انگلیسی هایی که با لباس و اسامی مبدل مسلمان شدند وختنه کردند.
پاریس: ناصر امینی، دیپلمات پیشین
نفوذ دولت فخیمه انگلستان در ایران
انگلیسی های مسلمان شده
SIR RICHQRD BURRON به نام حاج عبدالله
ARMANINS VAMBERY به نام درویش استانبولی
COLONEL STODART به نام خواجه ابراهیم
PATINGER به نام سید علوی
روزی که قرارشد درمرگ محمد شاه قاجار تسریع شود پزشک او که یک انگلیسی بود زهر را آماده کرد و بخورد شاه داد
رئیس شهربانی بخاطردخالت انگلیس ازمقام خود استعفا کرد ودرپاسخ ساعد که نمی دانست اینتلیجنت سرویس چیست گفت : آقای نخست وزیر
MI 5 اینتلیجنت سرویس MI 6
راحت الحلقومی که وقتی دردهان گذاشتی آب می شود
آیت اللهی که شاخ درآورد
روزنامه ها می گویند « هیچ چیز کهنه تراز خبر دیروز نیست » ولی خبری که چندی قبل از رادیوی جمهوری اسلامی پخش شد و تمام روزنامه های داخل کشورآن را منتشرکردند، امروز و فردا وپس فردا تنها کهنه نیست بلکه جا دارد صدها بار بازگوشود تا همگان بدانند انگلیس ها ازچه قماشند. متن این خبر میمنت اثروفیض آثاراین چنین است :
« آیت الله جنتی عضو فقهای شورای نگهبان درمراسم نماز جمعه دانشگاه تهران طی سخنانی که از رادیو جمهوری اسلامی پخش شد گفت :
اخیراً خبری به من دادند که شاخ درآوردم. اول فکر کردم شوخی است. بعد متوجه شدم که واقعیت دارد و آن این است که انگلیسی ها یک دختر جاسوس را با لباس و ظاهر پسرانه به حوزه علمیه قم فرستاده بودند. او سه سال تمام همراه با سایرطلبه ها درحوزه علمیه بسر می برد جاسوسی می کرد. ولی در آن مدت هیچ کس از رازش باخبرنشد و تازه پس از سه سال که جاسوس ایران را ترک کرده ماجرا برملا شده است. »
درک مسائل و حوادث امروزدرایران بدون آشنائی و آگاهی به حوادث و مسائل و چگونگی فعالیت های سیاسی عوامل خارجی در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم امکان پذیر نمی باشد.
معرفی شیرپیرانگلیس
از اولین منشورحکومتی انگلستان را که در سال ۱۲۱۵ بین شاه و نماینده اشراف انگلستان امضاء شده است ۸۰۰ سال گذشته است و دموکراسی انگلستان میوه ۸۰۰ سال مبارزات ملت انگلستان است بی جهت نیست که چنین ملت کوچک از لحاظ تعداد جمعیت به آن قدرت عظیم دست یافت که قرن نوزدهم بیش از یک سوم دنیا را زیرسلطه مستقیم و غیرمستقیم خود داشت. درسال ۱۹۸۲ درجنگ مالوین، جنگ بین انگلستان و آرژانتین برای جزیره ای که ۱۷هزار کیلومتر دورتر از انگلستان اما صد کیلومتری ساحل آرژانتین قراردارد، در اولین گروه از کشتی های جنگی انگلستان، در نوک حمله این کشتی ها یک کشتی جنگی همراه با هلی کوپترهای جنگی برای اولین حمله، خلبانی بود به نام ویلیام، پسرملکه انگلستان، او در تمام طول جنگ درکنارهم رزمان خود برای وطنش جنگید.
در سوم شهریور ۱۳۲۰ کدام یک ازشاهزادگان پهلوی و درجنگ هفت ساله ایران عراق کدام یک از آیت الله زاده ها در کنار سربازان ایرانی بودند ؟
خانم مارگارت تاچر بعد از پیروزی انگلستان در این جنگ در تلویزیون لندن گفت :
- دنیا باید بداند که انگلیسی بودن یک افتخار است.
پزشکان جاسوس
چون از روز اول تأسیس کمپانی هندشرقی هدف آن آماده کردن زمینه برای تسلط انگلستان بر شبه جزیره هند بود، ایجاد یک شبکه اطلاعاتی با کارآیی کامل برای کسب خبر و آگاهی از آنچه در داخل دربار و حرم خانه شاهان و مهاراجه ها و راجه ها و سایر ارباب نفوذ و قدرت می گذشت ، حائز اهمیت فوق العاده بود و این کارممکن نبود مگر آنکه اخبار مورد نظر و خصوصی توسط کسانی تحصیل گردد که از هرحیث آزادی رفت و آمد داشته و روابطشان با افراد و مقامات حساس بدون استتار یا ایجاد سوءظن انجام شده و توأم با اطمینان باشد.
در برخورداری از این خصوصیات طبیب و معلم مقام اول را داشتند. برای وصول به هدف موردنظر تأثیر و مؤثر بودن افرادی از قبیل مشاوران مالی- آشپز- خدمتکار- راننده – گارد محافظ و غیره از دو قرن قبل از آنکه پای انگلیس به ایران برسد در هند به اثبات رسیده بود، در ایران نیز عملی شد.
اندر خواص گنه گنه و روغن کرچک
سر هانری ساواچ لندرو گفت: چنانچه چند نخود گنه گنه و چند مثقال روغن کرچک بجا مصرف شود چه بسا ممکن است وسائلی بدست دهد و اطلاعاتی بدست آید که برای منافع دولت انگلیس میلیون ها لیره ارزش داشته باشد باین ترتیب دولت انگلیس همراه با هیئت جان ملکم در سال ۱۸۰۰ بعداً به همراه هارفورد جونز چند طبیب هم به ایران آمدند. یکی از این طبیبان جیمزکامپل James Campel نام داشت که با معالجه بیماری عباس میرزا پزشک مخصوص او در سفر و حضورش در کنارعباس میرزا بصورت یکی از افراد خانواده درآمد. نقش اصلی کامپل درجنگ اصلاندوزو بعداً در تهیه مفاد و میانجیگری قرارداد انگلستان روشن شد.
دکتر مک نیلMac Nil بقدری مورد اعتماد عباس میرزا قرارگرفت که مفاد قرارداد ترکمانچای را تهیه و میانجی انعقاد قرارداد شد.
روزی که قرارشد در مرگ محمد شاه تسریع شود زهر مخصوص توسط اطباء انگلیسی در اختیارمهدعلیا همسر محمد شاه قرارگرفت.
چند روز قبل از اینکه محمد شاه فوت کند انگلیسی ها از مرگ قریب الوقوع او اطلاع داشتند و مراتب را جهت آماده شدن ناصرالدین میرزا برای حرکت به تهران به اطلاع او رساندند بطوریکه وقتی خبر فوت محمد شاه اعلام شد ترتیب همه کارها داده شده بود.
واگذاری ۷ کشوردرمقابل مشتی جواهر!
هنگامی که فتحعلی شاه پس از قتل آغامحمدخان قاجار به تخت نشست ملکم خان نایب السلطنه هند و دست نشانده ملکه انگلستان از جاسوسانی که در ایران داشت سئوال کرد:
شاه ایران فریفته چه هدیه ایست، آنها جواب دادند (جواهر)
حاکم انگلیسی دستورداد مقادیر زیادی الماس و برلیان یاقوت و مروارید تهیه کردند و حاکم به دربار فتحعلی شاه رفت و وقتی شاه ایران چشم به جواهر اهدائی انداخت آب از دهانش راه افتاد و دلبسته حاکم هند شد که هرچه بگوید جوابش اطاعت می شود و باشد.
پس ازآن شاه در دو جنگ شکست خورد و دو سند تحقیرآمیز (قرارداد گلستان و ترکمانچای ) را امضاء کرد و بدستور انگلیس ها همه کشورهای آن سوی رودخانه ارس تسلیم روس ها گردید.
محمد شاه به دستور انگلیس ها میرزا ابوالقاسم فراهانی را گردن زد، سید جمال الدین اسدآبادی مبارز استقلال و آزادی ایران را کشتند و امیرکبیر را به دستور دیپلمات انگلیسی درحمام فین کاشان رگ زدند و کشتند.
پزشک انگلیسی ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه
درسال ۱۸۴۴ میلادی یک طبیب انگلیسی به نام ویلیام کارمیک به ایران آمد دفتر طبابت و دواخانه خود را در تبریز بر پا کرد. چیزی نگذشت که او هم مانند بقیه اطباء انگلیسی و به همان روالی که آنها به شاه و دربارنزدیک می شدند، با ناصرالدین شاه خیلی نزدیک شد و به وظایف جاسوسی پرداخت.
جوزف دیکسن Joseph Dickson گخ بعداً لقب اشرافی گرفت یک طبیب دیگر انگلیسی بود که در سال ۱۸۴۸ میلادی به ایران آمد و بطوری به ناصرالدین شاه نزدیک شد که در سفر اول ناصرالدین شاه به اروپا جزو همراهان درآمد و از همان روز اول گزارش های بسیار دقیق از طرز خوردن و خوابیدن و لباس پوشیدن و سایر عادات شخصی شاه برای میزبانانش به انگلیس می فرستاد و این کارب قدری دقیق بود که وقتی ناصرالدین شاه به انگلستان رسید ملکه ویکتوریا می دانست که شاه ایران روزی چند بادیه آب می خورد، چگونه یاد گرفته است قاشق چنگال بدست گیرد. چه میوه هائی را دوست دارد و چطور هسته آلبالو را روی فرش اطاقش تف می کند.
دکترهاک ادکاک Hog Adcok انگلیسی بعنوان طبیب مظفرالدین میرزا ولیعهد استخدام و در سال ۱۸۹۶ میلادی که ولیعهد برای احراز مقام سلطنت از تبریز به تهران رفت در التزام رکاب همایونی بود.
کلنل تودارت برای انجام ماموریت خود ظاهراً مسلمان شد و اسمش را به ملا مؤمن تغییرداد.
علاوه برده ها طیب انگلیسی سیل ماموران انگلیسی با لباس و اسم های مبدل در تمام ایران در رفت و آمد بودند و در جزو آنها کاپیتن مارس – کلنل پیکر- کلنل مک گریگور – کاپیتن بونالی و کاپیتن باتلر دیده می شدند.
سرریچارد برتون برای مأموریت خود درکردستان اسم حاج عبدالله را انتخاب کرد و کاپیتن باتلرچون فارسی نمی دانست با لباس و قیافه چینی وارد ایران شد.
پالتیچر برای جلوگیری از فتح هرات توسط محمد شاه خود را تاجر اسب و سید علوی نامید. آرمینوس وامیری قبل از ورود به ایران در استانبول چندین سال تعلیمات دیدند تا بتوانند در هیأت درویش استانبولی در ایران به کارج اسوسی بپردازند. کلنل استوارت در کسوت ارامنه مسافرت می کرد و اسم خود را خواجه ابراهیم گذاشته بود و پروفسوروامیری در سال ۱۸۱۳ در لباس گدایان و دراویش برای زیارت قبور اولیاء مسافرت می کرد. در قهوه خانه ها تریاک می کشید و او بود که با پای پیاده وارد مشهد شد و یک سره به حرم حضرت رضا داخل شد.
فریزر انگلیسی در سال ۱۸۲۲ میلادی برای اینکه از داخل حرم حضرت رضا نقشه تهیه کند، مسلمان شد و ختنه کرد و مدتی را در حجرات داخل صحن گذراند.
BP بنزین پارس نبود، بریتیش پترولیوم بود
با آغاز جنگ دوم جهانی و حمله برق آسای هیتلر، شور و هیجان زایدالوصفی کشورما را در میان گرفت. فتوحات و کشورگشائی های حیرت انگیز هیتلر خاصه نبرد بی وقفه او با انگلیسی های استعمارگر موافق مردم وطن ما و مخصوصاً قشرتحصیل کرده و آگاه متوجه این حقیقت بسیار تلخ و غم انگیزشده بودند که قسمت اعظم گرفتاری ها و درماندگی های ایران نتیجه شوم و طمع ورزی ها و سیاستهای انگلیسی ها بوده و از هنگام دست یافتن برم نابع ثروت ایران خاصه معادن نفت سیاست خشونت آمیز و استقلال شکنانه خود را به ضمیمیه غارت و چپاول دیگرمنابع ملی مضاعف گردانیدند.
بهمین جهت پیشرفت های شگفت آورآلمانی ها و شکست های متوالی انگلیسها این امید را در قلوب مردم کشور ما زنده ساخت که خداوند متعال آلمانی ها و شخص هیتلر را برای نابود ساختن دشمن دیرین ایران برانگیخته و باشکست قطعی انگلیسی ها، ایران از چنگال خون آلوده آنان رهائی خواهد یافت. اما از طالع بد این آرزو هرگز تحقق نیافت بلکه برعکس قوای متفقین که مرکب از نیروهای انگلیسی و روسی و آمریکائی بودند به داخل ایران سرازیر شدند و کشور ایران را میدان تاخت و تاز خود قراردادند.
سرنوشت دردناک کسانی که نفت را ملی کردند ...
هنگامی که در سال ۱۲۸۰ شمسی مظفرالدین شاه قاجار امتیاز اکتشاف نفت و استخراج و تولید و بهره برداری نفت و مشتقات آن را به یک کشیش انگلیسی به نام (ویلیام ناکس دارسی) واگذارکرد هیچ کس درآن زمان درآن عصر بی خبری و غفلت زدگی و خواب آلودگی نمی دانست این امتیاز، عظیم ترین ثروت ملی وطن ما را دراختیار انگلیس ها قرارمی دهد، دلمان خوش بود که روی پیت های بنزین نوشته بود BP و ما آن را بنزین پارس می خواندیم درحالیکه BP ، بریتیش پترولیوم بود!!!
شناخت این مسئله مهم و آگاهی و وقوف براین حقیقت وحشتناک برمردم آن زمان کاملاً پوشیده بود. حتی این واقعیت تا قبل ازملی شدن صنعت نفت نیز بر فرزندان وطن ما مکتوم مانده بود تا روزی که دکتر مصدق که به خوبی و وضوح پی برده بود امپریالیسم و استعمار انگلیس ازطریق امتیاز نفت و در دست داشتن این منبع عظیم و ضمن به تاراج رفتن ثروت ملی، بخاطرحفظ همین ماده حیاتی چگونه پنجه بزرگ بر شرائین مملکت ما انداخته و مانع از رشد و توسعه و پیشرفت آن شده است، همت به ملی کردن آن گماشت و اراده و عزم خویش را مصروف به این امر کرد تا چنگال خون آلود این اختاپوس شوم و خونخوار را قطع نماید. ماده واحده ملی شدن صنعت نفت در روز ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ از تصویب مجلس گذشت و متعاقب آن انگلیسی ها از ایران اخراج شدند ولی کارشکنی عوامل انگلیسی در ایران آنقدر ادامه یافت که سرانتونی ایدن نخست وزیر اسبق انگلیس چنین گفت :
خبر سقوط مصدق زمانی به من رسید که با همسرم و پسرم درک شتی در میان جزایر یونان در دریای مدیترانه مشغول استراحت بودیم. پس از مدتها، آن شب خواب بسیارخوشی کردم.
سرنوشت دکترحسین فاطمی مرد شماره ۲ نهضت ملی ایران پرشورترین، قاطع ترین و شجاع ترین یار و یاور مصدق، مردی که اولین بار پیشنهاد ملی کرد نفت را به مصدق داد، و درب سفارت انگلیس را بست، بسیار دردناک بود.
سحرگاه روز چهارشنبه ۱۹ آبان سال ۱۳۲۳ فاطمی را که بنا به گفته شاهدان عینی تب داشت و با برانکار حمل می شد، به سوی میدان تیرلشکر۲ زرهی بردند و جوخه آتش با شلیک ۸ گلوله مرگ افتخارآفرینی را نصیب یکی از برجسته ترین فرزندان ایران زمین کرد.
دکترفاطمی درآخرین لحظات پیش ازشهادت گفت:
- می دانید من چرا کشته می شوم ؟ من برای این کشته می شوم که اولین اقدام من در وزارت خارجه به دستور پیشوای نهضت ملی، بستن سفارت و قونسولخانه های انگلیس در ایران بود. من از مرگ باکی ندارم آن هم چنین مرگ پرافتخاری، من قربانی نفت هستم. من می میرم که نسل جوان ایران از این مرگ درس عبرت گرفته و با خون خود از وطنش دفاع کرده و نگذارد جاسوسان اجنبی بر این کشور حکومت نمایند.
سندی که پس ازگذشت ۶۰ سال برای اولین بارمنتشرمی شود
در سال ۱۳۲۳ (شصت و دو سال قبل) زمانی که ساعد نخست وزیر بود من خبرنگار روزنامه کیهان بودم و هر روز برای کسب خبر به وزارت کشور و وزارت خارجه و شهربانی مراجعه می کردم یکی ازروزها تیمسارمحمدحسین میرزاجهانبانی رئیس شهربانی مطالبی به من گفت که در آن زمان قابل نوشتن نبود، سال های بعد هم نمی شد آنرا نوشت. اینک پس از گذشت بیش از یک قرن آن یادداشت ها را که در آرشیو اختصاصی حفظ کرده بودم تکثیرمی کنم و بروان پاک آن افسر شرافتمند درود می فرستم:
«متن اظهارات تیمسارجهانبانی»
در اسفند ماه ۱۳۲۳ روزی پشت میز ریاست کل شهربانی کشور نشسته بودم، آجودان وارد اطاق شد و گزارش داد (کلنل اسپنسر) رئیس سازمان امنیت انگلیس در تهران (اینتلیجنت سرویس) برای ملاقات آمده است. در آن لحظه من با آقای مجید موقر مدیر روزنامه ایران ملاقات داشتم، پرسیدم آیا قبلاً به ایشان وقت داده بودم، گفت خیر، گفتم بسیار خوب فعلاً در اتاق شما باشد تا خبر کنم.
آجودان با قیافه متعجب از اتاق خارج شد. گفتگوی من با آقای موقر مدتی طول کشید، مجدداً آجودان وارد اتاق شد و اظهار کرد کلنل منتظر هستند، گفتم به ایشان بگویید چون من قبلاً به دیگری وقت داده ام اگر کار لازمی دارند قدری تأمل کنند و اگر کار مهمی نیست تشریف ببرند، وقت دیگری تشریف بیاورند و مشغول ادامه صحبت شدیم.
آجودان قدری مردد ماند، بالاخره نزدیک من آمده سر در گوش من گذاشت و گفت: « تیمسار مگر کلنل اسپنسر را نمی شناسید، ایشان رئیس اینتلیجنت سرویس هستند. » گفتم باشند چه باید کرد، با نهایت تعجب گفت ایشان هر وقت به شهربانی می آمدند رؤسای وقت تا سر پله به استقبال وی می رفتند و حال شما می فرمایید منتظر باشند یا بروند ...
گفتم متأسفانه این شهربانی تا سر پله به استقبال نمی رود. آجودان رفت پس از یک ربع ساعت که صحبتم با آقای موقر تمام شد و آجودان را خواستم معلوم شد که کلنل اسپنسر با معاون خود ناوارا هنوز به انتظار هستند، گفتم حالا می توانند بیایند.
طولی نکشید که آقای کلنل با معاونش که زبان فارسی را مثل یک ایرانی حرف می زد وارد شدند، پس از تعارفات معموله گله کردند که چرا ایشان را مدتی معطل کرده ام زیرا ایشان با سمتی که دارند باید در هر لحظه بخواهند بتوانند وارد شوند، همینطور که تا حال همه وقت اجازه داشتند رئیس شهربانی را ملاقات کنند. جواب دادم که چون من یک نفر نظامی هستم و رفتارم مقرراتی است وقتی با دیگری کار دارم و وقت داده ام از پذیرائی دیگران معذورم، البته این حرف بر مذاق کلنل انگلیسی خوش نیامد.
تقاضای بازداشت کاشانی
سپس گفتند: « مقصود از ملاقات این است که فوراً چهار مأمور از صاحب منصبان پلیس معین کنید که با چهار دسته مأموران ما در شمیران به خانه های مظنونی که در آنجا آیت الله کاشانی مخفی شده رفته ایشان را دستگیر کنند. » گفتم این کار از من ساخته نیست و نمی توانم مأموری به شما بدهم، کلنل با نهایت تعجب پرسید « علت چیست ما هر وقت مأمور می خواستیم فوری هز چند نفر لازم بود در اختیار ما می گذاشتند » گفتم من نمی توانم چنین عملی بکنم، مأمورین پلیس طبق قانون بدون حضور نماینده دادستان نمی توانند به خانه مردم به اسم اینکه مورد سوء ظن است داخل شوند، گفت ما تا حال همه جا با صاحب منصب پلیس می گشتیم، گفتم اگر سابق خبط می شده که من نباید خبط دیگران را تکرار کنم. گفت از نخست وزیر امر می آورم که هر وقت صاحب منصب پلیس برای تفتیش خانه ها لازم است ما در اختیار ما قرار بدهید، گفتم متأسفانه حکم نخست وزیر هم چنانکه بر خلاف قانون باشد برای من واجب الاجرا نیست. کلنل اسپنسر به حال تعرض از جا برخاست و با تهدید گفت، معلوم می شود شما میل ندارید با ما تشریک مساعی کنید ما باید فکر دیگری بکنیم و رفتند، از همان روز مخالفت اداره سرویس جاسوسی انگلستان در ایران با من شروع شد و با تمام قوا در تمام کارهای شهربانی و کار من کارشکنی می کردند.
رئیس شهربانی دیکتاتور است
یکی از نمایندگان دوره چهاردهم مجلس شورای ملی در نطق خود در یکی از جلسات فروردین ۱۳۲۳ در مجلس شورای ملی اظهار داشت « رئیس شهربانی دیکتاتور است ... » من پس از این نطق پنجاه درصد اعضای ادارات شهربانی را جابجا کردم و چون دستگاه اینتلیجنت سرویس در شهربانی رسوخ نموده بود موقتاً تا اندازه ای فلج شده و با بررسی های محرمانه ای که انجام می دادم سرانجام یکی از مأمورین فعال آنها را در شهربانی شناسائی و خریداری نمودم و با کمک او توانستم هر شب یک نسخه از گزارشان آنها را توسط همان مأمور بدست آورده بلافاصله پس از ترجمه متوجه می شدم که فردا در کدام نقطه از تهران انگلیس ها چه مأموریت هایی انجام خواهند داد، من حتی فهمیدم کلنل اسپنسر به نخست وزیر پیغام داده که اگر فوراً جهانبانی را از ریاست شهربانی برکنار نکنید، دولت بوسیله نمایندگان مجلس مورد استیضاح قرار خواهد گرفت.
استیضاح دولت
من اطلاع داشتم که طرح استیضاح از دولت تهیه شده و برای خاطر وجود من دولت استیضاح و به ظن قوی ساقط می شود و برای روشن کردن قضیه به دیدن وزیر کشور که در آن موقع عبدالحسین هژیر بود رفته و گفتم جناب آقای وزیر اگر دولت به خاطر من در زحمت است اجازه بدهید من شخصاً استعفا داده و از کار به کنار بروم، وزیر کشور اظهار کرد « من با استعفای شما موافق نیستم ما در کار خیلی جدی هستید ولی نباید خیلی سخت گیری کرد، قدری نرمش لازم است » گفتم موضوع نرمش نیست، به هر جهت وزیر کشور با استعفا موتفقت نکرد. از نزد ایشان خارج شدم دو روز بعد به ملاقات نخست وزیر وقت رفتم و کارهایی که باید درباره اش گفتگو شود با ایشان در میان گذاشتم. آقای ساعد نخست وزیر پرسید آقای جهانبانی علت مخالفت وکلای مجلس با شما چیست؟ گفتم وکلا با من مخالف نیستند، گفت پس چرا می خواهند به خاطر شما دولت را استیضاح کنند؟ گفتم مخالف من کسی نیست جز اینتلیجنت سرویس ...
اینتلیجنت سرویس
آقای نخست وزیر فکری کرده فرمودند به اینتلیجنت سرویس، اینتلیجنت سرویس چه چیز است ؟!!! عرض کردم نمی دانید اینتلیجنت سرویس چیست؟ فرمودند: نه
درحالیکه برخاسته کاغذهایم را جمع می کردم، گفتم جناب آقای نخست وزیر اینتلیجنت سرویس چیزی است مثل راحت الحلقوم که وقتی در دهان گذاشتی آب می شود!!!
بدون حرف دیگر، به شهربانی رفته استعفای خود را برای دفعۀ دوم از خدمت کشوری که نخست وزیرش نداند یا نخواهد بداند اینتلیجنت سرویس چیست تقدیم داشتم و از کار کناره گیری کردم.
* * *
برگرفته از کتاب روزها و رازها نوشته: ناصر امینی