همسر
سیامک قادری: صحنههایی را دیدم که در این چهار سال ندیده بودم/ همسر عماد
بهاور: واقعا ناجوانمردانه بچهها را زده بودند/ پدر اکبر امینی: سر
شکستهاش را بخیه هم نکرده بودند
همسر سیامک قادری: صحنههایی را دیدم که در این چهار سال ندیده بودم
کلمه : فرزانه میرزاوند از جمله خانواده های زندانیان بند ۳۵۰ است که امروز موفق به ملاقات همسرش شده است. او با اشاره به اینکه همه زندانیان در ملاقات های امروز واقعه حمله به بند و ضرب و جرح زندانیان را تایید می کردند، می گوید: رئیس سازمان زندان ها با چه رویی تکذیب می کنند؟
همسر سیامک قادری که در طول همین مصاحبه کوتاه چند بار بغض می کند و گریه اش می گیرد، از مادران برخی زندانیان محروم از ملاقات می گوید که حاضر بودند حتی ملاقات هم نکنند و فقط از پشت شیشه عزیزانشان را ببینید تا از سلامتی آنها مطلع شوند.
او که با چشم خود شاهد کبودی بدن عرب چوبدار بوده، می گوید امروز صحنه هایی را در اوین دیده که در چهار سال گذشته ندیده بود.
همسر عماد بهاور: واقعا ناجوانمردانه بچهها را زده بودند
در اولین خبری که از حمله به بند ۳۵۰ اوین منتشر شد، نام عماد بهاور آمده بود؛ جوان آرامی که حتی تصور ضرب و شتم او هم سخت بود. حالا همسرش مریم شفیعی می گوید بدن عماد را دیده که کبود بوده است.
رئیس سازمان زندان ها کل ماجرا را تکذیب می کند اما خانواده زندانیان سیاسی امروز با چشم خود دیده اند که زندانیان چه وضعیتی داشتند. خانم شفیعی در این باره می گوید: فقط می توانم بگویم که واقعا ناجوانمردانه بچه ها را زده بودند، و هنوز نمی دانم چرا این اخبار را تکذیب می کنند. من واقعا نمی فهمم؛ اگر واقعا کارشان درست بوده، خب بگویند ما زدیم. چرا دروغ می گویند؟
او با چشم خود اکبر امینی را دیده که گردنش را آتل بسته بودند، سرش شکسته بوده و گردنش آسیب دیده بوده. زندانی دیگری را هم دیده است که من نمی شناخته، او کمربند طبی بسته بوده و به سختی راه می رفته. به گفته همسر عماد بهاور، امروز در سالن ملاقات چند زندانی دیگر هم با عصا راه می رفتند که گویا پاهایشان مشکل پیدا کرده بود، یا شکسته بود و یا در رفته بود.
پدر اکبر امینی: سر شکستهاش را بخیه هم نکرده بودند
اکبر امینی تنها نفر از بین زندانیان منتقل شده به سلول انفرادی است که امروز خانواده اش توانستند با او ملاقات کنند. بی تابی مادر این زندانی سیاسی، زندانبانان را مجبور کرد این زندانی را از انفرادی به سالن ملاقات منتقل کنند.
اما مشاهده سر شکسته فرزندش که حتی بخیه هم نشده بود، و آتلی که به گردنش بسته بود، مادر را از هوش بد و آمبولانس را به محل سالن ملاقات زندان اوین کشاند.
وی میگوید : سرش هم شکسته بود، که حتی بخیه اش هم نکرده بودند. خودش هم می گفت که گوش راستش اصلا نمی شنود.
همسر سیامک قادری: صحنههایی را دیدم که در این چهار سال ندیده بودم
کلمه : فرزانه میرزاوند از جمله خانواده های زندانیان بند ۳۵۰ است که امروز موفق به ملاقات همسرش شده است. او با اشاره به اینکه همه زندانیان در ملاقات های امروز واقعه حمله به بند و ضرب و جرح زندانیان را تایید می کردند، می گوید: رئیس سازمان زندان ها با چه رویی تکذیب می کنند؟
همسر سیامک قادری که در طول همین مصاحبه کوتاه چند بار بغض می کند و گریه اش می گیرد، از مادران برخی زندانیان محروم از ملاقات می گوید که حاضر بودند حتی ملاقات هم نکنند و فقط از پشت شیشه عزیزانشان را ببینید تا از سلامتی آنها مطلع شوند.
او که با چشم خود شاهد کبودی بدن عرب چوبدار بوده، می گوید امروز صحنه هایی را در اوین دیده که در چهار سال گذشته ندیده بود.
همسر عماد بهاور: واقعا ناجوانمردانه بچهها را زده بودند
در اولین خبری که از حمله به بند ۳۵۰ اوین منتشر شد، نام عماد بهاور آمده بود؛ جوان آرامی که حتی تصور ضرب و شتم او هم سخت بود. حالا همسرش مریم شفیعی می گوید بدن عماد را دیده که کبود بوده است.
رئیس سازمان زندان ها کل ماجرا را تکذیب می کند اما خانواده زندانیان سیاسی امروز با چشم خود دیده اند که زندانیان چه وضعیتی داشتند. خانم شفیعی در این باره می گوید: فقط می توانم بگویم که واقعا ناجوانمردانه بچه ها را زده بودند، و هنوز نمی دانم چرا این اخبار را تکذیب می کنند. من واقعا نمی فهمم؛ اگر واقعا کارشان درست بوده، خب بگویند ما زدیم. چرا دروغ می گویند؟
او با چشم خود اکبر امینی را دیده که گردنش را آتل بسته بودند، سرش شکسته بوده و گردنش آسیب دیده بوده. زندانی دیگری را هم دیده است که من نمی شناخته، او کمربند طبی بسته بوده و به سختی راه می رفته. به گفته همسر عماد بهاور، امروز در سالن ملاقات چند زندانی دیگر هم با عصا راه می رفتند که گویا پاهایشان مشکل پیدا کرده بود، یا شکسته بود و یا در رفته بود.
پدر اکبر امینی: سر شکستهاش را بخیه هم نکرده بودند
اکبر امینی تنها نفر از بین زندانیان منتقل شده به سلول انفرادی است که امروز خانواده اش توانستند با او ملاقات کنند. بی تابی مادر این زندانی سیاسی، زندانبانان را مجبور کرد این زندانی را از انفرادی به سالن ملاقات منتقل کنند.
اما مشاهده سر شکسته فرزندش که حتی بخیه هم نشده بود، و آتلی که به گردنش بسته بود، مادر را از هوش بد و آمبولانس را به محل سالن ملاقات زندان اوین کشاند.
وی میگوید : سرش هم شکسته بود، که حتی بخیه اش هم نکرده بودند. خودش هم می گفت که گوش راستش اصلا نمی شنود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر