نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۸ آبان ۱۶, شنبه

دو نگاه و ارزیابی از اوضاع و چپ


شباهنگ راد


(پیرامون گفتگوی "فعالین چپ دانشجوئی" با سایت اشتراک)
نگاه‏ها از کارکردهای چپ متفاوت است و هر کسی دارد از دریچه‏ی خودی موقعیت گذشته و کنونی چپ را رقم می‏زند. تصویرهای داده شده، هم‏خوانی‏ای با واقعیات نه‏دارد. هر چقدر زیر و روی‏اش می‏کنیم، نمی‏توانیم به جمع‏بند صحیح‏ای که منطبق بر اعمال انسانی‏ست، دست یابیم. بزعم خود دارند به نقد نادرستی‏ها می‏نشیند ولی در عمل به راه دیگری می‏رونند و دارند نقش و پای خود را در بروز چنین وضعیتی کنار می‏کشند. همواره دارند نوک قلم‏شانرا به سمت دیگران نشانه می‏گیرنند و کاری به اعمال و رفتار خودی نه‏دارند. این کار ساده، به سیاست روتین همه‏ی نیروها و عناصر معتقد به آرمان‏های کمونیستی تبدیل گشته است. درد کهنه شده‏ای‏ست و به‏درجات متفاوت در ذهن همه ریشه دوانده است. بدون برو و بر گردی، شناخت چپ گذشته و امروزی، نیاز به نقد دیدگاه‏ها، سیاست‏ها و تاکتیک‏های‏اش دارد؛ نیاز به آن دارد که در وحله‏ی نخست نسبت به انحرافات خودی بی‏رحم باشیم و ناکرده‏ها و سبک‏کارهایی که منجر به خسران‏ها گردیده است را بدون پرده‏پوشی و بدون پنهان‏کاری بر شماریم و در ثانی، سستی‏ها و کم‏کاری‏های دیگران را ردیف نمائیم. این قاعده است و عکس‏اش، خلاف مسئولیت پذیری کمونیستی‏ست. تا مادامی‏که این سیاست یعنی سیاست نادیده‏گیری اعمال خودی،‏ سوار بر سیاست اصولی و تحول‏گرا باشد و تا مادامی‏که روند تخریبی پا بر جاست، کاری به پیش نه‏خواهد رفت و اوضاع, چپ و جنبش، روز به روز، بد و بدتر هم خواهد شد.

اخیراً سایت اشتراک با چند "فعال چپ دانشجوئی" گفتگوئی پیرامون موقعیت "چپ دانشجوئی" و چپ انجام داده است‏که بی‏فایده نمی‏باشد تا به جنبه‏هایی از آن‏ها، نگاهی بی‏اندازیم. گفتگوها و نوشتاری که من‏حیث‏المجموع از استخوان‏بندی‏ها و سئوالات یکسانی برخوردار بوده و هر یک از پاسخ دهندگان سعی نمودند تا به سهم خود بر نافرجامی‏های "چپ دانشجوئی" و چپ اشاراتی داشته باشند.
در حقیقت روح پاسخ‏ها در این گفتگوها واحد و گُنگ می‏باشد. خواننده را از درک حقایق و آشنائی با انحرافات بدور می‏سازد. ردی از سیاست‏ها، تاکتیک‏ها و سبک کارهای ناصحیح را نمی‏توان از میان این گفتگوها به بیرون کشید. امّا در عوض "فعالین چپ دانشجوئی" همه‏ی تلاش‏شان را بخرج داده‏اند تا توپ را در "زمین" دیگران نگه دارند و گریبان خود را از اوضاع به‏وجود آمده خلاص نمایند. به‏همین دلیل تصویرها نادرست کشیده می‏شود، اشاره‏ها غیر واقعی، غلو آمیز و به عبارت حقیقی‏تر، نفی جایگاه و نقش خودی، به جوهره‏ی این گفتگوها تبدیل می‏گردد. یا باید به نقد نشست و خارج از هر گونه ملاحظه‏کاری‏های سیاسی – تئوریک، گذشته‏ی سراسر انحراف خود را به چهار میخ کشید و یا به‏مانند ده‏ها انسان و نیروی موجود، سیاست سکوت را انتخاب نمود. وارد شدن به میدان و تکرار آن‏چه را که ما گفتیم و ارزیابی نموده‏ایم، صحیح بود، پاسخ‏گوی دردهای بی‏شمار جنبش نیست. این کار سرتاسر ایراد دارد و کمکی به رشد و شکوفائی جنبش نمی‏کند.
به‏هر حال گفتگوی "فعالین چپ دانشجوئی"، را اگر به‏خواهیم منصفانه مورد بررسی قرار دهیم، در همان راستا و محتوایی‏ست که ما تا کنون، صدها نمونه از این دست را در سایت‏ها دیده و خوانده‏ایم. حقیقتاً در این گفتگوها به چیزی جز این‏که، "حزبی"، جنبش "چپ" را به سرقت برده و آنرا کله و پا نموده است، دست نه‏خواهیم یافت؛ در این گفتگوها به چیزی به‏غیر از این‏که عده‏ای در یک روابط دوستی و خانوادگی، این بلا را بر سر "چپ دانشجوئی" آورده‏اند، نه‏خواهیم رسید. واضح است‏که این‏گونه پاسخ‏ها را نمی‏توان به حساب رد انحرافات گذشته نوشت. این نوع برخوردها رد پای درستی را بر جای نمی‏گذارد و نمایان‏گر عیار کمونیستی نیست و تاریخ به نیکی و با سربلندی از آن‏ها یاد نه‏خواهد کرد.

برای نمونه «مزدک طوسی‏نژاد» می‏گوید "امّا به نطر من حضور افراد مارکسیست و کمونیست در دانشگاه و در جامعه علت موثرتری بود. نسل جدیدی که با گسست از شیوه‏های چپ سنتی و روش‏های روتین گذشته، کار را آغاز کرده بودند و مجهز به دانش این‏کار بودند".
"از نظر من مبنای آشنایی ما با مارکسیسم و فعالیت‏های ما در قالب فعالین مارکسیست تا سال 84، صرفاً دانشگاه نبوده است و ما در جامعه یکدیگر را پیدا کردیم، کانون تأسیس کردیم، حلسات برگزار کردیم و به‏هر شکل و نحوی افراد مختلف را از درون جامعه در خودمان جای دادیم و این روند نتوانست ادامه پیدا کند، به این دلیل که از سال 84، به بعد امکانات ما برای ادامه کار آرام ارام سلب شد و در عین حال فشارهای امنیتی افزایش یافت. از اینجا به بعد ما آرام آرام به ناچار تنها دانشگاه را بستر مناسب این‏کار یافتیم و فعالیت‏های‏مان در جامعه نتوانست توفیقی داشته باشد، اگر چه هم‏چنان بر آن پای می‏فشردیم، چه در محیط‏های کارگری و چه در فعالیت‏های دیگری مانند حقوق زنان".

رویه‏ی عجیب و غریبی بر "چپ" امروزی حاکم گردیده است. افتخار همه بر آن است‏ تا گسست خود از "چپ سنتی" را بدون نقد جامع از کارکردها و روش‏های مبارزاتی‏اش اعلان نمایند. بعد از چنین خط‏کش‏های بی محتوایی‏ست که افراد، به "دانش" مارکسیستی مسلح می‏گردنند!! سئوال این است که چگونه می‏توان مسلح و مجهز به دانش مارکسیستی شد، بدون این‏که نقد نوشته و اعلام شده‏ای نسبت به سیاست‏ها، تاکتیک‏ها و کارکردهای "چپ سنتی" داشت؟ سندیت نقد را می‏بایست در کجا یافت و آنرا مطالعه نمود؟ به غیر از این است‏که می‏بایست هر نقد و ایده‏ا‏ی را به‏عینه دید و خواند؟ به غیر این است‏که می‏بایست شیوه‏های روتین و نادرست گذشته را که بر خیل خسران‏های چپ افزوده است و در خدمت به رشد و اعتلای جنبش‏های انقلابی نبوده است را بر شمارد، تا هم جامعه بر تفاوت‏ها آگاه گردد و هم بر وظیفه‏ی کمونیستی خود جامه‏ی عمل پوشاند؟ مازاد بر همه‏ی این‏ها وقتی از تجمع و گرد هم آمدن افراد مختلف درون جامعه در صفوف خود سخن به‏میان می‏آوریم، مگر به غیر از این است‏که جامعه می‏بایست نمود فعالیت‏های عملی آن "سازمان"، "تشکل" و "کانون" مفروض را به بیند؟ به قول خودتان "پراتیک جنبشی" کار مخفی نه‏دارد و رو باز است. فعالیت‏های اولیه، وسط و پایانی هر تشکل و کانونی را باید رو کرد.

انصافاً که جامعه‏ی ایران به اندازه‏ی کافی، شاهد رویش سازمان‏ها، تشکلات و تجمعات دو نفره و چند نفره‏ی بدون برنامه و بدون استراتژی روشن و هدف‏مند بوده است و به اثبات رسیده است‏که نه تنها رویش چنین "کانون"ها، "انجمن"‏ها و تجمعاتی، به مشکلی از هزاران مشکل تئوریک – عملی جنبش‏های اعتراضی پاسخ نه‏داده‏ و نمی‏دهند، بلکه بنوبه‏ی خود بر توهمات افزوده و دارند انرژی‏های باقی‏مانده را به‏هرز می‏برنند.
کاملاً واضح است‏که فعالیت‏های فردی، راه اندازی سایت‏ها و وبلاگ‏های فردی، به‏معنای نقش آفرینی مارکسیست - لنینیستی نیست. طلب و درخواست جامعه بسیار فراتر از این‏گونه فعالیت‏های بی محتوا و غلو آمیز می‏باشد. بنابراین، از این دست فعالیت‏ها را نمی‏توان به حساب فعالیت سازمانیافته‏ی جمعی گذاشت؛ چرا که چپ متشکل و چپ سازمانیافته، حامل تعیین مارکسیست – لنینیستی‏ست و در عمل حرفی برای گفتن دارد. کار جمعی و کانونی، نقد و ارزیابی خود از گذشته و حال را دارد. صحیح نیست تا بدون استراتژی و تاکتیک سازمانی به‏میدان آمد و به‏دنباله‏ی آن بدون نقد جامع و جدی، خود را در همان "مقام" تعریف نمود. نیاز است تا "کانون" و "چپ رادیکال" دلیل عدم توفیق و عقب‏گرد خویش از درون جامعه به درون دانشگاه‏ها را بر شمارد، تا دنیای بیرونی به علل نافرجامی‏های‏شان واقف گردد.

انجام این وظایف، یعنی بررسی کارکردهای خودی به عهده‏ی خواننده نیست. هم‏چنین گفتگوی سیاسی، گفتگوی درد دل‏ها و بر شماری ایرادات دیگران نیست. فراتر از ردیف نمودن ایرادات دیگران، بر روی میز گذاشتن اشتباهات خودی‏ست. نقد گذشته و باز نمودن نقطه‏های خاص گرهی، وظیفه‏ی دیگران نیست. «مزدک طوسی‏نژاد» در قسمتی دیگر از گفتگوی خود می‏گوید: "بنابراین بر اساس پراتیک جنبشی نمی‏توانم به نقطه‏ی خاصی یا خصوصیت خاصی در آن‏ها اشاره کنم، امّا به جز این گروه‏ها که قابل مشاهده بودند، هستند افرادی که از همان ابتدا با یک دسته فعالیت‏های مخفیانه کار خود را آغاز کردند و هم‏چنان نیز به این شیوه‏ی مبارزه ادامه می‏دهند. کار مخفی ضعف‏های خاص خودش را دارد و جواب‏گوی دانشگاه و جامعه در آن دوران نمی‏توانست باشد. امّا شاید حسن‏اش این باشد که از سرکوب در امان است".

از عجایب است‏که نمی‏توان بنابه مصلحت "پراتیک جنبشی"، به نقاط خاصی از تحرکات و کارکردها اشاره نمود. براستی کدام مصلحتی فراتر از مصلحت جنبش‏های انقلابی‏ست که دارد ما را از بیان "خصوصیات"ی که اوضاع "چپ" داخل را به این‏روز انداخته است، منع می‏کند؟ در این گفتگوها به خصوصیات شخصی افراد، حتی بر ناتوانی‏شان در اداره‏ی خودی، به ده‏ها مورد بی‏ربط و مهمتر از همه‏ی این‏ها بر هم‏کاری بعضاً دانشجویان با دم و دستگاه‏های امنیتی اشاره شده است، که نیازی به توضیح آن‏چنانی بر روی آن‏ها نبوده است. امّا "فعالین چپ دانشجوئی" آن‏چه را که باید گفته می‏شد، در پس پرده نگه داشته‏اند و به‏همین دلیل این گفتگوها بیش‏تر به درد دل‏های سیاسی شباهت پیدا کرد تا بر شماری انحرافات و ناکرده‏های خودی.

البته این درد، همگانی‏ست. داخل و خارج هم نمی‏شناسد. این روزها جای نقد جامع و مارکسیستی و رد سیاست‏های خسران‏ساز با درد دل‏های سیاسی جابه‏جا شده است. اگر بزعم "فعالین چپ دانشجوئی" و یا این‏که «مزدک طوسی‏نژاد»، بر این باور است، روش‏ها و سبک‏کارهای نادرست، "چپ داخل" را به این روز انداخته است و یا «امین قضائی» بر این عقیده است‏که: "ما در آن موقع تصور درستی از جایگاه خودمان داشتیم و آنچه که آلان می‏گویم در آن موقع هم همین تحلیل را داشتیم.... " را به‏عنوان نقاط ضعف و قوت خودی به حساب می‏آورنند، آیا جایز نبوده و نمی‏باشد تا هم به سبک کارهای نادرست و هم به‏دلائل عدم پاگیری و رشد "چپ دانشجوئی" اشاراتی نمایند، - "چپی" که هم‏چنان بر این اعتقاد است جایگاه‏ها را به‏درستی تشخیص داده است و ارزیابی‏های‏اش از موقعیت جامعه و چپ واقعی بود – ؟
به هرحال در این راستا سئوال دیگری هم مطرح است که اگر فعالیت‏های صرف علنی و آن‏هم در زیر سر نیزه‏‏، جواب‏گو بوده و می‏باشد، بنابراین نافرجامی کارها، به کدامین شیوه‏ها و سازماندهی‏ها مربوط می‏باشد؟ شکی در آن نیست که کار مخفی بدون فعالیت و نقش آفرینی، به‏همان میزانی نادرست و غیر مفید است‏که مدافعین کار علنی در این چند ساله در مقابل خود قرار داده‏اند. بدون برو و برگردی، فعالیت و پراتیک جنبشی با فعالیت و پراتیک سازمانیافته‏ی کمونیستی در جامعه‏ای که سلاح دارد حرف اوّل و آخر را می‏زند، متفاوت می‏باشد. کاملاً واضح است‏که اعتراضات دانشجوئی، زنان، کارگری و ده‏ها اعتراضات مردمی در خفا ناممکن می‏باشد. روشن است‏که این دو مفوله، دو نوع سازماندهی را در مقابل نیروی روشنفکر و تشکل کمونیستی قرار می‏دهد و بدون تردید عدم تفکیک و نادیده‏گیری این مفوله‏ها، دست رژیم را در کشف و سرکوبی کمونیست‏ها باز خواهد گذاشت و هر حرکتی را در نطفه خفه خواهد ساخت.

علاوه بر همه‏ی این‏ها وقتی بر این نظریم که دستگاه‏های اطلاعات و امنیتی رژیم جمهوری اسلامی در منطقه، از قدرت‏مندترین دستگاه‏های سرکوب می‏باشند؛ آیا وظیفه و منفعت چپ حکم نمی‏کند تا در مقابل چنین دم و دستگاه‏های عریض و الطویلی، بر ضریب کشف و سرکوبی خود بکاهیم؟ به غیر از این است‏که دستگاه‏های اطلاعات و امنیت در هر دوره‏ای سنگ تمام گذاشته‏اند و مختص به یک دوره‏ی معینی از حیات رژیم جمهوری اسلامی نیست؟ در دوران "اصلاحات" این دستگاه‏ها هزاران نفر را دستگیر و روانه‏ی میادین کُشتار نمودند. دوران "اصلاحات" دوران فریب‏کاری و دوران به‏هرز بُردن جنبش‏های اعتراضی از جانب سردمداران رژیم بود. ماهیتاً دوره‏ها و دهه‏های رژیم جمهوری اسلامی، تفاوتی با هم نه‏دارند. صحیح نیست تا بعد از شکست‏های گوناگون و بعد از رو شدن ماهیت "اصلاح طلبان" حکومتی، هم‏چنان بر این جمع‏بند پای فشاریم و تاکید ورزیم که در دروان به‏اصطلاح اصلاحات حکومتی: "امکان فعالیت‏های اجتماعی و شانس موفقیت در آن‏ها بالا بود" «مزدک طوسی‏نژاد».

بر خلاف چنین ایده‏ای، چپ زمانی می‏تواند ابراز وجود نماید و به نیروی متعهد - و مدافع‏ی مردمی - تبدیل گردد که کاملاً موقعیت فعالیتی خود را خارج از موقعیت و درگیرهای جناح‏های متفاوت حکومتی تعریف نماید؛ زمانی می‏تواند رشد و نقش موثرتری را ایفاء نماید که نقد جامع‏ای از کارکردهای خودی و آن‏هم در زمینه‏های سیاسی – تئوریک و سبک‏ها ارائه دهد؛ زمانی می‏تواند به آرمان‏های مارکسیست – لنینیستی وفادار به‏ماند که متکی به نیروی خودی باشد. در انتطار نشستن فضای باز سیاسی جامعه و آن‏هم از جانب حکومت‏مداران، از زمره خواسته‏های باطنی کمونیست‏ها نیست و با خُلق و خوی و با روحیات‏شان در تضاد قرار دارد.
متأسفانه باید اذعان نمود که "چپ" داخل طی دو دهه و بر خلاف ادعاهای‏اش، کمترین موفقیت و نقش‏آفرینی‏ای در قبال جنبش‏های اعتراضی نه‏داشته است. به قول خودش بر خرابه‏های اصلاح طلبی ساخته شد و در عمل هم خود را در همان خرابه‏ها دل‏مشغول نموده است؛ چرا که در این توهم بود، می‏تواند از میان گرد و غبار درونِ حکومتی، ارتباط و پیوند خویش را با دیگر جنبش‏های اعتراضی برقرار نماید. به دلیل این‏که نگاه‏اش نسبت به تضادهای درون حاکمیت، کمونیستی نبود، نگاه‏اش وارونه بود و به‏همین دلیل هم دارد حقایق را وارونه تحویل جامعه می‏دهد. به‏عنوان نمونه «پریسا نصرآبادی» می‏گوید: "بنابراین بنای چپ دانشجویی بر خرابه‏های اصلاح طلبی ساخته شد، اما چیزی که بیش از همه موجب تقویت این بخش از جنبش دانشجویی گردید، هم زمانی و مقارنت رشد و اعتلای چپ در دانشگاه، با تلاش‏های فعالین جنبش طبقه کارگر برای ایجاد تشکل‏های توده‏ای و طبقاتی کارگران بود که از همان زمان، پیوند میان چپ دانشجویی و جنبش کارگری برقرار گردید و به استراتژی چپ دانشجویی از آن زمان به بعد بدل گردید. در واقع شاید بتوان آغاز دهه هشتاد را دوران پر رونق تمام جبش‏های اجتماعی اعم از کارگری، دانشجویی ، زنان و جنبش حقوق کودک دانست".

حقیقتاً که کمیت بالا و تقویت جنبش‏های اعتراضی را نمی‏توان، به‏پای رشدی خودی و پر رونقی آن نوشت. به این دلیل روشن که اعتراضات بخش‏های متفاوت مردمی از زمان به‏قدرت رسیدن رژیم جمهوری اسلامی نمود عینی داشت و در هر دوره‏ای، دور تازه‏ای به‏خود می‏گرفت. بیان "پر رونق"ی اعتراضات کارگری – توده‏ای و هم‏ردیفی آن با دوران فعالیت "فعالین چپ دانشجوئی"، ترسیم حقایق نیست. مگر می‏توان منکر تحرکات بالنده و مسلحانه‏ی خلق کرد علیه‏ی سرکوب‏گران در نیمه‏ی اوّل دهه‏ی شصت بود؟ دورانی که عالی‏ترین شکل از مبارزه در گوشه‏ای از جامعه‏ی ایران در جریان بود و به سنگر انقلاب ضد امپریالیستی تبدیل گشت. تنها در آن دوران بود که خلق رزمنده‏ی کرد به‏منظور بازستانی مطالبات اولیه‏اش، سلاح به‏دست گرفت و تنها در آن دوران بود که جنبش روشنفکری و سازمانی خواسته و ناخواسته، آگاهانه و ناآگاهانه توانست ارتباط و پیوند خویش را با بخش‏هایی از مردم ایران برقرار نماید. متأسفانه از آن‏زمان به بعد و با عقب‏نشینی آگاهانه‏ی سازمان‏های کمونیستی، جنبش‏های کارگری – توده‏ای، بدون کمترین حمایت و پشتبانی عملی‏ای، تنها و تنها به راه خود ادامه داده‏اند. بر اساس چنین واقعیاتی جای دارد تا تاکید شود که به‏غیر از آن دوران، به هیچ دوره و زمانی نمی‏توان اشاره نمود که جنبش روشنفکری و "چپ دانشجوئی" توانسته باشد، نه با جنبش کارگری بل با بخش‏هایی از اعتراضات کارگری – توده‏ای ارتباط برقرار نماید و مبارزات‏شانرا به سمت صحیح کانالیزه نماید.

در هر صورت و با وجود چنین حقایقی اگر به‏خواهیم مضمون و محتوای پیوند کمونیستی را با جنبش کارگری به سطح پائین نازل دهیم، آن‏وقت مجازیم تا راه اندازی صندوق‏های کمک مالی - در زمان دستگیری اسانلو - در بعضاً دانشگاه‏ها را به حساب پیوند "چپ دانشچوئی" با جنبش کارگری واریز نمائیم!!
پیوندهای مارکسیستی جنبش روشنفکری و بویژه "چپ دانشجوئی" با جنبش‏های کارگری، زنان و دیگر محرومان را باید دید. نمودها و تأثیرات آنرا باید در حوزه‏های متفاوت مشاهده نمود. نقش‏آفرینی‏ها و تأثیرگذاری‏های‏اش، بر روی جنبش‏های کارگری – توده‏ای را باید نشان داد. زمان وقایع نگاری صرف و وارونه جلوه دادن حقایق و مبالغه‏گوئی بسر رسیده است و وقت توضیح حقایق و تکان دادن خودی‏ست. فرضیه‏های ذهنی را باید کنار گذاشت و نقد جدی و کوبنده‏ای را در پیش گرفت. این‏که «عابد توانچه» می‏گوید: "13 آذر بود و نه 16 آذر. چپ در دانشگاه مثل قطار سریع السیر جلو می‏رفت اما متاسفانه عده‏ای از روی منافع گروهی‏ای که کاملاً با منافع جنبش چپ در تضاد قرار داشت نابخردانه خط را عوض کردند و سبب شدند در نهایت امر در 13 آذر 1386 این قطار از ریل خارج شود. با هزینه‏های سنگین‏تر و با تلاشهایی کمر شکن‏تر این قطار دوباره روی ریل خودش قرار خواهد گرفت و همه چیز دوباره در جای مناسب خود خواهد بود اما ما زمان را از دست دادیم. فرصتهای طلائی‏ای مثل انتخابات ریاست جمهوری و اعتراضات مردمی پس از انتخابات را از دست دادیم. این قطار اگر از مسیر خود خارج نمی‏شد با سرعتی که داشت اکنون فرسنگها جلوتر از جایی بود که اکنون هستیم". پاسخ‏گوی شکست "چپ دانشجوئی" نیست.

چرا که این نگاه، نگاه یک‏سویه است. چرا که این نگاه دارد، پای خود را از بروز مصائب و مشکلات به بیرون می‏کشد و دارد پای دیگران را به وسط می‏کشد. تن دادن به خط و خطوط دیگران به‏هر دلیل و به‏هر بهانه‏ای، نمایان‏گر بی‏خردی ماها در برهه‏ای از فعالیت‏ می‏باشد. سئوال این است‏که چرا "چپ دانشجوئی" مجهز به "دانش" مارکسیستی که به‏مانند "قطار سریع‏السیر" در حرکت بود، نه‏توانسته است، موقعیت و ریل خود را با موقعیت و ریل دانشجوی "نابخرد"، جدا سازد و ایده‏های تخریبی‏اش را به ته دره پرتاب نماید؟
این حقیقتی انکار ناپذیر است که زمان از دست رفته است، ولی حقیقتی سنگین‏تر و مهم‏تر هنوز پا بر جاست و آن این است‏که "فعالین چپ دانشجوئی" به عمق زمان از دست رفته پی نبرده‏اند. افرادی‏که چندی قبل به‏پای گفتگو با سایت اشتراک نشسته‏اند، باید بدانند که به‏دلیل تبیین نادرست‏شان از ماهیت رژیم جمهوری اسلامی و دم و دستگاه‏های امنیتی و به دلیل انتخاب شیوه‏های ناصحیح مبارزه نمی‏توانستند کاری را به پیش ببرنند. به دلیل این‏که پایه‏های فعالیتی خود را در چهارچوبه‏ی تضادهای درونی رژیم بنا نهادند؛ به دلیل این‏که بر این باور بودند دستگاه‏های امنیتی نظام دارند "فله‏ای" عمل می‏کنند؛ به دلیل این‏که به ماهیت و محتوای مبارزه با رژیم پی نبرده‏اند و قبل از این‏که در جهت رشد و اعتلای جنبش‏های اعتراضی حرکت نمایند، به سمت اعلان هویت فردی روی آوردند. روشی که از عقلانیت کمونیستی بدور بود و زمینه‏ی کشف و سرکوبی خود را برای سرکوب‏گران رژیم جمهوری اسلامی فراهم نمود.

بر خلاف نظر «عابد توانچه»، رژیم جمهوری اسلامی نشان داده است‏که در سرکوب اعتراضات و مخالفین خود به‏دنبال بهانه نیست. عاقلانه دارد، کار می‏کند و دارد دون می‏پاشد و هم‏چنین دارد سر بزنگاه‏ها وارد عمل می‏شود. دشمن، دشمن خود را به‏خوبی می‏شناسد؛ امّا این دوستان و مدعیان منافع‏ی مردم‏اند که از فهم واقعی دوستان و دشمنان مردم عاجزاند. "چپ دانشجوئی" به‏مانند ده‏ها عنصر و نیروی مدعی چپ، در توهم عجیب و غریبی بسر می‏بُرد. به دلیل این‏که تصورش بر آن بود جامعه را در دستان خود قبضه نموده است و بر این باور نادرست بود که دارد حرف اوّل و آخر را در میادین متفاوتِ اعتراضی می‏زند؛ بدون این‏که اشراف داشته باشد "جنبش دانشجوئی" به‏دلیل ماهیت و سیال بودن‏اش قادر به سازماندهی جنبش‏های اعتراضی درون جامعه نیست؛ بدون این‏که بداند اعتراضات دانشجوئی به‏مانند دیگر جنبش‏های دمکراتیک، نیازمند ارتباط و تغذیه‏ی سازمان کمونیستی‏ست. استقلال جنبش دانشجوئی به‏معنای خط فاصل کشیدن تمام و کمال با سازمان‏های کمونیستی نیست. این جنبش‏ها نیازمند تغذیه‏ی تئوریک – سیاسی از جانب نیروهای کمونیست و انقلاب‏اند. بنابراین، چنین سر انجامی نه مربوط به ارتباط افراد، با این و آن و نه مربوط به ارتباط بعضاً "چپ دانشجوئی" با احزاب و سازمان‏ها، بل در اشتباهات تاکتیکی و نگرشی‏ست که من‏حیث‏المجموع بر "چپ دانشجوئی" حاکم گردیده بود. کنار انداختن اصل مطلب و زوم شدن بر وقایع‏ی تاریخی بدون ارائه‏ی جمع‏بندی روشن و سازنده، به بیراهه رفتن است.

بیان و ارزیابی‏ای که "ما تاکنون در ایران با یک شرایط عینی رو به رو هستیم" و یا این‏که" ما اکنون در ایران با یک شرایط پلیسی روبه رو هستیم. کدام یک از گروه‏ها و ساختارها و روابط قبلی در دانشگاه سر جای قبلی خودش است که چپ در دانشگاه بخواهد سر جای قبلی خود باشد" «عابد توانچه»، بیان‏گر علل ریشه‏ای به انحراف در غلطیدن "چپ دانشجوئی" نیست. جمهوری اسلامی با سلاح به‏میدان آمده است و با بستن فضای جامعه توانست سی سال آزگار توده‏ها را سر کیسه نماید و به حاکمیت‏اش تداوم بخشد. همه‏ی دوره‏ها و دهه‏های جمهوری اسلامی با بگیر و به‏بند کمونیست‏ها، مخالفین و معترضین توأم بوده است. هیج دوره و هیچ زمانی را نمی‏توان از جمهوری اسلامی به نیکی یاد کرد و بر این باور بود که از سیاست گفتمان و مدارا با مخالفین خود پیروی نموده است. اتفاقاً چپ جدی با درک از این شرایط و خصوصیات است‏که می‏تواند عرض و اندام ‏کند و منتظر باز شدن فضای باز درون جامعه و آن‏هم توسط سرمایه‏داران نیست. تنها با اتخاذ سیاست‏های صحیح و با انتخاب تاکتیک‏های ثمربخش است که می‏تواند توازن جامعه را بر هم زند و گام به‏گام رژیم را به عقب راند. این‏ها از خصائل مبارزاتی اولیه‏ی چپ جدی است و طبعاً چپ تحول‏گرا قبل از انجام هر فعالیتی جار و جنجال براه نمی‏اندازد و آرام آرام و بدور از چشمان دریده‏ی سرکوب‏گران، فعالیت‏های‏اش را سازمان می‏دهد.
کاملاً واضح است‏که بیلان چپ ایران – و بویژه "چپ سنتی" – گویا و روشن می‏باشد و بر خلاف «سروش دشتستانی» که می‏گوید: "اما این چپی که من از آن سخن می‏گویم و خود را با آن تداعی می‏کنم جریانی بود که در سالهای آینده با نام "چپ رادیکال" شناخته می‏شد. این چپ به چیزی جز انقلاب سوسیالیستی و دیکتاتوری پرولتاریا قناعت نمی‏کرد. جریانی از افراد به واقع کمونیست، تیزبین و شرافتمند در ابتدا تشکیل شد. چون من نیز از ابتدای شکل گیری این جریان با آن بودم می‏توانم به طور قطع به شما بگویم که این جریان یکی از موثرترین جریانات تاریخ چپ ایران می‏توان قلمداد کرد" و در ادامه‏ی چنین ارزیابی‏های نادرستی «امین قضائی هم تاکید می‏ورزد که: " .. چپ رادیکال از تئوریک‏ترین و با هوش‏ترین دانشجویان از اقصی نقاط ایران تشکیل شده بود". بدون شک نسبت دادن چنین الفاظی به خود را نمی‏توان، پذیرفت. به‏دلیل این‏که با واقعیات و خصوصیات "چپ رادیکال" جور در نمی‏آید و هم‏چنین نمی‏تواند بازگو کننده‏ی حقایق "چپ سنتی" تأثیرگذار، چپ دخالت‏گر و عمل‏گرائی که در زیر سلطه‏ی دیکتاتوری خشن و عریان، سلاح به‏دست گرفت و به‏جنگ با قداره‏بندان برخاست، باشد. براستی که تفاوت "چپ" امروزی با آن چپ، از زمین تا آسمان است.

در هر صورت اگر نه‏خواهیم بر ضریب تواضع و فروتنی حاملین این گرایش اظهار نظری نه‏نمائیم و به نظرات، تحرکات و حقایق فعالیتی "چپ" داخل متمرکز شویم، آن‏وقت این سئوال در مقابل‏مان قرار می‏گیرد که براستی عمر "کانون" و "چپ رادیکال" چند ماهه و چند ساله بود و استراتژی و تاکتیک‏های مبارزاتی‏شانرا، چگونه تعریف نمودند؟ در بستر و در پرتو کدام سیاست و با کدامین شیوه‏های مبارزاتی قصد تغییر جامعه و به سر انجام رساندن انقلاب سوسیالیستی را داشتند؟ تا چه اندازه بطور عملی با دیگر جنبش‏های اعتراضی ارتباط برقرار نمودند و مهم‏تر از همه‏ی این‏ها عکس‏العمل‏شان در مقابل سرکوب‏گران رژیم جمهوری اسلامی چگونه بوده است؟ براستی کدام آثار تئوریکی از خود – به‏عنوان "چپ رادیکال" – بر جای گذاشتند که چپ ایران باید در آینده به‏خود ببالد و آنرا در ردیف "موثرترین" چپ ایران قلمداد نماید؟!
وقتی سخن از تشکل و فعالیت سازمانیافته و آن‏هم به‏عنوان نیروی کمونیستی به‏میان می‏آوریم، جای دارد و ضروری‏ست تا فعالیت‏های بیرونی و سازمانیافته‏اش را – با هر نام و نشانی - نشان دهیم. نمی‏دانیم که این "تئوریک‏ترین" و "با هوش‏ترین" انسان‏ها در دوران فعالیتی خود تا چه اندازه توانستند مسیر ناصحیح مبارزه را به مسیر صحیح هدایت نمایند.

خلاصه این‏که، ایراد اساسی این گفتگوها در آن است‏که فعالین سابق "چپ دانشجوئی" جایگاه‏ها را قاطی نمودند و خود را در مقام سازمان کمونیستی قرار داده‏اند و به‏همین دلیل است‏که دارند از منظر جریان سازمانیافته‏ و با برنامه‏ای که دارای خط و خطوط روشن به‏منظور تغییر حاکمیت امپریالیستی‏ست، به اوضاع و موقعیت چپ می‏نگرنند. اساساً چنین قیاسی غیر کمونیستی‏ست و صحیح نیست تا خود را در چنین مقامی قرار داد. متأسفانه "فعالین چپ دانشجوئی" موقعیت و جایگاه خود را گم کرده‏اند و زمانی می‏توانند به جمع‏بند نسبی‏ای از فعالیت‏های گذشته‏ی خویش دست یابند که بر موقعیت و وظایف خودی آشنا گردنند. تنها در چنین شرایطی‏ست که نقد و فعالیت، از مضمون واقعی برخورارد خواهد گردید و همه چیز در سر جای خودش قرار خواهد گرفت. این حقیقتی‏ست که سال‏هاست "چپ دانشجوئی" به‏مانند همه، سر جای خودش نیست و به سیاست اغراق و بزرگ‏نمائی خودی روی آورده است. این همان رد پا و درد کهنه شده‏ای‏ست که سازمان‏ها و نیروهای خارج از کشور، از خود بر جای گذاشته‏اند و "چپ دانشجوئی" به‏نوعی، دنباله‏ی آن‏ها را پی گرفته است. بی دلیل نیست که نمی‏توان تصوری از بارآوری و شکوفائی فعالیت‏های کمونیستی، در جامعه‏ی خفقاق زده‏ی ایران را داشت.

نوامبر 2009 15 آبان


لینک گفتگوها

http://www.eshterak.net/2009/10/blog-post_25.html
http://www.eshterak.net/2009/10/blog-post_24.html
http://www.eshterak.net/2009/10/blog-post_23.html
ttp://www.eshterak.net/2009/10/blog-post_26.html
ttp://www.eshterak.net/2009/10/blog-post_22.html

هیچ نظری موجود نیست: