نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ شهریور ۵, سه‌شنبه

شعرنمونه یک انسان طراز مکتب
عاطفه اقبال
شعری که در ذیل آمده ،شعر نمونه یک شاعر مجاهد خلق است. یعنی همان انسان طراز مکتب مجاهدین. این شعر در پاسخ به چند نویسنده منتقد مجاهدین نوشته شده است.  حمید امامقلی ( نصیری) " که از دوران دانشجویی در فرانسه به مج...اهدین پیوسته و نزدیک به سی و دو سال است تحت انواع و اقسام آموزشهای آقای مسعود رجوی بعنوان رهبر عقیدتی مجاهدین و خانم مریم رجوی شاخص ایدئولوژیکی مسعود برای مجاهدین و ایران فردا قرار داشته است. حمید نصیری هم مجاهد است، هم اشرفی است، هم اشرف نشان است. یعنی همه آن القاب و خصایصی که مجاهدین برای نفراتشان بکار میبرند، را داراست. او یکی از انسانهای طراز مکتبی است که رهبران مجاهدین "مسعود و مریم" برای اینکه الگوی تمام عیار انسان برای مردم عادی باشند، در طی این سالها پرورانده اند. یعنی یک هوادار عادی نیست که شاید بگوییم خود بخودی عمل میکند. نه! او  نمونه انسان طراز اول مجاهد است که در مکتب مجاهدین تمام آموزش های لازم را دیده. در اقسام نشستهای دیگ و توحید، تنگه و  زالو .... نیز شرکت کرده و روزانه در نشست های عملیات جاری، انتقادات باور نکردنی از خود کرده و به اصطلاح مجاهدین با تیغ کشیدن بروی خود و گفتن ناگفتنی هایی  که حتی در زوایای ذهنش در خواب می گذرد هر بار رهاتر از قبل شده  و به این القاب نائل گشته است! انتقاداتی که اگر روزی بخواهد اعتراضی یا انتقادی به مجاهدین بکند و آنها بخواهند او را به مانند آن عضو روابط خارجی شان افشا کنند پرونده ای ضخیم و غیر قابل باور خواهد شد! از همان پرونده هایی که مجاهدین برای هر کدام از اعضا و هوادارانشان  برای روز مبادا تهیه کرده اند! نمونه این انسانهای طراز اول را قبلا در نامه های ارسالی به خانواده ها دیده بودیم. این شعر چنین مجاهد خلقی است.  نه مجاهد چند روزه بلکه مجاهد سی و چند ساله!  مجاهد، اشرفی و کاملا اشرف و لیبرتی نشان! که روزی به سودای رهایی مردم  و دفاع از آزادی به جمع مجاهدین پیوسته بود و امروز مبارزه اش را میتوان در این شعر خلاصه کرد. این مشتی است که متاسفانه نمونه خروار است. حمید امامقلی نصیری شاعر غنی شده در لابراتوار رهبران عقیدتی   البته گویا که حمید امامقلی بابت این شعر هدایا و تشویق های ایدئولوژیک را از بالاترین سطوح دریافت کرده است که امروز دست به نوشتن انشایی  دیگر به همان حد نازل زده است نام انشا این است  : " براي «مصداقي» پروفسور غني شده در لابراتوآر دكتر فقيه اعظم" ،  نویسنده  : " حمید امامقلی نصیری شاعر غنی شده در لابراتوار رهبران عقیدتی"! راستش دلم برای سیمون دوبووار سوخت وقتی نقل قولی از او را در ابتدای مطلب این انسان طراز مجاهد! دیدم. از قول سیمون نوشته است : " ابتدا با تجربه وحشت آوری، در سر خود، در قبل خود و در تن خود زندگی میکنیم. سپس آن به زندگی ما تبدیل میشود" .... و من بخوبی تصور کردم که چگونه حمید امامقلی و هم طرازانش این لحظات را زندگی کرده و به آن چیزی تبدیل شده اند که امروز بر قلمشان جاری می شود!... و بعد ناخودآگاه این جمله سیمون در کتاب " همه می میرند" در ذهنم پر رنگ شد : " در دور دست سگی تا حد مرگ پارس میکرد... ماه درشتی در آسمان آویزان بود." و باز جمله ای دیگر در همان کتاب : " میلیونها علف در دشت، همه یک اندازه، یک شکل... یک ساقه علف، همین و همین. هر کدام خود را متفاوت، برتر از دیگران میدانند و همه اشتباه میکنند. " امامقلی خطاب به مصداقی در قالب یک داستان می نویسد : .... شبهایی که خواب میدید، به اعدام شدگان، تیر خلاص می زند!! و شکنجه شدگان را می آزارد! اشتهایش برای صبحانه چند برابر می شود!!!! " یا در جایی دیگر  ..." به شناسنامه اش نگاه کردند، نوشته بود سال 67 گندید!! همان سالی که همبندانش می ایستادند و به کهکشان سر سائیدند او سر خم کرد و به دژخیم لبخند زد!! " ....براستی حمید امامقلی چرا با این شقاوت قلم بدست گرفته و یک زندانی رنج کشیده که ده سال زندگیش از زمانی که تنها 22 سال داشته در زندانهای جمهوری اسلامی گذشته و الان نیز از بیماریهای مختلف ناشی از زندان رنج میبرد را " تیر خلاص زن" معرفی میکند!؟ و او را همپای لاجوردی به آزار شکنجه شدگان می کشاند!! حمید امامقلی خود کیست که این چنین حرفهای دیکته شده را رله میکند. آیا خودش هرگز یک روز در زندان بوده؟ یا در عملیات ها و شرایط سخت نظامی ایران در دهه شصت حضور داشته ؟ یا در عراق در شرایط سخت عملیاتی و پادگانی بوده است ؟ یا اینکه یک دانشجوی خارج کشور بوده که از فرانسه به مجاهدین پیوسته و حتی یک روز چگونگی شرایط دهشتناک دهه شصت در ایران و زندانهای آن حتی برایش تصور نکردنی است! کسی که در تمام مدت در قسمت تبلیغات مجاهدین به کارهای تبلیغاتی مشغول بوده ! کسی که همیشه حتی در میان مجاهدین هم در پشت صحنه تبلیغاتی کار کرده است. به نظر میرسد که او و امثال او آرزویشان این بود که مصداقی و دیگرانی که از زندان جان سالم بدر برده اند نیز بر سر دار می رفتند تا امامقلی ها خون آنها را بیشتر جوهر قلم خود کنند و از خیر سر بر خاک افتادن آنها در پشت صحنه در خارج کشور در کنار دریاچه و قوهای سپید - اشاره به عکس - بنویسند و بعنوان شاعر مجاهد خلق و غیره اسم در کنند!  آیا اینهمه لجن پراکنی از طرف سازمانی که خود را تنها آلترناتیو جمهوری اسلامی مینامد در پاسخ به یک نامه و یا یک کمپین سئوال برانگیز نیست!؟  براستی آیا تمام این لجن پراکنی های افسار گسیخته  ناشی از نداشتن پاسخ به سئوالات و ابهامات نیست!؟ گیرم که این سئوالات اشتباه آیا نمیتوان به آن پاسخ داد و یا آنرا نقد کرد؟ حمید امامقلی ها کیستند که به یک زندانی دردمند و به کسانیکه بهترین روزهای نو جوانی و جوانیشان در زندان گذشته این چنین حرمت شکنی می کنند!؟ آیا جز این است که رله سخنان آن بزرگان و شهان!! را که خود نمیخواهند به صحنه بیایند و پاسخگو باشند در لجن پراکنی علیه دیگران به عهده گرفته اند. بقول مولوی : این همه آوازه ها از شه بود گرچه از حلقوم عبدالله - اینجا امامقلی - بود عاطفه اقبال - 20 می 2013 اين«همنشين»
دژخيم، «مصداقي» رواني‌ست
براي باركشان بي‌مزد يا با مزد وزارت بدنام اطلاعات آخوندي
شخصي ميان آن جمع،
گفتش كه اين فلاني‌ست
اين «همنشين» دژخيم، «مصداقي» رواني‌ست
گويي كه از بني‌صدر، ويروس ِ«من» گرفته
گفتش ولي جنونش، از دورة جواني‌ست
همزاد ديگر او، آن «شكري» مفنگي است
با‌«ناظر»ي كه آن هم، گويي خبيث ثاني‌ست
ياوه‌سراي ماهر، خدمتگذار جائر
البته در دنائت، همدست هرچه جاني‌ست
از «آمر به معروف»، از «ناهيانِ منكر»
با غلظت وقاحت، با حربه لساني‌ست
در جعل و جهل و تحريف، گامي فراتر از رذل
برده سَبَق از آن‌كه، منفور جاوداني‌ست
كرده كُپي‌كِشي از «كيهان» و «فارس» «بازتاب»
در بي‌شرافتي نيز، همزاد «لاريجاني»ست
مثل كلاغ بي‌شرم، چاكِ دهن دريدست
مجري بي‌چِراي فتواي «لنكراني»ست
بي‌مزد و بي‌سبب نيست، هر روز و شب
به‌ فكرِ پنجه كشي به آن كه، در حال خون‌فشاني‌ست
وقتي كه در رذالت، شاگرد خوب ملاست
لابد كه پشت پرده، مشغول سورچراني‌ست
اي واي! از آن كه روزي، در انتهاي بن‌بست
از پرده‌ها درافتد، هرآنچه كه نهاني‌ست
جز اين چه مي‌توان گفت، جاي چنين خبيثان
طبق گواهِ تاريخ، عمقِ زباله‌داني‌است
شعر مجاهد خلق حمید امامقلی نصیری Photo: ‎شعرنمونه یک انسان طراز مکتب
 
شعری که در ذیل آمده ،شعر نمونه یک شاعر مجاهد خلق است. یعنی همان انسان طراز مکتب مجاهدین. این شعر در پاسخ به چند نویسنده منتقد مجاهدین نوشته شده است.  حمید امامقلی ( نصیری) " که از دوران دانشجویی در فرانسه به مجاهدین پیوسته و نزدیک به سی و دو سال است تحت انواع و اقسام آموزشهای آقای مسعود رجوی بعنوان رهبر عقیدتی مجاهدین و خانم مریم رجوی شاخص ایدئولوژیکی مسعود برای مجاهدین و ایران فردا قرار داشته است. حمید نصیری هم مجاهد است، هم اشرفی است، هم اشرف نشان است. یعنی همه آن القاب و خصایصی که مجاهدین برای نفراتشان بکار میبرند، را داراست. او یکی از انسانهای طراز مکتبی است که رهبران مجاهدین "مسعود و مریم" برای اینکه الگوی تمام عیار انسان برای مردم عادی باشند، در طی این سالها پرورانده اند. یعنی یک هوادار عادی نیست که شاید بگوییم خود بخودی عمل میکند. نه! او  نمونه انسان طراز اول مجاهد است که در مکتب مجاهدین تمام آموزش های لازم را دیده. در اقسام نشستهای دیگ و توحید، تنگه و  زالو .... نیز شرکت کرده و روزانه در نشست های عملیات جاری، انتقادات باور نکردنی از خود کرده و به اصطلاح مجاهدین با تیغ کشیدن بروی خود و گفتن ناگفتنی هایی  که حتی در زوایای ذهنش در خواب می گذرد هر بار رهاتر از قبل شده  و به این القاب نائل گشته است! انتقاداتی که اگر روزی بخواهد اعتراضی یا انتقادی به مجاهدین بکند و آنها بخواهند او را به مانند آن عضو روابط خارجی شان افشا کنند پرونده ای ضخیم و غیر قابل باور خواهد شد! از همان پرونده هایی که مجاهدین برای هر کدام از اعضا و هوادارانشان  برای روز مبادا تهیه کرده اند! نمونه این انسانهای طراز اول را قبلا در نامه های ارسالی به خانواده ها دیده بودیم. این شعر چنین مجاهد خلقی است.  نه مجاهد چند روزه بلکه مجاهد سی و چند ساله!  مجاهد، اشرفی و کاملا اشرف و لیبرتی نشان! که روزی به سودای رهایی مردم  و دفاع از آزادی به جمع مجاهدین پیوسته بود و امروز مبارزه اش را میتوان در این شعر خلاصه کرد. این مشتی است که متاسفانه نمونه خروار است.

حمید امامقلی نصیری شاعر غنی شده در لابراتوار رهبران عقیدتی

 البته گویا که حمید امامقلی بابت این شعر هدایا و تشویق های ایدئولوژیک را از بالاترین سطوح دریافت کرده است که امروز دست به نوشتن انشایی  دیگر به همان حد نازل زده است نام انشا این است  : " براي «مصداقي» پروفسور غني شده در لابراتوآر دكتر فقيه اعظم" ،  نویسنده  : " حمید امامقلی نصیری شاعر غنی شده در لابراتوار رهبران عقیدتی"! راستش دلم برای سیمون دوبووار سوخت وقتی نقل قولی از او را در ابتدای مطلب این انسان طراز مجاهد! دیدم. از قول سیمون نوشته است : " ابتدا با تجربه وحشت آوری، در سر خود، در قبل خود و در تن خود زندگی میکنیم. سپس آن به زندگی ما تبدیل میشود" .... و من بخوبی تصور کردم که چگونه حمید امامقلی و هم طرازانش این لحظات را زندگی کرده و به آن چیزی تبدیل شده اند که امروز بر قلمشان جاری می شود!... و بعد ناخودآگاه این جمله سیمون در کتاب " همه می میرند" در ذهنم پر رنگ شد : " در دور دست سگی تا حد مرگ پارس میکرد... ماه درشتی در آسمان آویزان بود." و باز جمله ای دیگر در همان کتاب : " میلیونها علف در دشت، همه یک اندازه، یک شکل... یک ساقه علف، همین و همین. هر کدام خود را متفاوت، برتر از دیگران میدانند و همه اشتباه میکنند. " 

امامقلی خطاب به مصداقی در قالب یک داستان می نویسد : .... شبهایی که خواب میدید، به اعدام شدگان، تیر خلاص می زند!! و شکنجه شدگان را می آزارد! اشتهایش برای صبحانه چند برابر می شود!!!! " یا در جایی دیگر  ..." به شناسنامه اش نگاه کردند، نوشته بود سال 67 گندید!! همان سالی که همبندانش می ایستادند و به کهکشان سر سائیدند او سر خم کرد و به دژخیم لبخند زد!! " ....براستی حمید امامقلی چرا با این شقاوت قلم بدست گرفته و یک زندانی رنج کشیده که ده سال زندگیش از زمانی که تنها 22 سال داشته در زندانهای جمهوری اسلامی گذشته و الان نیز از بیماریهای مختلف ناشی از زندان رنج میبرد را " تیر خلاص زن" معرفی میکند!؟ و او را همپای لاجوردی به آزار شکنجه شدگان می کشاند!! حمید امامقلی خود کیست که این چنین حرفهای دیکته شده را رله میکند. آیا خودش هرگز یک روز در زندان بوده؟ یا در عملیات ها و شرایط سخت نظامی ایران در دهه شصت حضور داشته ؟ یا در عراق در شرایط سخت عملیاتی و پادگانی بوده است ؟ یا اینکه یک دانشجوی خارج کشور بوده که از فرانسه به مجاهدین پیوسته و حتی یک روز چگونگی شرایط دهشتناک دهه شصت در ایران و زندانهای آن حتی برایش تصور نکردنی است! کسی که در تمام مدت در قسمت تبلیغات مجاهدین به کارهای تبلیغاتی مشغول بوده ! کسی که همیشه حتی در میان مجاهدین هم در پشت صحنه تبلیغاتی کار کرده است. به نظر میرسد که او و امثال او آرزویشان این بود که مصداقی و دیگرانی که از زندان جان سالم بدر برده اند نیز بر سر دار می رفتند تا امامقلی ها خون آنها را بیشتر جوهر قلم خود کنند و از خیر سر بر خاک افتادن آنها در پشت صحنه در خارج کشور در کنار دریاچه و قوهای سپید - اشاره به عکس - بنویسند و بعنوان شاعر مجاهد خلق و غیره اسم در کنند!  آیا اینهمه لجن پراکنی از طرف سازمانی که خود را تنها آلترناتیو جمهوری اسلامی مینامد در پاسخ به یک نامه و یا یک کمپین سئوال برانگیز نیست!؟  براستی آیا تمام این لجن پراکنی های افسار گسیخته  ناشی از نداشتن پاسخ به سئوالات و ابهامات نیست!؟ گیرم که این سئوالات اشتباه آیا نمیتوان به آن پاسخ داد و یا آنرا نقد کرد؟ حمید امامقلی ها کیستند که به یک زندانی دردمند و به کسانیکه بهترین روزهای نو جوانی و جوانیشان در زندان گذشته این چنین حرمت شکنی می کنند!؟ آیا جز این است که رله سخنان آن بزرگان و شهان!! را که خود نمیخواهند به صحنه بیایند و پاسخگو باشند در لجن پراکنی علیه دیگران به عهده گرفته اند.
بقول مولوی : این همه آوازه ها از شه بود
گرچه از حلقوم عبدالله - اینجا امامقلی - بود

عاطفه اقبال - 20 می 2013

اين«همنشين» دژخيم، «مصداقي» رواني‌ست 

براي باركشان بي‌مزد يا با مزد 
وزارت بدنام اطلاعات آخوندي

شخصي ميان آن جمع، گفتش كه اين فلاني‌ست
اين «همنشين» دژخيم، «مصداقي» رواني‌ست

گويي كه از بني‌صدر، ويروس ِ«من» گرفته
گفتش ولي جنونش، از دورة جواني‌ست

همزاد ديگر او، آن «شكري» مفنگي است
با‌«ناظر»ي كه آن هم، گويي خبيث ثاني‌ست

ياوه‌سراي ماهر، خدمتگذار جائر
البته در دنائت، همدست هرچه جاني‌ست

از «آمر به معروف»، از «ناهيانِ منكر»
با غلظت وقاحت، با حربه لساني‌ست


در جعل و جهل و تحريف، گامي فراتر از رذل
برده سَبَق از آن‌كه، منفور جاوداني‌ست

كرده كُپي‌كِشي از «كيهان» و «فارس» «بازتاب»
در بي‌شرافتي نيز، همزاد «لاريجاني»ست

مثل كلاغ بي‌شرم، چاكِ دهن دريدست
مجري بي‌چِراي فتواي «لنكراني»ست

بي‌مزد و بي‌سبب نيست، هر روز و شب به‌ فكرِ
پنجه كشي به آن كه، در حال خون‌فشاني‌ست

وقتي كه در رذالت، شاگرد خوب ملاست
لابد كه پشت پرده، مشغول سورچراني‌ست

اي واي! از آن كه روزي، در انتهاي بن‌بست
از پرده‌ها درافتد، هرآنچه كه نهاني‌ست

جز اين چه مي‌توان گفت، جاي چنين خبيثان
طبق گواهِ تاريخ، عمقِ زباله‌داني‌است

شعر مجاهد خلق حمید امامقلی نصیری
19ارديبهشت92‎
 
منبع:پژواک ایران

هیچ نظری موجود نیست: