نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۳ اردیبهشت ۳۰, سه‌شنبه

مروری بر کتاب کودتا اثر یرواند آبراهامیان/ شبح سرگردان کودتا؛ شباهت‌ مذاکرات نفتی و هسته‌ ای


Coup detat-Abrahamian-1
 

 
آبراهامیان در پیشگفتار کتاب آورده است: «ایالات متحده آمریکا و بریتانیا برای توجیه کودتا از زبان جنگ سرد ـ گفتمان مسلط زمانه ـ استفاده کردند، اما نگرانی عمده آنان تهدید کمونیسم نبود، بلکه آن‌ها بیشتر به پیامدهای ملی شدن نفت در سراسر جهان توجه داشتند. دقیقا به همین دلیل بوده که بسیاری از ایرانیان، مصدق را تحسین می‌کردند و می‌کنند. آنان مصدق را یک بت ملی می‌دانند که هم‌تراز با گاندی در هند، ناصر در مصر، سوکارنو در اندونزی، تیتو در یوگسلاوی، نکرومه در غنا و لومبومبا در کنگو قرار می‌گیرد. در عصر ناسیونالیسم ضد استعماری پس از جنگ دوم جهانی، مصدق در کنار گاندی و ناصر به مثابه چهره‌هایی پیشگام در جهان سوم ظاهر شد. این دیدگاه نسبت به آن‌ها هنوز هم به قوت خود باقی است.»
 
آبراهامیان در ابتدا این پرسش را مطرح می‌کند که این کتاب قرار است چه گره‌ای را بگشاید و خود پاسخ می‌دهد که این کتاب می‌خواهد از دو جنبه، پنداشت عمومی ایجاد شده توسط آثار قبلی را به چالش بکشد. نخست، این باور متعارف را که بریتانیا با حسن نیت وارد مذاکره شد، ایالات متحده تلاشی جدی برای ایفای نقش واسطه درستکار انجام داد و علت شکست مصدق در دستیابی به مصالحه هم سرسختی او بوده که ریشه‌اش همواره در «سرشت روان‌شناسانه» و شیعی او جست‌و‌جو شده است. حتی نویسندگان همدل با مصدق نیز مدعی‌اند که اگر مصدق سرسختی کمتری از خود نشان می‌داد، می‌بایست و می‌توانست به مصالحه‌ای منصفانه و عادلانه دست یابد. مثلا ویلیام راجر ـ نویسنده برخی از موشکافانه‌ترین آثار درباره افول امپراتوری بریتانیا به طور کل و بحران انگلیس و ایران به طور اخص ـ چنین استدلال می‌کند که بریتانیا اصل ملی شدن را پذیرفت، اما با همراهی آمریکا و به دلیل رفتار غیرمنطقی مصدق، تصمیم به سرنگونی او گرفت. استدلال متقابل کتاب حاضر این است که مصالحه اساسا دست‌نیافتنی بود، زیرا که پرسشی بی‌پرده در کانون مناقشه قرار داشت: اینکه چه کسی کنترل صنعت نفت (اکتشاف، تولید، استخراج و صادرات) را بر عهده داشته باشد. آیا کنترل آن در اختیار ایران باشد یا شرکت نفت انگلیس ـ ایران و یا احتمالا کنسرسیومی از شرکت‌های بزرگ نفتی معروف به هفت خواهران؟ از نظر ایران، ملی شدن به معنای کنترل حاکمیت بود. از دیدگاه شرکت‌های نفتی، ملی شدن به معنای از دست رفتن کنترل غربی‌ها بود، امری که در اوایل دهه ۱۹۵۰ / ۱۳۳۰ غیرقابل پذیرش تلقی می‌شد. از سوی دیگر، ملی شدن صوری ـ یعنی ملی شدن ظاهری نه محتوایی، یا ملی شدن در تئوری و نه در عمل ـ از سوی بریتانیایی‌ها و آمریکایی‌ها به عنوان «مصالح منصفانه» نمایش داده می‌شد، اما در واقع در بهترین حالت، «ترکیبی متضاد و بی‌معنا و در بد‌ترین حالت، سرپوشی گمراه کننده بود.»
کتاب حاضر همچنین باور متعارفی را که حاکی از قرار دادن بی‌برو برگرد و یکپارچه کودتا در چارچوب جنگ سرد است به پرسش می‌کشد. آنجا که مارک گازیوروسکی ـ نویسنده دقیق‌ترین آثار موجود درباره کودتا ـ استدلال می‌کند که کودتا ارتباط چندانی با نفت نداشته و بیشتر معطوف به ژئوپولتیک و ترس از کمونیسم بوده است. او می‌نویسد: «آمریکا در ابتدا تصمیم داشت که وارد این دعوا نشود. آمریکا حتی بریتانیا را به پذیرش ملی شدن نفت ترغیب کرد، تلاش‌هایی صورت داد تا مناقشه از راه مذاکره حل و فصل شود و بریتانیا را از حمله به ایران منصرف کرد. آمریکا این موضع بی‌طرفانه را تا پایان دوره ریاست جمهوری ترومن در ژانویه ۱۹۵۳ / دی ماه ۱۳۳۱ حفظ کرد، اما آن موقع دیگر بسیاری از مقامات آمریکایی به این نتیجه رسیده بودند که سرپیچی مصدق از رسیدن به توافق در مناقشه نفتی، دارد نوعی بی‌ثباتی سیاسی ایجاد می‌کند که ایران را در معرض خطر سقوط به ورطه کمونیسم قرار می‌دهد.»
 
کتاب «کودتا» در جای جای صفحات خود تلاش دارد تا جایگاه کودتا را به شکلی موثق درون مناقشه بین امپریالیسم و ناسیونالیسم، بین جهان اول و سوم، بین شمال و جنوب، بین اقتصادی‌های صنعتی توسعه یافته و اقتصادهای توسعه‌ نیافته و وابسته به صادرات مواد خام تعیین کند. از دید آبراهامیان از آنجا که موضوع مورد مناقشه در این میان نفت است، او چنین استدلال می‌کند که ایالات متحده آمریکا نیز به اندازه بریتانیا در این بحران سرمایه‌گذاری کرده بود. بنابراین، علت مشارکت آمریکا در کودتا صرفا خطر توسعه کمونیسم نبود، بلکه مسالۀ تبعاتی مطرح بود که ملی شدن نفت می‌توانست بر مناطقی به دوردستی اندونزی و آمریکای جنوبی و صد البته خلیج فارس به جا بگذارد. کنترل تولید نفت که در اختیار شرکت‌های غربی بود، در اوایل دهه ۱۹۷۰ /۱۳۵۰ به دولت‌های بومی واگذار شد، اما چنین زیانی در اوایل دهه ۱۹۵۰ /۱۳۳۰ امری کاملا غیرقابل پذیرش بود. البته شاید بعضی‌ها حس نوستالژیک خود را نسبت به «روزهای خوش گذشته» حفظ کرده باشند. آن زمانی که تولید در نتیجه قیمت‌گذاری نفت در اختیار شرکت‌های بزرگ بود و دست «کارتل‌های سهل‌انگاری» مثل اوپک (سازمان کشورهای صادرکننده نفت) به آن نمی‌رسید. آن‌ها جدا مشتاق بودند که دولت‌های به اصطلاح رانتی را از «بلای نفت» نجات بدهند. چنین نوستالژی‌ای الان بعید به نظر می‌رسد اما تا پیش از پیدایش مبارزات ملی شدن نفت، عملا جزئی جدایی‌ناپذیر از واقعیت بود. این مبارزه در خاورمیانه با پیشگامی مصدق آغاز شد.


نویسنده «کودتا» در بخش دیگری از این کتاب به تاثیرات ذهنی و روحی در باور ایرانیان نیز می‌پردازد. او معتقد است که این کودتا پارانوئید ذهنی و فرهنگی ایرانیان مبنی بر دست‌های پنهان ابرقدرت‌ها ـ مخصوصا پیر استعمار ـ در امور جاری این ملت را تقویت کرده است. از دید او «دیرپا‌ترین تاثیر کودتا، اثرگذاری آن بر حافظه جمعی بود. این اقدام نه تنها نگاه پارانوئید غالب در فرهنگ سیاسی را تشدید کرد بلکه آمریکا را نیز به این تصویر افزود. شهروندانی که صرفنظر از ایدئولوژی، آگاهی سیاسی داشتند اکنون بیش از گذشته متقاعد شده بودند که قدرت واقعی در «دست‌های پنهانی» قرار دارد و چهره‌های فعال در عرصه ملی صرفا «عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی» هستند که با «بندهای خارجی» کنترل می‌شوند.» سفیر بریتانیا کوتاه مدتی پس از کودتا به وزارت خارجه این کشور گزارش داد: «ایرانیان همچنان به واسطه این هراس روانی که خارجی‌ها و به ویژه انگلیسی‌ها در هر دهکده و دره‌ای از ایران حضور دارند، هیپنوتیزم شده‌اند.» فرهنگ سیاسی آکنده از اصطلاحاتی مانند توطئه، جاسوسی، خیانت، دست پنهان، پشت پرده، پشت صحنه، عوامل خارجی، عمال خارجی، نفوذ بیگانه، نوکر خارجی، نقشه، عروسک، وابسته، ستون پنجم و خطر خارجی شد. واژه قدیمی استعمار اکنون دارد با اصطلاحات و عبارتی مانند استکبار و فرهنگ غربی رقابت می‌کند.

نگاه پارانوئید از میان بسیاری از خطوط و دسته‌بندی‌های سیاسی عبور کرده است، اما تعیین عامل شر بر مبنای آن کاملا به موقعیت افراد در طیف‌های سیاسی وابسته بوده است. از نظر چپ سنتی و به خصوص حزب توده، تهدید اصلی عمدتا از ناحیه امپریالیسم ـ بریتانیا در گذشته و اکنون آمریکا در ائتلاف با بریتانیا - ناشی می‌شد. کودتا نیز در واقع تائید این عقیده پذیرفته شده بود که آمریکا به عنوان بزرگترین قدرت امپریالیستی جهان جایگزین بریتانیا شده است. از دیدگاه بسیاری در طیف میانه ـ اعم از سکولار و مذهبی ـ تهدید اصلی از سوی تمامی قدرت‌های بزرگ از جمله شوروی ناشی می‌شد. بلافاصله پس از انقلاب، بازماندگان نیروی سوم کتاب قابل توجهی را منتشر کردند که سرشار از نمودارهای مفصلی بود که «اثبات» می‌کرد حزب توده و برخی روحانیون عالی‌رتبه با شوروی مرتبط بودند و ارتباط ارتش «لیبرال‌های اسلامی» و اکثر هواداران رژیم سابق هم با آمریکا بود. بنابراین گسترش نگاه پارانوئیدی به هیچ وجه به رادیکال‌ها محدود نماند.

براهامیان بر این باور است که همین پارانوئید ذهنی در پادشاه هم به شدت وجود داشت. او از فردای پیروزی بر ملی‌گرا‌ها این باور ذهنی که دسیسه‌چین‌ها همواره به دنبال تاج و تختش هستند را در خود تقویت کرد: «شاه که همواره مظنون به نیات آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها بود، حتی به افرادی که برای بازگرداندن او به سلطنت با سیا و MI6 همکاری کرده بودند، اعتماد داشت. تا اواخر دهه ۱۹۵۰ /۱۳۳۰، بسیاری از چهره‌های کلیدی کودتا از صحنه سیاسی بیرون رانده شده بودند. سرلشکر زاهدی به خانه مجلل خود در سوئیس فرستاده شده بود. برادران رشیدیان به منزل مسکونیشان در نایت بریج و سرهنگ فرزانگان به سازمان ارتباطات بین‌المللی در آمریکا، تیمسار بختیار پایه‌گذار ساواک تبعید شد و سپس از سوی همین سازمان به قتل رسید. دیگران از جمله سرهنگ اخوی، گیلانشاه و قرنی به افرادی بی‌نام و نشان تبدیل شده بودند. کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ هیچ قهرمان شاخصی به جا نگذاشت، اما به عنوان "قیام شاه و مردم" گرامی داشته می‌شد.»
 
این رویکرد حتی در سقوط سلطنت او در بهمن ۵۷ نقش بسزایی داشت. شاه این نوع مالیخولیا را به نحوی به سفرای خارجی هم منتقل می‌ساخت. در آخرین نوشته‌های او نیز مدام چنین مفاهیم مغشوشی را تکرار می‌کرد. همه سلسله وقایعی که منجر به سقوط او شد را یک رشته از توطئه‌های درهم تنیده‌ای می‌دانست که در ‌‌نهایت به زوال وی منجر شد.
 
آخرین وصیتنامه سیاسی شاه، یعنی کتاب «پاسخ به تاریخ»، سرشار از پریشان‌گویی‌های یک آدم پارانوئید است. به ادعای او، هدف اصلی انگلیسی‌ها از حمله به ایران در سال ۱۳۲۰ این بود که از شر پدرش خلاص شوند، چون او به واسطه لغو امتیاز نفتی خشم آنان را برانگیخته بود. بریتانیایی‌ها در شکل‌گیری و رشد حزب توده دست داشتند. آنان در ۱۳۲۷ با همکاری حزب توده و فدائیان برای ترور وی دسیسه کردند، اما مشیت الهی در این مورد و دیگر موارد بر آنان غلبه کرده بود. آنان مخفیانه به مصدق در "برچیدن بال‌های سلطنتی" یاری رسانده و در برنامه‌های مدرنیزاسیون بلندپروازانه او مانع‌تراشی کردند. او می‌نویسد: «ما همواره به این موضوع مظنون بودیم که مصدق عامل انگلیسی بوده است»؛ سوءظنی که ژست ناسیونالیستی ضد انگلیسی او در سال‌های بعد، هرگز از شدت آن نکاست. به باور شاه، انگلیسی‌ها همراه با شرکت‌های نفتی و «روحانیون مرتجع» عملا انقلاب اسلامی را به تلافی دفاع او از اوپک و آرمان فلسطینی‌ها طراحی کرده بودند. هم فلسطینی‌ها و هم اسرائیلی‌ها از شنیدن چنین سخنانی شگفت‌زده می‌شدند. البته روس‌ها نیز از دوره کا‌ترین کبیر به این سو، بی‌وقفه برای تسلط بر ایران به منظور رسیدن به بنادر آب‌های گرم در خلیج فارس و اقیانوس هند تلاش کرده‌اند.
شاه به هنگام مرگ مدعی شد که سیا به همراه MI6 انقلاب ۱۳۵۷ را طراحی کردند، زیرا که اجرای این کار خطیر برای کا. گ. ب بسیار پیچیده بوده است. او لفاظانه می‌پرسد: «چه کسی پول تظاهراتی را داده که شرکت‌کنندگانش زلف سیاه و بلوند داشته‌اند؟ این هیبت به ندرت در ایران دیده می‌شود.» کتاب «پاسخ به تاریخ» او در مواردی دیگر، خویشتنداری بیشتری از خود نشان می‌دهد: «طی دهه ۱۳۵۰، میزان فعالیت مخالفان افزایش یافت و در ‌‌نهایت، تلاقی عجیبی از منافع مختلف را ـ کنسرسیوم بین‌المللی نفت، دولت‌های آمریکا و بریتانیا، رسانه‌های بین‌المللی، روحانیون مرتجع کشور و تحرکات بی‌وقفه کمونیست‌ها که در برخی از دستگاه‌های ایران نفوذ کرده بودند ـ به وجود آورد. اعتقاد ندارم که این همسویی نیرو‌ها نشان از توطئه‌ای سازمان‌یافته علیه من بود و هر بخشی از آن هم با دیگران هماهنگ شده بود. اما بدیهی است که همه نیروهای درگیر در این ماجرا دلایل خودشان را برای از صحنه خارج کردن من داشتند. معتقدم که آنان همگی به طریقی از حوادثی که قرار بود بعدا در آن سال روی دهد، اطلاع قبلی داشتند. همچنین اعتقاد دارم که اعضای دولت کارتر - به خصوص مک گاورنی‌ها در رده دوم وزارت خارجه ـ میل داشتند ببینند که من با این به اصطلاح "جمهوری اسلامی" مجبور به ترک عرصه می‌شوم.»
 
ویلیام سالیوان، سفیر آمریکا طی دوره انقلاب از توضیحات شاه درباره اعتراضات مردمی کشور شگفت‌زده شده بود: «ناگهان همه چیز به هم ریخت. شاه تقریبا به مدت ۱۰ دقیقه، حوادثی را نقل کرده که پی در پی در کشور روی داده بودند و هر یک نیز تهاجمی علیه حاکمیت و نیروهای نظم و قانون بودند. او رد آن‌ها را نه تنها بین دانشجویان بلکه بین کارگران صنعتی، اعضای جناح‌ها و دسته‌های مختلف علمای شیعه و تجار بازار گرفته بود. او گفت این امر حاکی از نقشه‌ای پیچیده بوده و کار خودجوش مخالفان نبوده است. سپس رو به من کرد و با لحنی تقریبا ملتمسانه گفت که خیلی به این موضوع فکر کرده و به این نتیجه رسیده که فعالیت‌ها و اقداماتی که برشمرده، صرفا نشان از تحریک خارجی دارد. او گفت چیزی که آزارش داده این بوده که این تحریکات بسیار فرا‌تر از قابلیت‌ها و توان سازمان جاسوسی شوروی بوده و قاعدتا باید انگلیسی‌ها و سازمان سیای آمریکا نیز در آن دخیل باشند. او گفت تا حدی می‌تواند تحریکات انگلیسی را درک کند، زیرا هنوز هستند کسانی در این کشور که هرگز او را به خاطر ملی کردن صنعت نفت نبخشیده بودند. بعدش گفت چیزی که بیش از هر چیز دیگری موجب رنجش و آزارش شده، نقش سیا است. سیا چرا ناگهان علیه او وارد صحنه شد؟ مگر او چه کار کرده بود که مستحق اینگونه اقدامات از سوی ایالات متحده باشد؟ آیا ما و روس‌ها بر نقشه‌ای بزرگ توافق کرده بودیم که بر اساس آن ایران را نیز به عنوان بخشی از تقسیم‌بندی کلی قدرت در سراسر جهان بین خودمان تقسیم کنیم؟»
 
 
از صنعت نفت تا انرژی هسته‌ای
 
یکی از تمایزات بارز این کتاب اینست که نویسنده انگاره‌های ذهنی کودتای ۲۸ مرداد را به سال‌های پس از انقلاب و نگاه ایرانیان به توطئه آمریکایی‌ها و دیگر کشورهای استعماری نیز تسری داده است. آبراهامیان می‌نویسد: «پس از انقلاب و استقرار جمهوری اسلامی چنین سوءظن‌هایی به کار آمد. افکار عمومی متقاعد شده بود که سیا قادر و مایل به انجام کودتا و سرنگونی دولت انقلابی است. شبح کودتا اکنون برای تسخیر روابط آمریکا و ایران وارد عمل شده بود. در اسفند ماه ۱۳۵۹، هنگامی که بیش از ۱۰۰ هزار نفر برای گرامیداشت درگذشت مصدق و درخواست تشکیل جمهوری دموکراتیک به جای جمهوری اسلامی در دانشگاه تهران گردهم آمدند، آیت‌الله خامنه‌ای رهبر آینده ایران گفت: ما مثل آلنده و مصدق لیبرال نیستیم که سیا بتواند ما را سرکوب کند. بحران ۱۳۳۲ همچنین در بن‌بست طولانی مجادله ایالات متحده آمریکا و ایران بر سر برنامه هسته‌ای نیز موثر افتاد.»

این رفت و برگشت‌های تاریخی در کتاب «کودتا»، حتی به سال‌های اخیر نیز استناد می‌کند؛ مشابهت‌هایی که مذاکرات هسته‌ای ایران و کشورهای غربی با گفت‌وگوهای قبلی دارد: «در این قضیه، آمریکا به اهداف نظامی برنامه هسته‌ای ایران مشکوک است و ایران نیز به نوبه خود، بر اهداف غیرنظامی و صلح‌آمیز آن اصرار دارد. در این بن‌بست، رژیم ایران به طور مستقیم و غیرمستقیم به رویدادهای ۳۲‌-‌۱۳۳۰ اشاره کرده و مشابهت‌هایی بین حق حاکمیت کشور برای غنی‌سازی اورانیوم و ملی کردن منابع طبیعی خود برقرار کرده است. همچنین شباهت‌هایی برقرار کرده است بین ادعاهای قبلی غرب مبنی بر اینکه ایرانیان فاقد دانش فنی برای اداره صنعت نفت بوده‌اند و حالا هم تلاش بر این است که آن‌ها فاقد اعتبار اخلاقی لازم برای دانش فنی هسته‌ای نشان داده شوند. جمهوری اسلامی همچنین تحریم‌های غرب به رهبری آمریکا را با محاصره اقتصادی ایجاد شده از سوی بریتانیا همسان دانسته است. همچنین شباهت‌هایی بین مذاکرات توخالی طی این دو بحران برقرار و استدلال کرده است که در هر دو مورد، قدرت‌های غربی علنا وانمود می‌کنند که از آمادگی لازم برای پذیرش «مصالحه‌ای منصفانه» برخوردارند، اما در واقع امر و به طور محرمانه، پیوسته بر خواسته‌هایی اصرار می‌ورزند که از سوی ایران قابل پذیرش نیست. در سال‌های ۳۲‌-‌۱۳۳۰، نیت واقعی سرنگونی مصدق بود اما اکنون، نیت اصلی سرنگونی جمهوری اسلامی است.»
 
***
 
کودتا
۲۸ مرداد، سازمان سیا و ریشه‌های روابط ایران و امریکا در عصر مدرن
یرواند آبراهامیان
ترجمۀ محمدابراهیم فتاحی
نشر نی
چاپ اول، ۱۳۹۲
۳۲۸ صفحه
۱۵ هزار تومان
 

 

هیچ نظری موجود نیست: