نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ آبان ۳۰, پنجشنبه

قتل های زنجیره ای با نام سعید امامی ( سعید اسلامی ) پیوند خورده است.

 سعید امامی

سعید امامی در سال 1336 در شیراز بدنیا آمد و تحصیلات ابتدایی را همانجا پشت سر گذاشت. در آن زمان پدر سعید امامی رئیس دبیرستان بود و بعد هم به ریاست آموزش و پرورش منطقه رسید. خانواده سعید امامی از خانواده های خیلی مذهبی نبودند اما به نقل از همسر سعید امامی: » اجدادشان از خانواده های مذهبی منطقه خودشان بودند … علیرغم اینکه ظاهرا مذهبی نبودند ولی یکسری خصوصیات داشتند که معمولا همیشه ازشون به خوبی یاد می شود و همه خاطره خوب از ایشون دارند…». دوران کودکی سعید امامی در خانواده ای مرفه سپری شد و وی پس از دیپلم برای ادامه تحصیل راهی آمریکا شد، سفری که برایش گران تمام شد؛ روزنامه کیهان مورخ 30 خرداد 1378 پس از نام بردن از سعید امامی بعنوان متهم اصلی پرونده قتل های زنجیره ای، او را «عامل مشکوک در ارتباط با بیگانگان» نام می برد و سفرش به آمریکا را با استفاده از نفوذ دایی اش که از مقام های ارتش شاهنشاهی بوده با کسب بورسیه برای ادامه تحصیل عنوان می کند. همچنین روح الله حسینیان در این مورد می گوید: «…در مورد جاسوسى، گفتم آقاى نیازى چه دلیلى شما براى جاسوسى دارید؟ ایشان فرمودند كه آقاى سعید اسلامى در سال ۵۶ و ۵۷ سال آخر دبیرستان و اول دانشگاه در آمریكا درس خواندند و در منزل دایى ایشان كه وابسته نظامى ایران در آمریكا بوده…»
سعید امامی پس از چندی فعالیت درکنفدراسیون دانشجویان به انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی در امریکا پیوست و توانست خودش را بالا بکشد. در آمریکا بود که با همسرش فهیمه دری نوگورانی؛ که جزو آخرین گروه دانشجویان اعزامی برای تحصیل بود آشنا شد و با وی ازدواج کرد. سعید امامی از ابتدای تشکیل وزارت اطلاعات با این وزارتخانه در ارتباط بود. مصاحبه و گزینش سعید امامی در زمان سفر او به تهران بعهده سعید حجاریان گذاشته می شود و حجاریان پس از مصاحبه با وی به این نتیجه می رسد که وزارت اطلاعات باید از سعید امامی تنها به عنوان منبع یک طرفه استفاده کند و او را نباید به سمت های حساس در این وزارتخانه منصوب کند؛ نتیجه ای که البته با آنچه بعدها برای سعید امامی رقم خورد همخوانی ندارد. سعید امامی در دوره وزارت محمد محمدی ری شهری در وزارت اطلاعات رشد کرد و به عنوان یکی از مدیران کل اطلاعات خارجی منصوب شد. با آغاز دوره وزارت علی فلاحیان، سعید امامی 30 ساله معاون امنیت وزارت اطلاعات شد. روح الله حسینیان از سعید امامی به عنوان یک نابغه امنیتی یاد می کند و می گوید » سعید امامی یک شخصیت مقتدر و قوی اطلاعاتی بود.» و یالثارات؛ هفته نامه انصار حزب الله در شماره 26 آذر 1379 درباره او می نویسد: » مرحوم سعيد امامي سالها براي آن مطلب وهدف مقدس كه دل و قلب هرمسلماني از تحقق آن شاد مي شود، تلاش و برنامه ريزي و در اوج گمنامي بدون اينكه حتي نزديكترين كسان و همكاران ايشان ومسؤولين عاليرتبه نظام متوجه اين زحمات وتلاشها بشوند ، به آرمانهاي انقلاب و كشور خدمت مي كرد.»سعید امامی در شانزدهم مهر 77 کمتر از یک ماه و نیم قبل از قتل های زنجیره ای پاییزآن سال، در نامه ای به «مقام محترم وزارت» که بعدها در روزنامه سلام منتشر شد از محمد مختاری که کمتر از دو ماه بعد در جریان قتل های زنجیره ای کشته شد، نام می برد و خطاب به دری نجف آبادی می نویسد » فعالیت گسترده عناصری نظیر گلشیری، چهل تن، دولت آبادی، مختاری … برای مطرح نمودن کانون و ایجاد وجهه و پشتیبانی جهانی برای آن، مشکلات امنیتی را برای جمهوری اسلامی ایران و بخصوص وزارت به دنبال خواهد داشت.» این نامه وقتی 15 تیر 78 در روزنامه «سلام» منتشر شد واکنش تند نهادهای قضایی را به دنبال داشت و دادگاه ویژه روحانیت که محسنی اژه ای در آن زمان ریاستش را بر عهده داشت روزنامه «سلام» را به اتهام انتشار نامه محرمانه وزارت اطلاعات توقیف کرد. توقیفی که به واقعه 18 تیر 78 انجامید.
سعید امامی پنجم بهمن ماه سال ۷۷ بازداشت شد ولی نام او و سایر متهمان بازداشت شده به رسانه‌ها راه نیافت تا آنکه در آخرین روزهای خرداد ۷۸ اخباری از برخی از بازداشت شدگانی که سمت هایی در حد مدیرکل را در وزارت اطلاعات بر عهده داشتند در برخی از روزنامه‌ها انتشار یافت. نام سعید امامی اولین بار پس از مرگ مبهم او در بیمارستان لقمان تهران در شماره  30 خرداد سال 78 روزنامه کیهان منتشر شد. این روزنامه از سعید امامی به عنوان متهم اصلی پرونده قتلهای زنجیره ای نام برد و خبرداد که «سعید امامی معروف به سعید اسلامی متهم اصلی پرونده قتل های مشکوک با غافلگیر کردن نگهبانان، خودکشی کرده است.» حجت الاسلام محمد نیازی رئیس وقت سازمان قضائی نیروهای مسلح یک روز بعد از خبر کیهان طی گفتگویی با خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی ایرنا گفت:»با وجود مراقبت های ویژه ای که از سعید امامی یکی از عوامل اصلی و محوری این قتل ها به عمل می آمد، وی روز شنبه 29 خرداد 78هنگام استحمام در بازداشتگاه با خوردن داروی نظافت خودکشی کرد». او سعید امامی را یکی از چهار عامل اصلی قتل‌های زنجیره ای معرفی کرد و گفت: «عاملان اصلی با توجه به تحقیقات انجام گرفته مصطفی کاظمی، مهرداد عالیخانی، خسرو براتی و سعید امامی هستند.» نیازی کمترین مجازات سعید امامی را اعدام اعلام کرد و گفت: » با توجه به مدارک موجود و اعتراف‌های صریح سعید امامی، وی هیچ گونه راه فراری نداشت و اگر با این اتهامات به دادگاه می رفت حکم او اعدام بود.» نیازی همچنین اضافه کرد که «وی پس از اقدام خودکشی، بلافاصله به بیمارستان منتقل شد ولی تلاش های پزشکی برای نجات وی موثر واقع نشد.» یک روز بعد کیهان باردیگر به نقل از رئیس سازمان قضائی نیروهای مسلح خبر داد که «براساس شواهد و قراين، سعيد امامي، هنگامي كه موضوع هدايت ودخالت بيگانگان درقتلهاي مشكوك تهران مشخص شد ومعلوم شد وي يكي از عوامل اصلي اين دسيسه بزرگ بوده است، اقدام به خودكشي كرد.»
خودکشی سعید امامی با داروی نظافت را کمتر کسی باور کرد و تقریبا چهره های سرشناس هر دو جناح سیاسی بارها از» کشته شدن سعید امامی » سخن گفته اند. روزنامه همشهری در مورد چگونگی مرگ سعید امامی می نویسد: » روز پنج‌شنبه ۲۷ خرداد، پزشکان بیمارستان لقمان حال امامی را خوب توصیف کرده و برای او اجازهٔ مرخصی صادر کرده بودند. اما در حالی‌که برای اطمینان، خواسته بودند که او دو ساعت دیگر هم در بیمارستان بماند، بر اثر ایست قلبی و در فاصلهٔ همان دو ساعت، سعید امامی از دنیا رفته بود.» به ادعای دوستان قدیمی سعید امامی و از جمله روح الله حسینیان نماینده فعلی تهران در مجلس» سعید امامی کشته شد تا طراحی قتل ها را به گردن او بیندازند.» روح‌ الله حسینیان در سخنرانی خود در مورد قتل‏هاى زنجیره‏اى در جمع طلاب مدرسه حقانی پیرامون خودکشی سعید امامی می گوید: » راجع به خودكشى‏اش سؤال كردم كه سعید اسلامى توسط چه چیزى خودكشى كرد؟ ایشان ( نیازی ) فرمودند «دارو». گفتم ببینید، 70 نفر از بچه‏هاى اطلاعات رفتند داخل غسال‏خانه و جنازه ایشان را دیدند. معذرت مى‏خواهم، مى‏گویند دارو هم استفاده كرده و خودش را هم تمیز كرده بود. چند بسته شما به ایشان دادید؟ مى‏گویند «یك بسته». مى‏گویم خب یك بسته چقدر باقى مى‏ماند كه خورده باشد و مرده باشد؟ مى‏گویند، دكترها گفته‏اند كه محلول یك استكان. گفتم آخه باباجون، آخه ما خودمان یك زمان قاضى بودیم، یك زمانى زندان‏بان بودیم. تاكنون صدها نفر واجبى خوردند و نمردند. آخه چه طور با یك استكان آن هم كه شما مى‏گویید كه بلافاصله بردید به بیمارستان و شستشو دادید، این خورد و مرد؟ مى‏گوید نه نمرد، 4 روز زنده ماند و خوب شده بود. حتى تماس هم گرفتند با ما كه بیایید و ببریدش كه یك مرتبه اعلام كردند كه ایست قلبى پیدا كرده و بیایید و ببرید كه تمام كرد. گفتم آخه جاى تحقیق دارد…آخه سعید اسلامى آدمى نبود كه خودكشى كند. ما مى‏شناختیم سعید اسلامى را. به هر حال جواب قانع‏كننده‏اى آقاى نیازى واقعا براى این مسأله نداشتند و ندارند…»
در مورد سعید امامی چهار چیز وجود دارد که حرف و حدیث پیرامون آن ها هیچگاه به پایان نمی رسند؛ اول زندگی شخصی او، روابطش و جایگاه و نقش واقعی اش در وزارت اطلاعات. دوم اعترافات صریحش، سوم مرگش و چهارم بازجویی و شکنجه همسرش که بصورت فیلم پخش شد و تأسف رئيس مركز اسناد انقلاب اسلامي را در پی داشت، روح‌الله حسينيان در مورد این فیلم گفته است: » متأسفانه فيلم‌هاي منتشر شده از بازجويي همسر سعيد امامي واقعي است و علتش نيز اين بود كه كار بازجويي و بازپرسي در آن زمان از دست وزارت اطلاعات نيز گرفته شده بود.»
زوایایی دیگر از مرگ و زندگی سعید امامی
سایت « نوسازی » از سایت های حامی دولت محمود احمدی نژاد در سالگرد مرگ سعید امامی مطلبی منتشر کرد با عنوان « ‌فدايي ولايت شهيد سعيد امامي » و در کنارش چهار مطلب دیگر را روی خروجی خود قرار داد با عنوان « بازخوانی یک حق پایمال شده » که شماره یک این بازخوانی سخنانی از روح الله حسینیان بود، شماره دوم؛ سخنانی از مهدی ریاحی از بازداشت شدگان پرونده ي قتل هاي زنجيره اي و شماره سوم و چهارم سخنان همسر سعید امامی در مصاحبه با مرکز اسناد انقلاب اسلامی، در ادامه بخش هایی از سخنان همسر سعید امامی در مصاحبه با مرکز اسناد انقلاب اسلامی که به روشن شدن زوایایی دیگر از زندگی و مرگ سعید امامی کمک می کند و از این سایت گرفته شده می آید:
» همسر شهيد سعيد امامي  19/6/79 در مصاحبه با مرکز اسناد انقلاب اسلامی:
در این مدت (بین دستگیری تا فوت مرحوم سعید امامی) من برای آقای هاشمی رفسنجانی نامه نوشتم ، و همان اول دستگیری سعید نامه ای برای آقای دری نوشتم و برایشان نوشتم شما بهتر از هر کسی می دانید که سعید در این جریانات هیچ دخل و نقشی نداشته و در آخر هم نوشتم شما را به وجدانتان واگذار می کنم.
که این نامه را من توسط یکی از آقایان داده بودم ببرند وزارت. وقتی فرداش آمده بود گفت آقای دری آنقدر گریه کرده بود که چشمهایش قرمز شده بود . گفت ایشان (دری) هیچ جوابی برای شما ندادند. گفتم من از ایشان جوابی نخواسته بودم. خب این نامه را من براشون نوشته بودم و بعد برای آقای شفیعی قائم مقام وزیر ، وقت گرفتم زمانی با ایشان ملاقات کردم. در خود وزارت با رئیس دفتر خود آقای وزیر که آن موقع عوض شده بود یعنی آقای یونسی و با معاونت قضایی خود وزارت صحبت کردم. یادم نمی رود که من همینطور با آقای شفیعی که صحبت می کردم . گریه می کردم خود آقای شفیعی اینقدر گریه می کرد و هی با دستمال اشکهایش را پاک می کرد که بله ما با هم اختلاف نظر داشتیم و این باعث نمی شود که تمام فداکاریها و کارهایی که انجام داده را نادیده بگیریم و به او تهمت زده شود… ما می دانیم که آقا سعید در این برنامه هیچ دخالتی نداشته. با آقای معین که رئیس دفتر آقای یونسی بودند ، من صحبت کرده بودم و ایشان چیزی که خودشان به من گفتند سی مورد از صحبتهای من را نوشته بودند و بعد گفتند که من صحبتهای شما را به آقای نیازی گفتم و آقای نیازی گفتند جز یکی دو مورد صحبتهای ایشان حق است و درست می گویند . فقط بگویید در مورد آقای … صحبت نکنند . این بحثی بود که ایشان از همان موقع مطرح کرده بودند. فقط در مورد آقای … صحبت نشود، از گوشه کنار شنیدم توجیه آوردند که بنا به مصلحت نظام . منتها من خودم شخصا اینها را مصلحت نظام نمی دانم ، مصلحت نظام نیست که ظلم رواج پیدا کند . پایه های نظام سست می شود . چون مملکت با کفر دوام می آورد و لی با ظلم نه…
خانواده ها  از سوابق سعید اصلا اطلاع نداشتند و نمي دانستند که همسرم معاون وزیر در اطلاعات هستند. بعد از اعلام خبر كشته شدن  ایشان در روزنامه ها تازه همه فهمیدند او کجا کار می کرده است … نمونه ای را به یاد ندارم که ایشان به خاطر خودش یا خانواده اش بخواهد کاری انجام داده باشد . شما الان می بینید اگر کسی مدیر کل یک بخشی باشد به راحتی برایش راننده می گذارند . خودرو می گذارند . محافظ دارد و …. تا سال 70 که اصلا ماشین نداشتیم . مقید به بیت المال بودند . یکبار رازی را به من گفته بودند که دو ماه بعد از ماموریتشان بود در سال 69 ،ولی من دیگر الان نیازی نمی بینم این راز حفظ شود چون از جان خودش مایه گذاشت : مادرآقا سعيد سرطان گرفته بودند . ما 6 ماه مادر را آوردیم تهران با خودمان زندگی کردند . خب در این دو ماه آخر سعید خانواده ی آقای خامنه ای را براي كاري برده بود لندن و دو ماه تمام با این خانواده زندگی کرد به حدی که خود آقا مجتبی پسر آقا (داماد آقای حداد عادل) و مادر خانمشان شیفته ی اخلاق سعید شده بودند که حتی تا قبل از دستگیری سعید هم مرتبا خود آقا مجتبی زنگ می زدند به سعید که چرانمی آیی و با ما رفت و آمد نمی کنی ؟ …
من در طول این دو ماه مادر مریض آقا سعيد را با دو تا بچه کوچک خودم داشتم . یکبار آقا سعید زنگ نزدند . چون گفته بودند که منتظر تماس من نباش . چون من جایی هستم که نمی توانم حتی زنگ بزنم . فقط می دانستم ایشان ماموریت هستند . به من گفته بودند من تلفن می کنم به کسی که رابط است و از حال ما به شما خبر می دهد که حتی من آن شخص را نمی شناختم . ماه ها بعد از اینکه بر گشتند توی تلوزیون آقای محمدی گلپایگانی (رئیس دفتر آقای خامنه ای ) را به من نشان دادند گفتند ایشان شخصی بوده که با شما تماس می گرفته و از حال مادرش می پرسید و به ایشان می گفت و از حال سعید به ما خبر می داد .ولی تا جايي كه مي دانم گفتم مثلا حال مادرشون خوب نیست و روزهای آخر را می گذراند . ظاهرا اینها به ایشان نگفته بودند بر عکس گفته بودند حال مادرتان خوب است که ایشان بتواند کارش را راحت و درست انجام دهد… مساله اي رو هم مي خواهم ذكر كنم . سعيد مي گفت يك موقع هايي يك بنده خدايي از همين خانواده، حتي من لباسهايم را مي گذاشتم يك گوشه كه مثلا مي روم بيرون و مي آيم مي شورم. بر مي داشتند و مي شستند كه البته من مي گفتم چرا حاج خانم؟ چرا شما لباسهاي منو مي شوريد؟ مي گفتند نه تو مثل پسر ما مي موني. يعني همچين آدمي بود سعيد، خوب دو ماه با اين افراد با خانواده ي خود آقا زندگي كرده بود. اگر مسأله داشت، اگر لغزشي داشت بالأخره اينها مي فهميدند . خانواده ي آقا شيفته ي تدين و اخلاقش بودند.من خودم در مشهد كه رفته بودم، مادر خانم آقا زحمت كشيدند براي ديدن ما آمدند، ما توي هتل بوديم.ما را دعوت كردند خانه شان چقدر از سعيد براي من تعريف كردند. در صورتي كه سعيد هيچ چيزي به من نگفته بود…من بچه هايم را با ميني بوس و اتوبوس اينور و آنور مي كشيدم، كوپنها را بر مي داشتم قند و شكر و روغن.فقط خدا مي داند من در تمام طول مدتي كه بعدا فهميدم معاون وزير بوده من فقط يك بار او را با راننده اش ديدم. معمولا با موتور اين ور و آنور مي كرد…»
6

هیچ نظری موجود نیست: