من{محمود
دعایی} به ایشان گفتم عراقیها اصرار دارند یک شخصیت رسمی مرتبت با حضرتعالی
با آنها مذاکره کند. امام فرمودند قصد فریب ما را دارند و من مصلحت
نمیدانم شخصی را بفرستم
بسم الحق
بخش اول: پیش از حمله عراق
بخش اول: پیش از حمله عراق
قسمتی از سروده ی ملک الشعرای بهار (۱۳۲۹) در آخرین روزهای زندگی اش، به خواهش دوستان صلح دوست
فغان ز جغد جنگ و مُرغُوای او
که تا ابد بریده باد نای او
بریده باد نای او و تا ابد
گسسته و شکسته پر و پای او
چه باشد از بالی جنگ َصعبتر؟
که کس امان نیابد از بالی او
همی زند صلای مرگ و نیست کس
که جان برد ز صدمت صلای او
همی دهد ندای خوف و میرسد
به هر دلی مهابت ندای او
به هر زمین که باد جنگ میوزد
به حلقها گره شود هوای او
در آن زمانه که نای حرب در دمد
زمانه بینوا شود ز نای او
پیشگفتار
حدودِ ساعت ۱۲ ظهر
روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ وقتی از دانشگاه تهران (دانشکده دامپزشکی) که آن روزها
بر روی دانشجویان بسته بود و فقط استادان حق داشتند در دفتر کار خود حاضر
شوند و به نوشتن و خواندن مطالب علمی بپردازند – برای رفتن به خانه ام
(امامزاده قاسم) در صف اتوبوس خیابان جمالزاده ـ تجریش، ایستاده بودم صدای
چند انفجار را شنیدم. در همین موقع اتوبوسی رسید و به صف ایستادگان سوار آن
شدند. همه نگران از صدای انفجار، به هم نگاه میکردند و علت را جویا
میشدند.
چند جوان محصل
سوار اتوبوس شدند یکی از آنها با هیجان گفت: به فرودگاه مهرآباد حمله هوایی
شده، در قیافه و گفتارش خوشحالی از این واقعه را میشد دید.
من که آن روزها
شرایط روحی سختی را میگذراندم به جوانک با عصبانیت گفتم «بچه به مملکت حمله
شده تو اظهار خوشحالی میکنی؟» مسافرین هر یک موضعی گرفتند. اتوبوس حرکت
کرد و من به فکر فرو رفتم معلوم شد عراق با هواپیماهای جنگی به فرودگاه
مهرآباد و همزمان به چند شهر دیگر حمله کرده است. آن روزها حال خوشی
نداشتم. احساس میکردم ثمرات انقلابی که سی سال برای رسیدن به آزادی و
استقلال مبارزه کردیم و پس از تغییر نظام و رفتن شاه به آن میرسیم و
سنگرهای آزادی را که برپا کرده ایم میتوانیم وسیله ای سازیم برای ساختن
ایرانی آزاد و آباد که ناگهان اختاپوسی به نام جمهوری اسلامی بر سرمان آوار
شد و با تصاحب یک یک سنگرها که آخرین آنها دانشگاه تهران و دیگر
دانشگاههای سراسر کشور بود همه آرزوها و آرمانهایمان بر باد شد.
مسافرین اتوبوسِ
عازم تجریش، هر یک چیزی میگفتند و اظهار نظری میکردند و من روی صندلی
افتاده بودم و کابوس آنچه پس از انقلاب بر ملّت ما گذشت یک لحظه آرامم
نمیگذاشت.
یاد آنچه در
شهریور ۱۳۲۰ و حملة متفقین به ایران و نسیمی که از جنگ جهانی بر ملّت ما
وزید و نبود نان و صفهای طویل برای گرفتن نان سیلو یا سیب زمینی از
نانواییها و ماجراهای دیگر افتادم. در آن سالها من کودکی ۷-۸ ساله بودم و
اکنون دوباره جنگ و مصیبتهای آن تکانم داد. مگر چند ماه از انقلاب گذشته که
این بدبختی نصیب ملّت ما شده؟ آخه برای چی؟ وقایع قبل از انقلاب و این
یکسال و نیم که از تغییر نظام گذشته یک یک در خاطرم زنده شدند. اتوبوس پر
از مسافر شده بود و حرکت کرده بود هر کس چیزی میگفت، من چنان در خودم فرو
رفته بودم که متوجه آنچه در اطرافم میگذشت نبودم. به یاد آوردم آثار حملة
متفقین به ایران را از جمله فقر و فاقة مردم و سوء استفاده عده ای از حوادث
ناشی از جنگ را، آنها که از گرسنگی و نداری مردند و گروهی که صاحب ثروتهای
کلان شدند. به یاد آوردم داستان کوپنی شدن مواد غذائی از جمله قند و شکر و
نان و سایر مایحتاج عمومی را و داستان مردی را که در کار خرید و فروش کوپن
بود و به همین دلیل او را صمد کوپنی مینامیدند و همین فرد بعد از پایان
جنگ ثروت زیادی اندوخته بود و نام خود را به «صمد کمپانی» تغییر داد، دارای
پاساژهای متعدد و ثروت کلان شد. نکند حالا که جنگ شروع شده و عراق به
ایران حمله کرده باز آن حوادث تکرار گردد و عده ای به قیمت فقر مردم صاحب
مال و منال گردند و به این وسیله قدرت را هم به دست گیرند و به قول شریعتی
مثلث زر و زور و تزویر به پا گردد و مردم قربانیان واقعی جنگ شوند.
آنچه بیش از پیش
نگرانم کرده بود حوادث یک سال و چند ماه پس از تغییر نظام شاهی به نظام
شیخی بود. در همین مدّتِ کم وقایعی در کشور اتفاق افتاده بود از جمله رو
شدن ماهیت آقای خمینی و جمهوری اسلامی و عدول از وعده و وعیدهایی که
روحانیون و در رأس آنها آقای خمینی به مردم داده بودند. مسلط کردن گروهی از
تازه مسلمانها بر مردم به نام حزب الله و خشونتهای این جماعت علیه
دگراندیشان، حمله به زنان با شعار یا روسری یا توسری، اشغال سفارت آمریکا و
به اسارت گرفتن کارکنان آن و انقلاب دوم خواندن این عملِ خلاف عرف بین
المللی از سوی آقای خمینی، و تقلب و بی اخلاقیهای فراوان در سه رفراندوم و
انتخابات. ( پیشتر طی سه مقاله با عنوان اخلاق، سیاست و انتخابات: ۱- رفراندوم تغییر نظام، ۲- انتخابات مجلس مؤسسان، ۳- نتیجه کارکرد مجلس خبرگان مسایل مرتبط با انتخابات را توضیح داده بودم).
اینها حوادثی بود
که از ذهنم گذشت و حالا باز جنگ و کشتار و ویرانی به بهانه جنگ و دفاع از
وطن و خشونت بیشتر با دگراندیشان و نقادان حاکمیت.
با صدای کمک
راننده اتوبوس که میگفت «سر پل تجریش پیاده بشین» از رؤیا به درآمدم و
پیاده شدم و نگران و خسته عازم منزلم در امامزاده قاسم شدم.
***
به دنبال
یادداشتهایی که برای آشنایی بیشتر نسل دوم و سوم انقلاب از حوادث سالهای
اوّل انقلاب نوشتم میخواهم با تحلیل و بررسی تاریخی، حقایقی را در مورد جنگ
هشت ساله به اطلاع نسل دوم و سوم برسانم. باید توجه داشت که بسیاری از
حقایق این جنگ هنوز روشن نشده امّا کوشیده ام در حد امکان به این حادثه
تاریخی که سرنوشت ملّت ما را تغییر داد بپردازم. و برای این کار به چهار
دوره به طور بسیار فشرده و در حد توانم اشاره میکنم.
۱- دوره پیش از حمله عراق به ایران
۲- دوره جنگ تا فتح خرمشهر
۳- دوره از فتح خرمشهر تا پایان جنگ و پذیرش آتش بس
۴- دوره پس از جنگ و عوارض آن
دوره ی اول
بحثی پیرامون وقایع پیش از حمله عراق به ایران
باید یادآور شوم
که اختلافات مرزی ایران و عراق که تا انحلال امپراتوری عثمانی جزیی از خاک
آن امپراطوری بود به صدها سال قبل برمیگردد. از سال ۱۵۵۵ میلادی که عهدنامه
معروف به «آماسید» بین ایران و عثمانی امضاء شد تا عهدنامه مرزی ۱۹۷۵ یعنی
طی ۴۲۰ سال حدود ۱۸ عهدنامه بین دو کشور به امضاء رسید.
در این چند صد سال
اختلافات مرزی بین دو کشور و گاه حملات مرزی ادامه داشت تا بالاخره در پی
شکایت دولت عراق و درخواست این دولت شورای امنیت در ۲۶ بهمن و ۳ اسفند ۱۳۵۲
تشکیل جلسه داد و پس از استماع نظرات طرفین و اعزام نماینده دبیرکل به
منطقه سرانجام شورای امنیت برای استماع نماینده دبیرکل تشکیل جلسه داد و پس
از بررسی و مطالعه گزارش وی به تنظیم قطعنامة شمارة ۳۴۸ مبادرت کرد.
در این قطعنامه گفته شده بود که طرفین در موارد زیر به توافق رسیده اند.
۱- رعایت اکید قرارداد آتش بس ۱۱ مارس ۱۹۷۴
۲- عقب نشینی سریع و همزمان نیروهای دو کشور از نواحی مرزی
۳- اجتناب از بکار بستن هر نوع اعمال خصمانه علیه یکدیگر
۴- از سرگیری مذاکرات دو کشور بدون هیچگونه قید و شرط به منظور حل همه مسائل دوجانبه
عهدنامه ۱۹۷۵
برای اجرای
قطعنامه ۳۴۸ نمایندگان دو طرف مدت ۱۷ روز (۲۱ مرداد تا ۶ شهریور) در
اسلامبول با یکدیگر مذاکره کردند در اسفند سال ۱۳۵۳ (مارس ۱۹۷۵) جلسه
سالانه سران اوپک در الجزیره تشکیل شد. در این جلسه در مورد اختلافات مرزی
ایران و عراق بین شاه و صدام حسین بحث شد (صدام آن موقع معاون رئیس جمهور
بود). در تمام جلسات هواری بومدین رئیس جمهور الجزیره حضور داشت در آخرین
جلسه اوپک بومدین در میان تعجب سران اوپک خطاب به سران گفت:
خوشوقتم به اطلاع
شما برسانم که روز گذشته یک توافق کلی بین دو کشور برادر ایران و عراق برای
پایان دادن به اختلافات آنها حاصل شد. (ریشههای تاریخی اختلاف ایران و
عراق) به این ترتیب قرارداد مرزی ۱۹۷۵ به امضاء رسید.
وقایع پس از انقلاب اسلامی
از سال ۱۳۵۳ تا
۱۳۵۷ در حالیکه دو طرف ایرانی و عراقی قرارداد را یکجانبه و به نفع دیگری
اعلام میکردند برخورد عمده ای بین طرفین صورت نگرفت. اما با اعلام پیروزی
انقلاب حوادثی در ایران اتفاق افتاد که ناگزیر به بعضی از آنها اشاره
میکنم.
- اعلام موجودیت حزب الله با شعار حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله چندی پیش از پیروزی انقلاب
- اعلام موجودیت حزب جمهوری اسلامی ۳۰ بهمن ۱۳۵۷ یک هفته پس از پیروزی
- اعلام موجودیت مجاهدین انقلاب اسلامی ۱۵ فروردین ۱۳۵۸
این گروههای دست
سازِ به قدرت رسیده بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب یک شعار عوام پسند را
مرتب فریاد میکردند و آن شعار «صدور انقلاب» بود. این شعار حاکمیتهای منطقه
بویژه همسایگان را به ترس و وحشت انداخت. عراق کشور همسایه که زیر
دیکتاتوری صدام حسین بود و شیعیان در آن کشور از وضع موجود ناراضی بودند
پیش از هر کشور دیگر نگران آینده گردید. مضافاً به اینکه بعضی از روحانیون
عراق که مدتها در حوزه با آقای خمینی محشور بودند از جمله سید محمدباقر صدر
تلاش میکردند در عراق هم یک جمهوری اسلامی مانند ایران برپا کنند. لازم
است بدانیم آن موقع در عراق چه میگذشت. بشنویم حرفهای آقای سید محمود دعایی
را که بعد از انقلاب سفیر ایران در عراق بود. او در مصاحبه ای که در کتاب
خاطراتش آمده میگوید:
س: شما مقارن جنگ تحمیلی سفر ایران در عراق بودید؟
ج: نه من مقارن
جنگ در عراق نبودم، قبل از سال ۵۹ برگشتم، اگر دقت کرده باشید من به دلیل
موضعی که وزارت امور خارجه ایران گرفت قبل از عید نوروز سال ۱۳۵۸ به ایران
فراخوانده شدم. سفیر عراق هم از ایران اخراج شد. جنگ در شهریور سال ۱۳۵۹
آغاز شد یعنی من ۶ ماه قبل از جنگ به ایران برگشته بودم و قبل از جنگ هم از
طرف حضرت امام مسؤول روزنامه اطلاعات شدم. من از اردیبهشت سال ۵۹ مسؤول
روزنامه اطلاعات شدم.
س: آیا شما در زمینة اختلاف ما با عراقیها اطلاعاتی داشتید و آن را در اختیار امام گذاشتید؟
ج: در رابطه با
پیش بینی جنگ و کُلاً در رابطه با عراق من چند ملاقات با حضرت امام داشتم و
به ایشان عرض کردم که عراقیها اهداف و برنامه هایی دارند و در شرایط کنونی
تاکتیک اصرار بر مذاکره و نشست را تعقیب میکنند. من در یک ملاقات دو ساعته
در قم به ایشان وضعیت مبارزین عراقی را گفتم و از اهمیت مبارزاتشان صحبت
کردم. همچنین درباره شیوه هایی که میتواند کاربرد بهتری داشته باشد سخن
گفتم و بیان کردم که عراقیها اصرار دارند یک شخصیت رسمی خارج از دولت موقت و
مرتبت با شخص حضرتعالی با آنها مذاکره کند. شخصی که قرار بود با ما
مستقیماً مذاکره کند خود صدام بود. امام فرمودند من باید فکر کنم و بعد
بگویم . روز بعد که به خدمت ایشان رسیدم امام فرمودند من تصور میکنم که عراقیها حُسن نیت ندارند و قصد فریب ما را دارند و من مصلحت نمیدانم در این شرایط شخصی را از طرف خودم بفرستم. در
مناسبتی که در یکی از جلسات شورای انقلاب شرکت کردم تأکید کردم که اگر
بنابر حفظ روابط در سطح عالی است در برخوردها و شیوه های ارتباطی تجدیدنظر
کنید . ش. ورای انقلاب هم نسبت به فرستادن فردی که به طور رسمی با عراق
مذاکره کند تردید داشت (۱
آقای دعایی در خاطرات خود میگوید: «من به دلیل موضعی که وزارت خارجه ایران گرفت قبل از عید نوروز در سال ۱۳۵۸به ایران فراخوانده شدم». ایشان
از کم و کیف موضع وزارت امور خارجه سخنی نمیگوید امّا من میخواهم گوشه ای
از این موضع گیریهای وزارت امور خارجه در آن زمان را بررسی کنم.
روزی یکی از
مقامات بالای وزارت امور خارجه قبل از حمله عراق به ایران میگفت: من در
وزارت امورخارجه اطلاع پیدا کردم به یکی از اطاقها کارتنهای بسته بندی
وارد و خارج میشود. تحقیق کردم معلوم شد این کارتنها به عنوان وسائل
دیپلماتیک به سفارت ایران در عراق فرستاده میشود. از سر کنجکاوی و با توجه
به مسؤولیتی که به عهده داشتم روزی به این اطاق رفتم و یکی از کارتنها را
باز کردم متوجه شدم پر از اسلحه و اسلحه خفه کن و فشنگ است. اینها را به
عراق میفرستادند تا در اختیار شیعیان و مخالفین صدام قرار گیرد. متأسفانه
بعد از پیروزی انقلاب عده ای بخصوص در مورد عراق دست به اعمالی میزدند که
تحریک کننده بود و همین اعمال بهانه شد به دست صدام تا به ایران حمله کند.
باز میخواهم یک نمونه دیگر را در اینجا یادآور کنم.
میدانیم بعد از
انقلاب ایران یکی از روحانیون سرشناس عراق که خود را آماده برپایی جمهوری
اسلامی به سبک ایران در عراق نموده بود، آیتالله سید محمدباقر صدر بود.
صدام حسین این فرد را دستگیر و همراه با خواهرش اعدام کرد. پس از اعدام
آنها در اولین نماز جمعه تهران آقای خامنه ای در خطبه های نماز (۵/۲/۱۳۵۹)
خطبه بسیار تندی علیه صدام و حکومت عراق ایراد کرد که من برای بهتر روشن
شدن بهانه های صدام در حمله به ایران در اینجا میآورم (نوار این سخنرانی
موجود است):
«سید محمدباقر
صدر، شهادت یادگار ارزنده شهیدان صدر اسلام است از جامعه اسلامی ایران و
جامعه اسلامی عراق و همه جهان. چه کم میشود که یک متفکر بزرگ پای حرفهای
خود را با خون امضاء کند. خون شهید امضای سخنان اوست، خون شهید نشاندهنده
درستی راه اوست. ما به شهادت افتخار میکنیم، تأسف ما از این نیست، ما بخاطر
شهادت آیت الله صدر به امام امت و به همة امت اسلامی و به آن کسانی که
زمینة همچون کسانی که نهال برومند را به بار آورده اند تبریک میگوئیم. امّا
تأسف ما از این است که ملّت اسلام نداند که دشمن چه میکند و چرا میکند و
تأسف ما از آن است که عالم اسلام در مقابله با حملات خصمانه دشمن برنیاید،
چرا سید محمدباقر صدر را کشته اند؟ سید محمدباقر صدر نمودار متفکر اسلامی
به معنای درست کلمه بود.آن کسی بود که اندیشة اسلامی را در مقابل ایدئولوژی
وارداتی غرب و شرق با سینه ای برافراشته برای جوانان جوینده و خواهنده
نگاه داشت.
سید محمدباقر صدر
کسی بود که به دنیا میگفت که اگر قرار است نظام اسلامی، جمهوری اسلامی در
عراق و در سایر نقاط عالم برقرار شود بر پایة فلسفه ما، اقتصاد ما برقرار
میشود.
کشتن
صدر اگرچه به دست پلیدترین و قسی القلب ترین و منفورترین نوکران و
جلادترین نوکران آمریکا، صدام حسین اتفاق افتاد ولی مسؤول فقط صدام حسین
نیست.
صدام
حسین یک آلت بی اراده بود، سگ درنده ای بود که او را به جان این انسان
شریف و سید شریف و ارزنده و شهید بزرگوار و خواهر فاضل و عزیز و شاعر و
مؤمن و مجاهدش انداختند.
تنها او مقصر
نیست. مقصر صهیونیسم بین الملل است، مقصر شبکه های جاسوسی آمریکاست، مقصر
آن قدرتی است که انقلاب اسلامی را در ایران دید و ضربتش را چشید برای اینکه
این ضربت در عراق تکرار نشود. باقر صدر آن کسی که میتوانست محور حرکات مردمی در عراق باشد او را به مقتلگاه کشانید.
آمریکا، شبکه های
جاسوسی سیا و موساد و اسرائیل، همه قدرتمندها در منطقه به جای اینکه با
اسرائیل بجنگند با جمهوری اسلامی جنگیدند، در این جریمه بزرگ شریکند.
دنیا بداند جامعه
اسلامی در عراق، در لبنان، در مصر و همه مناطق دنیا بداند ما خون صدر را
فقط از صدام نمیگیریم. آن کسانی که نشستند و دولتهایی که به جای جنگیدن با
اسرائیل با ایران آهنگ جنگ و منازعه کردند و آمریکای خیانتکار که تحریک
کننده همه این جنایتها و فجایع آفرینی هاست، اینها در چشم ملّت ایران در
چشم ملّت عراق مسئول خون متفکر بزرگ اسلامی هستند.
صدام
حسین باید این نکته را بداند و دستگاه حکومتی عراق بدانند که ملّت ایران
همچنانکه مبارزه اش با آمریکا یک مبارزة آشتی ناپذیر است مبارزه اش با
حکومتِ بعثی کافر عراق یک مبارزه آشتی ناپذیر است.
برای ماجرای
گروگانها از همه دنیا آمده اند برای وساطت، از سازمان ملل آمده، از جامعه
عربی آمده، از کشورهای اروپا آمده یا خواستند بیایند، امام این امّت که
تبلور خواسته های این امّت است به سینه همة اینها این میانجی ها دست رد زد.
ما با آمریکا صلح نداریم ما به متجاوز امان نمیدهیم، ما با آمریکا مادامی
که دست از تجاوز خود برندارد کنار نخواهیم آمد. با عراق که حرکتش جزیی از
حرکت آمریکاست، وضع ما همین است . سیاستمداران کشورهای اسلامی و غیراسلامی
بدانند که باید درصدد میانجیگری برنیایند ملّت
ایران و ارتش ایران باید بداند که مادامی که این جمعیت پلید و خائن و این
حکومت تحمیلی برنیفتد مبارزه تمام شدنی نیست. آنها بوده اند که حمله کرده
اند، امّا امروز ما هستیم که باید از ملّت مستضعفِ عراق دفاع کنیم.
امروز دولت عراق
با داعیه های دروغینش که دیگر بر هیچ کس، برای هیچ داننده و هوشمندی دروغ
بودن آنها جای تردید نیست میخواهد وانمود کند که ملّت ایران و انقلاب ایران
با عربیت میجنگد، نه خیر ما با عربیت نمیجنگیم، ما با حربه اسلام پیش
میرویم و با ضد اسلام میجنگیم. اگر ملّت ایران بخاطر اینکه عرب نیست با
حکومت تحمیلی میجنگد، ملّت عراق چرا میجنگد.
این گروههای
مبارز، این گروههای ناراضی چرا از حکومت بعثی صدام حسین ناراضی اند، آنها
که عربند، در مصر دانشجویان مسلمان و توده مصری با انورسادات مبارزه میکنند
آنها که عربند. این جا مسأله عرب و عجم نیست. جنگ اسلام و کفر است.
و این جنگ جز با
پیروزی اسلام به پایان نخواهد رسید. همچنانی که در ایران، این را امتحان
کردند و دانستند، ما برای این شهید عزیز عالیقدر و خواهر مجاهد شهیدش از
خدای بزرگ طلب رحمت و مغفرت میکنیم. برای ملّت برادر و عزیز عراق از خدای
متعال، طلب صبر و مقاومت میکنیم. ملّت عراق باید مبارزه کند، باید بجنگد تا نظر الهی و پیروزی و یاری الهی بر او نازل شود، وقتی خدا ببیند ملّتی صادق و مقاوم است او را پیروز خواهد کرد.» (۲)
از این قبیل سخنان
تحریک آمیز در مورد صدور انقلاب آن روزها بسیار زیاد بود، بویژه در مورد
کشور عراق. میخواهم در اینجا برای بهتر روشن شدن واقعیتها، جملاتی از کتاب
«آشنایی با دفاع مقدس» نوشتة دکتر اسمعیل منصوری لاریجانی – که امروز بصورت
یک کتاب درسی در دانشگاهها تدریس میگردد – را نقل نمایم تا حقایق بهتر
روشن گردد اگر چه در این کتاب سعی شده است تا سخنان و اقدامات تحریک آمیز
مقامات حکومت بر گردن دگراندیشان بیفتد:
«لیبرالها سرانجام
پس از اینکه با این فشارها نتوانستند نیروهای مکتبی را از صحنه های مختلف
انقلاب حذف و حاکمیت ولایت فقیه را تضعیف کنند براساس تحلیلهای محاسبه شده
ایجاد یک غائله مرزی و درگیر شدن با رژیم عراق را برای شکست نیروهای مکتبی
مؤثر دیدند. از این رو، ارائه تفسیری نادرست از مفهوم صدور انقلاب، که
تحریک دولتهای مرتجع منطقه خصوصاً رژیم عراق را علیه انقلاب اسلامی و شخص
حضرت امام (ره) به همراه داشت، میتوانست برای شروع مناسب باشد، زیرا
رژیم بعثی عراق با داشتن بیشترین شیعه و وجود عتبات مقدس امامان شیعه در
آن کشور، خود را اولین کانون سرایت صدور انقلاب اسلامی تلقی میکرد، لذا بیش
از سران دولتهای دیگر منطقه احساس خطر نمود و با شهید کردن آیت الله صدر و
خواهرش به قلع و قمع نیروهای جوان مذهبی پرداخت. آمریکا با مثبت
ارزیابی کردن این استراتژی، علاوه بر تبلیغات بین المللی و منطقه ای، سیاست
تبلیغاتی داخل ایران را نیز در جهت تحریک رژیم عراق هدایت مینمود و رژیم
عراق را وادار به ارسال گزارش تحریکات داخلی لیبرالها به مجامع بین المللی
میکرد تا حمله سراسری آنها را در آینده موجه جلوه دهد. برای نمونه وزارت
خارجة عراق در تاریخ ۱۶ مه ۱۹۸۰ به دبیرکل سازمان وحدت آفریقا نوشت: (به
نقل از روزنامة لوموند ۱۷ مه ۱۹۸۰):
”دولت ایران سه
جزیره عربی را که شاه با زور و با تخلف از قوانین و عرف بین المللی اشغال
کرده بود هنوز در تصرف خود دارد به علاوه دولت ایران در امور داخلی کشورهای
دیگر، با صدور باصطلاح انقلاب ایران دخالت میکند و آنها را تهدید به
اعمالِ زور مینماید به علاوه فرمانده نیروی زمینی ایران پس از ملاقات با امام خمینی و بنی صدر در تاریخ ۷آوریل ۱۹۸۰اعلام داشت که عدن و بغداد متعلق به ماست..”
متأسفانه
بعضی از شخصیتهای سیاسی و نظامی وقت هم در مورد مالکیت ارضی تیسفون و
مدائن و بصره و دیگر اراضی عراق سخن گفتند و یا مصاحبه کردند. اگرچه بعضاً
نیت سویی نداشتند و بیشتر برای بزرگ جلوه دادن توان نظامی ارتش ایران بود
ولی در مجموع اینگونه تبلیغات خوشایند لیبرالها در راستای سیاست تحریک عراق
بود. سعدون حمادی نماینده دولت بعثی عراق در سازمان ملل متحد هم
انگشت روی همین نقطه نظرات گذاشت و یا جمعبندی از صدور انقلاب، جمهوری
اسلامی را به تمایلات کشورگشایی متهم کرد. امام که در هر مقطعی متوجه نقشه
های شوم دشمنان بوده، بلافاصله راههای خنثی سازی آن را پیش بینی می
فرمودند، این بار نیز تلقی نادرست و تعرضانه دشمن در مورد صدور انقلاب را
به خوبی دریافتند و برای آگاه کردن اذهان آحاد ملّت فرمودند:
”این معنی غلط را
از صدور انقلاب برداشت نکنند که ما میخواهیم کشورگشایی کنیم ما همه
کشورهای مسلمین را از خودمان میدانیم، همة کشورها باید در محل خودشان
باشند. معنی صدور انقلاب ما این است که همة ملّتها بیدار شوند و خودشان
را از این گرفتاری که دارند و تحت سلطه ای که هستند و از اینکه همه مخازن
آنها دارد به باد میرود و خودشان به نحو فقر زندگی میکنند نجات دهند. ما
میخواهیم این چیزی که در ایران واقع شد این بیداری و اینکه خودشان را از
ابرقدرتها فاصله دادند و دست آنها را از مخازن خود کوتاه کردند، این در همة
ملّتها و در همه دولتها واقع بشود آرزوی ما این است.» (۳)
آنچه در این قسمت
آمد، همه مقدمه ای و بهانه ای شد برای دولت عراق تا بالاخره روز ۳۱ شهریور
سال ۱۳۵۹ به ایران حمله نظامی کند و قسمتهایی از سرزمین ما را به اشغال
خود درآورد.
بد نیست در پایان این قسمت نظرات آیت الله منتظری را هم بشنویم.
خاطراتی از آیت الله منتظری در مورد جنگ هشت ساله
«در ایران وقتی شاه فرار کرد و انقلاب پیروز شد و کشور در اختیار انقلابیون قرار گرفت، این حالت غرور را برای همه ایجاد کرد. لذا در بُعد سیاست خارجی شعارها همه براساس صدور انقلاب و اینکه انقلاب مرز نمیشناسد و این قبیل مسائل متمرکز بود، این شعارها کشورهای همجوار را به وحشت انداخت و این فکر برای آنها ایجاد شد که اینها به این شکل که پیش میروند فردا نوبت ماست. وقتی یاسر عرفات در آن زمان به ایران آمد و این حالت و روحیه مردم ایران را دید گفت: فلسطین فتح شد.
برای او این حالت و احساسات مردم ایران خیلی فوق العاده بود، کشورهای
همجوار واقعاً به وحشت افتادند و در برابر جمهوری اسلامی موضع گرفتند.» (۴)
«من یادم هست آن وقتها در رابطه با دولتها وقتی با امام صحبت میشد ایشان متغیّر میشدند، اصلاً به دولتها اعتنایی نداشتند،
و اشکال این بود که هم حساب همه دولتها را یکی کردند و هم مواضع اصولی
علیه دول ارتجاعی را بدون احتساب عوارض آن و آمادگی لازم برای آن عوارض به
صورت خیلی حادّی مطرح میکردند. جوی که در ایران بود این بود که عراق کی هست؟ عربستان کی هست؟ شیوخ کی هستند؟ قذافی کی هست؟
مجموعاً این جو ایران سایر کشورها را به وحشت انداخته بود. عراق هم به
دنبال بهانه میگشت که از این بهم ریختگی کشور پس از انقلاب استفاده کند،
لذا آن قرارداد مرزی الجزیره را که زمان شاه به امضاء رسیده بود (الجزیره
۱۳۵۳)، در تلویزیون عراق پاره کرد و شاخ و شانه ی جنگ کشید. به امام عرض
کردم «هر انقلابی که در دنیا به پیروزی میرسد معمولاً هیأتهای حُسن نیت را برای کشورهای مجاور میفرستد
و خط مشی خود را برای آنها توضیح میدهد و با آنها تفاهم میکند، و اینگونه
که امروز عراق و دیگران تحریک شده اند و دائماً علیه ما تبلیغات میکنند
خطرناک است. بجاست هیأتهای حُسن نیت به کشورهای مجاور فرستاده شود تا یک
مقدار این تشنجها کاهش پیدا کند. ایشان فرمودند: «ول کن ما کاری به دولتها نداریم» من عرض کردم، «ما که نمیتوانیم دور کشورمان دیوار بکشیم بالاخره اینها دولتهایی هستند در مجاورت ما و وحشت اینها را فراگرفته» ایشان فرمودند «نخیر ما میخواهیم دور کشورمان را دیوار بکشیم».
اصلاً ایشان هیچ
حاضر نبودند که اسم دولتها به میان بیاید. همان که در مغز ما بود که ملّتها
ملاک هستند در نظر امام همین مسأله بود و میفرمودند «ملّتها با ما هستند» به نظر من اگر ما یک مقدار تفاهم میکردیم شاید بهانه به دست آنها نمی افتاد.» (۵)
پایان بخش اول
پی نوشت:
۱- کتاب خاطرات سید محمود دعایی صفحات ۱۷۴-۱۷۵
۲- خطبه نماز جمعه آقای خامنه ای (۵/۲/۵۹) دانشگاه تهران
۳- کتاب آشنایی با دفاع مقدس ص ۵۸-۵۹
۴- کتاب بخشی از خاطرات آیت الله منتظری ص ۵۶۵
۵- بخشی از خاطرات آیت الله منتظری صفحات ۵۶۶-۵۶۷
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر