نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۹, یکشنبه

یک «توضیح»، و دو کلام حرف اضافی علی ناظر

------------------------------------------------- 
شروع متن نامه خصوصی (ارسالی 9 بهمن 1388)
 
آماده انتشار و بازتکثیر نیست
پس از ویرایش نهایی در سایت (رسانه) دیدگاه منتشر می شود
خصوصی (جهت توجه محمدرضا روحانی، مهدی سامع، کریم قصیم، و دبیر شورا، و یکی از دوستان مشترک)
خصم، سوگلی، رفیق
--------ویرایش شده متنی که در 9 بهمن 1388 نوشته و ارسال شده است ----------
 
قرار بود که به خاطر «مشکلات شخصی»، سایت دیدگاه چند هفته ای فعال نباشد. مشکلات شخصی چیزی نیستند به جز بیماری شدید، و در چند هفته اخیر درد مفاصل و عضلانی که امکان تایپ مستمر را از من می گیرد (و دوستان یادداشت روز نویس ماه ها از آن آگاه هستند)، و البته مشکل برنامه ریزی برای کدهای ورودی که کاربران بتوانند مستقیما مطلبشان را وارد سیستم کنند (که پیش از این در «موازین دیدگاه» قید شده بود).
امشب (9 بهمن) پس از خواندن متن ماده واحده «در دفاع از اشرف» که در اجلاس میان دوره ای شورای ملی مقاومت به تصویب رسیده است، درد آرنج و مچ که شدیدا مرا رنج می دهد را نادیده گرفتم چون فکر کردم، ممکن است برخی از کاربران اشتباها فکر کنند که دلیل تصمیم و «مشکلات شخصی» مدیر دیدگاه، این «مصوبه» باشد و منظور شورا از «رسانه» در این «ماده»، سایت (رسانه) دیدگاه است. (برخی از تحلیل کننده گان که مسائل شورا را دنبال می کنند، نوشته اند که منظور شورا سایت دیدگاه و پژواک است). روشن بگویم : سخنگوی هیچ سایتی نیستم، و می دانم که تا این لحظه منظور دیدگاه نبوده است.
برای من، این ماده، هرچند «چند خط» بیشتر نیست، اما پر است از اشکال هایی که گذشته، حال و آینده دستاوردهای شورا را به زیر سوال می برد. ولی همانطور که در بالا عرض کردم، و دوباره تأکید می کنم، دلیل غیر فعال شدن دیدگاه این نبوده است.
 
در این نوشتار (کمی طولانی)، می خواهم بدون رودربایستی با شورایی های محترم، و البته رزمندگان و افسران مقیم اشرف درد دل کنم. واقعیت این است که احساس می کنم که بعنوان یک ژورنالیست/مدیر «رسانه»، و البته «رفیق» مبارزان، می بایست این خطای شما را به شما گوشزد کنم. نتیجه گیری را به عهده خواننده می گذارم.
 
بگذارید پیش از هر چیز چند نکته را رک و راست روشن کنم: 1- این رژیم منحوس اسلامی که نتیجه فکر و اندیشه خمینی است باید سرنگون شود، و از هیچکدام از دنبالچه های این نظام هم تنوری گرم نخواهد شد.
2- برایم اصلا مهم نیست که این نوشتار تا چه حد در رسانه های وزارت اطلاعات حلوا حلوا می شود. این اراذل، نمایندگان نظام جمهوری اسلامی هستند، و بخاطر یک مشت مزدور، بر زبانم قفل نمی زنم.
3- من هیچ موقع ادعای «مبارز» بودن نداشته ام. در این رژیم زندانی نشده ام، و سالها است که از ایران عزیزم دورم، و بی شک درد و رنج مردم ستمدیده ام را آنطور که هست حس نمی کنم. می دانم چه کسی هستم، چه می خواهم، و کجا ایستاده ام. به آزادی اندیشه، آزادی بیان، و آزادی مطبوعات باور دارم، و بدون پایبندی و تضمین این سه اصل، آینده ایران را «تاریک» ارزیابی می کنم. بنابراین، این من هستم، و با این ویژگی ها دیدگاه را مدیریت می کنم. به دنبال اسم و مقام و تصاحب قدرت، تشکیل حزب و ... نیستم، به آن محتاج نیستم، هدفم آن نیست. مدارج آکادمیکی ام برایم کفایت می کند، و افتخار می کنم که معلمم.
4- منفرد و مستقل هستم. پس، آنچه در زیر می آید باور من هستند، اما تاکنون، به این شفافی، در باره آن ننوشته بودم چون چنین مصوبه ای از سوی یک نهاد سرنگونی طلب منتشر نشده بود و اگر نمی شد، بازهم دلیلی برای نوشتن نمی دیدم.
پس آنچه در زیر می آید نه از سر چشم و چراغ زدن به رژیم است، و نه از سر متوهم شدن به خودم، و یا متوهم شدن به وزن و توانمندی سایت (رسانه) دیدگاه، و یا اینکه فکر کنم که نماینده مدیران سایت ها و رسانه ها هستم (نیستم و نمی خواهم بشوم). شاید هیچکدام از دیگر رسانه ها اصلا خبر نداشته باشند که چنین مصوبه ای منتشر شده، و یا اصلا مساله شان نباشد که شما چه می گویید و چه تصمیمی می گیرید. آنچه در زیر می آید را می نویسم چون احساس می کنم که  این مصوبه (شاید ناخواسته) به باور من توهین کرده است. به باور خود شما توهین کرده است. به «حق» توهین کرده است.
 
با هم ماده مصوبه را مرور کنیم. در بخشی از این گزارش که در سایت همبستگی ملی منتشر، و در دیدگاه بازتکثیر شده است، چنین آمده است:
 
«دبیر ارشد شورا گزارشی از مسائل اجرایی و مصوبات جدید شورا، از جمله تصویب ماده واحده ”دفاع از ا شرف” با نظرپرسی مکتوب را ارائه داد. او یادآور شد که خواست اخراج مجاهدین از خاک عراق از جانب رژیم آخوندها، که با تحویل حفاظت قرارگاه اشرف به دولت عراق و اظهارات صریح خامنه ای در ۱۰ اسفند ماه سال گذشته حدت تازه یی پیدا کرد و با تهاجم وحشیانه نیروهای عراقی برای اجابت این خواست در ۶ و ۷ مرداد تا حد ارتکاب جنایت علیه بشریت پیش رفت، هم چنان و کماکان یکی از دغدغه های اساسی رژیم آخوندی است که در ”مقاطع انتخاباتی” در عراق و به ویژه با جهشهای قیام مردمی در ایران اوج می گیرد. به طوری که اگر دولت عراق انتقال ساکنان اشرف به مکان دیگری در همین کشور را به عنوان”گام اول” در ”فرایند خارج سازی” آنها به ناچار پذیرفته است، برای تحمل جناح مغلوب داخلی توقعی کمتر از طعن و لعن و طرد مجاهدین و همه اعضای مقاومت به عنوان” محارب” و ”مهدور الدم” ندارد. بدیهی است که در این هنگامه جنگ روانی و تبلیغاتی، و رسانه های رسمی یا پوششی یا همسو با سیاستهای فاشیسم مذهبی نقشی برجسته می توانند داشته باشند . تحریم چنین رسانه هایی طبیعی ترین واکنش در دفاع از کانون پویا و زنده جنبش مقاومت است . متن ماده واحده مصوب شورای ملی مقاومت از این قرار است : ماده واحده: دفاع از اشرف ۱۶ دی ۱۳۸۸ «در شرایط خطیر کنونی که حمایت و پشتیبانی از مبارزان اشرف یک وظیفه عاجل ملی و یک تکلیف انسانی بین المللی است, همسویی با ولایت مطلقه فقیه در ضدیت بافرزندان رشید و مقاوم مردم ایران در اشرف و تلاش برای تضعیف و تخطئه آنها و نادیده گرفتن حقوق قانونی وحقوق مکتسبه آنان که راه کشتار رزمندگان آزادی را هموار می‌کند, خیانت به مبارزات وآرمانهای آزادیخواهانه ملت ایران  است. بنابراین  اعضای شورا, رسانه هایی را که آشکارا با مجاهدان اشرف خصومت می‌کنند مورد تحریم قرارمی‌دهند و هر نوع همکاری و مراوده با آنهارا برخلاف مصالح عالیه مردم ایران وقیام علیه دیکتاتوری مذهبی و تروریستی می‌دانند». »
پیش از پرداختن به آنچه تصویب شده است، بیاییم با چند واقعیت صادقانه و عادلانه برخورد کنیم:
1-      ساکنین اشرف باید از یک سری حقوق انسانی، مانند هر انسان دیگری، برخوردار باشند. برخی از این حقوق، بخاطر قوانین متعدد بین المللی، باید تضمین شوند و سرپیچی، می تواند خاطی را با پیامد حقوقی روبرو کند – چه دولت کنونی عراق، چه دولت بعدی عراق، و چه آمریکا و نیروهای اشغالگر عراق- همه این قوانین و حقوق را به رسمیت شناخته اند، و باید رعایت شوند. ساکنین اشرف باید بر مبنای این حقوق و قوانین تا تعیین تکلیف نهایی، و بر مبنای حق تعیین سرنوشت، در اشرف سکونت کنند، از آنجا منتقل نشوند، به آنها ستم نشود، و کلیه حقوق آنها که در بیانیه حقوق بشر برجسته شده بدون کم و کاست، رعایت شود. این حقوق، چون «حق» هستند، معامله پذیر نیستند.
2-      ساکنین اشرف، کودکان صغیری که نمی دانند چه می کنند، و چرا می خواهند در اشرف بمانند، نیستند. آیا آنها یک «فرقه» هستند؟ آیا به دستور رهبر عقیدتی شان مصرند که آنجا بمانند؟ آیا بخاطر تحلیل های سازمانی، و یا بخاطر باورهای شخصی خودشان تصمیم گرفته اند که بر ماندگاری در اشرف اصرار ورزند؟ و یا به هر دلیل دیگری که در اینجا نیامده، اصرار دارند که در اشرف بمانند، هم به کسی ربطی ندارد. کسی، خارج از این (حدودا) 3500 نفر، نباید برای آنها تعیین تکلیف کند که چه بکنند یا نکنند.
3-      آیا ماندن در اشرف به قتل عام آنها منجر خواهد شد یا نه را هم بارها شنیده اند، و با دانش به این شنیده ها است که تصمیم به ماندگاری گرفته اند. این حق هر انسان است که تصمیم بگیرد کجا بمیرد و چگونه بمیرد.
4-      در عین حال، و در اینجا زاویه من با مصوبه بالا آغاز می شود، همانطور که ساکنین اشرف حق تصمیم گیری دارند، دیگران (فرد، سازمان، رسانه...) هم به همان نسبت و درجه «حق» تحلیل، نقد، و یا حتی تقبیح تصمیم آنها را دارند. این «حق» را نه مجاهدین خلق که ده ها هزار شهید در راه خلق و خدا فدا کرده اند، می توانند از کسی بگیرند، و نه می توانند به کسی بدهند. حق بیان «فرد»، از تولد انسان با او متولد می شود، و تا به آنروز که می میرد این «حق» بخشی از «انسان» بودن او را، و متمایز شدنش از «حیوان» را شکل می دهد. و (شاید) پژواک آن نظر/بیان و باور ادامه یابد. مگر شاه توانست صدای محمد حنیف نژاد را خاموش کند. آیا فدایی خلقی هست که با افتخار از امیرپرویز پویان یاد نکند؟ آیا رژیم خمینی توانست شهدای راه کارگر، احزاب دیگر کمونیستی، را از بیان باورهایشان بازدارد؟ آیا خاتمی توانست با سکوت در برابر قتل های زنجیره ای، دگراندیشان ساکن ایران را خاموش کند؟ هرکس باید «حق» داشته باشد که از هر حرکت و استراتژی و یا رهبری، دفاع و یا انتقاد کند، از مواضع آنها دفاع کند و یا آنها را به زیر سوال ببرد. والّا فرقی بین رژیم شاه وخمینی، و نظام بعدی نخواهد بود.
5-      بگذارید تأکید کنم که نمی خواهم به کسی درس آزادی بیان بدهم. من اصلا نمی خواهم به کسی درس بدهم. بلکه می خواهم به روشنی موضع خودم در برابر یک مصوبه بیان کنم. و یادآور شوم که ما در قرن بیست و یکم و دوران انفجار دیجیتال-انفورماتیک زندگی می کنیم.
 
به مصوبه بالا بپردازیم:

1-      ظاهرا و قاعدتا این «ماده» فقط اعضای شورا را ملتزم می کند. به زبانی دیگر، شورایی ها نگفته اند که کسی حق ندارد از ساکنین اشرف انتقاد نکند، نگفته اند که کسی «حق» بیان ندارد. بلکه موضع خودشان را در شرایط حساس کنونی روشن کرده اند که «اعضای شورا, رسانه هایی را که آشکارا با مجاهدان اشرف خصومت می‌کنند مورد تحریم قرارمی‌دهند و هر نوع همکاری و مراوده با آنهارا برخلاف مصالح عالیه مردم ایران وقیام علیه دیکتاتوری مذهبی و تروریستی می‌دانند». ظاهر این مصوبه اشکالی ندارد و از آنجا که مصوبه ای درونی است، ظاهرا، به بیرونی ها (از جمله من) ربطی ندارد که در درون شورا چه چیزی تصویب می شود و یا نمی شود. از سوی دیگر و با کمی دقت متوجه می شویم که ساختار و جملات این «ماده» می خواهد پیامی به «رسانه» ها بدهد. و اگر این مثال درست یادم باشد «چوب را که بلند کنی گربه دزده حساب کارش را می کند». این ماده را تصویب کرده اند که رسانه های معلوم الحال حساب کارخودشان را بکنند. ولی آیا اینچنین است؟ با چند مثال و سوال این پیام را روشن تر کنم:
      • می پرسم این اعضای شورا، که تاکنون با رسانه ها «همکاری و مراوده» داشته اند، چه کسانی هستند؟ به چند اسم اصلی اشاره کنم، آقای هزارخانی، آقای سامع، آقای قصیم، و آقای روحانی.
      • حال می پرسم رسانه هایی که تا بحال، این شخصیتهای محترم و مبارز، با آنها «همکاری و مراوده» داشته اند کدامند؟ اخبار روز، سایت دیدگاه، سایت پژواک، همبستگی ملی، جُنگ خبر.
      • حال می پرسم: کدام یک از این رسانه ها «آشکارا با مجاهدان اشرف خصومت» کرده اند. فراتر اینکه آیا نمی بایست و صحیح نبود که پیش و یا پس از این مصوبه، واژه «خصومت» تعریف می شد تا همه تکلیف خودشان را بدانند؟ بطور مثال، هرکه بگوید اشرف باید منحل شود «خصم» است. بسیار خوب، این تعریف غلطی از «خصم» است، ولی حداقل، این «رسانه» های خاک بر سر، تکلیف خودشان را می فهمند که چکار نکنند که بنا به تعریف این مبارزین، و بنا به این «مصوبه»، گامی « برخلاف مصالح عالیه مردم ایران وقیام علیه دیکتاتوری مذهبی و تروریستی» بر ندارند، و مورد غضب قرار نگیرند. ساده تر بنویسم. شورا برای «رسانه»ها چپ و راست تعیین کرده است، مرز سرخ کشیده است. اگر رسانه از این مرز عبور کند، هم «خصم» است و هم اعضای شورا با آنها «همکاری و مراوده» نخواهند داشت، چون «برخلاف مصالحه عالیه مردم ایران» است. اما در این مصوبه، تعریفی از «خصم» داده نشده است. هرکس می تواند «خصم» باشد، یا نباشد. اگر مهدی سامع یا خانم رجوی امروز با (مثلا) دیدگاه «همکاری و مراوده» داشته باشند، (مثلا) دیدگاه خصم نیست، و اگر از فردا نداشته باشند، یعنی هست. حالا، اگر (مثلا) آقای سامع 6 ماه وقت نداشته باشد که با (مثلا) دیدگاه مراوده و همکاری داشته باشد، همه می توانند به غلط فکر کنند که (مثلا) دیدگاه «خصم» است (هم اکنون از آقای قصیم و روحانی در سایت دیدگاه مقاله و مصاحبه می خوانید ولی از مهدی سامع مطلبی نیست. این تناقض را چگونه تعریف می کنیم؟). خلاصه اینکه، چند رأس آیت الله لازم است که هر روز در باره خصم بودن یا نبودن فتوا بدهند. تازه این فتاوی هم همچون وضو به بادی وصل است، چون اگر آن رسانه، قدمی خلاف بردارد، از اینطرف مرز دوست بودن به آنطرف مرز خصم بودن (یکشبه) پرتاب می شود. چرا مرز بین دوست و دشمن باید اینقدر نازک باشد که کسی نتواند تفاوت بین خصم و رفیق را به روشنی و راحتی مشخص کند؟
      • از سوی دیگر، می دانیم که شخصیتهای فوق الذکر (که بیشتر از بقیه اعضا مطلب می نویسند و مصاحبه رادیویی و تلویزیونی دارند)، (تا بحال) هیچ موقع با سایت ها، وبلاگ ها و یا «رسانه» های (مثلا) ایکس و ایگرگ  «همکاری و مراوده» نداشته اند. می پرسم، آیا دلیل عدم «همکاری و مراوده» این بوده که این «رسانه»ها خیلی وقت است که «برخلاف مصالح عالیه مردم ایران وقیام علیه دیکتاتوری مذهبی و تروریستی» عمل می کرده اند؟ اگر از این پس، اعضای شورا با این رسانه ها، بازهم «همکاری و مراوده» نداشته باشند، بدین معنی است که این «رسانه» ها (هنوز هم) همسوی رژیم هستند؟ ساده اینکه، اگر از فردا من مطلبی از این شخصیتهای شورایی در فلان «رسانه» ندیدم، می توانم فرض بگیرم که آن رسانه و مدیرش خصم است، چون (مثلا) نوشتار کریم قصیم و یا منوچهر هزارخانی در آن دیده نمی شود. از سوی دیگر، اگر مثلا سایت ایران دیدبان، از فردا، روزانه یک مطلب از فلان عضو شورا منتشر کند، یعنی ایشان با ایران دیدبان «همکاری و مراوده» داشته است. آیا این عضو مبارز (بخت برگشته) مجبور نمی شود که هر روز اطلاعیه صادر کند و قسم و آیه بخورد که برای ایران دیدبان مطلبی نفرستاده و فقط برای آن رسانه که هنوز خصم نیست، فرستاده است؟ آیا (مثلا) سایت دیدگاه که (مثلا) خصم است نمی تواند از سایت همبستگی ملی مطلب بردارد و باز تکثیر کند؟ اگر کرد، خلق ستمدیده (از جمله هواداران خود شما - منظور هوادار نمایان نیست) از کجا بداند که این کار بدون اجازه بوده و یا اینکه فلان عضو شورا خودش مطلبش را ارسال کرده است، یا نه؟ از کجا بداند که بنا به این مصوبه شورا، (مثلا) دیدگاه در لیست رسانه های «خصم» قرار گرفته و «تحریم» شده است؟
      • در مکالمه تلفنی که با یکی از دوستان نزدیک به شورا داشتم، ایشان به من اطمینان داد که در این مصوبه، «منظور» من و یا دیدگاه نیست. از قضا، پیش از اینکه این مصوبه را خوانده باشم، یکی از اعضای شورا زنگ زده و مهربانانه جویای حال من شد، که همچون همیشه از او سپاسگزارم. می پرسم، حال که این دوست و یا آن شورایی به من اطمینان داد، و یا آن انسان شریف به من زنگ زد و جویای حالم شد، پس من می توانم امشب راحت بخوابم؟ چرا که این چوب بی نام نشان، که با اسم کلی «رسانه»، بلند شده، هدفش امشب «مغز» این مدیر «رسانه» نیست، و امشب بر سر من فرود نخواهد آمد؟ از قضا، من همین امشب است که خوابم نمی برد. بگذارید خوب و روشن به شما عزیزان بگویم، این مصوبه شما غلط است، چه دیدگاه مورد تحکم و خشم و غضب شما باشد، چه سوگلی شما بشود. چه با دیدگاه و علی ناظر «همکاری و مراوده» داشته باشید، چه نداشته باشید. این لباسی که شما بریده و دوخته اید، مناسب قد و قواره شما عزیزان نیست. شما فرزندان غیور خلقی ستمدیده هستید. شما پرچمداران دو سازمان پر افتخار فدایی و مجاهد خلق هستید. شما زنده کننده نام پاکنژادها، کاظم رجوی ها، و هزاران فروغ جاویدان هستید. این لباس برازنده شما نیست، نبوده و این را از من بپذیرید که هرگز نخواهد بود. این مصوبه شما خطا است، و شما بعنوان یک نیروی انقلابی، باید علنا آن را از مصوبات خود حذف کنید.
      • می پرسم. آیا «تحریم» رسانه ای می تواند عملی بشود؟ همه می دانیم که دیدگاه هیچ موقع علیه ساکنین اشرف موضعی نارفیقانه (از خصمانه می گذرم) نگرفته است، چون به این باور نداشته است. ولی برای لحظه ای فرض بگیریم که چنین کرد. و بازهم فرض بگیریم که در کنار دیدگاه، مثلا سایت ایکس و ایگرگ هم کردند. فرض بگیریم که اعضای شورا بنا به التزام به این مصوبه، هم دیدگاه و هم ایکس و ایگرگ را «تحریم» کردند. آنوقت چه می شود؟ نوشتارهای خود را در کجا بازتکثیر می کنید؟ فرض بگیریم در (آیت الله) بی بی سی. اگر پس از چندی آن رسانه هم «خصومت» کرد، چه می کنید؟ فرض بگیریم در صدای (عمو سام) آمریکا، اگر آنها هم موضعی خصمانه گرفتند چه می کنید؟ آیا عاقبت به نقطه ای نخواهید رسید که مجبور خواهید شد که فقط با سایت های خودی و رسانه های خودی «همکاری و مراوده» داشته باشید؟ اگر پاسخ مثبت است (و البته این اشکالی ندارد که افراد سیاسی فقط با ارگان خود «همکاری و مراوده» داشته باشند)، پس چه اصراری بود که این مصوبه را تصویب کنید؟ همه با هم قرار می گذاشتید که از فردا فقط با همبستگی ملی و سیمای آزادی «همکاری و مراوده» داشته باشید.
      • بار دیگر می پرسم، این چه گناه کبیره ای است که شما عزیزان مرتکب شده اید؟ تکرار می کنم که می دانم (تا این لحظه) منظور شما دیدگاه  نیست، ولی اگر بود (فرض محال که محال نیست)، چرا از (مثلا) دیدگاه نام نبردید؟ چرا از «رسانه» (راحت تر بگویم – مطبوعات) بصورت کُل نام بردید؟ رژیم جنایتکار اسلامی برای ایجاد اختناق از 60 رسانه و نهاد نام می برد. چرا شما مبارزان از کسی نام نبردید؟ آمریکای جهانخوار از سه کشور در محور شرارت نام می برد. چرا شما فرزندان خلق، حداقل مثل اینها، این رسانه های «شرور» را نام نبردید، تا دوست و دشمن تکلیف خودشان را بدانند؟ تا هواداران خودتان تکلیف خودشان را بدانند؟ بدانند که به این رسانه سر بزنند یا نزنند. شما که برای خودتان تعیین تکلیف کرده اید، خوب، برای هوادارانتان هم تعیین تکلیف می کردید، که به بی بی سی گوش بدهند یا ندهند. «رسانه» های واشنگتن و نیویورک آمریکایی (همان آمریکایی که بر سر شما بمب ریخت) را بخوانند یا نخوانند. به راستی، آیا به زبان عربی و انگلیسی خصومت کردن اشکالی ندارد، ولی به زبان فارسی است که باید «تحریم» شود؟ آیا چون رسانه های انگلیسی و عرب زبان، «قلدر»ند و زورشان به شما می چربد و به تبلیغات آنها محتاجید، اشکالی ندارد هر از گاهی به شما تروریست بگویند و از خاتمی و موسوی و کروبی علیه شما دفاع کنند، و بازهم با آنها «همکاری و مراوده» داشته باشید؟ ولی با (مثلا) دیدگاه نباید «همکاری و مراوده» داشت چون «نظر»های مخالف با شما را منتشر می کند؟ تنها به این دلیل که (مثلا) دیدگاه «رسانه» ای است که زورش به شما نمی چربد؟ چون (مثلا) علی ناظر به شما و دستاوردهای شما احترام می گذارد ولی منتقد شماست؟ این مصوبه شما مرا به یاد یکی از گفته های مجاهدین (فکر کنم مسعود رجوی است) می اندازد که آخوندهای مرتجع را مسخره می کرد که در زندان کمونیستها را نجس می دانستند و دستشان که به آنها می خورد دستشان را صدبار آب می کشیدند ولی وقتی از زندان آمدند بیرون و قدرت دستشان افتاد، با هر روس و چینی و اروپا شرقی کمونیستی دست دادند و غذا خوردند. حال، گویی، رسانه تنها وقتی «خصم» است که «فارسی زبان» باشد و در جبهه سرنگونی طلبان. عزیزانم، آیا فکر نکردید که 30 سال دیگر، 40 سال دیگر، نسلهای بعدی (همانطور که نسل کنونی تاریخ 30 سال پیش را تحلیل می کند)، این مصوبه را می خوانند و از آن یا درس گرفته و کپی برداری خواهند کرد، و یا به غلط بودن آن با غبطه نگاه خواهند کرد؟ آیا فکر نکردید که شما یک «سند» به تاریخ خود و تاریخ مبارزاتی ملت شریف ایران، اضافه می کنید؟ آیا برای لحظه ای فراموش کردید که شما مدعی دنباله روی از مصدق هستید؟ آیا انتظار بیجایی است اگر از شورایی که از آزادی بیان و مطبوعات دفاع می کند، خواسته شود که مصوبات خودشان را روشن و شفاف بیان کند؟ خواهش می کنم توجه داشته باشید که من نمی گویم که چرا برای خودتان یک سری قرار و مدار گذاشته اید، بلکه می گویم که چرا مخاطب خود (رسانه) را مشخص نکرده اید، و چرا «خصومت» را تعریف نکرده اید؟
      • رفقای خلق ستمدیده، بیایید برای لحظه ای بپذیریم که من اشتباه می گویم و کار شما درست بوده است. بسیار خوب. اینهمه حقوقدان و نماینده مجلس و سنا، یا یاور شما هستند و یا مزد بگیر شما. خواهش می کنم، این چند خط مصوبه خود را ترجمه کرده، بدون امضا، از آنها نظر «حقوقی» بخواهید. ببینید که چه پاسخی به شما می دهند؟ حال، امضای یکی از اعضای ساده خود (نمی گویم دبیر شورا) را بگذارید و بنویسید که این تنها برای «نظرسنجی» پیشنهاد شده، حال ببینید که این حقودانان چه برخوردی می کنند؟ و حال، امضای خانم مریم رجوی (که این مصوبه در حضور ایشان به تصویب رسیده است) را پیش این حقوقدانان بگذارید، و فقط به صورت آنها نگاه کنید و ببینید که چگونه برافروخته خواهند شد. تمام این دوستان خارجی شما، بدون استثنا شما را از تصویب چنین مصوبه ای و بیرونی کردن آن، برحذر خواهند داشت. از خود بپرسید چرا؟ از آنها بپرسید چرا؟ تنها به یک دلیل، شما «رسانه» را محکوم به سکوت کرده اید. به دشمن اجازه داده اید که هرکجا آن را پرچم کند و بگوید این است آلترناتیو جمهوری اسلامی که هنوز به قدرت نرسیده می خواهد «رسانه» را خفه کند. به راستی اگر فشار و جنگ دلیل خوبی برای اینکار است پس باید به خمینی که در جنگ 8 ساله اش همه را به بهانه جنگ خفه می کرد، حق داد. باید به دولت احمدی نژاد و ولی فقیه اش که 60 نهاد و مطبوعات را ممنوع التماس کرده حق داد. آیا شما ترجمه این مصوبه را به انجمن جهانی قلم نشان داده اید؟ به عفو بین الملل نشان داده اید؟
      • عزیزان خلق، ژورنالیست ها و مطبوعات تنها زمانی می توانند فعال بمانند که از «امنیت» برخوردار باشند. یعنی نترسند. نترسند که به آنها برچسب زده می شود که (مثلا) برخلاف مصالح ملی حرکت کرده، و یا خصم رفیق شفیقی شده است. از شما رفقای مبارز که نهادتان غرقه به خون هزاران هزار شهید والامقام است، می پرسم چرا امنیت رسانه را متزلزل کردید؟ چرا شما؟ چرا شما عزیزانی که برای همین «امنیت»، بپا خاسته اید؟ اگر شما چنین بکنید، از رژیم ددمنش چه توقعی است؟ چرا این «رسانه» که «خصومت» می ورزد را نام نبردید؟ این چه لکه ننگی است که در بین آسمان و زمین معلق نگاه داشته اید؟ آنهم بالای سر «مطبوعات»؟ مطبوعات؟چرا اصل آزادی بیان و آزادی مطبوعات را فدای یک یا دو رسانه مخالف با خط و فکر و استراتژی ساکنین اشرف کرده اید؟
      • بیاییم برای لحظه ای فرض بگیریم که خط و فکر و استراتژی اشرف صحیح ترین، انقلابی ترین و برّا ترین است. از سوی دیگر، آیا مگر پیش از این نگفته بودید که هرکس بگوید مرگ بر خامنه ای، مرگ بر رفسنجانی، مرگ بر خاتمی، در جبهه خلق است (بیانیه ملی که من آن را امضا نکردم)؟ من و دیدگاه می گوییم مرگ بر خمینی که پدر این جانیان است. تنها جهت یادآوری، دیدگاه یکی از معدود «رسانه» ها است که از همان روز اول، مخالفت خود با موسوی و این «فتنه» را اعلام کرد (حتی وقتی شورا پیام به مجلس خبرگان می داد، و ....). بخاطر این موضع، دیدگاه چوبش را خورد، و هنوز هم در حال خوردن است، و گاهی از اوقات متهم شد که مخالف پروسه سرنگونی است (؟)برای دیدگاه، خط قرمز برای حمایت از موسوی و کروبی این بوده که آنها بگویند «مرگ بر خمینی». براستی اگر می گفتند، و اگر در هر بیانیه و اطلاعیه ای اینچنین ناجوانمردانه تیغ بر روی مبارزان سرنگونی طلب نمی کشیدند، برخورد دیدگاه با آنها متفاوت می شد، اما آنها متاسفانه و با وجود اینکه خود مورد اجحاف قرار گرفته اند، همانطور که انتظار داشتم، سعی پروسه سرنگونی را کُند می کنند و یا آن را به انحراف می کشانند. حال، با توجه به این یادآوریها، آیا اگر (مثلا) دیدگاه، با خط و فکر و استراتژی ساکنین اشرف مخالف شد، باید به او گفت که خصم است؟ یک سوال کُلی تر، آیا اگر «رسانه ای» اصولا مخالف مبارزه قهرآمیز باشد ولی خواهان سرنگونی تمامیت نظام، آیا «خصم» است؟ با این منطق، اگر (مثلا) دیدگاه خصم بشود، پس ایران دیدبان چیست؟ اگر (مثلا) علی ناظر خصم است، پس مسعودخدابنده چیست؟ این چه مرزبندی است که شما رسم کرده اید؟ این چه «ماده» ای است که شما تصویب کرده اید؟ چرا خصم را تعریف نکردید، چرا خصم را نام نبردید؟ چرا رسانه را نام نمی برید؟ اگر (مثلا) دیدگاه آن خصم مورد نظر است، از چه هراس دارید؟ بگویید. سند رو کنید، افشایش کنید تا به ورطه کثافت خانه وزارت اطلاعات بخزد. اگر رسانه ایکس آن «خصم» مورد نظر است آن را نام ببرید. چرا از ترم عمومی «رسانه» استفاده کرده اید که دیگر هیچ رسانه و مطبوعاتی «امنیت» نداشته باشد؟ اما، گذشته از اینها، چرا باید یک «رسانه» را خصم نامید؟ مگر رسانه فرد است؟
      • بگذارید یک نکته را خوب و روشن بیان کنم. شما خون نداده اید که حاکم بر زبان و قلم و اندیشه بشوید؛ شما، به باور من (و هنوز هم بر این باورم و به این سادگیها پشت به این باور نمی کنم) شما خون داده اید که قلم آزاد باشد، که زبان بگوید و مغز بیندیشد. شما فرزندان رشید خلق قهرمان ایرانید. این لباس، این خطا، این گناه، برازنده شما نیست، بخاطر هر هدفی که می خواهد باشد. هیچ «هدف» انقلابی، استراتژیک، به شما اجازه نمی دهد که از این «وسیله» استفاده کنید، و امنیت رکن چهارمرا بگیرید.
      • در این مبارزه دو جبهه بیشتر نیست (من با برخی از شما مخالفم که می گویند سه جبهه وجود دارد – سرنگونی طلبان، رژیم و موسویان. برای من دوجبهه بیشتر وجود ندارد یا رژیم یا ما – خلق سرنگونی طلب). برخی معتقدند که منطق حکم می کند که «تضعیف» جبهه سرنگونی طلبان به «تقویت» رژیم کمک می رساند. هرچه این جبهه ضعیف تر شود، آن جبهه قویتر می شود، و بالعکس. کمی به این «منطق» دقت کنیم. در عالم واقع هیچ چیز «کامل و بدون نقص» نیست. بپذیریم که جبهه سرنگونی طلبان هم از این قانون مستثنی نیست. و بپذیریم که می توانیم از نقص ها و کمبود های جبهه سرنگونی طلب بکاهیم. تنها با کاستن کمبودهای خودمان است که جبهه سرنگونی طلب تقویت می شود. حال بپذیریم که فردی معتقد است که «اشرف کانون قیام نیست» و می خواهد با بررسی این «تز» ابراز نظر علنی کند. معتقد است که با بیان و بررسی و تحلیل این «تز» به مبارزه و سرنگونی یاری می رساند. از شما امضا کنندگان این مصوبه می پرسم، آن «رسانه» چه کند، «تحلیل» را منتشر کند یا نه؟ یک بحث این است که «نه». انتشار این «تحلیل» ها، (بقول برخی از یاران شما «قهوه خانه» ای)، جبهه سرنگونی طلب و «کانون استراتژیک» را تضعیف می کند. حال می پرسم، اگر یک یا دو یا صد یا هزار تحلیل بتواند این «تز» و «استراتژی» و «کانون قیام» را «تضعیف» کند، آیا اشکال از این تحلیل ها و یا انتشار آنها است، یا از نحوه و روش تدوین آن «تز»؟ آیا غلط است اگر بگویم، تزی که با چند تحلیل تضعیف شود، دیگر تز نیست. استراتژی ای که با چند مقاله منتشر شده در چند رسانه، از هم بپاشد و تضعیف شود که دیگر استراتژی نیست. یک مثل ساده تر بزنم. آیا مگر همین «اشرف» از همان روز اول که تشکیل شد (نطفه اش ریخته شد) با انتقاد روبرو نبود؟ آیا این انتقادات باعث شد که استراتژی مورد نظر شما آرشیو شود؟ سوالم را به گونه دیگری مطرح کنم. آنروز که به اشرف حمله ای وحشیانه شد، آیا همین «رسانه» ها نبودند که صدای مظلومانه شما را به گوش همه رساندند؟ آنروزی که جهانخواران برای خوش رقصی، بر سر شما بمب ریختند، آیا همین «رسانه» ها نبودند که صدای مظلومانه شما را به گوش همه رساندند؟ آنروزیکه نام مجاهد خلق را به ناحق «تروریست» خواندند تا خاتمی را خوش آید (ولی در خفا زمینه ساز پروژه های اتمی شود، و دگر اندیشان را به قتل برساند)، آیا همین «رسانه» ها نبودند که صدای مظلومانه شما را به گوش همه رساندند، و در کنار شما ایستادند و مشخصا گفتند که شما «تروریست» نیستید - فرزند خلقید و مبارزان آزادی ستان؟ چرا «رسانه» در آنروز سوگلی شما است، و امروز «خصم» شما؟ این چه فرهنگی است که چشم های شما را کور و گوشهایتان را کر و بر قلبهایتان حاکم شد و باعث شد این ماده را تصویب کنید؟ آیا براستی فکر می کنید که «رسانه» ها می خواهند با 80 درصد به رژیم زدن، 20 درصد به شما بزنند؟ این چه منطق ضعیفی است که وزارت اطلاعات به شما خورانده و شما هم باورش کرده اید، و جا و بیجا آن را تکرار می کنید؟ آیا معنی منطق 80 – 20 را متوجه هستید؟ این 80-20 ی که شما می گویید یعنی رژیم 4 برابر شما کمتر ضربه پذیر است. یعنی حاضر است که 4 گلوله به او بخورد، ولی یک گلوله به شما. با این منطق (که من مخالف آن هستم) یعنی اگر رژیم 3 واحد از نیروهایش از صحنه خارج شوند و بتواند یک واحد شما را حذف کند، بازهم سرنگون نخواهد شد. این معنی 80 – 20 است. 80 – 20 یعنی توازن قوا بین رژیم و شما (آلترناتیو رژیم) هنوز بوجود نیامده است. یعنی شما ضربه پذیرتر از رژیم هستید. شما که پایگاه مردمی دارید، و رژیمی که پایگاه مردمی ندارد و جنایت می کند. برای مخفی کردن این واقعیت (بنا به این منطق 80 – 20 که توسط عنصری وابسته به وزارت اطلاعات رژیم به شما خورانده شده است) «رسانه» ها باید سکوت کنند که شما «تضعیف» نشوید. یعنی اگر رسانه های ار 100 مقاله 80 تای آن در افشای رژیم باشد و 20 تای آن در مخالفت با خط شما، بازهم رژیم برنده است. من به این باور ندارم. من این را ترفند وزارت اطلاعات می دانم، چون معتقدم که نیروی مردمی یعنی نیروی مردمی، یعنی مردم به او اعتماد دارند، یعنی پایگاهش در میان توده ها است. و «خصم» (به زبان من) یعنی رژیم منفور مردم است. رژیم نمی تواند 80 گلوله بخورد و برجای بماند. تعادل قوا بین مردم و ضد مردم خیلی وقت است که به سود مردم تغییر کرده است. رژیم باید از «رسانه» به هراسد، و نه شما، و نیروهای خلقی.
      • از تئوری و شعار اگر بگذریم و به دیدگاه بعنوان یک «رسانه» مشخص و واقعی، بپردازم. همانطور که در بالا نوشتم، به علت بیماری، سایت دیدگاه فعال نخواهد بود. در این مدت سعی میکنم کدهای لازم برای ورود مستقیم کاربر به دیدگاه را مهیا کنم تا دیدگاه به فرد (مدیر) وابسته نباشد. چند نفر از دوستان پذیرفته اند که برای مدت کوتاهی برخی از ستونهای دیدگاه را فعال نگاه دارند (که آنهم باید کد نویسی شود). در آینده، اگر خودم توانستم به مدیریت دیدگاه ادامه دهم، دیدگاه به همان رسمی اداره خواهد شد که تابحال شده است. دیدگاه، برچسب زدن علیه مجاهدین را همیشه محکوم کرده، مجاهدین خلق را فرزندان غیور ملت می داند و حمایت از حقوق ساکنین اشرف را یک وظیفه می داند. در عین حال، و دقیقا به همین دلایل، تن به سانسور زبان و قلم نخواهد داد. چه کاربرانش موافق با «اشرف بعنوان کانون استراتژیک قیام» باشند، و یا نباشند. چه ثبت نظر و انتشار مقاله در مخالفت با خط و استراتژی مجاهدین باشد و یا نباشد. چه این مصوبه مرا و یا دیدگاه را «خصم» تعریف کند یا نکند، دیدگاه به رسم همیشگی خود ادامه می دهد. وقتی شورا امضای «بیانیه ملی» را یک وظیفه می دانست، من آن را امضا نکردم، اما در سرفصل های مختلف، از حقوق مجاهدین و شورا دفاع کردم. این مصوبه را هم امروز غلط می دانم و بیان این انتقاد را هم همسویی با رژیم نمی دانم. من، بعنوان یک انسان، هویتم را از مجاهدین و یا فدایی و یا شورا و یا... نگرفته ام، چون همیشه منفرد و مستقل بوده ام. من خودم می دانم که با این رژیم ضدیت سازش ناپذیر دارم و خواهان سرنگونی آن هستم، و همین برای من، بعنوان مدیر رسانه ای مستقل، کافی است. با توجه به همه این نکات، نه تعطیلی موقت دیدگاه بخاطر این مصوبه است، و نه فعالیت دوباره آن دهن کجی و مخالفت دیدگاه با شورا خواهد بود.
      • دوستی به من پیشنهاد کرد که دیدگاه هم اعلام کند که از این پس، هیچ مطلبی از شورایی ها را منتشر نخواهد کرد. به او گفتم که این خطای شورا را نباید با خطایی همسان جبران کرد. نباید عکس العملی برخورد کرد. اگر اعضای شورا خواستند با دیدگاه «همکاری و مراوده» داشته باشند قدمشان روی چشم، دیدگاه آنها را «تحریم» نمی کند. ولی، جهت توجه همه کاربران، اگر از امروز، مطلبی از این انسانهای شریف، و یا برخی از این انسانهای مبارز، در دیدگاهمنتشر نشد، بدانید که آن عضو یا اعضای شورا خودشان تصمیم گرفته اند که با دیدگاه «همکاری و مراوده» نداشته باشند، و بدانید که آنها تصمیم گرفته اند که دیدگاه «خصم» است. برای روشن شدن این نکته، و جهت اطلاع همگان، از این تاریخ هیچ مطلبی از اعضای شورا، (بجز اخبار)، در دیدگاه منتشر نخواهد شد، مگر خود آن عضو ارسال کرده باشد. این می شود تعیین تکلیف روشن و شفاف با خودم، با شورا، با هواداران شورا و با این ماده خاطی. 
 
تکرار می کنم. همانطور که در بالا آمد، به هیچ وجه دچار توهم نشده ام. خودم را پرچمدار آزادی مطبوعات و اندیشه و بیان نمی دانم - شاید نفر آخر در این صف طولانی باشم. این نوشته را بعنوان درددلی تلقی کنید از سوی کسی که استواری و استقامت ساکنین اشرف را در تابستان دید. به نظر من، این استقامت به همه پیام داد که اینگونه مصوبه ها زحمات آنها را ناچیز قلمداد می کند، که این مصوبه، استواری در ایمان آنها را بی ارزش می کند، گویی که آنها محتاج اینگونه حمایت ها نشسته بوده اند. به نظر من این مصوبه بیشتر به دوستی خاله خرسه می ماند، تا مرهمی بر زخمهایی که بر تن آن عزیزان، بر اثر حملات تروریستی رژیم، بخاطر بمباران اشرف از طرف نیروهای اشغالگر، و زخمهایی که از تیر و تبر نیروی جیره خوار عراقی بر تن دارند. باور کنید که «رسانه» ها، حتی مخالفان، هرگز نمی توانند به اندازه آمریکا که بر سر شما بمب ریخت به شما آسیب برسانند. دشمن فقط یکی است. خمینی و باورمندان به او. بقیه همه «خلق قهرمان» اند - که همیشه به نام آن سوگند خورده، و برایش بر چوبه دار بوسه زده اید.
من آنچه شرط بلاغ بود گفتم و همانطور که در بالا آورده شد، این سطور را نمی نوشتم اگر این مصوبه نوشته نمی شد. می دانم که تن شما زخم خورده از هزاران خنجری است که دشمنان دوست نما به شما زده اند و خواهند زد. می دانم که «جبر» مبارزه شما را به این نقطه کشانده است، و شما فکر می کنید که تصمیم انقلابی گرفته اید. می دانم که شما تصمیمات خود را نسنجیده نمی گیرید، و روی تک تک این جملات فکر و بحث اقناعی کرده اید؛ و چون همه اینها را می دانم، نه بعنوان «خصم»، نه بعنوان «سوگلی» (که همیشه از این دو حذر می کرده ام)، بلکه بعنوان رفیق و دوست و هم جبهه، که سلامت و پیروزی شما را می خواهد، و می داند که تااین لحظه، هدف این مصوبه نیستم، این سطور را نوشتم، بخصوص که نمی دانم موقعیت خودم و دیدگاه (بخاطر همان دلایل شخصی که قید شد) در آینده چه خواهد بود. اما، دوست آنست که «بگوید»، دشمن آنست که گفت می خواستم بگویم.
با سلام و درود به پیشکسوتان فدایی و مجاهد و با بزرگداشت یاد و اندیشه معلم همه ما دکتر مصدق
علی ناظر
9 بهمن 1388
مدیر سایت (رسانه) دیدگاه پایان  متن نامه خصوصی (ارسالی 9 بهمن 1388) -------------------------------------------------
 
نامه بالا را 4 سال پیش یه دوستان ارسال کرده بودم. به امروز باز گردیم
دو کلام حرف اضافی
 
حال بپردازم به آنچه امروز روی میز است. اما لازم می دانم که بعنوان پیش سخن یک نکته ظریف را برجسته کنم، و اینکه "همه مثل هم فکر نمی کنند، همه مثل هم حرف نمی زنند، و همه مثل هم از همه چیز برداشت و تحلیل یکسان ندارند؛ و در نتیجه، برخورد با همه نباید یکسان باشد، در غیر اینصورت از عدالت دور شده ایم. البته همه با هم می توانند مخرج مشترک هایی داشته باشند."
 
ایرج مصداقی یک نامه 230 صفحه ای نوشته و یک سری حرف در آن زده است. برخی از این "حرف"ها فاکت هستند. منظور از فاکت این است که مستند است. از کتب و از گفتار های مستند استخراج شده اند. بنابراین، نمی توان گفت که آن فاکتها نادرست هستند، و واقعی نیستند. در کنار این فاکت ها، یک سری شایعات، که عموما توسط اضداد مجاهدین زده می شود، را هم بیان کرده است. البته این شایعات می توانند سراپا کذب و تهمت و افترا باشند، و یا واقعیت داشته باشند. اما نه ایرج از صحت آنها با خبر است، و نه من. به همین خاطر به آنها می گویم "شایعات". در کنار این شایعات و فاکت ها، ایرج مصداقی یک سری "گمانه زنی"ها و تحلیل های شخصی که می توانند کاملا بجا و صحیح باشند و یا بالکل غلط، ارائه داده است.
 
پس از انتشار این نامه در سایت پژواک ایران، من نظر خودم را نوشتم (بزرگی از سر گیرید). البته اینهم فقط یک نظر است، و می تواند غلط باشد و یا درست. دوستانی که به مجاهدین احساس نزدیکی می کنند، از جمله شاعر گرامی حمید نصیری، برخورد مشخص خود را داشته اند. دوستانی هم که با مجاهدین زاویه دارند، این نوشته مرا "میانه بازی" ارزیابی کرده اند. اما نه آن گروه اول و نه این گروه دوم، به اصل مطلب نپرداخته اند. هیچکدام ننوشته اند که جرا محتوای آنچه من نوشته ام غلط است. یکی مرا خبیث می نامد و دیگری میانه باز.
 
حرف گروه اول خیلی مشخص است، "یا هیچ یا همه چیز"، و یا به زبان جرج بوش "یا با ما هستی یا با اونا".
 
جهت اطلاع، من در مورد هیچ چیز اینگونه موضع نگرفته ام، و نخواهم گرفت. بطور مثال، بیانیه ملی را امضا نکردم. می گفتند اگر نکنی رژیمی هستی و ملی نیستی. در لیست اول که منتشر شد، مسعودخدابنده  و ابراهیم خدابنده آن را امضاء کردند و بعد رژیمی شدند. خیلی ها از گروه اول امضا کردند و هنوز سرجایشان هستند، و خیلی ها از گروه دوم مثل ایرج شکری، ایرج مصداقی، اسماعیل وفا یغمایی آن را امضا کردند و امروز منتقد شدند. ساده اینکه، امضای آن بیانیه هیچ چیز را ثابت نکرد. امضاء نکردن آن بیانیه هم مرا دور نکرد. مسائل را باید با عینکی دیگر دید.
اما گروه اول، "گویی" به این نتیجه رسیده اند که حالا که جنگ بالا گرفته، و ایرج مصداقی یک ماری این وسط انداخته، چه خوبست که ما هم، با همه منتقدین، یکجا و بصورت فله ای، برخورد کرده، و چوب تر و خشک را با هم بسوزانیم. درست مثل آن مصوبه که هر رسانه ای را به زیر سوال بردند، و هنوز هم که هنوز است درگیر آن مصوبه هستند، و هر 4 سال یکبار باید "توصیح" بدهند که حق داشتند، و هر 4 سال یکبار هم آدمهایی مثل این حقیر پیدا بشوند و خیلی رک و پوست کنده بگویند، "با تمام احترامی که برای گذشته شما دارم، این کار و مصوبه شما اشتباه بود، و نمی بایستی اینگونه عمل کنید."
 
حرف گروه دوم، تقریبا از همان جنس حرف گروه اول است. این گروه، بدون آنکه بگوید، انتظار دارد (بر عکس گروه اول که دستورالعمل صادر می کند، این گروه فقط انتظار دارد) که حرفم را رک تر از آنچه نوشته ام بنویسم، و معتقد است که نوشتار "بزرگی از سر گیرید" میانه بازی بوده است. چنانچه در "بحث روز: قلم سرخ، زبان سرخ، خط سرخ" (آوریل 1998) تأکید داشته ام، اندیشه ورزانی مثل این حقیر، نمی توانند خود را به یک گروه مشخص با یک سری دستورکارهای مبهم وابسته کنند، و دقیقا به همین دلیل خود را "منفرد مستقل" می نامند. روشن تر بنویسم. هدف، در نامه ایرج مصداقی مشخص نیست، و در نتیجه، اندیشه ورز منفرد مستقلی چون من، نمی تواند با تمام آن 230 صفحه موافق باشد. نمی تواند از یک پژوهش که جمع بندی آن در راستای پویایی مجاهدین و فقط و فقط "نو" شدن مجاهدین، و نه شورای ملی مقاومت، و یا جبهه وسیع خلق است، بدون هیچ اما و اگری حمایت کند. ساده اینکه، می توانیم روی نکته اول این نامه موافقت کنیم، اما نکته دوم را رد می کنم. می توانم محتوای نکته هفت و هشت را بپذیرم، اما (مثلا) نکته 30 و 40 را رد می کنم. آیا این "میانه بازی" است؟ شخصا به آن میانه بازی نمی گویم. آنچه ایرج مصداقی تهیه کرده یک کار پژوهشی است، و باید با آن مانند یک پژوهشگر برخورد کرد. و این آنچیزی است که گروه اول درک نمی کند، و یا اگر می کند انجام نمی دهد، و می خواهد با شعرگویی و با پرچم کردن بخش "شایعات" در نامه ایرج مصداقی، نکات و "فاکت"های درست آن را هم در پشت غباری از ناسزا و تهمت پنهان کند. به نظر من، این اشتباه بزرگی است که گروه اول دارد انجام می دهد، و منفعت آنهم به جیب اضداد و دشمن ریخته می شود.
با ایجاد جو خفقان برای گروه دوم، آنچه در متن نامه آمده پاک نمی شود. قران پس از 1400 سال مورد نقد و تفسیر قرار می گیرد. کتاب هیتلر هم به همیچنین. کلا، این خاصیت یک نوشتار است که هرگز پاک نمی شود.  حرف های خمینی پس از 50 سال هنوز مورد تحلیل قرار می گیرد. اگر در همان روز، یک آدم مسلمان و اندیشه ورز یقه این حضرت را می گرفت که حکومت اسلامی یعنی چه، ما امروز به این گرفتاری "ولایت مطلقه فقیه" دچار نمی شدیم. اما یک عده، از جمله مجاهدین، در 15 خرداد از او حمایت کردند، و یک عده هم او را آخوند شپشو خواندند. اما هیچکدام به اصل مطلب – کتاب حکومت اسلامی خمینی – نپرداختند. اگر مجاهدین خلق و هواداران و یارانشان با متانت به تک تک نکاتی که در نامه ایرج مصداقی آمده (هم فاکت ها، هم شایعات، و هم گمانه زنی ها) نپردازند، و با خاک ریختن روی این نامه بخواهند واقعیت نوشته شدن این نامه را بپوشانند، به دشمن امکان رشد داده اند. آنجایی که ایرج مصداقی اشتباه می گوید را باید با منطق و متانت کامل به اطلاع همگان رساند. باید با متانت به اطلاع افکار عمومی رساند که چرا انتشار این نامه در این مقطع غلط است.
 
وقتی یک سازمان با تمام قوا روی سر یک نفر (و یا چند نفر) می ریزد، ناخواسته به افکار عمومی تلقین می کند که می خواهد یک چیزی را بپوشاند. افکار عمومی از خود می پرسند "چند نفر به یک نفر؟" و در نتیجه نه ایرج مصداقی پاسخی برای پرسش های خود گرفته، و نه سازمان مجاهدین توانسته اند نکات ضعیف و نادرست نامه ایرج مصداقی را نه تنها به خود او، بلکه به اطلاع افکار عمومی برساند. در این میان، دشمن سود می برد.
البته من درک می کنم که در رسم و سنت یک نیروی انقلابی، دهان به دهان شدن با عناصر وابسته با رژیم "حرام" است، و تنها راه، برخورد رادیکال با عناصر واواکی است. من با این رسم موافقم. شخصا با هیچ عنصری که وابسته به واواک باشد (حتی به صورت ملایم آن) حرفی ندارم. اما، آیا ایرج مصداقی اینچنین است؟
 
یک مثال می زنم تا شاید منظورم روشن بشود.
می دانیم که یکی از یاران تازه به دوران رسیده مجاهدین خلق ایران، آقای جان بولتون است. از گذشته او، از نقطه نظرات سیاسی امروز او، و از اهداف دراز مدت او همه با خبریم، بنابراین به آن نمی پردازم. اما می دانیم که طی یکی دو سال اخیر خیلی به مجاهدین ابراز علاقه می کند، و خانم رجوی هم اورا "شریف" نامیده اند. حال به یک نکته دیگر توجه کنیم. ایرج مصداقی در ده سالی که در زندان بود، خیلی سیلی خورد و خیلی شلاق خورد و خیلی انفرادی کشید، اما "سرموضعی" ماند، و تنها برای خروج از زندان و ادامه مبارزه ندامت نامه نوشت که همه زندانی های سیاسی می نویسند تا خارج شوند. سوال این است که جان بولتون چندتا از آن سیلی ها بخورد دست از "سرموضعی" بودن بر می دارد، نادم و خائن می شود، و مجاهدین و مسعود رجوی و مریم رجوی را به نازل ترین نرخ می فروشد؟ روزی فریاد می زدیم 30 هزار شهید، 120 هزار زندانی سیاسی. در آن روزها، ایرج مصداقی در حال شلاق خوردن بود و انفرادی می کشید، اما جان بولتون کجا بود و چه نقشه هایی برای نابودی مجاهدین می کشید؟
 
در همین چند روز اخیر به این زندانی از بند رسته، بینهایت ناسزا گفته شده و گروه اول او را همسو و همبستر جانی ترین رژیم قرن دانسته اند.
می پرسم، اگر مجاهدین یکبار، فقط یکبار، در واشنگتن پست به آقایان کندی و بولتون این تهمتها را بزنند (مثلا گفته شود که همسوی هیتلر هستند)، آیا این حضرات خیلی "شریف" باز هم "سرموضعی" می مانند؟
 
حرفهای مرا کسی بد نفهمد. من انتشار این نامه را درست نمی دانستم. من و ایرج مصداقی در خیلی از مسائل با هم اختلاف نظر شدید داریم (حتی در نحوه مدیریت یک رسانه، هم نظر نیستیم). من افکار او را هنوز وابسته به مجاهدین می دانم و فکر می کنم که اگر روز روزش برسد ایرج مصداقی از صدتا هوادار، شورشی تر می شود، و دقیقا به همین خاطر از مسعود رجوی می خواهد که "نو" شود.
ایرج مصداقی می خواهد سازمان مجاهدین نو و پویا شود تا ایرج مصداقی ها دوباره بتوانند به دامان آن بازگردند، و اگر لازم شد، بعنوان یک هوادار ساده، ده سال دیگر هم زندان بکشد و کتک بخورد و "سرموضعی" بماند.
من چنین نیستم. من مجاهدین را برای خلق می
خواهم. برای من، مجاهدین خلق، فقط یک ابزار برای سرنگونی است. همین. اگر بتوانند سرنگون کنند، و نشان بدهند که می توانند سرنگون کنند، از عملکرد (و نه ایدئولوژی) آنها حمایت می کنم، وگرنه، اصلا برایم مهم نیست که چه می کنند یا نمی کنند. برای من آزادی ایران از یوغ دشمن مهم است و نه پویایی و رشد ایدئولوژیک و تشکیلاتی مجاهدین. به همین خاطر برایم مهم نیست که رهبر عقیدتی دارند یا نه. ایرج مصداقی چنین نیست. برای او مهم است. بخاطر همین هم است که 230 صفحه نوشته و از آقای رجوی می خواهد تا "نو" شود. من می خواهم شورای ملی مقاومت "نو" شود، البته نه بخاطر اینکه با سیاست های این شورا موافقم، بلکه می خواهم "نو" شود تا بتواند در تشکیل "جبهه (وسیع) خلق" نقش آفرینی کند. اینها تفاوتهای بسیار ظریف اما مهمی هستند.
آنچه در چند روز اخیر از سوی گروه اول ارائه شده، متاسفانه، تشکیل چنین جبهه وسیع خلق در چشم انداز نزدیک را غیر ممکن کرده، مگر اینکه شورای ملی مقاومت بتواند بعنوان یک نهاد مستقل (نه جدا شده) از مجاهدین، با محیط خارج از خود برخوردی که از یک شورای ملی انتظار است، داشته باشد. آیا داشتن چنین امیدی، "میانه بازی" است؟ و با توجه به انتشار "توضیح" اخیر شورای ملی مقاومت، آیا این امید یک "توهم" است؟ شاید! اما می دانم که تمام نهادهای سیاسی، پیش از رسیدن به ایران، باید در ارتباط با مقولات و مفاهیمی مثل آزادی مطبوعات، انتقاد، و  منتقد، ووو به یک سری جمع بندی های استراتژیک برسند.
 
این متن طولانی شد، اما لازم است یکی دو نکته آخر را بنویسم. اگر فردی می گوید مرگ بر خمینی، این فرد نمی تواند با رژیم – هیچ لایه ای از رژیم – همسویی کند، چرا که علیه اندیشه ای ارتجاعی، و بنیانگذار رژیم ارتجاعی موضع گرفته است.
بسیاری از منتقدینی که مورد خشم قرار گرفته اند (از جمله این قلم) به سن کهولت رسیده، و از زمانه بسیار کشیده اند. بدین خاطر، تهاجم سیستماتیک نمی تواند کاربرد داشته باشد. این روند نمی تواند آنها را به سکوت وادارد. هراس بسیاری از منتقدین این است که چند سال دیگر، دوباره شاعری چون مینا اسدی بسراید "بجای کشت، کشاورز را درو کردند... بجای نان، به تساوی گلوله قسمت شد..." این هراس باید حذف شود، و نه آن کسی که این هراس را بیان می کند. من عضو مجاهدین و شورا نبوده ام و برایش هم شلاق نخورده ام. اما به نظر من، ایرج مصداقی و دیگر دوستانی که از مجاهدین و شورای ملی مقاومت جدا شده اند، و در برابر رژیم هم صف آرایی مشخص دارند، شاید به بسیاری از مسائل موجود منتقد باشند، اما همسو خواندن آنها با رژیم نه تنها بی عدالتی است، بلکه یک "اشتباه محاسبه" استراتژیک است، که دودش در وهله اول به چشم مردم، و سپس به چشم خودمان رفته و حتما دشمن شاد کن است. پایان دو کلام حرف اضافی؛
 
یک کلام حرف تکراری
گروه سومی هم در این بین هست، و آن گروه وابستگان به واواک است که در سایت های وابسته به رژیم سعی دارند ماهی بگیرند، و با نام بردن مستمر از این قلم، سعی دارند تا مرا غیر مستقیم از گروه اول دور کنند. دوری و نزدیکی من به گروه اول نه با مقالات این سایتهای معلوم الحال رقم می خورد و نه با نامه 230 صفحه ای رفیق درد کشیده ایرج مصداقی.
در نگاه من، گروه اول با تمام پرخاشگری ها و برخوردهای اشتباهشان هنوز در جبهه خلق هستند، و گروه دوم در نگاه من، درد کشیدگان منتقدی هستند که گذشته آنها نباید به این آسانی از یاد برده شود.
اما گروه سوم، همکاسه رژیم است. نقد و انتقاد آنها، یا آفرین و تشویق آنها به یک اندازه بی ارزش است. اینها همانهایی هستند که تا چندی پیش در درون سازمان مجاهدین سنگ رهبری مسعود رجوی را بر سینه می زدند، و چون جدا شدند مرا (که نه سر پیازم و نه ته آن) به افترا عضو مخفی مجاهدین خواندند.
اگر به راستی، کسی می خواهد بداند که من کجا ایستاده ام بهتر است اینجا را کلیک کند.
 
این مبحث از این لحظه به بعد، برای من، مختومه است، و به هیچ کامنت و ایملی در اینباره پاسخ نمی دهم.
علی ناظر
22 اردیبهشت 1392
 

هیچ نظری موجود نیست: