نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۹ فروردین ۱۹, پنجشنبه

جنبش سبز ، خرده روایت های اسطوره ای و انباشت کاذب نظری


22 بهمن 1388 نیز با همه ی فراز و نشیب هایش آمد و رفت . نیمی از آن روز سپری نگشته بود که لحن ها قدری تغییر کرد . جملات احساسی آنها که تازه از خیابانها به منزل بازمی گشتند تا پرسش های بسیاری را که در ذهن داشتند ، با دیگر دوستان خود در دنیای مجازی به اشتراک گذارند . برای سفر کوتاهی مجبور بودم مدتی از اینترنت و دنیای مجازی یا دستکم حضور فعالانه در آن چشمپوشی کنم . با این حال آخرین صفحاتی که در ظهر پنجشنبه ی سی و یکمین سالگرد انقلاب در سایت بالاترین باز می کردم و می خواندم ، حکایت همین سرگشتگی ها بود . خشمی که از این سرگشتگی برمی خواست ، گر چه میشد دانست موقتی است و به اندک زمانی فروکش خواهد کرد ، با این حال قدری نگران کننده بود . در چنین مواقعی که دست و دل انسان برای لحظه ای می لرزد و پرسشی مهیب او را از حرکت بازمی دارد ، بیش از آنکه نیازمند انذار و خشم و عتاب باشد ، سراغ کسی را می جوید تا او را با برکشیدن مضامین تاریخی – جامعه شناختی و گاه اسطوره ای ، آرام سازد . لحن آنها که ظهر پنجشنبه از خیابانها بازمی گشتند ، مرا بیاد عصر چهارشنبه نهم دی امسال می انداخت . آن شب یادداشت کوتاهی نوشتم که ضمیمه اش بریده ی روزنامه ای از تظاهرات حامیان شاه در فروردین 1357 بود . شبی که بیشتر به برانگیختن امید دوباره می اندیشیدم ؛ اما بالندگی جنبش سبز به چیزی بیش از « امید » نیازمند بود . آن روز بریده ی روزنامه ای یا سندی تاریخی می توانست بواسطه ی منظر مقایسه گون اش ، امیدها را زنده کند ، اما به تاریخ که تنها برای بازتائید رفتارهای اکنونی نبایستی رجوع کرد . تاریخ همواره در معرض دستکاری است . همگان می خواهند اعتبار اکنونی خود را بواسطه ی تائید تاریخ به اثبات رسانند ، با این حال مهم تر از خواندن تاریخ ، خوانش ابزارها و مکانیسم خلق رمزگانی است که روایت های تاریخی را به تسخیر خود درمی آورند .
حسین بشیریه در مصاحبه ی خود با رادیو فردا
، نکته ای را طرح کرده بود که تنها نبایستی به مثابه بازی واژگانی تلقی نمود . جمله ای که به تیتر اصلی آن مصاحبه بدل شد : « فروپاشی اسطوره های جمهوری اسلامی شتاب بیشتری گرفته است » . بسیاری از کنار واژه ی « اسطوره » می گذرند یا دستکم با معادل های دیگری اشتباه می گیرند ، در حالی که گزینش این واژه از جانب بشیریه ، هرگز امری تصادفی یا لغزشی زبانی نبوده است . آنها که با قرائت اسطوره در دنیای مدرن آشنایند ، نیک می دانند که تحلیل ابزارهای برسازنده ی رمزگان کنترلی تاریخ و فرهنگ ، بی شناخت اسطوره های برساخته ی آن امکان ناپذیر است . این نوشتار قصد معرفی این اسطوره ها یا تبیین کلی آنها را ندارد ، با این حال ذکر مثالی از رولان بارت راهگشا خواهد بود .

بارت در کتاب اسطوره شناسی ( 1957 ) می نویسد : « من در سلمانی هستم و کسی یک نسخه از مجله ی پاری ماچ را به من تعارف می کند . روی جلد ، یک سیاهپوست جوان در اونیفورم سربازی فرانسوی ، سلام نظامی می دهد چشمانش به نقطه ای بالای سرش خیره مانده است ، احتمالا روی یکی از چین های پرچم سه رنگ . تمام اینها معنی این عکس هستند . اما … من بخوبی می دانم که برای من چه معنایی دارند . اینکه فرانسه یک امپراتوری عظیم است و تمام مردان جوانش بدون تعصب در مورد رنگ پوست با وفاداری زیر پرچم این کشور خدمت می کنند و هیچ پاسخ بهتری برای بدگوهای این به اصطلاح استعمارگر وجود ندارد ، مگر اشتیاقی که این سیاهپوست جوان در خدمت به اصطلاح آنان ستمگران از خود نشان می دهد . بنابراین من با یک نظام نمادین بزرگتر مواجه هستم : یک دال وجود دارد که خود در داخل نظام دیگری که از قبل وجود دارد ، بوجود آمده ( یک سرباز سیاهپوست سلام نظامی فرانسوی می دهد ) . یک مدلول هم وجود دارد ( در اینجا یک ترکیب عمدی از نظامی بودن و فرانسوی بودن ) و بالاخره ترکیب دال و مدلول است …. شکوه فرانسوی »
در طرح روایی بارت ، قدرت حاکم با مخدوش ساختن تصویر جوان سیاهپوست به واسطه ی چینش ایدئولوژیک رمزگان بصری ، ایماژی فردی را بدل به واقعیت مفهومی خدشه ناپذیری می سازد . یعنی تصویری که می تواند در نگاه نخست از منظر نگاه همدلانه و انسانی به جوانی رنگین پوست پذیرفتنی باشد ، اما در باطن نقش معکوسی را بر عهده دارد.اسطوره های برساخته ی قدرت حاکم در ایران نیز چنین نقشی را ایفا می کنند ، این اسطوره ها نه تنها با مخالفان قدرت حاکم به ستیز برنمی خیزند ، بل سعی در تائید و بازتائید آنان دارند . قدرت حاکم درست است که ابزارهای سرکوب و قوه ی قهریه را برای مواجهه ی مستقیم با مخالفانش در اختیار دارد ، اما این بدین منزله نیست که از مکانیزم های پیچیده ی دیگری نیز استفاده نمی کند .
آنچه از نه دی تا بیست و دوم بهمن امسال بر جنبش سبز گذشت ، بیشتر از منظر همین مکانیزم های مخدوش سازی اسطوره های قدرت حاکم قابل تحلیل و داوری است . 40 روز بدون راهبرد مشخص و در تعلیق و انتظار موعد تاریخی 22 بهمن . چهل روز فرسایشی ؛ در اندیشه و عمل ! این نه بخاطر آن بود که ناگهان خلائی پدید آمده یا مطالبات جنبش سبز به فراموشی سپرده شده باشد ، بل بخاطر آن بود که اسطوره های قدرت حاکم با انباشت معانی بشدت متضاد با یکدیگر و اشباع صورت کنش های سیاسی با مفاهیمی که به ظاهر متقاعد کننده اما در پس رمزگان خود بازتولید نگره ی قدرت حاکم بودند ، صحنه را بشدت مخدوش و غبارآلود می کردند . اشباع کاذب و فربگی نظری ناخواسته ی جنبش سبز به وسیله ی مکانیزم های اسطوره سازی قدرت حاکم ، با تکثر فکری و به رسمیت شناختن عقاید گونه گون اشتباه گرفته شد تا در عمل آنچه در واپسین روزهای مانده به 22 بهمن در فضای مجازی و تا حدی عرصه ی عمومی به چشم میخورد ، نوعی سرگشتگی باشد ، سرگشتگی ناشی از انباشت کاذب مفاهیم نظری بر صورت ( نمود عینی ) آنچه جنبش سبز با آن مواجه بود .
بر خلاف دکتر بشیریه معتقدم ، گر چه روایت های کلان اسطوره ای جمهوری اسلامی در حال فروپاشی است ( همچون اسطوره عدالت اسلامی ،اسطوره اخلاقی کردن سياست و … ) ، اما خرده روایت های اسطوره ای مدرن که اغلب کارکردهای پنهان و غیرمستقیم دارند ، همچنان دست ناخورده باقی مانده اند . شاید یکی از عواملی که از کامیابی جنبش سبز در 22 بهمن جلوگیری کرد ، همین خرده روایت های اسطوره ای جریان حاکم باشد : نامرئی ، غیرمستقیم و حامل تضادهای دوگانه !

هیچ نظری موجود نیست: