نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ بهمن ۷, دوشنبه

اظهارات عجیب مارکس و انگلس در باره خانواده و ازدواج
نادر احمدی

مقدمه: مارکسیسم و گروه های منتسب به آن تا کنون در نتیجه مواضع پوپولیستی و عامیانه پسند آنان برای چندین دهه است که به عنوان آلترناتیو سوسیالیستی سرمایه داری بر جنبش عدالتخواهانه مردمی در سطح جهان مسلط بوده اند، ولی در نتیجه شکست تمامی پراتیک عملی آنان و بخصوص در کشورهایی مانند شوروی و چین، پیشروی مارکسیسم در دوران کنونی که عصر اینترنت و سهولت در روشنگری است اگر نه کاملآ متوقف اما حداقل با موانع جدی مواجه شده است! و در نتیجه آن اعتبار گروههای مارکسیست بشدت کاهش یافته و آنان دچار بحران ایدئولوژیک و هویت شده اند! دانشگاهها به عنوان خاستگاه دانش و دانشجویان به عنوان مغزهای برتر جامعه نقش مؤثری در پذیرش کورکورانه ما از مارکسیسم ایفا کرده اند، همانطور که تآثیر خانواده و جامعه اطراف ما نقش تعیین کننده ای در پذیرش باور های دینی ما ایفا می کنند! اما با تغییر شرایط و ناکامی ادیان و ایدئولژیها در پاسخ به نیازهای ما، ضمن آنکه سؤآلهای زیادی برای ما ایجاد می شوند این سؤآلهای بی پاسخ ما را وادار به بررسی مجدد باورهایمان می کند، و بدینسان مارکسیسم که تاکنون یک مذهب سیاسی مقدس برای عدالتخواهان بود مورد تردید مریدان سابقش قرار گرفت و نظرات منتقد مارکسیسم، مانند آنارشیسم، که تا کنون از طرف مارکسیست ها به ناحق تخریب شده بود از درون ویرانه های مارکسیسم سر برافراشت و بخصوص در کشورهای صنعتی به ظرفیت سازماندهی جنبش های ضد سرمایه داری تبدیل شد! گروههای مارکسیست که تنها هدف آنها کسب قدرت سیاسی است از پرداختن به مسائل جنسی و رابطه بین زن و مرد وحشت دارند، زیرا این موضوع پاشنه آشیل آنان است! همچنانکه فرزندان خانواده بطور ارثی پیرو دین پدر و مادر خود می شوند بدون آنکه خودشان بطور مستقل و بعد از یک مطالعه عمیق و شناخت کافی آنرا برگزیده باشند هواداران و حتا رهبران گروههای سیاسی نیز در حالی مارکسیست شده اند و متعصبانه از آن دفاع می کنند بدون آنکه حتا یکبار بطور مثال کتاب "مانیفست" نوشته مارکس و انگلس را با یک دید انتقادی خوانده باشند! در ادامه نگاهی انتقادی به مبحث خانواده و ازدواج از دیدگاه مارکس و انگلس در کتاب "مانیفست" که نوشته آنان است می شود تا برای کسانی که هرگز با دید انتقادی آن را نخوانده اند روشن شود که این کتاب مقدس آنان همانند قرآن چقدر مبتذل و عامیانه است!
 
فیلسوفها تنها جهان را تفسیر می کنند، اما نکته مهم تغییر آن است." (کارل مارکس) این گفته صحیح مارکس شامل خانواده و ازدواج نیز می باشد. از دیدگاه مارکسیسم خانواده تبلور مالکیت خصوصی است و در جامعه سوسیالیستی- مارکسیستی که باید در جهت حذف مالکیت خصوصی حرکت کند، خانواده نیز باید به عنوان یک مظهر مالکیت خصوصی حذف شود. در صفحه 49 مانیفست کمونیست چنین می خوانیم:" .. الغاء خانواده ! حتی رادیکالترین افراد به محض شنیدن این پیشنهاد کمونیست ها تبدیل به یک پارچه آتش می شوند..."از این نوشته چنین بر می آید که مارکس و انگلس توقع داشته اند که نه تنها افراد رادیکال بلکه عامه مردم بطور یکپارچه و هورا کشان به فتوای لغو خانواده لبیک بگویند و خانواده های خود را منحل کنند!؟ حتی بدون اینکه بدانند که به جای خانواده چه چیزی را باید جایگزین آن کنند! البته از آنجا که حتی مارکس و انگلس خودشان نیز نمی دانسته اند چه چیزی را باید به جای خانواده بگذارند آنان طبق معمول فقط به صدور یک فتوای بی پشتوانه اکتفا کرده اند و مشخص نکرده اند که دلیل عدم پایبندی خودشان و دیگر کسانی که این بیانیه را قبول داشته اند چیست که خانواده های خودشان را لغو نکرده اند؟ شاید گفته شود که پروسه لغو خانواده نیازمند شرایط معینی است که در گذشته و زمان حال، هنوز شرایط تحقق آن مهیا نشده است! اما موضوع اینجاست که چرا مارکس و انگلس حکمی را صادر می کنند که شرایط تحقق آن مهیا نیست و حتی خودشان آن را قبول ندارند و به آن عمل نمی کنند اما از دیگران می خواهند تا به آن عمل کنند؟! آیا مارکسیست ها نیز مانند مسلمانانی هستند که به هیچیک از اصول اسلام پایبند نیستند اما خود را نه تنها مسلمان می دانند بلکه دیگران را نیز به اسلام دعوت می کنند؟! البته در حالیکه مارکسیستها دیگران را با دادن وعده سر خرمن مشغول می کنند نظام سرمایه داری مشغول انجام کاری است که مارکسیستها از تحقق آن ناتوان هستند یعنی در کشورهای غربی ازدواج سنتی جای خود را به زندگی مشترک داده است و به اصطلاح تقدس جنسی زن به عنوان ناموس و شرف خانواده از بین رفته است!
در " مانیفست کمونیست" در صفحه 49 چنین آمده است:"... خانواده کنونی این خانواده بورژوایی بر چه اساسی بنیاد نهاده شده است؟ بر اساس سرمایه و نفع شخصی! .. آیا به ما حمله می کنید که ما می خواهیم به استثمار فرزندان توسط پدران و مادران خاتمه دهیم؟ درست است ما به این جنایت اعتراف می کنیم..."
اولین سؤالی که به ذهن می آید این است که براستی آیا پدر و مادرها فرزندان خود را استثمار می کنند و یا جامعه بشری بطور جدی از موضوع استثمار فرزندان توسط اولیاء در عذاب است که در بیانیه کمونیست این چنین جدی به آن پرداخته شده است؟
آیا مارکس و انگلس در حالی که نهاد خانواده در نظام سرمایه داری را یک نهاد بورژوایی اعلام کرده اند چرا خودشان با حفظ خانواده بورژوایی خود، فرزندان خود را استثمار کرده اند!؟
واقعیت این است که بطور غریزی برای تمام خانواده ها، چیزی عزیزتر از فرزندانشان وجود ندارد و پدران و مادران نه تنها فرزندانشان را استثمار نمی کنند بلکه بر عکس، این فرزندان هستند که اولیاء خود را استثمار می کنند! مارکس و انگلس گویا خودشان فرزند بزرگ نکرده بودند که یک چنین حرفهای بی ربطی را بدون توجه به ماهیت انسان بر روی کاغذ آورده اند! براستی در یک دولت مارکسیستی بعد از لغو خانواده، قرار است چه کسانی جای اولیاء کودکان را پر کنند؟ و هیچکس دیگری بجز اولیاء یک نوزاد می تواند برای او دلسوزتر باشد و احساس مسئولیت بیشتری بکند؟
در حالیکه رابطه مادر و فرزند بطور غریزی و بیولوژیکی آنقدر قوی است که مادر حاضر است جانش را فدای فرزندش بکند، آنوقت مارکس و انگلس از استثمار فرزند توسط  مادر صحبت می کنند؟
خانواده آنقدر در زندگی خصوصی مردها و زنهای امروزی مهم است که حتی مطرح کردن لغو آن در شرایط کنونی نیز ممکن است باعث به یک پارچه آتش تبدیل شدن پیروان خود مارکس نیز بشود چه رسد به افراد غیر مارکسیست! که اینان اگر کسی چپ به زن یا خواهر آنان نگاه کند ممکن است او را به قتل برسانند!
بر خلاف مارکس و انگلس و مریدان آنها، که به حرفهای خودشان هیچ اعتقادی ندارند و فقط برای دیگران فتوا صادر می کنند، شاید بتوان بطور نسبی رابطه "ژان پل سارتر" فیلسوف اگزیستانسیالیست فرانسوی و خانم" سیمون دو بوار" نویسنده فرانسوی را مصداق واقعی عدم پایبندی به بنیاد خانواده دانست. آنان در حالی که رابطه ای مانند زن و شوهر داشته اند اما مستقل و جدا از همدیگر زندگی می کرده اند.
برتراند راسل فیلسوف معروف خواستار ترویج آزادی جنسی بین دانشجویان شده بود تا از فشار این نیاز بر روی آنان کاسته شود و آنان بتوانند بدون اشتغال فکری به نیاز جنسی، درس های خود را یاد بگیرند!
در عصر حاضر و بعد از گذشت بیش از صد سال از دوران مارکس اما هنوز موضوع رابطه زن و مرد  یکی از تابوهای رایج در فرهنگ مارکسیسم و بخصوص از نوع شرقی و ایرانی آن می باشد و مارکسیست های ایرانی، ترک و عرب و ...  در این مورد حتی از آخوندها نیز محافظه کارتر هستند. در یک فیلم در اینترنت و در سایت "یوتیوب" که بخشی از آن رابطه اعضای زن و مرد عضو سازمان چریکی "فارک-اپ" در کشور کلمبیا را نشان می داد، که زنها و مردهای چریک در ساعات فراغت درجنگل و در مخفیگاه خودشان  نیمه لخت در کنار همدیگر مشغول شستن لباس های خود بودند و در اغلب عکس های منتشره توسط آنان زنان زیبای چریک در حال گفتگو با چریکهای مرد دیده می شوند و این موضوعی است که در بین سازمانهای به اصطلاح چپ ایرانی تحت تأثیر فرهنگ اسلامی- ایرانی حتی فکر کردن به آن به شهامت زیادی نیاز دارد! و در حالیکه اصول مارکسیسم واحد و ثابت است اما در جوامع مختلف، مارکسیستها دیدگاهها و برداشتهای متفاوتی نسبت به زن، سکس و ازدواج دارند و حتی اگر کسانی خود را کمونیست کارگری و مدرن نیز بنامند و علم مبارزه با سنت گرائی را بلند کنند اما بنا بر ملاحظات سیاسی مجبورند در چهارچوب فرهنگ و سنت ارتجاعی ایرانی- اسلامی خود را تعریف کنند و حرفهای آنان از حد یک شعار سیاسی فراتر نمی رود!
مارکس و انگلس، در صفحه 29 کتاب مانیفست کمونیسم چنین می نویسند:".. بورژوازی حجاب احساسات را از چهره خانواده بر گرفته و مناسبات خانوادگی را به یک مناسبات پولی صرف تقلیل داده است..."
در  اینجا نیز مارکس و انگلس مطابق معمول به موضوع " خانواده و ازدواج" مانند تمام موارد دیگر فقط از موضع سیاسی و اقتصادی نگاه کرده اند و جنبه های دیگر رابطه زن و مرد را نادیده گرفته اند و بطور مثال در مورد فاکتور بسیار مهم "نیاز جنسی" که عامل اصلی پیوند زن و مرد است و بدون آن هیچ خانواده ای تشکیل نخواهد شد و نسل بشر منقرض خواهد شد هیچ صحبتی نمی کنند! آنان فراموش می کنند که نظام بورژوایی و خانواده بورژوایی، هر دو محصول نیازهای بشر می باشند و بجای نفی معلول باید علت را مورد انتقاد قرار بدهند و بدون خیالپردازی یک راه حل بهتر و قابل اجرا برای حل موضوع خانواده ارائه بدهند !
مارکس و مارکسیستها، انسان و پرلتاریا را یک حیوان دو پا، و با نیازهایی همانند دیگر حیوانات، که باید در جنگل خودش برای تأمین نیازهایش با دیگران بجنگد، ارزیابی نمی کنند، بلکه پرلتاریا را موجوداتی پاک و مقدس که سر منشأ نمام خوبیها و از جمله رسالت تاریخی نجات بشریت!؟ از دست بورژواری است می دانند و بورژوازی را سر منشأ تمام پلیدی ها، تمام بدیها و خصوصیات شیطانی ارزیابی می کنند! و آنان بطور مشخص هیچ اشاره ای به ستم کارگران مرد بر زنانشان و بطور کلی ستم و سوء استفاده زنان بر مردان نمی کنند. درک مارکسیستی از انسان بنا بر ملاحظات سیاسی یک درک ایستا، منجمد و دگماتیستی است. براستی چرا مارکس و انگلس در مورد رفتار سرمایه داران با زنانشان طوری حرف می زنند که گویی زنان بورژوا موجوداتی بی احساس و فاقد نیاز جنسی و از جنس سنگ هستند و از مردهای بورژوا بهره نمی برند؟! این پدر و مادرهایی که به گفته مارکس و انگلس فرزندانشان را استثمار می کرده اند چه کسانی بوده اند؟ آیا پدر و مادرهای پرلتر و مارکس و انگلس نیز فرزندانشان را اسثمار می کرده اند؟
ترویج مقدس نمائی و پرهیزکاری و زاهد نمایی توسط مارکس و مارکسیستها مانند دیگر انسانهای مذهبی ریشه در حسادت جنسی و ترشهات و تأثیرات هورمونهای جنسی دارد! تحقیقات علمی ثابت می کند که "هورمون جنسی تستسترون" تأثیر تعیین کننده ای در رفتار انسانها و حسادت آنان دارد. مارکس و انگلس در ادامه بیانیه خود از موضع تدافعی به دفاع از قداست! خود پرداخته و ضمن تکذیب اتهامات بورژوازی در مورد اشتراکی بودن زنان در جامعه کمونیستی شان برای تبرئه خود چنین می نویسند:".. یاوه سرائی بورژوازی پیرامون خانواده و آموزش و پرورش، و ارتباط متقابل و مقدس پدر و مادر با فرزندش، وقتی بیش از پیش نفرت انگیز می شود که در نتیجه تأثیر صنعت جدید تمام علقه های خانوادگی بین پرلتاریا از هم می گسلد و کودکان آنان تبدیل به اشیاء ساده تجارتی و وسائل کار می شوند و آنوقت جیغ دسته جمعی بورژوازی گوش آسمان را کر می کند که شما کمونیستها می خواهید اشتراک در زنان را بوجود آورید.
یک بورژوا زن خود را صرفأ وسیله تولید بشمار می آورد و او وقتی که می شنود که قرار است که وسایل تولید به مالکیت عمومی  در بیاید طبیعتأ نمی تواند نتیجه ای جز این بگیرد که این سرنوشت اشتراکی شامل زنان هم خواهد شد..... و دیگر آنکه هیج چیز مضحک تر از خشم زاهدانه بورژازی در مورد اشتراک زنان نیست، اشتراکی که بورژواها وانمود می کنند که کمونیست ها رسمأ و آشکارا برقرار خواهند کرد. لازم نیس که کمونیست ها اشتراک در زنان را بوجود آورند، این اشتراک تقریأ از ازل تا به امروز وجود داشته است.
بورژواهای ما، صرفنظر از فاحشه های عمومی ، به زنان و دختران پرلتارهایی که در اختیار دارند قناعت نکرده،از بلند کردن زنان یکدیگر نیز غرق در شعف می شوند. (می بینید که مارکس و انگلس نیز چه زاهدهای پرهیزکاری بوده اند! و مثل بورژواها بی بند و بار و شهوت ران نبوده اند!؟) ازدواج بورژوائی در واقع دستگاهی است از زنان شراکتی، و بدین ترتیب در نهایت آنچه که بخاطر آن احتمالأ می توان کمونیستها را سرزنش کرد این است که آنان بجای اشتراک در زنان، که از روی ریاکاری پنهان نگاه داشته شده اشت، اشتراکی از زنان را می خواهند که آشکارا شکل قانونی به خود گرفته باشد. علاوه بر این، این دیگر بدیهی است که الغاء دستگاه کنونی تولید باید با خود الغاء اشتراکی از زنان را که از آن دستگاه سرچشمه گرفته، یعنی الغاء فحشاء عمومی و خصوصی را بهمراه آورد.... "
بدین ترتیب با نفی شهوت، بد دانستن رابطه جنسی آزاد بین زن و مرد، در واقع بر مالکیت خصوصی جنسی یک زن توسط فقط یک مرد تأکید شده است و از وجود آزادی جنسی در بین خانواده های بورژوا در برابر عدم وجود چنین رابطه ای در خانواده های مارکسیست، دلیلی برای حقانینت به اصطلاح وفاداری به اصول خانواده تک همسری توسط مارکسیسها نتیجه گیری شده است؟! مارکس و انگلس بجای قائل شدن آزادی جنسی برای زنان و قائل شدن حقوق برابر با مردان بورژوا برای زنان، در یک اقدام محافظه کارانه به تکفیر مردهای بورژوا پرداخته و برای خودشان یک حقانیت مردسالارانه قائل شده اند؟!
اگر "فحشاء" را یک رابطه جنسی در قبال پرداخت پول تعریف کنیم، بدینترتیب مارکس و انگلس معتقد بوده اند که در دوران خودشان و قبل از آن و حتی در دوران کنونی، در جامعه بشریت فحشاء عمومی و خصوصی حاکم بوده و می باشد و با این حساب مارکس و انگلس معتقد بوده اند که: "... الغاء دستگاه کنونی تولید باید با خود الغاء اشتراکی از زنان ..." را به همراه داشته باشد و فحشاء به همان گستردگی دستگاه تولید است؟!! آیا واقعأ اینطور که مارکس و انگلس مدعی شده اند و فقط این بورژوازی است که به مارکسیستها اتهام اشتراکی کردن زنان را می زند و عامه مردم چنین اتهاماتی را قبول ندارند؟ بعلاوه اگر به گفته مانیفست، مردان بورژوا "زنان همدیگر را بلند" می کنند، مردان بورژوا باید از اشتراکی کردن زنان توسط مارکسیستها استقبال کنند و خوشحال شوند زیرا اشتراکی کردن زنان توسط مارکسیستها، خواسته مردان بورژوا را تأمین می کند! شاید مردان پرلتاریا در مورد زنان خودشان تعصب جنسی و غریزی داشته باشند اما آیا به نظر مارکس آنان از بلند کردن زنان و دختران دیگران غرق شعف نمی شوند؟ و فقط بورژواها از بلند کردن زنان همدیگر غرق در شعف می شوند؟! براستی اگر مردان بورژوا بطور آزاد و برای تأمین نیاز جنسی خود با زنان همدیگر همبستر می شوند مارکس و انگلس چه حقی دارند تا آنان را محکوم کنند؟ براستی مارکس و انگلس بر چه اساسی مدل ازدواج و رابطه جنسی خود را درست ارزیابی کرده و آن را الگوی دیگران قرار داده اند و اگر به نوشته مانیفست مدل ازدواج آنان بورژوایی بوده است چرا آنان آن را تغییر نداده اند؟ چرا مانیفست به جای تعمیمم حقوق مردان بورژوا به زنان بورژوا و زنان کل جامعه، محافظه کارانه آزادی رابطه جنسی در بین زنان و مردان بورژوا را فحشاء نامیده و آن را تقبیح کرده است؟!
اصطلاح " اشتراکی بودن زنان" مارکس و انگلس در کتاب مانیفست از آن استفاده کرده اند یک اصطلاح عامیانه و مبتذل و مذهبی است که به رابطه جنسی یک بعد یکطرفه می دهد، گویی که زن مانند سنگ یک شیع بی احساس و بدون نیاز جنسی است و از مرد بهره برداری جنسی نمی کند! و رابطه جنسی بین زن و مرد یک رابطه یکطرفه و فقط به سود مرد است! انسان یک نوع حیوان است و بنا بر خصوصیات ژنتیکی و بیولژیکی از نظر جنسی تنوع طلب است و این خصوصیت طبیعی و ژنتیکی تضمینی برای تولید مثل گسترده تر و دوام و بقای نسل بشر است و انسان با فاصله گرفتن از طبیعت خود و خلق ارزش های به اصطلاح اخلاقی که مانیفست مدافع آن است بطور غیر ضروری بر تمایلات طبیعی جنسی خود لگام زده و آن را نکوهیده است که همین محرومیت های جنسی است که به صورت مریضی های گسترده روانی و اجتماعی و سیاسی بروز پیدا می کند.
آیا باید زنان و مردان برای برقراری رابطه جنسی حتمأ از خانواده، دولت، مسچد و آخوند و یا دولت مارکسیستی کسب اجازه بکنند؟ مارکس و انگلس قادر به درک این نکته صاده نبوده اند که همه انسانها (صرفنظر از تعلق طبقاتی آنها) نوعی حیوان و دارای یک دیدگاه  واحد و یک نیاز همسان در مورد مسائل جنسی نیستند! و نیاز جنسی بیش از آنکه یک مقوله طبقاتی باشد خاص نوع بشر است! و صدور یک حکم کلی برای همه انسانها فقط نشان دهنده فقدان وجود یک درک درست از انسانها می باشد. مارکس و انگلس با نفی صریح "اشتراکی بودن زنان" با عاریت گرفتن این اصطلاح غلط و تکرار آن در واقع بجای تعمیم دادن آزادی جنسی مردان به زنان، و قائل شدن آزادی جنسی برابر و بی قید و شرط برای همه زنان و مردان، صرفأ به تکذیب اتهامات مخالفان و تبرئه خود می پردازند! آنان با نفی ماهیت جنسی نوع انسان و با طبقاتی کردن تمایلات جنسی، طبقه بورژوا را شهوتران و هرزه می دانند اما در مورد شهوترانی کارگران که یک امر طبیعی است به دلایل فرصت طلبی سیاسی چیزی نمی گویند؟! آنان بدون آنکه دیدگاه و آلترناتیو خود را برای بنیاد خانواده در نظام سرمایه داری مشخص کنند فقط به نفی آن می پردازند و مشخص نمی کنند که در جامعه سوسیالیستی و کمونیستی آنان، که قرار است خانواده حذف شود چه چیز جای آن را خواهد گرفت؟ این محافظه کاری مارکس و انگلس و ترس آنان از بر چسب خوردن و مشخص نکردن یک جایگزین برای خانواده، عوارض خود را در روسیه تحت حاکمیت بلشویکها بروز می دهد! در روسیه بعد از کسب حاکمیت سیاسی توسط بلشویکها لغو بنیاد خانواده توسط آنان در دستور کار قرار گرفته بود اما از آنجا که رهبران بلشویک نیز همانند مارکس و انگلس و مردم روسیه، لغو خانواده را غیر عملی و غیر ممکن دیده بودند اصول "مانیفست کمونیسم" در مورد لغو خانواده را نادیده می گیرند و اجرا نمی کنند؟!
 بطور کلی تجربه نشان داده است که ایدآلیسم تخیلی و سوسیالیسم مارکسیستی که اصل «لغو خانواد» نیز جزیی از آن است در شرایط تحقق، همیشه در برابر واقعیتها و ضرورتهای انسانی سرش به سنگ می خورد و ناکام می شود!
مارکسیسم ضمن نادیده گرفتن واقعیتهای پیرامون خود احکامی را صادر می کند که بر ضرورتها و نیازهای زمانه استوار نیستند و فقط منعکس کننده تخیلات افراد معینی می باشند!
ترتسکی به عنون بنیانگذار ارتش سرخ و یکی از مؤئسسان اتحاد شوروی سابق در کتاب خود به نام "انقلابی که به آن خیانت شد" به حقایقی در مورد شوروی سابق اشاره می کند که بیانگر نفی تمام اصولی است که مارکسیستها آن را سوسیالیسم می نامند! در فصل «خانواده، جوانان و فرهنگ» در صفحه 172 واقع بینانه  به این نتیجه می رسد که: "... خانواده را نمی توان ملغی کرد، بلکه باید چیز دیگری را جایگزین آن ساخت ..." کاملأ واضح است که در شرایطی که اعضای حزب بلشویک و رهبران آن خانواده های خود را لغو نمی کنند اگر آنان از مردم خواهان لغو خانواده هایشان بشوند بدون شک مردم فقط به آنان خواهند خندید! در صفحه 181 این کتاب در مورد جامعه شوروی سوسیالیستی! چنین آمده است: ".. بعلاوه اشخاصی که صاحب خانه های قشنگ، اتومبیل و چیزهای خوب دیگری هستند امور شخصی (فحشاء) خود را بدون تبلیغات غیر لازم و در نتیجه بدون ثبت در دفاتر دولتی انجام می دهند و فقط در اعماق جامعه است که بار سنگین و تحقیر کننده فحشاء احساس می شود. اما در بخش های فوقانی جامعه شوروی، یعنی جائیکه قدرت و آسایش در هم آمیخته اند، فحشاء بشکل برازنده خدمات جزیی و متقابل در می آید و حتی جنبه "خانواده سوسیالیستی" هم به خودش می گیرد. ما قبلأ از وسنوفسکی در باره اهمیت "عامل اتومبیل حرمسرا" در انحطاط یافتن قشر حاکم شنیده ایم..." در صفحه 176 همین کتاب چنین می آید: " .... بطور مثال در پائیز سال گذشته روزنامه ایزوستیا دفعتأ خوانندگان خود را مطلع ساخت که به اندازه هزاران زن که در خیابان های پایتخت کشور پرلتاریایی خودفروشی می کرده اند، در مسکو دستگیر شده اند! ( مثل اینکه در شووی سابق نیز قوانین جمهوری اسلامی حاکم بوده است!) و در میان دستگیر شدگان، 177 زن کارگر،  92 کارمند دفتری، 5 دانشجوی دانشگاه و نظایر آن وجود داشته اند ... نه، زن در شوروی هنوز آزاد نیست( و هیچوقت آزاد نشد] مساوات کامل در برابر قانون تا کنون بیشتر به زنان قشرهای بالاتر یعنی نمایندگان بوروکراتیک امور فنی، آموزشی و بطور کلی به امور فکری اعطاء شده است تا به زنان کارگر، و زنان روستایی از این مساوات حتی از زنان کارگر کمتر نصیب برده اند ..."
همانطور که می خوانید در حکومت بلشویکی که هنوز کعبه و بتخانه تعداد بسیاری از مارکسیستهای ایرانی و دیگر کشورهای عقب مانده می باشد، همانند رژیم جمهوری اسلامی به جای مبارزه با فقر و اندیشیدن یک راه حل برای تعداد زیادی از جوانان که به دلایل اقتصادی قادر به ازدواج کردن نبوده اند، با معلول که  تعدادی کارگر، دانشجو و کارمند سیاه بخت بوده اند مبارزه می کرده اند و آنان را به زندان می انداخته اند؟ این انسانهای نگونبخت که تازه زنجیر حکومت تزاری بر گردن آنان با زنجیر حکومت بلشویکی عوض شده بود در حکومت بلشویکی اگر شرایط برای آنان بدتر نشده بود بهتر هم نشده بود و در صفحه 185 در مورد ماهیت فرهنگ و ارزش های سوسیالیستی؟! حاکم بر آن جامعه و حکومت چنین می خوانیم: "... چیزهایی مانند میزان معلومات، حقوق، شغل و تعداد ستاره های روی سردوشی نظامی اهمیت بیشتر و بیشتری کسب می کنند، زیرا که اینها به مسائلی از قبیل کفش، پالتوی پوست، آپارتمان، حمام و آن رؤیای دور دست یعنی اتومبیل، ربط پیدا می کنند. صرف عدم توانائی برای اجاره یک اطاق در مسکو هر ساله موجب متارکه زوج های بسیاری می شود. مسئله داشتن اقوام با نفوذ اهمیت ویژه ای کسب کرده است. داشتن یک پدر زن یا پدر شوهری که یک فرمانده نظامی یا یک کمونیست با نفوذ و یا یک صاحب منصب عالیرتبه باشد خیلی بدرد می خورد .. " با خواندن متن بالا آیا شما به یاد جامعه ایران نمی افتید؟ آیا این است سوسیالیسم مارکسیستی؟ آیا براستی ترتسکی بعد از آگاهی از این حقایق از اینکه در تأسیس یک چنین رژیمی نقش مهمی داشته است دچار عذاب وجدان شده است؟ بدون شک نه. زیرا او فرمانده ارتشی بوده است که قیام کارگران در کرونشتاد را سرکوب کرده و آنارشیستها را قتل عام کرده است!
در خاتمه باید گفت که اگر حکومت شوروی سابق را یک نمونه از نوع حکومت غیر افراطی مارکسیستی در رابطه با خانواده و رابطه جنسی بین زن و مرد بدانیم، می توان درک کرد که یک حکومت ناب مارکسیستی تا چه حد محافظه کار و اسلامی است! و سکوت احزاب مارکسیست در این مورد نه تنها یک فرصت طلبی سیاسی بلکه سکوت آنان تحت تأثیر فرهنگ نفی نیاز جنسی و کثیف دانستن این نیاز است. تحت تأثیر هورمون ها و غرایز جنسی، حس مالکیت یک مرد مارکسیست بر زن و دخترش از یک حزب الهی اگر بیشتر نباشد کمتر نیست!
همانطور که سوسیالیسم دولتی مارکسیستی مانعی در برابر سوسیالیسم واقعی است، درک مانیفست از خانواده نه تنها به لغو این بنیاد ارتجاعی منتهی نمی شود بلکه آنرا مستحکمتر می کند! در حالیکه بورژوازی در جهت لغو خانواده حرکت می کند اما مارکسیسم برای به خطر افتادن آن نگران است؟! عملکرد مارکس و مارکسیستها در مورد لغو بنیاد ارتجاعی خانواده مثل تمام موارد دیگر با ادعا و شعار آنها در این مورد مغایرت دارد و در حالیکه آنان تا کنون منشأ هیچ تأثیر و تغییر مثبتی در زندگی بشر نبوده اند اما نظام سرمایه داری آرام آرام و بطور مداوم از راههای مختلف و از جمله ترویج آزادی جنسی، بنیاد خانواده را متزلزل کرده است و بتدریج لغو می کند! از امامزاده مارکسیسم هیچ معجزه ای بر نمی آید!
ترتسکی در پایان صفحه 188 کتاب خود بدرستی چنین می نویسد: " ... همه تجارب تاریخی گذشته، تجاربی جملگی منفی بوده اند و دستکم از رنجبران می طلبد تا نسبت به کلیه قیم های صاحب امتیاز و عنان گسیخته، کینه توزانه بی اعتماد باشند...."
 
-          تمام مطالب داخل پرانتزها و خط کشی زیر مطالب از نادر احمدی می باشند.
-          تمام نقل قولها از کتاب "بیانیه کمونیست" چاپ انتشارات فانوس، ترجمه برهان رضایی در نیویورک  و کتاب "انقلابی که به آن خیانت شد" نوشته ترتسکی ترجمه حسن صبا و مجید نامور چاپ نشر فانوس در تهران است.
 

هیچ نظری موجود نیست: