نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۳ شهریور ۲۵, سه‌شنبه

انقلاب واقعی در اقتصاد اتفاق می‌افتد، نه کف خیابان! 

مهر ماه سال 92 بود که مقاله‌ای با عنوان «ایران انقلاب حقیقی را از دست داد» از «افشین مولوی»، تحلیل‌گر و پژوهش‌گر ایرانی-امریکایی در مجله آنلاین «بنیاد امریکای نوین»، اندیشکده‌ای بدون جهت‌گیری سیاسی در واشنگتن منتشر شد.
بحث افشین مولوی در این مقاله این است که در حالی که ایران در دهه 60 و 70 سخت مشغول بنا نهادن و صدور انقلاب اسلامی بود، از آن موج رشد اقتصادی‌که کشورهایی مانند ترکیه و اندونزی را به جمع کشورهای ثروتمند دنیا افزود، غافل شد.
فرآیندی که به واسطه آن، اقتصاد‌ نحیف این کشورها در کنار اقتصاد قدرت‌های غربی و ایالات متحده قرار گرفت، نام انقلاب بازار‌های نوظهور را بر خود دارد.
افشین مولوی به دقت نشان می‌دهد که چگونه ایران با وجود منابع مادی فراوان و جمعیتی تحصیل‌کرده، نه تنها این موج پیشرفت را از دست داد، بلکه از آن به شدت عقب هم مانده است. بحث او در گفت‌گو با «ایران وایر» در مورد آن جرقه فکری است که به مقاله‌‌اش ختم شد، واکنش‌هایی که آن مقاله برانگیخت و اشاره‌ای به برخی از موضوع‌های کلیدی مقاله.
از افشین خواستم در ابتدا برایم بگوید که فکر این مقاله چگونه به ذهنش رسید و آن‌چه در پی می‌آید پاسخ تفضیلی اوست:
موضوع مقاله‌ای که نوشتم از سال ۱۳۷۷، زمانی که برای نخستین بار پس از انقلاب به ایران سفر کردم، در ذهنم بود. به چند دلیل فکر این مقاله همین طور در سرم می‌چرخید؛ اولین سفرم به ایران در سال ۱۳۷۷ و در زمان ریاست جمهوری خاتمی بود. دورانی پر از هیجان، زمانی که مردم امید به تغییر داشتند. ولی حتی همان زمان هم در میانه آن حس سرخوشی، می‌توانستی مشکل اقتصادی را در خیابان‌های تهران ببینی. وقتی با مردم حرف می‌زدم از مشکلات اقتصادی خود شکایت می‌کردند و از قیمت گوشت و پیاز و گوجه فرنگی می‌گفتند. جوان‌ترها از مهاجرت حرف می‌زدند، از رفتن به امریکا یا اروپا و این که یک جایی شغلی به دست بیاورند. آن‌ها نمی‌خواستند از ایران بروند چون ایران را دوست نداشتند، برعکس عاشق ایران بودند. حس وطن دوستی شدیدی بین ایرانی‌ها وجود دارد ولی از سوی دیگر، هیچ فرصتی هم وجود نداشت. این موضوعی بود که هر وقت با ایرانی‌ها حرف می‌زدم سراغم می‌آمد، چون بچه‌های ایرانی را می‌دیدم که دانشگاه شریف درس خوانده بودند و الان ساکن« Silicon Valley» هستند با مشاغلی خیره‌کننده. به خودم می‌گفتم چه حیف که این کارهای شگفت‌انگیز را در ایران انجام نمی‌دهند.
در گردهمایی‌هایی مانند مجمع جهانی اقتصادی یا کنفرانس‌های سرمایه‌گذاری جهانی که شرکت می‌کردم، نگاهم به بازار‌های نوظهور جلب شد. چیزی که مایه حیرتم می‌شد غیبت ایران در این دگردیسی اقتصادی بود که در حال وقوع بود؛ صعود ترکیه، مالزی، اندونزی، مکزیک و حتی مصر؛ همه کشورهایی که در دوره سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۸ مشغول جذب سرمایه گذاری خارجی بودند.
بخش بزرگی از این مطلب در سال ۱۳۸۶ برایم روشن شد وقتی در کنفرانسی که از سوی مجمع جهانی اقتصاد در استانبول برگزار شده بود شرکت کردم. همین نکته که این کنفرانس در ترکیه برگزار شده بود مساله بسیار مهمی به شمار می‌رفت برای این که سازمان مجمع جهانی اقتصاد برای یک کشور خاص کنفرانس برگزار نمی‌کند مگر این که آن کشور مهم باشد.
در این کنفرانس علاوه بر مقاماتی از ترکیه، مصر و دیگر کشورها، مقامات ایرانی هم حاضر بودند. همه مشغول خوش و بش و رد و بدل کردن کارت‌های ویزیت بودند، در حالی که هیات ایرانی در گوشه‌ای ایستاده بودند و با هیچ کس هم حرف نمی‌زدند. معاون رییس جمهور ایران را چند محافظ نتراشیده و نخراشیده احاطه کرده بودند و مسوولان ایرانی در این رویداد مهم مشارکتی نداشتند.
رییس مجمع جهانی اقتصاد در سخنان آغازین خود از نمایندگان ایران، مصر و ترکیه خواست که درهفت دقیقه، موضوعی را طرح کنند. نخست‌وزیر «احمد نظیف» که تحصیلات فنی-مهندسی دارد از نیازهای سرمایه‌گذاری مصر حرف زد و جذابیت‌های سرمایه‌گذاری در این کشور. آن زمان مصر پیشتاز رکورد جذب سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی بود.
«عبدالله گل» که آن زمان وزیر امور خارجه ترکیه بود از موقعیت استراتژیک ترکیه در نزدیکی به بازارهای اتحادیه اروپا و رشد اقتصادی خیره کننده کشورش حرف زد و این که ترکیه پل اتصال شرق و غرب است؛ همه آن چیزهایی که برای جذب سرمایه‌گذاران، بانک‌داران و مدیران شرکت‌ها می‌گویید.
وقتی نوبت ایران شد، نماینده کشور 20دقیقه درباره صهیونیزم و خطرات آن سخن گفت. می‌توانستی بشنوی که حاضرین زیر لب از هم می‌پرسند که این دیگر چیست. این سخنرانی هیچ ربطی به یک کنفرانس سرمایه‌گذاری نداشت. ولی در همان حال مشکل این سخنرانی این بود که از چند جهت، از دست دادن یک فرصت بود. در تمام دوره‌ جورج بوش، وقتی که او از زبانی تند و تهاجمی برعلیه ایران استفاده می‌کرد، همیشه حس من این بود که هربار در کنفرانسی بین‌المللی شرکت می‌کنم که مسوولان ایرانی هم در آن حضور دارند، چشم همه هیات‌های اروپایی و آسیایی به دهان ایرانی‌ها بود که موضعی معقول، منطقی و عمل‌گرا ارایه دهند. جورج بوش در اواخر دوره ریاست جمهوری خود یکی از منفورترین چهره‌ها در سطح جهان بود و مقامات اروپایی و آسیایی تشنه این بودند که یک ایرانی بیاید و به دنیا نشان دهد که امریکایی‌ها در اشتباه هستند.
آن روز، صحبت‌های معاون رییس جمهور ایران سبب شد که رییس مجمع جهانی اقتصاد بگوید جای یک‌چنین سخنرانی‌ در این مجمع نیست و به یک باره تمام سالن او را تشویق کردند. لحظه‌ خجالت‌آوری بود و در همان شب در ضیافت شامی که در هتل زیبای چهار فصل استانبول برگزار شد، هیات ایرانی اصلا شرکت نکرد. دلیل نیامدن آن‌ها هم این بود که شراب سرو می‌شد اما حدس بزنید کدام هیات به میهمانی شام آمدند؟ هیات سعودی آمد و شراب نخوردند. هیات ترکیه‌ای هم که نقش میزبانی داشتند هم شراب نخوردند. اگر هیات ایرانی در آن ضیافت شرکت کرده بود، حداقل می‌توانست به یک چیز اعتراض کند چون میزبانان مدام به شاعر بزرگ ترک، مولانا ارجاع می‌دادند. از آن جایی که اسم من مولوی است، خودم را موظف دانستم که اعتراض کنم که رومی یا همان مولوی، شاعری ایرانی است ولی از هیات ایرانی هیچ خبری نبود.
بگذارید برایتان مثال دیگری بزنم که شاهد بودم چندین بار در سال ۱۳۸۴ در اجلاس سالانه مجمع جهانی اقتصاد در «داوس» اتفاق افتاد. آن سال، هنوز در دوره جورج بوش بودیم و موجی پنهان ولی واقعی ضدامریکایی در میان اروپایی‌ها وجود داشت. نماینده‌ای که از ایران در اجلاس شرکت کرد، معاون رییس جمهور و رییس سازمان حفاظت محیط زیست بود که بر حسب اتفاق، یک زن هم بود. این فرصتی طلایی برای او بود که به عنوان یک ایرانی و یک زن، آن سوی دیگر ماجرا را نقل کند که جورج بوش نمی‌کرد. او چه کرد؟ از این گفت که چگونه زنان ایرانی بر زنان غربی برتری دارند. این حرف برای زنان حاضر در اجلاس بسیار توهین‌آمیز بود. این هم فرصت دیگری بود که از دست ‌رفت. مسوولان ایرانی‌ در صحنه جهانی حاضر می‌شوند که روایت خودشان را بدهند، ولی این فرصت‌ها را یکی پس از دیگری از دست می‌دهند.  این همان دلیلی است که چرا ایران عضوی از بازارهای نوظهور نیست و در بحث‌های مربوط به آن شرکتی ندارد.
اگر بخواهید نگاهی به شاخص‌های در حال تغییر تازه‌ای که در5 یا 10سال گذشته بیرون آمده‌اند بیندازید، شاخص رقابت‌پذیری مجمع جهانی اقتصاد را دارید، شاخص کسب و کار بانک جهانی و شاخص سرمایه‌گذاری خارجی . چند نمونه از جایگاه ایران در این شاخص‌ها می‌آورم. در شاخص نوآوری جهانی که موسسه اقتصادی سویس منتشر می‌کند، ایران در جایگاه ۱۶۸ ایستاده است و براساس این شاخص، پایین‎تر از تاجیکستان، بنگلادش، رواندا، ماداگاسکار، آنگولا و یمن قرار دارد و هم‌رتبه تانزانیا و سیرالئون است.
اگر به شاخص کسب و کار جهانی ICF نگاه کنید که به شما می‌گوید فضای کسب و کار در یک کشور خاص چه گونه است، ایران در جایگاه ۱۴۵ و پایین‌تر از سودان، تاجیکستان، سیرالئون، اکوادور، کرانه باختری و نوار غزه قرارگرفته و فقط از موزامبیک و گامبیا بالاتر است.
وقتی به شاخص نابرابری جنسیتی در شاخص‌های توسعه انسانی سازمان ملل نگاه می‌کنید، جایگاه ایران ۱۰۷ است؛ بدتر از گویان و بوتسوانا. در شاخص مجمع جهانی اقتصاد ایران هم در جای هشتاد و دوم قرار دارد؛ پایین‌تر از ارمنستان، اسلواکی و کرواسی. در گزارش توانمندی جهانی مجمع جهانی اقتصاد، ایران در پله ۱۱۷ و پایین‌تر از پاکستان، بنین، مغولستان، تاجیکستان، بنگلادش، سوریه و اتیوپی ایستاده است.
براساس گزارش فاصله جنسیتی جهانی مجمع جهانی اقتصاد، ایران تقریبا در انتهای لیست و از میان ۱۳۵ کشور در جایگاه ۱۲۷ قرار دارد؛ بالاتر از عربستان سعودی، سوریه، پاکستان و یمن.
درست است که تحریم‌ها وجود دارند ولی این‌ها تصمیم‌های ژئوپولتیکی هستند که جمهوری اسلامی از همان ابتدای انقلاب اتخاذ کرده است. اگر با کسی مانند «بروس لنگن» که در زمان گروگان‌گیری، کاردار سفارت امریکا در تهران بود حرف بزنید، همان گونه که افرادی مانند «جان لیندبرگ» می‌گویند، به شما خواهد گفت امریکایی‌ها پس از انقلاب این آمادگی را داشتند که با دولت جدید ایران کار کنند. دلیل آن هم این است که با سیاست واقعی سر و کار دارند. شاه قطعا یک متحد امریکا بود ولی او دیگر رفته بود و امریکایی‌ها این آمادگی را داشتند که با هر کسی که دولت را در دست گرفته است کار کنند. این اصلا مساله عدالت و درست و غلط نیست، مساله منافع ملی و ژئوپولتیک ایرانیان است که جدا از اخلاق قرار می‌گیرد. آیا من هم معتقدم که تحریم‌ها بیش‌ترین صدمه را به مردم عادی طبقه متوسط ایران زده اند؟ بله، من هم همین‌ طور فکر می‌کنم. آیا من از کنار تحریم‌ها رد می‌شوم؟ نه، این گونه نیست، ولی در عین حال می‌گویم که این وضعیتی است که خود جمهوری اسلامی هم در به وجود آمدن آن آن مسوولیت داشته است.
آن چیزی که می‌خواهم ببینم این است که انرژی ایرانی‌ها آزاد شود، آن وقت است که خواهم گفت ترکیه مراقب خودت باش، مکزیک مراقب خودت باش، اندونزی مراقب خودت باش، همه شما ستاره‌های بزرگ بازارهای نوظور، مراقب خودتان باشید. برای این که ایران همه مولفه‌هایی که لازمه بدل شدن به ستاره بازار‌های نوظهور شود را داراست. در واقع، حتی معتقدم این آمادگی را دارد که به یک اقتصاد بزرگ پیشرفته تبدیل شود. ایران بزرگ‌ترین ذخایر گاز دنیا را دارد ولی هم‌زمان گاز وارد می‌کند. سومین ذخایر بزرگ نفت را در جهان داراست ولی تولید نفت آن در حال کاهش است. همه این‌‌ها نقش بازی می‌کنند.
این حرفی که می‌زنند «ببین این آخوندها چه قدر زرنگ‌اند» باید گفت این کدام زرنگی است که خودت را در چنین موقعیتی قرار بدهی در حالی که بقیه دنیا رو به جلو حرکت می‌کند. اگر به نتایج بررسی تصویر کشور‌های جهان که «بی بی سی» انجام داده و از حدود 6هزار نفر پرسیده است که چه تصویری در ذهن خود از کشورهای مختلف دارند نگاه کنید، ایران در آن پایین لیست قرار دارد. اگر کسی از دید جمهوری اسلامی ایران نگاه نکند و نگوید که این یک توطئه صهیونیستی است، می‌بیند که اسراییل هم در پایین لیست قرار گرفته است.
وقتی این را می بینی و در کنار آن به ذخایر نفت و گاز و توانمندی‌های مردم ایران از یک سو و کارهایی که ایرانیان مقیم امریکا انجام می‌دهند از سوی دیگر نگاه می‌اندازی متوجه می‌شوی در جاهایی که فرصتی در اختیارشان قرار گرفته خوب درخشیده‌اند. بعد مثلا به متحدان ایران نگاه می‌کنی، روسیه، چین، هند و مانند آن‌ها، می‌بینی که همه دارند ایران را می‌دوشند. هند  از تحریم‌های ایران بهره می‌برد برای این که ایران ناچار است پول نفت خود را به روپیه بگیرد اما نمی‌تواند آن را به دلار و یورو تبدیل کند. این معامله مناسبی برای هند است چون در غیر این صورت ایران دیگر کالاهای بی‌کیفیت هندی را مجبور نیست وارد کند. چین هم سود می‌برد چون ایران باید نفت را به یوان بفروشد و بعد با آن واگن‌های متروی گران قیمت چینی و دیگر کالاهای چینی را خارج از قیمت رقابتی بخرد. روسیه، این به اصطلاح متحد ایران، سود سرشاری می‌برد چون ایران از بازار جهانی گاز حذف شده است.
ایران می‌تواند به تامین کننده اصلی سوخت اروپا تبدیل شود ولی چنین نیست چون تحریم‌ها وضع شده‌اند. عراق، این مثلا متحد دیگر ایران در عمل مشغول تصاحب سهم فروش نفت ایران به چین، هند و دیگر مشتریان آسیایی است. قطر که به نسبت خیلی دیگر از کشورها روابط بهتری با ایران دارد هم از غیبت ایران در بازار جهانی گاز طبیعی سود می‌برد. به این ترتیب، این تصور که فقط غرب از وضع این تحریم‌ها سود می‌برد اشتباه است. سود واقعی را خیلی از این به اصطلاح دوستان ایران می‌برند.
به این ترتیب، این مقاله حاصل ۱۵ سال فکر کردن است و عشق به مردم ایران؛ این باور که می‌توانیم بهترعمل کنیم و یاس و سرخوردگی‌ام از کسانی است که می‌گویند « نه، همه چیز همین طور خوب است». فکر می‌کنم آن‌هایی که این گونه حرف می‌زنند درگیر شکل جدید نگاه از بالا به شرق هستند برای این که چگونه می‌توانی این اعداد و ارقام را ببینی، مردم ایران و توانمندی‌های این ملت را ببینی، بعد هم بگویی همه چیز رو به راه است؟ اما حسن روحانی نخواهد گفت همه چیز رو به راه است. وقتی یک مقام رسمی ایرانی می‌گوید اوضاع رو به راه نیست و بعد بیرون از ایران کسی به شما می‌گوید «نه، اوضاع رو به راه است، نگران نباش»، آن وقت فکر می‌کنی مشکلی جدی در این جا وجود دارد.
ایران انقلاب حقیقی را از دست داد!

  • اگر به جای انتخاب مسیر انقلاب، ایران راه سیاست‌های معقول را دنبال کرده بود، الان هم‌تراز چه کشوری بود؟
جایی که باید سراغ آن رفت، میان کشور‌های «گروه ۲۰» است؛ یعنی 20 اقتصاد برتر دنیا. دلیل داشت که اصطلاح «گروه ۲۰» وضع شد زیرا سالیان سال «گروه ۷» یا «گروه ۸» را داشتیم و بعد متوجه شدیم اقتصاد‌های نوظهوری وجود دارند که تاثیرشان بر جهان چنان مهم است که باید در این گروه قرار بگیرند. حالا اگر به اقتصاد‌های نوظهوری که عضو گروه ۲۰ هستند نگاه کنید، عربستان سعودی، ترکیه، افریقای جنوبی، هند، آرژانتین، برزیل، مکزیک، اندونزی و چین را می‌بینید. ایران در چه فاصله‌ای از این گروه ایستاده است؟ اگر نگاهی به مکزیک بیاندازید، می‌بینید که مکزیک کشوری با ذخایر نفت و گاز است و دلیلی وجود ندارد که عضو گروه ۲۰ باشد. این همان جایی است که من فکر می‌کنم اگر ایران سیاست‌های معقولی را دنبال کرده بود باید می‌دیدیم؛ ایران هم بایدعضوی از کلوب کشور‌های با تولید ناخالص داخلی هزار میلیارد دلاری می‌بود. این کلوب به غیر از کشورهایی مانند ژاپن، آلمان، فرانسه و چین، سه عضو دیگر هم دارد؛ هند، کره جنوبی و مکزیک.
فکر می‌کنم اگر ایران سیاست‌های معقولی را در پیش گرفته بود، الان در کنار کره جنوبی و مکزیک ایستاده بود. دلیل این که فکر می‌کنم ایران به غیر از برخورداری از منابع گسترده نفت و گاز، استحقاق قرار گرفتن در زمره 20 اقتصاد برتر دنیا را دارد این است که جمعیتی بزرگ و بااستعداد دارد. عربستان تولید ناخالص داخلی بزرگ‌تری نسبت به ایران دارد، ولی جمعیت آن حدود 20میلیون نفر یا کمی بیش‌تر است، در حالی که جمعیت ایران حدود ۷۵ میلیون نفر است. شاید ترکیه برای مقایسه بهتر باشد زیرا پیش از انقلاب، تولید ناخالص داخلی اسمی ایران ۲۰ درصد از ترکیه بیش‌تربود، حال آن که امروز این ترکیه است که اقتصادش ۲۵ تا ۳۰ درصد از ایران بزرگ‌تر است. ترکیه در مسیر پیوستن به کلوب کشورهای با تولید ناخالص داخلی یک تریلیون دلاری قرار دارد؛ مانند اندونزی.
آن‌چه ایران می‌توانست داشته باشد، شرکت‌هایی با توان رقابت در عرصه جهانی بود. به ترکیه که نگاه می‌کنید، می‌بینید شرکت‌های ترک در رقابت‌های بین‌المللی حاضرند.​
اگر دنبال یک نمونه باشید، شرکت شیرینی و شکلات‌سازی «اولکر» (Ulker) را دارید که به تازگی «گودیوا»(Godiva) را خرید و بدل به یک برند بین‌المللی شد.
شرکت هواپیمایی «امارات» در حال تسخیر بخش مسافربری هوایی است و تبدیل شدن به بزرگ‌ترین شرکت در عرصه جهانی.
شرکت نفت دولتی عربستان سعودی، «آرامکو»، یکی از بهترین ‌برنامه‌های آموزشی در دنیا را برای کارمندان و مهندسان خود دارد و روزی یک میلیون دلار خرج این برنامه می‌کند.
حال به ایران نگاه کنیم و کارشناسانی که برای شرکت ملی نفت کار می‌کنند، کسانی که باوجود فساد سیستم، سوءمدیریت و فضای ژئوپلتیک، هنوز هم از دل زمین نفت بیرون می‌کشند. آن‌ها این کار را به خاطر عشق به حرفه و سرزمین‌شان انجام می‌دهند.
  • آیا کشور خاصی هست که برای مقایسه بهتر باشد؟
دلیل این که نسبت به مقایسه مستقیم بین کشورها تردید دارم این است که تفاوت‌های زیادی بین آن‌ها هست. شاید ترکیه نمونه مناسبی برای مقایسه باشد ولی دوبی نیست. بیش‌تر وقت‌ها ایرانی‌ها می‌گویند ببینید ما سال ۵۷ کجا بودیم و دوبی کجا بود، ولی الان کجاست. دوبی نمونه منحصر به فردی است زیرا کوچک است و فکر می‌کنم رهبر دوبی نگاه بسیار استراتژیکی به آن‌چه می‌خواهد کشورش باشد، دارد. ترکیه برای مقایسه در این زمینه بهتر است و این کشور بدون این که ذخایر نفت و گاز ایران را داشته باشد از جهت تولید ناخالص داخلی اسمی، از ایران پیشی گرفته است. آن چه می‌تواند دلیل اصلی این فاصله باشد، سیاست‌های رهبران ایران و سوءمدیریت‌هایی است که منجر به انزوای کشور شده‌اند. فکر می‌کنم اسراییل نقشی در راندن امریکا به سمت وضع تحریم‌ها بر ایران و سد کردن راه ایران از هر سو داشته است ولی در نهایت امر از دید من، روابط بین‌المللی محل منافع استراتژیک و جدا از اخلاقیات است.
وقتی کشوری انتخاب‌هایی مانند ایران را انجام می‌دهد، این انتخاب‌ها نتایجی به بار می‌آورند. فکر می‌کنم ایران باید هم‌اکنون عضو باشگاه هزار میلیارد دلاری‌ها می‌بود و نباید این گونه از ترکیه عقب می‌افتاد.
  • داشتن طبقه متوسط با پیوند‌های بین‌المللی، عامل کلیدی رشد در کشورهایی بوده است که شما با عنوان «اقتصاد‌های نوظهور» به آن‌ها اشاره می‌کنید. طبقه متوسط ایران فشار زیادی در نتیجه تحریم‌ها تحمل کرده است، آیا فکر می‌کنید توان این را خواهد داشت که این نقش را بازی کند؟ یا این که به خاطر فشار‌های اقتصادی، تحلیل رفته و دیگر حتی طبقه متوسط هم نیست؟
این پرسش مهمی است و فکر می‌کنم طبقه متوسط ایران نقشی حیاتی در آینده ایران بازی می‌کند. هر بار که حق انتخاب به طبقه متوسط ایران داده شده، آن‌ها به کاندیدایی معتدل رای داده‌اند که می‌خواسته است ایران را دوباره وارد جامعه جهانی کند. طبقه متوسط همیشه نقش مهمی در تاریخ سیاسی ایران بازی کرده است. اگر به انقلاب سال ۱۳۵۷ نگاه کنید و ترکیب قدرتمند طبقه متوسط سنتی و مدرن ایران، اگرچه هر کدام خواسته‌های متفاوتی داشتند، ولی هم‌جوشی این دو طبقه متوسط، انقلاب ایران را رقم زد. آیا سرنوشت طبقه متوسط عراق در انتظار ایران است؟ فکر نمی‌کنم هنوز به آن‌جا رسیده باشیم. با آمدن تحریم‌ها شاهد دو مساله بودیم؛ اقتصاد ملی و قشر متوسطی که زیر فشار قرار گرفته ولی نه به یک اندازه. البته خانواده‌های زیادی از این تحریم‌ها رنج بردند، ولی تمولی سابقه‌دار بین طبقه متوسط و بالای ایران وجود دارد زیرا ایران کشوری است با ثروت نفت.
آن‌چه آزاردهنده است داستان‌هایی است که می‌شنوید و من فکر می‌کنم گزارشی برای انعکاس این داستان‎ها باید نوشته شود؛ در مورد تعداد آدم‌هایی که محبور به فروش طلا و فرش خود شده‌اند تا زندگی خود را بگذرانند.
  • آن‌چه پیش‌تر در مورد سود بردن متحدان ایران از انزوای آن گفتید من را متعجب کرد، چون به نظر می‌رسد ایران چنان از جهت اقتصادی آسیب پذیر شده است که حتی قادر به داشتن متحد هم نیست. برای داشتن متحد باید حدی از موازنه قدرت وجود داشته باشد که در آن هر دو طرف سود می‌برند. آیا ایران هنوز امکان داشتن یک متحد واقعی را دارد؟
این نکته مهمی است و این‌جاست که تحریم‌ها اهمیت می‌یابند. تحریم‌ها، به ویژه آن‎هایی که از سوی امریکا و اتحادیه اروپا وضع شده‌اند، سبب زیانی بین 3تا 5میلیارد دلار در درآمدهای نفتی در ماه شده‌اند. ارتباط بانک‌های ایرانی هم در عمل با سیستم مالی بین‌المللی قطع شده است و شرکت‌های ایرانی نمی‌توانند اعتبار بگیرند. این وضعیت اقتصادی تیره و بغرنجی است.
اگر به گزارش‌های چشم‌انداز اقتصادی جهان که از سوی صندوق بین‌المللی پول منتشر می‌شود نگاه کنید، آن‌ها نقشه‌ای از دنیا منتشر می‌کنند که بسته‌ به وضعیت اقتصادی کشورها، یک رنگ به آن‎ها تعلق می‌گیرد. رنگ آبی خوب است و نشان‌گر این است که اقتصاد آن کشور در حال رشد است، در حالی که رنگ قرمز نشان‌گر این است که اقتصاد یک کشور در حال تحلیل رفتن است. رنگ بیش‌تر کشور‌های دنیا آبی است و قطعا بیش‌تر اقتصاد‌های نوظهور هم در طیف رنگ آبی قرار می‌گیرند. تنها نقطه قرمزی که در شرق اروپا وجود دارد، ایران است. تنها کشوری که در نیمه شرقی جهان اقتصادش در حال رشد نیست، ایران است.
هنگامی که صندوق بین‌المللی پول گزارش خود را درباره رشد اقتصادی منفی دو درصدی ایران منتشر کرد، دولت آقای روحانی اعلام کرد که این رقم اشتباه است و نرخ واقعی منفی 5درصد است. بنابراین، تحریم‌ها به شدت به اقتصاد ایران آسیب رسانده‌اند.
  • تاثیر این تحریم‌ها بر بخش نفت ایران چه گونه بوده است؟
بخش نفت مشکل جدی دارد. وزیر نفت قبلی، «رستم قاسمی» در آخرین سفر خود به هند چنان دست و دل بازانه به هندی‌ها امتیاز می‌داد که من در شگفت ماندم؛ کاری که ایران هرگز در گذشته نمی‌کرد. به تازگی از قول وزیر انرژی هند نقل شده است که ما باید از ایران نفت بیش‎تری بخریم زیرا به این ترتیب صرفه‌جویی می‌کنیم. حرف او در واقع به این معنا بود که از یک سو در خرید نفت ایران تخفیف می‌گیرند و بعد پول آن را به روپیه پرداخت می‌کنند که ایران چاره‌ای ندارد جز این که با آن، کالاهای بی‎کیفیت هندی بخرد.
  • حالا اگر این متحدان یغماگر، همان‌هایی باشند که ایران برای توسعه حوزه‌های نفت و گاز خود مجبور به تکیه بر‌ آنها باشد، چه؟
همه کشور‌ها به دنبال منافع خود هستند. به این ترتیب، شرکت‌های نفتی چینی وقتی قراردادهای حوزه‌های نفتی یا گازی ایران را به دست می‌آورند، کاری در آن‎ها انجام نمی‌دهند زیرا محاسبه‌های خود را دارند. دلیل آن هم این است که پیش خودشان فکر می‌کنند از یک سو یک اقتصاد ۵۰۰ میلیارد دلاری داریم و از سوی دیگر، یک اقتصاد ۱۵ هزار میلیارد دلاری، یعنی امریکا. پس بهتر است هیچ اصطکاکی با آن اقتصاد ۱۵ هزار میلیارد دلاری نداشته باشیم؛ هزینه‌هایی را متحمل می‌شویم ولی هیچ کار جدی‌ هم در آن حوزه‌های نفتی و گازی انجام نمی‌دهیم. دست آخر هم کار به این‌جا می‌رسد که ایرانی‌ها دیگر تحمل خود را از دست می‌دهند و چینی‌ها را بیرون می‌کنند.
  • پیامدهای استراتژیک منطقه‌ای نداشتن متحدان واقعی برای ایران چیست؟
پیامدهای آن برای ایران این است که هیچ متحد مهمی ندارد که در صورت وقوع جنگی بین ایران و امریکا و یا اسراییل، به کمک ایران بیاید. آن‎چه ایران دارد، متحد نیابتی‌ است؛ مانند «حزب‌الله» و تا اندازه‌ای «حماس». اگرچه به خاطر جنگ داخلی سوریه، این رابطه تا اندازه زیادی دچار خدشه شده است. درعمل، تنها متحد ایران حزب‌الله است.
در سوی دیگر، ترکیه را نگاه کنید که عضو ناتو است. تصور کنید که اسراییل تصمیم به جنگ با ترکیه بگیرد، البته چنین چیزی اتفاق نخواهد افتاد ولی می‌توان تصورش را کرد. ایالات متحده ملزم به دفاع از ترکیه به عنوان یک عضو ناتو است. یا به پاکستان نگاه کنید، کشوری که به گفته‌ای، خطرناک‌ترین تروریست‌ها را در خود جای داده است. حضور القاعده در پاکستان کاملا جدی است ولی با این وجود، پاکستان هر سال بین یک و نیم تا سه میلیارد دلار از امریکا کمک دریافت می‌کند. این همان نکته‌ای است که در بحث خود در مورد منافع ملی، جدا از اخلاق به آن اشاره کردم؛ انعطاف ژئوپلتیکی که ایران فاقد آن است.
  • تصویر واقعا هراس‌آوری است. برای این که ایران دوباره بتواند در مسیر درست بیفتد چه کار باید بکند؟ نخستین گام چیست؟
تا پیش از لغو تحریم‌ها هیچ اتفاق جدی در ایران نخواهد افتاد و این مستلزم یک معامله هسته‌ای است. برداشته‌ شدن تحریم‌ها بدون تردید به خودی خود 2تا 3درصد به رشد تولید ناخالص داخلی ایران کمک خواهد کرد چون بی‌درنگ سرمایه‌ها به سمت ایران سرازیر خواهند شد و ایران بار دیگر در بازارهای جهانی نفت و گاز خواهد بود. نکته مهم این است که ما شاهد ظهور یک الگوی انرژی جدید هستیم. با ورود نفت و گاز «shale»، شاهد ظهور قدرت‌های جدید نفتی هم هستیم. حتما سرواژه« BRICS» را شنیده‌اید؛ برزیل، روسیه، هند، چین و افریقای جنوبی. در دنیای نفت و گاز، یک سرواژه جدید وارد شده است؛«BRISK». ایران جزو آن‎ها نیست؛ برزیل، روسیه، عراق، عربستان سعودی و قزاقستان. نکته‌ای که می‌خواهم به آن اشاره کنم این است که در 20 تا 25 سال آینده دنیای انرژی به شکل چشم‎گیری دستخوش تغییر خواهد شد. متحدان ایران از افول قدرت اقتصادی کشور نفع می‌برند و این ضعف اقتصادی مانع از آن شده است که ایران بتواند در بازی برابر با کشور‌های دیگر وارد شود.
  • برخی می‌گویند که تحولات و خیزش‌های منطقه و سقوط دشمنان سنتی ایران مانند صدام حسین در عراق و طالبان در افغانستان، ایران را بدل به قدرتی در حال رشد کرده است. نظر شما چیست؟
فکر می‌کنم این حکایت قدرت ایران قدری اغراق شده است، به ویژه  در واشنگتن. این تصور وجود داشت که ایران ملت دولتی قدرتمند است در حالی که در عالم واقع، ایران قدرتی نظامی‌ درجه دو یا سه است که اقتصادی رو به زوال دارد و ملتی که تشنه تغییر است. این که ایران را قدرتی در حال رشد توصیف کنیم به این معنی خواهد بود که ایران در کار خود اشتباهی داشته است. منظورم از این حرف این است که با توجه به جایگاه استراتژیک ایران، با توجه به تاریخ این کشور، منابع طبیعی و مردم آن، این کشور همیشه باید یک قدرت باشد. ایران باید قدرتی در منطقه خاورمیانه باشد.
اگر بخواهم برگردم به موضوع مقاله‌ای که نوشتم، وقتی که آن مقاله را می‌نوشتم به فکر مردمی بودم که قربانی‌ این شرایط شده‌اند. داستان ایرانی‌هایی که خود را به اندونزی می‌رسانند و بعد سوار بر آن قایق‌های زهوار در رفته می‌شوند تا به استرالیا بروند. این دلم را به درد‌ می‌آورد. فکر می‌کنم خیلی از این آدم‌ها را می‌شناسم چون آن‎ها پناهندگان سیاسی نیستند بلکه مهاجرین اقتصادی‌اند.  چرا باید ایران مهاجر اقتصادی داشته باشد؟ ترکیه‌هایی که در دوره‌های کارشناسی ارشد و دکتری در ایالات متحده درس می‌خوانند، اغلب به ترکیه برمی‌گردند چون در آن جا فرصت‌های شغلی‌ در انتظارشان است. خیلی از دانشجویانی که از کشورهای خلیج فارس در این جا درس می‌خوانند، عربستان سعودی، امارات متحده عربی، قطر و دیگر کشورها به کشورهای خودشان برمی‌گردند. برای نخستین بار در تاریخ هند، تعداد کسانی که برای زندگی به هند بازمی‌گردند از تعداد مهاجران بیش‌تر است. ظرف چند سال گذشته، بیش از دو میلیون برزیلی به خاطر فرصت‌های اقتصادی‌ که در اختیارشان است به کشورشان بازگشته‌اند.
با ایرانی‌هایی که سر از استرالیا در می‌آورند، دولت این کشور مانند مجرمان رفتار می‌کند و آن‎ها را به یک کمپ پناهندگان در یک جزیره می‌برد و برای مدت نامحدودی نگه می‌دارد.
ایران در منطقه‌ای از دنیا قرار گرفته که شاهد بیش‎ترین رشد است و می‌تواند از موقعیت استراتژیک خود، منابع طبیعی و جمعیت تحصیل‎کرده‌اش بیش‎ترین سود را ببرد. معتقدم انتظارات ما باید بسیار فراتر از واقعیت‌ها باشد. به همین خاطر وقتی که بنیامین نتانیاهو آن اظهارنظر احمقانه و عصبانی‌کننده در مورد این که ایرانی‌ها شلوار جین نمی‌توانند بپوشند را ارایه کرد، بسیاری از افراد از جمله خود من، تصویری از ایرانیانی که شلوار جین پوشیده‌اند را توییت می‌کنیم. این واکنشی طبیعی به آن سخنان است ولی در سطحی عمیق‌تر باید بحثمان این باشد که چرا ایران در جایی است که امروز قرار گرفته و چه باید کرد.
-----------------------------------------------------------


منبع: ایران وایر

هیچ نظری موجود نیست: