نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ بهمن ۸, سه‌شنبه

مهوش و فروغ (بخش سوم)، مسعود نقره‌کار

فروغ فرخزاد
آخرين يکشنبه ژانويه (بيست وششم) روز جهانی مبارزه با جذام است و فرصتی برای ديدار با شعر ماندگارِ فروغ: "خانه سياه است"؛ فيلم کوتاهی که در آن فروغ با حس و عاطفه‌ی حيرت‌انگيز و تکان‌دهنده‌اش نسبت به قربانيان جذام يکی از درخشان‌ترين شعرهایش را به تصوير کشيده است. "خانه سياه است"، شعر مهربانی و انسانيت، شعر شهامت است. دادخواهی عليه بيداد، فقر و بی‌عدالتی‌ست پيشگفتار
آخرين يکشنبه ژانويه ( ۲۶ ژانويه) روزجهانی مبارزه با جذام (خوره Leprosy) است(۱) وبهانه‌ی نوشتن اين مقاله.
اين پيشگفتار را نيزبه اين دليل می نويسم تا به عنوان کسی که پزشک سازمان مبارزه با جذام ايران بوده و در مرکز درمانی بيماران جذامی تهران ( مرکز بررسی و تحقيق بيماری های پوستی) (۲) طبابت کرده، اهميت کاری که فروغ در رابطه با جذاميان انجام داده، روشن ترکرده باشم.(۳)
جذام بيماری"سياهی"ست که عمری هزاران ساله دارد،"ترسناک ترين" بيماری‌ که سه عامل سبب شهرت اش شده اند!، خورده شدن تدريجی بخش هائی از بدن به ويژه اندام های صورت و دست ها و پاها، سرايت بيماری از طريق تماس انسان با انسان، و قصه ی شفا دادن جذاميان توسط حضرت مسيح !
جذام بيماری تهيدستان است، بيماری ای که تاريخی کهن دارد. درلابلای کاغذهای"پاپيروس مصری" مربوط به ۱۵۵۰سال قبل ازميلاد ونيز نوشته های مربوط به ۶۰۰ سال قبل از ميلاد در باره جذام و جذامی مطالبی نوشته‌اند. گفته شده است سربازان ايرانی به هنگام سلطنت داريوش پس ازمراجعت ازفتح مصر(سال ۴۸۰ قبل از ميلاد) اين بيماری را از مصر، که يکی از کانون‌های جذام بود، به ايران آوردند. و حکايت شفای جذاميان توسط مسيح نيزپاره‌ای ازهمين تاريخ است.(۴)
پيش از تسلط اسلام بر ايران، و پس از آن، در دوران تمرکز علمی در بغداد، جندی شاپورو مراکز علمی اسکندريه، يونان، هند و.....در باره اين بيماری بحث و تحقيق شده است. بزرگانی چون جالينوس، طبری، اهوازی، ابن سينا و... در باره اين بيماری مطالبی نوشتند.
يکی ازنخستين مراکز درمانی بيمارستان يا دارالمرضی بودکه وليدبن عبدالملک ششمين خليفه اموی( که به سال ۸۶ هجری به خلافت رسيد) تاسيس کرد. وليد بيمارستان مزبور را به سال ۸۸ هجری به "مردم زمين گير و فلج و مجذومين و کوران و مساکين اختصاص داد". بيمارستان مزبور که در شهر دمشق بود بيشتربه نوانخانه شباهت داشت، چراکه مجذومين و کوران در آن نگهداری می شدند و وليد امر نموده بود که " بيماران از محوطه بيمارستان خارج نشوند."
برخی رويدادهای تاريخی به ويژه کتابسوزان‌ها، سوزاندن کتابهای علمی اسکندريه و ديگرکتابسوزان های اعراب، بسياری از دستاوردهای ارزشمند در مورد شناخت و مبارزه با جذام را از بين برد، عملی که در فتح مصرنيز"عمروبن عاص" تکرار کرد.
پولس يا فولس اجانيطی از تربيت شدگان مکتب اسکندريه (۶۳۴ ميلادی) که مدتی در رم می زيسته، درکتاب" الکنکاش فی الطب" که مشتمل بر ۷ مقاله يا کتاب بوده است، بخشی از کتاب را به بيماری جذام و امراض پوستی اختصاص داده است. علی بن عباس مجوسی اهوازی ارجالی ( اهوازی) متولد ۳۱۸ يا ۳۳۸-۳۸۴ ه.ق در کتاب بزرگ خود" کامل الصناعه الطبيه الملکی" يا کتب ملکی، از جذام سخن گفته است."علی بن زين طبری" متولد ۱۹۳ ه.ق از علمای بزرگ و نامدار اسلام نيز در کتاب " فردوس الحکمه" فصلی به موضوع جذام اختصاص داده است. ابوعلی سينا در قانون از جذام سخن گفته است و آن را از داء‌الفيل تفکيک کرده است. ابوالبرکات بغدادی طبيب قرن ششم هجری که در آخر عمرنابينا شد و در اثر ابتلا به جذام در گذشت جذام را می شناخت و در باره آن دست به بررسی و تحقيق برده بود و...." (۵).

در ايران نيز جذام که در بعضی مناطق فقيرنشين و روستائی شايع بود، رو به گسترش گذاشته بود. نزديک به يک قرن و نيم پيش زير فشارغلامان قاجاريه بسياری از مجذومين آذربايجان مجبور به ترک ديار خود شدند و در محله‌ای بنام " آرپا تپه سی" به زندگی پررنج شان ادامه دادند، محله‌ای که اکنون به شکل دره ای ميان جاده قديم تبريز و ارسباران وجود دارد. نه فقط آواره کردن جذاميان به وسيله حکومت و مردم که نا آگاهی و خرافه پرستی عوام نيز فشارهای روانی وجسمی جذاميان افزايش می داد: " بيغوله متروک و دور افتاده زيستگاه مجذومين بود. بر دست و پای زخم ديده معلولشان زنجير و زنگوله می بستند، بر پيکرشان داغ می گذاردند و لباس های الوان برتنشان می کردند تا مردم با شنيدن صدای زنگوله و ديدن داغ و لباس های رنگينِ جذامی فرارکنند. حتی عمق فاجعه چنان بود که پزشک با در دست داشتن چوبدستی بلند، آن سوی جوی آب، پارچه مندرسی را که با آن بيماران صورتشان را پوشانده بودند، کنارمی زد و آنان را مورد معاينه قرار می داد و سپس داروهايی به شکل قرص، پماد و شربت برای آنان پرتاب می کرد"(۶)
گفته شده است بيماری جذام در جهان کنترل شده است و ميزان ابتلا به آن کاهش چشمگيری داشته است. سازمان بهداشت جهانی که حدود سه دهه قبل تعداد جذاميان جهان را ۱۱ تا ۱۵ ميليون تخمين می زد ، امروز سخن از ۱ تا ۲ ميليون مبتلا به بيماری جذام در جهان می گويد، وچنين کاهش چشمگيری را معلول روش های موفق درمانی و پيشگيری می داند.
حدود سه دهه قبل تعداد جذاميان ايران ۳۰ هزار نفر تخمين زده می شد که فقط ۹۱۳۶ نفرشان شناخته شده بودند(۷) اما صاحبنطران و متخصصان جذام را هنوز يک بيماری بومی و شايع می دانستند و تعداد جذاميان را بيش از ۶۰ هزار اعلام کردند. تجربه‌ی من نيز درمرکز درمانی جذاميان در تهران تائيد کننده صحت رقم بيش از ۶۰ هزار بود. بر اساس آمار اخذ شده در همين مرکز کل پرونده های موجود ۲۰۶۱ پرونده بود که از ميان آن ها فقط ۳۵۷ جذامی تحت کنترل مرکز بودند و تعداد بيماران بلاتکليف و با وضعيت نا مشخص ۱۶۷۵ نفر بود و...... از ميان جذاميان تحت کنترل درمانگاه تعدادی نيز که هنوز بيماری شان درمان نشده بود در سطح شهر تهران و شهر ری به دستفروشی و مشاغل ديگر مشغول بودند (۸)
امروز ادعا می شود بيماری جذام در ايران، همچون اکثر نقاط جهان کنترل شده و ميزان ابتلا به آن کاهش چشمگير داشته است و بيماران جذامی درمان شده، زندگی ای عادی در جامعه و خانواده دارند. (۹)

***
پيش از ورود به دانشکده طب اطلاعات من در باره‌ی جذام در حد ديدن جذاميان فيلم بن هور، و يا شفای ۱۰ جذامی توسط مسيح بود. سپس تر گزارش و عکس ديدار فرح پهلوی از جذامخانه نيز در ذهن داشتم و البته از اينکه او خطر اين ديدار و تماس نزديک را پذيرفته بود، برايم کمی عجيب می نمود. (۱۰). در دانشکده پزشکی در باره جذام می خوانديم که با هم دانشکده ای های مذهبی‌ پيرامون فرمايشات يکی از امامان شان بحث وجدل پيش آمد (به سال ۵۴-۵۳)، امام شان( گويا از قول پيامبرشان) فرموده است:" همبستری در حال حيض باعث جذام فرزند می‏شود. "(۱۱)، ومن می پرسيدم مگرزن قاعده هم حامله می شود؟ ووانگهی باسيل جذام درآن هيروير، وجاهائی که جاش نيست، چه می کند؟ و توصيه می کردم بازماندگان و پيروان امام رضا و ديگران می توانند کاشف نروژی عامل بيماری جذام، يعنی "آرموئر هانسن" ،که به پاس خدمات‌اش عامل بيماری جذام" باسيل هانسن" نام گرفت، را "سو" کنند و به دادگاه بکشند، با اين ادعا که امام ما و رهبران دينی ما قرن‌ها قبل اين بيماری، عامل بروز آن و ازهمه مهم تر محل زندگی و استقرار شگفت انگيزشان را کشف کردند! .(که البته آن بحث و جدل بعد از انقلاب از عوامل اخراج من از وزارت بهداری شد، و چيزی نمانده بود بيش ازاخراج کاردستم بدهد.)(۱۲)
حول و حوش سال ۵۵ وقتی مستندِ "خانه سياه است"(۱۳) را با جمعی از دوستان اهل سينما و قلم در خانه‌ی زنده ياد "رضا ميرلوحی" (۱۴) ديدم، شگفت زده تازه به ارزش و ويژگیِ کارفروغ پی بردم. پيش تراين فيلم مستند را ديده بودم اما سرسری از آن گذشته بودم، شايد هم عدم آشنائی با اين بيماری امان نداده بود به اهميت کار پی ببرم. فروغ ازآن شب برای من الگوی شاعرمعصوميت های جسورانه و زيباترين عواطف انسانی، و روشنفکری شجاع شد .
وقتی شناخت بيشتری ازبيماری جذام پيدا کردم وزندگی و کاربا جذامی را تجربه کردم دريافتم که گفتن‌از درد و رنج حذاميان ساده است، اما رفتن و زندگی و کارکردن با آنان حکايت ديگری ست. تماس با جذامی، يعنی احتمال ابتلا به بيماری جذام، و فروغِ برآمده از خانواده ای مرفه اين خطرمهيب به جان خريد، وبا حس وعاطفه‌ای حيرت انگيز و تکاندهنده نسبت به جذاميان، و فراتراز آن پذيرفتن کودکی ازيک خانواده جذامی به عنوان فرزند، يکی ازدرخشان ترين شعرهای اش را به تصويردرتوصيف مهربانی و انسانيت سرود.
***
نخستين روز آغاز به کارم با جذاميان را به ياد دارم . هرچه به محل کار جديدم، مرکز درمانی جذاميان درتهران، نزديک ترمی شدم اضطرابم بيشتر می شد. ترسيده بودم. به خودم اما نهيب زدم:
" نترس مرد!، نگران نباش، ازآنچه درکودکی ونوجوانی دراعماق جامعه تجربه کردی سخت تر و تلخ تر نخواهد بود، و ازآنچه به عنوان پزشک اورژانسِ بيمارستان سوانح سوختگی (مطهری) شاهد بودی، ازپيکرِجزغاله شده ی کارگری که دربشکه‌ی قيرمذاب افتاده بود تا ضجه ی کودکانی که آتش و آب جوش بدن شان به تاول بَدَل می کرد و زير دستت جان می دادند ، ازکاردر بيمارستان سانترال که شب هايت را با نوشتن جوازدفن برای کودکان و نوجوانان سرطانی صبح می کردی، تا کاردربيمارستان فيروزگر، و ازآنچه‌ها که دربيمارستان‌ها و درمانگاه های بندرعباس وبابل و قائم شهر و.... ديدی سخت تر نخواهد بود و....." (۱۵)
و صدای ماندگار فروغ و تصوير او با خود داشتم، صدا و تصويری دلگرم کننده که شعرشهامت بودند:
" .... با اينها رفتارخوبی نکرده بودند. هرکس به سراغ شان رفته بود در حقيقت عيبشان را نگاه کرده بود. اما من، به خدا می نشستم سر سفره شان، به زخمهايشان دست می زدم ، به دست و پايشان که انگشت نداشت دست ميزدم ، اينطوری بود که به من اعتماد کردند..."(۱۶)
و شايد هنگام که صميمانه و جسورانه دست و پای جذاميان لمس می کرد، درسرزنش آنان که با جذاميان رفتار خوبی نداشتند و در حقيقت عيب‌شان را نگاه می کردند، با خود زمزمه می کرد
".....
من از زمانی
که قلب خود را گم کرده است می ترسم
من از تصور بيهودگی اين همه دست
و از تجسم بيگانگی اين همه صورت می ترسم." (۱۷)
(ادامه دارد)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع:
۱-در باره‌ی روزجهانی جذام:
http://www.leprosy.org/world-leprosy-day/
۲-در ايران در دوره پهلوی چندين محل برای نگهداری و درمان جذاميان وجود داشت. محل های نگهداری و زندگی جذاميان ( بهکده يا آسايشگاه) حداکثر گنجايش ۱۰۰۰ بيمار را داشتند. قلعه محراب خان( بهکده محراب خان يا بيمارستان امراض پوستی مشهد)، بهکده باباباغی در ۲۱ کيلومتری تبريز که زمانی شکارگاه قاجاريان بود، بهکده راجی ، آسايشگاه نورآباد در لرستان و....دهکده جذامی نشين شاهقل، کلبرخان و بصری و.... نمونه اند:
۳- شرح آن روزها را پراکنده در قالب داستان و گزارش منتشر کردم:
-مسعود نقره کار، از سرزمين رنج ( مجموعه داستان)، غمکده‌ی رنج آباد،نشر انديشه ، آلمان، پائيز ۱۳۷۸
۴-در باره ی شفای بيماران جذامی توسط حضرت مسيح:
http://nedayemassih.blogspot.com/2013/09/blog-post_4234.html
۵-دکتر محمود نجم آبادی ، تاريخ طب درايران از ظهوراسلام تا حمله مغول./ اين کتاب بارها و از سوی ناشرهای مختلف منتشر شده است.
۶-به نقل از دکتر ولی‌الله آصفی، مجله نظام پزشکی ، خرداد سال ۱۳۶۰، سال هفتم.
۷-دکترولی الله آصفی، سميناری دربيمارستان ايرانشهر، سال ۱۳۶۲
۸-مسعود نقره کار،بحثی کوتاه پيرامون وضعيت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، چاپ نحست، سال ۱۳۶۳، تهران
مسعود نقره کار، " خانه سياه است" نشريه آرش (پاريس) ، شماره ۲ ف سال ۱۳۶۹
مسعود نقره کار، جذام( خوره): چهره غم افرين فقر، مجله پر، واشنکتن دی.سی، شماره ۸۱ ( سال هفتم، شماره ۹).
۹-در باره بيماری جذام و آمارها:
-از دکتر ولی الله آصفی :کتاب جذام شناسی برای بيماريابان، پرستاران، مددکاران اجتماعی و تکنسين های فيزيوتراپی، سال ۱۳۶۱
-در باره دکتر ولی الله آصفی
http://kayhanarch.kayhan.ir/910521/8.htm
-بيماری جذام و آمارآن در ايران و جهان
http://www.donyaha.com/disease/%D8%AC%D8%B0%D8%A7%D9%85
-جذام را جور ديگری ببينيد:
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=114456
-وصعيت آماری جذام در ايران
http://cdc.hbi.ir/Leprosy_Situation_In_Iran_World.aspx
-ماجرای جذام در ايران
http://www.persianpersia.com/health/hdetails.php?articleid=11548&parentid=69&catid=145
۱۰-ديدار فرح پهلوی از جذاميان
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D9%85%
۱۱- طبيعت و درمان، بيان مسائل درمانی و کمک بهاشرف مخلوقات.
http://tabiat-darman.blogfa.com/post/5
-طب الرضا- طب و بهداشت از امام رضا عليه السلام، نويسنده: نصير الدين امير صادقی، زبان: عربی- فارسی
http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/ImamReza/Veladat/88/DownloadKetab/tabalreza.pdf
-اسرارخلقت درون
http://azadi0313.blogfa.com/post-34.aspx
-پايگاه اطلاع رسانی حديث شيعه.
http://www.hadith.net/n62-e1250.html
۱۲- ماجرای اين بحث و جدل را در رمان " قبيله‌ی من" آورده‌ام و در رمان "بچه‌های اعماق" جلد چهارم نيز خواهد آمد.
۱۳-در باره "خانه سياه است."
-فيلم کوتاه ” خانه سياه است “درباره جذام‌خانه بابا باغی تبريز‌اثر فروغ فرخزاد
http://www.forum.98ia.com/t261994.html
بيژن باران، تحليل خانه سياه است فروغ
http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=24133
The House Is Black - خانه سياه است.
http://www.youtube.com/watch?v=NNZnISyNMUY
http://www.azer-online.com/azer/?p=7700
خانه سياه تر از هميشه :
http://filmartic.wordpress.com/2010/04/03/the-house-is-black/
۱۴- رضا ميرلوحی ، سناريست و کارگردان سينما، کارگران فيلم تُپلی و...که در سال ۶۳ بر اثر ابتلا به بيماری سرطان در گذشت.
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D8%B6%D8%A7_
۱۵- مسعود نقره کار، از سرزمين رنج ( مجموعه داستان)، غمکده‌ی رنج آباد،نشر انديشه ، آلمان، پائيز ۱۳۷۸
۱۶- خاطرات فروغ ( مجموعه آنچه که در گيومه آورده شده به عنوان نقل قول فروغ ،يا ازقول فروغ را من از متن کُپی شده ای که قديمی ست بر داشته ام، و به منابعی که ويرايش شده ی اين خاطرات و مصاحبه را منتشر کردند، دسترسی نداشته و ندارم و در اينترنت هم به طور کامل خاطرات و مصاحبه را پيدا نکردم)
مجله روشنفکر، گفت و گو با فرج صبا. (گفتگوی فرج صبا با فروغ و گلستان، مجله روشنفکر، اسفند ۱۳۴۲)
۱۷- ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد، انتشارات مرواريد.

هیچ نظری موجود نیست: