نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ مهر ۲۲, دوشنبه

رجمه س. حاتملوی:مردم خسته شده اند مصاحبه ی مجله ی معتبر آلمانی اشپیگل1 با وزیر کار سابق ایالات متحده روبرت رایش

رجمه س. حاتملوی:مردم خسته شده اند


مصاحبه ی مجله ی معتبر آلمانی اشپیگل1 با وزیر کار سابق ایالات متحده روبرت رایش


توضیح مترجم:
کشور ایالات متحده ی آمریکا روزهای سختی را می گذراند. هرج و مرج حاکم بر ساختارهای اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی جامعه – بخصوص رویدادهای چند روزه ی اخیر که به تعطیلی بخشی از زندگی اجتماعی و اقتصادی این کشور منجر شد- موجب نگرانی جدی بخشی از دولتمردان و روشنفکران امریکائی و متحدان آن در سایر نقاط جهان گردیده است.
مصاحبه ی مجله ی معتبر آلمانی اشپیگلبا وزیر کار سابق ایالات متحده روبرت رایش، این نگرانی را بخوبی منعکس می کند.
روبرت رایش به عنوان یک تحلیلگر و متخصص سیاسی معتبر چپ، در این کشور شخصیتی شناخته شده است. او که در اولین دوره ی ریاست جمهوری کلینتون به عنوان وزیر کار در کابینه شرکت داشت، طرفدار بستن مالیات های سنگین بر درآمدهای ثروتمندان و مبارزه با نابرابری شدید اجتماعی در جامعه ی آمریکا است.
مقدمه ی مصاحبه، انتخاب مترجم است که خود خلاصه ای از مقاله ی آقای مارک هویه ر تحت عنوان هر چه بلند تر، بهتر که در رابطه با وضعیت حزب جمهوری خواه آمریکا  در همان شماره ی مجله ی اشپیگل به چاپ رسیده است.

مقدمه:

تغییرات جمعیتی در جامعه ی آمریکا حزب جمهوری خواهان را تحت فشار قرار داده است. هر روز از تعداد رای دهندگان به این حزب  - که اکثریت آنها را سفید پوستان تشکیل می دهند- کم می شود. آنها هیچگونه برنامه ای برای جذب رای دهندگان تازه – بخصوص مهاجرین اسپانیائی که هر روز بر تعداد آنها افزوده می شود- ندارند.
علیرغم تزلزل و ضعف های اوباما، جمهوری خواهان موفق به ارایه ی یک طرح مخالف جدی نشده اند. به نظر می رسد که موضوعاتی همچون جنگ سرد، رفورم اقتصادی و مبارزه با ترور که آنها را در دوران رونالد ریگان و بعد ها در ریاست جمهوری بوش دور هم جمع می کرد، دیگر وجود ندارند. اقتصاد کشور کم کم رو به بهبودی است. بیکاری کمتر شده است. حتی بعد از خارج کردن سربازان آمریکائی از عراق و شروع این کار در افغانستان، کسری بودجه کمتر شده است.
حال جمهوری خواهان تمام نیروی خود را بر روی ممانعت از تصویب قانون بیمه های اجتماعی گذاشته اند. هر چند که برای این کار بودجه را به گروگان گرفته و بدین ترتیب باعث آبروریزی برای کشور بشوند. جمهوری خواهان تا بحال 43 بار در کنگره سعی کرده اند که از تصویب قانون بیمه های اجتماعی جلوگیری بکنند.
بعد از پنج سال ریاست جمهوری اوباما، حزب جمهوری خواه خود را نه به عنوان یک حزب جدی سیاسی، بلکه یک جنبش اعتراضی هوچی عرضه می کند. روندی که در سال 2008 میلادی با نامزدی سارا پالین شروع شد، در سالهای بعدی ادامه یافت. امروزه جمهوری خواهان اطراف کسانی همچون لوئی قومرت – که ژنرال کودتاچی مصری السیسی را با جورج واشنگتن مقایسه کرد- و یا استیو کینگ – که مدعی آنست که بچه های مهاجرین اسپانیائی بخاطر حمل گونی های 35 کیلوئی ماری جووانا دارای رانهای ورزیده هستند- جمع شده اند. و حالا تد کروز به عنوان کسی که تنها هنرش سخنرانی 21 ساعته اش می باشد، به عنوان امید جمهوری خواهان برای انتخابات ریاست جمهوری سال 2016 مطرح می شود. او کسی است که تا اواخر ماه قبل فقط تعداد کمی از مردم آمریکا او را می شناختند. ولی فقط یک سخنرانی سناتور تد کروز کافی بود که او را به یک ستاره ی شاخته شده بدل کند. سناتور اهل تکزاس برای جلوگیری از تصویب قانون بیمه های اجتماعی بیش از 21 ساعت بدون وقفه در کنگره سخنرانی کرد. او حتی در حین سخنرانی برای خواباندن بچه هایش قصه نیز تعریف کرد. روزنامه ی محافظه کار نیویورک پست در این باره با تحسین نوشت: " او بدون اینکه یکبار هم به توالت برود، 21 ساعت تمام سخنرانی کرد."
بعد از این سخنرانی تد کروز چهره ی معروف جمهوری خواهان شد. حزبی که حاضر است از پیاده شدن هر یک از برنامه های پریزیدنت اوباما جلوگیری کند. اما زمینگیر شدن حکومت آمریکا قبل از هر کسی به کشور و بخصوص به اقتصاد ضربه می زند. اگر Government Shutdown  دو هفته ی دیگر ادامه پیدا بکند، به رشد اقتصادی کشور 0.6  درصد ضربه خواهد زد. و اگر تا 17 ماه اکتبر جمهوری خواهان از کار دولت – قرض گیری برای تهیه پول- جلوگیری کنند، باید دولت آمریکا برای اولین بار در تاریخ این کشور اعلام ورشکستگی کند.
پایان مقدمه

مردم خسته شده اند

اشپیگل: آقای رایش این روزها جامعه ی جهانی از بحران خودساخته ی ایالات متحده ی آمریکا که با Shutdown  شروع شد، در حیرت است. آیا این برای شما یادآور و تکرار تجربه ی زشتی نیست؟
رایش: بلی من آخرین Shutdown را در سال 1995 موقعی که در کابینه ی پریزیدنت کلینتون وزیر کار بودم، تجربه کردم. خیلی وحشتناک بود. من در آن موقع باید 15000 نفر را به خانه هایشان می فرستادم، بدون اینکه بتوانم به آنها بگویم که کی دویاره حقوق هایشان را دریافت خواهند کرد. و همه ی اینها برای آن بود که راستهای افراطی با پرچمهای برافراشته در خیابانها رژه می رفتند.
اشپیگل: از آن موقع به بعد فرهنگ سیاسی در کشور امریکا رادیکال تر شده است.
رایش: تی پارتی2 به هر صورت خیلی رادیکال است. کسانی از آنها به قدری از دستگاه دولتی متنفر هستند، که حاضرند آنرا در ابعادی که به راحتی بتوان آنرا در یک وان آب خفه کرد، ببینند. حضور اینها در واشنگتن نه برای حکومت کردن، بلکه برای از هم پاشیدن آن است.
اشپیگل:  Shutdown به همه ی کشور صدمه می زند. تبعات آن برای بازارهای مالی و رشد اقتصادی ضعیف کشور غیر قابل پیش بینی است. آیا پریزیدنت اوباما باید در نهایت دنبال یک توافق باشد؟
رایش: با باجگیران نباید معامله کرد. جمهوری خواهان بجای استفاده از روندهای دمکراتیک می گویند: " ما تمامی سیستم و آپارات دولتی را به گروگان می گیریم."
اشپیگل: بعد از آخرین Shutdown  مردم جمهوری خواهان را مقصر می دانستند. آیا پریزیدنت اوبا بالاخره به عنوان بزرگترین برنده مطرح خواهد شد؟
رایش: این بار خیلی مشکل تر است. خیلی از نمایندگان حزب جمهوری خواه در حوزه های رای گیریشان مشکلی برای انتخاب دوباره ندارند. در این حوزه فقط کسی که خیلی از آنها راست تر باشد، می تواند پیروز بشود. همچنین آنها توسط ثروتمندترین آمریکائی ها حمایت مالی می شوند. این میلیاردرها برای مبارزه با حاکمیت دولتی امکانات نامحدودی در اختیار آنها می گذارند. اینکه در سالهای اخیر به الیت ثروتمند اجازه داده شد پول نامحدودی به مبارزه سیاسی تزریق کنند، تبعات وحشتناکی داشت: در هیچ یک از کشورهای صنعتی نابرابری به اندازه ی امریکا نیست.
اشپیگل: و این خود موضوع فیلم مستند شما « نابرابری برای همه» - کاندید جایزه ی اسکار- می باشد، که این روزها شاهد اکران آن در سینماهای آمریکا هستیم. شما در این فیلم چهره ی سیاهی از ایالات متحده ی آمریکا ترسیم می کنید. جامعه ئی از هم گسیخته با تبعات نگران کننده ی اقتصادی. واقعا وضعیت این قدر وحشتناک است؟
رایش: در تاریخ کشور فاصله اقتصادی کمتر زمانی مثل حالا بود. در سال 1978 آمریکائی ها با درآمد متوسط به طور میانگین سالانه 48078 دلار درآمد داشتند. چند در صد با درآمد های بالا بطور متوسط 390000 دلار در سال بدست می آوردند. امروزه کارگران فقط 33000  درآمد دارند. در حالیکه چند درصد مذکور یک میلیون و یکصد هزار دلار درآمد سالیانه دارند. 400 نفر از ثروتمندان آمریکائی به اندازه ی 150 میلیون نفر آمریکائی ثروت دارند.
اشپیگل: ثروتمند شدن همیشه بخشی از «رویای آمریکائی» بود. میلیونر شدن نه یک عیب بلکه یک حسن بود.
رایش: این تا آن موقعی است که برای همه شانس مساوی وجود داشته باشد. ما هم به کشورمان افتخار می کردیم که در آن امکان رشد از سیستم فئودالی انگلستان با شاهزاده ها و اعیان و اشرافش بهتر بود. ولی امروزه سیستم اجتماعی انگلستان بهتر از ایالات متحده است. شکافی که از سرتاسر کشور می گذرد، همانگونه عمیق است که یکصد سال قبل در دوره ی راکفلر ها.
اشپیگل: این شکاف البته که نه یک روزه بلکه در طی دهه ها بوجود آمده است. برای جلوگیری از آن چرا این همه تعلل شد؟
رایش: اکثریت آمریکائی ها برای به تاخیر انداختن سقوط تدریجی سطح زندگی شان تاکتیک های مختلفی بکار می برند. در مرحله ی اول زنها برای تامین درآمد دیگری برای خانواده مشغول بکار شدند. سپس بر تعداد ساعات کار افزوده شد. و در آخرین مرحله همه چیز با قرض و قوله تامین شد. خانواده ی معمولی بدین وسیله آن روز موعود را به تاخیر انداخت. ولی حالا دیگر این کار امکان پذیر نیست. آنها قصه های بچه گول زنکی را که سالها برایشان نقل می شد، دیگر باور ندارند.
اشپیگل: منظورتان چیست؟
رایش: این ادعا که اگر به ثروتمندان اجازه داده شود ثروتمندتر بشوند، برای همه خوب است. چرا که گویا از رفاه آنها چیزی هم نصیب پائینی ها می شود.
اشپیگل: جان اف کندی آنرا اینگونه فورموله کرد: هنگام مد دریا همه ی قایق ها بلند می شوند.
رایش: مثل زیبائی است ولی حقیقت نیست.  این نیز دورغی است مانند دروغهای دیگر. از جمله اینکه: مالیات کمتر برای کارفرماها فرصت های شغلی تازه ای را ایجاد می کند؛ و یا مالیات کمتر بر درآمد ثروتمندان بزرگ باعث سرمایه گذاریهای تازه می شود. بخاطر همین سقف مالیاتی وارن بوفت3  از منشی اش پائین تر است.
اشپیگل: بخش بزرگ مالیاتهای جمع آوری شده از طریق بالاترین درآمد ها حاصل می شود. همینطور وقتی ثروتمندان پول بیشتری خرج بکنند، همه ی اقتصاد از آن بهره ور می شود.
رایش: اما آنها نمی توانند این قدر پول خرج بکنند. یکی از ثروتمندان بزرگ که در فیلم ساخته شده توسط من ظاهر می شود، بدرستی می گوید: " به عنوان یک میلیاردر من هم فقط می توانم روی یک بالش بخوابم." واقعیت این است که بار اقتصاد روی شانه های طبقه ی متوسط و پائین حمل می شود. وقتی که این بخش از جامعه تقویت نشود، برای همه عاقبت تلخی خواهد داشت.
اشپیگل: شما در مقابل به عنوان یک راه حل پیشنهاد می کنید که مالیات بالاترین درآمد ها بشدت بالا برود. این موضوع در آلمان نیز با حدت تمام مورد بحث است. منتها نتیجه ی چنین تدبیرهائی چندان قابل اطمینان نیست و حتی می تواند برای اقتصاد خیلی خطرناک باشد.
رایش: اینکه نتیجه ی مالیاتهای بالا، پائین آمدن تقاضا و در نهایت منجر به پائین آمدن رشد اقتصادی می شود، افسانه ای بیش نیست. در سه دهه ی بعد از جنگ دوم جهانی سقف مالیاتها هیچوقت کمتر از 70 درصد نبود. آما در آن زمان اقتصاد خیلی خوب رشد کرد. چرا که ما به مقدار زیادی در کارهای زیربنائی و آموزش و پرورش سرمایه گذاری کردیم. در حالیکه امروزه سقف مالیات ها چیزی در حدود 22 درصد است. ولی با این حال درآمد متوسط کمتر می شود و فشار بر طبقه ی متوسط بیشتر و بیشتر می شود.
اشپیگل: در این میان آمریکائی با در آمد متوسط متوجه موضوع شده است. پس چرا در آمریکا شهروندانی که از این وضعیت خشمگین هستند، به خیابانها نمی ریزند؟
رایش: چرا، چنین چیزی وجود داشت. این جنبش با نام « وال استریت را اشغال کنید» ...
اشپیگل: ولی بر عکس جنبش «تی پارتی» نتوانست تبدیل به حرکت توده ای و نیروی سیاسی بشود. آیا چپ آمریکا روحیه ی  مبارزاتی اش را از دست داده است؟
رایش: کمبود اصلی جنبش اشغال وال استریت پول است. در حالیکه جنبش تی پارتی از قبل حامیان ثروتمندش برای سازماندهی سیاسی دارای پول کافی می باشد. اما شما حق دارید: تسلیم شدن به سرنوشت نیز وجود دارد. و این دقیقا آن چیزی است که راستها دنبال آن هستند: افکار عمومی را چنان بی تفاوت بکنند که کسی دیگر حاضر به مبارزه نباشد.
اشپیگل: معلوم است که موفق به این کار شده اند.
رایش: اما نه برای مدت زمان زیادی. تغییرات اجتماعی موقعی آغاز می شوند که شکاف مابین ایده آل های شهروندان و واقعیت عمیق تر می شود.
اشپیگل: آیا با فیلم تان می خواهید این روند را تسریع کنید؟
رایش: من خودم را آن قدر مهم نمی دانم که انتظارداشته باشم که باعث بوجود آمدن یک جنبش اجتماعی بشوم. اما ببینید: قد من فقط 150 سانتی متر است. در تمامی سالهای جوانی بخاطر قد کوتاهم مورد تمسخر قرار گرفتم. و این باعث شد که من همیشه از حقوق انسانهای کوچک و ضعیف دفاع بکنم. و شاید یک فیلم سینمائی کاتالیزاتوری باشد برای آتشی که در زیر خاکستر پنهان است. در مبارزه انتخاباتی برای شهرداری نیویورک نابرابری فزاینده موضوع اصلی می باشد.
اشپیگل: نامزد دمکراتها بیل ده بلاسیو قول داده است که بودجه ی لازم برای بهبود وضعیت مدارس دولتی را از راه افزایش مالیات بر درآمد ثروتمندان تامین بکند.
رایش: چنین به نظر می رسد که ده بلاسیو پیروز خواهد شد. و آنهم در نیویورک؛ در مرکز مالی دنیا! عوض شدن جو موجود را می توان حس کرد. مردم خسته شده اند.
اشپیگل: ولی این به آن معنا نیست که عوض شدن جو، نتایج سیاسی را نیز بدنبال خواهد داشت. بعد از بحران مالی، مردم بر علیه وال استریت خیلی خشمگین بودند. ولی همه ی اینها منجر به رفورم جدی مالی نشد.
رایش: اوباما فرصت بزرگی را از دست داد. او می توانست بعضی قوانین محدود کننده را به اجرا بگذارد. بلافاصله بعد از بحران می توانست با اجرای دوباره ی قانون Glass-Steagall-Act  بانک های سرمایه گذاری را از بانکهای معمولی جدا کند.
اشپیگل: پس چرا اوباما موفق به این کار نشد؟
رایش: حکومت او با وال استریت خیلی نزدیک است. خیلی از اعضای تیم او برای وال استریت کار کرده اند و یا بعدا به کار در صنایع مالی باز خواهند گشت. بیائید رو راست باشیم: وال استریت گوش شنوائی برای احتیاجات و خواسته های آمریکائی متوسط الحال ندارد.
اشپیگل: ولی وال استریت دیگر به تنهائی حاکم مطلق در صنایع مالی نیست.  بخشهای مربوط به تکنولوژی همچون گوگل، اپل و فیس بوک در حال تبدیل شدن به بزرگترین نیروی اقتصادی هستند. و سیاست حاکم دست اینها را همانند بانکها باز گذاشته است.
رایش: من مطمئن نیستم که این روند درستی می باشد. خصوصا موقعی که ببینیم که چقدر فرصت شغلی ایجاد می شود و این پولها به کجا می روند. آدم فکر می کند که ماشین پول سازی همچون اپل صد ها هزار نفر را در استخدام دارد. در حالیکه فقط 50000 نفر می باشند. و از کار مایکروسافت نیز اصلا خوشم نمی آید.
اشپیگل: این مسئله را باید توضیح بدهید.
رایش: مایکروسافت برای فرار از دادن مالیات پول کلانی را به خارج منتقل کرده است. عوض دادن مالیات نوکیا را می خرند. چنین رفتاری نه تنها به یک خانواده ی متوسط در اینجا کمک نمی کند، بلکه نابرابری موجود را افزایش می دهد.
اشپیگل: ولی مقدار معینی نابرابری، آن هزینه ای نیست که باید برای پیشرفت پرداخت؟ امید به داشتن ثروت زیاد باعث بوجود آمدن ایده های تازه شده و کارفرماها را به قبول ریسک تشویق می کند.
رایش: درست است. مقدار کمی نابرابری باعث پیشرفت می شود. ولی برای این باید مرز معینی باشد. آیا مدیران ارشد حتما باید سالیانه 20 میلیون دلار درآمد داشته باشند تا مغزشان را بکار بیندازند؟ 10 میلیون هم میتواند کاملا کافی باشد. و من باور نمی کنم که مارک سوکربرگ فیسبوک را و هاسو پلاتنر SAP را برای میلیاردر شدن بوجود آوردند.
اشپیگل: سالهای ریاست جمهوری کلینتون در مقایسه با وضعیت امروزی به نظر بهشتی می آیند. در آن موقع اقتصاد رشد می کرد. کسر بودجه ای وجود نداشت. با همه ی اینها شما بعد از دوره ی اول ریاست جمهوری کلینتون، وزارت را دلسردانه رها کردید. آیا امروز از این کارتان پشیمان نیستید؟
رایش: من دلسرد شده بودم. با اینکه رشد اقتصادی خیلی خوب بود، ولی ما نتوانستیم روند افزاینده ی نابرابری دستمزدها را به عقب بگردانیم.
اشپیگل: گفته می شود که هیلاری کلینتون برای سال 2016 خود را نامزد خواهد کرد. آیا او فاصله طبقاتی رو به افزایش در جامعه ی آمریکا را بهتر از شوهرش و اوباما تحت کنترل در خواهد آورد؟
رایش: شاید. ما در گذشته همکاری تنگاتنگی داشتیم.
اشپیگل: بیشتر از این: شما با او رابطه ی نزدیکی داشتید.
رایش. ما وقتی که در یاله به دانشگاه می رفتیم، یکبار با هم قرار داشتیم. فقط یک بار بعد از ظهر. من این مسئله را فراموش کرده بودم، تا اینکه چند سال قبل یک روزنامه نگار آنرا به من یادآوری کرد. اما اگر بخواهیم جدی باشیم، باید بگویم که من احترام زیادی برای او قائل هستم. و او آن قدر با هوش است که بداند یک پریزیدنت فقط قدرت معینی برای تعیین مسیر راه دارد.
اشپیگل: چطور مگر؟
رایش: در کشور استخوان بندی سیاسی ضعیف است. بزرگترین مشکل ایالات متحده ی آمریکا اینست که در کشور سازمانهای واسطه ای همانند اتحادیه های صنفی، دیگر نقشی بازی نمی کنند. فقط 11 درصد کارکنان ما عضو اتحادیه ها هستند4. در عوض احزابی داریم که چیزی بیشتر از ماشین پول جمع کنی نیستند. و دولتمردانی که خود را به ثروتمندان می فروشند. فقط قیمت هر قدر بیشتر، بهتر.

1- شماره ی 41 - ماه اکتبر 2013 – مصاحبه گران توماس شولز و گ. پطر اشمیت
2-  جناح  رادیکال و راست افراطی حزب جمهوری خواهان ایالات متحده ی آمریکا
3- چهارمین مرد ثروتمند جهان با ثروتی معادل 53.5 میلیارد دلار.
4-  در آلمان فدرال این نسبت بالای 25 درصد می باشد.

هیچ نظری موجود نیست: