by ich słuchać - trzeba wejść do zony.
Na milczenie tych świadków może pan ich liczyć -
Pan powietrza i ziemi i drzew uwięzionych.

Oto świat bez śmierci. Świat śmierci bez mordu,
Świat mordu bez rozkazu, rozkazu bez głosu.
Świat głosu bez ciała i ciała bez Boga,
Świat Boga bez imienia, imienia - bez losu.

Jest tylko jedna taka świata strona,
Gdzie coś, co nie istnieje - wciąż o pomstę woła.
Gdzie już śmiechem nawet mogiła nie czczona,
Dół nieominięty - dla orła sokoła...

"O pewnym brzasku w katyńskim lasku
Strzelali do nas Sowieci..."
29.08.1985


> انتشار اسناد قتلعام کاتین
چراغ حقيقت در طوفان کشمکش‌ ها نخواهد مُرد

ترانه زیبایی در مورد کاتین با صدای Adam Aston هنرمند محبوب لهستانی

http://www.youtube.com/watch?v=1hh_Fq-XwQ0

همنشین بهار

hamneshine_bahar@yahoo.com

منبع: سايت ديدگاه

هیچ نظری موجود نیست: