نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۱ مرداد ۳, سه‌شنبه

پیوند به بخشهای پیشین/نقد پرویز انصاری بر کتاب "در دامگه حادثه" پرویز ثابتی /click here روانشناختی مردی که یاردارابودولی دل باسکندرداشت(2)

پرویز انصاری، نویسنده این مقاله. متولد 1319 شمسی است. او علاوه بر تحصیلات نظامی، دارای لیسانس علوم سیاسی و فوق لیسانس حقوق جزا از دانشگاه تهران است و در دوران قبل از انقلاب ابتدا در مناصب مختلف قضائی ارتش، خدمت کرده است. وی در مهر ماه سال 1356 به عنوان وابسته ویژه نظامی مستقل (بدون وابستگی به سفارت ایران) به پاکستان اعزام می شود .او در آبان ماه 1357 به تهران احضار و به پیشنهاد ارتشبد ازهاری، ازارتش به نخست وزیری مامور و با موافقت پادشاه ،تحقیقات از دولتمردان رژیم گذشته راعهده داروماموریت اودردولت شاپوربختیار نیزادامه مبیابد.انتخاب او درآنروزهایِ آشفته ، به سابقه خدمتی وی درسالهای قبل از انقلاب ، پیوندداشت که مسئولیت رسیدگی به پرونده های فسادمالی واداری وتحقیق از فرماندهان کل ژاندارمری ، نیروی دریائی ، لجستیکی نیروی زمینی ، لشگرزرهی قزوین ، و...راعهده داربوده و . تکرار وتداوم واگذاری این نوع ماموریتها وارزیابی مثبتِ کاهش فساددرنیروهای مسلح ، وتجربه اندوزی او درشناخت تنوع حیله های مُفسدین، بود ه است.
ansari_parviz16@yahoo.com


پیوند به بخشهای پیشین/نقد پرویز انصاری بر کتاب "در دامگه حادثه" پرویز ثابتی /click here

روانشناختی مردی که یاردارابودولی دل باسکندرداشت(2)

برگی دیگر از نقد کتاب "دردامگه حادثه " پرویزثابتی
نمودها نشان میدهند که پرویزثابتی َسرَک درخانه خرس شمالی داشت.
واسیلی میتروخین یکی ازبرجسته ترین کارمندان KGB بود که مسئولیت آرشیو و نگهداری اسناد را در مرکز KGB در مسکو به عهده داشت ، او بین سالهای 1973 تا 1983 ، مسئول نظارت بر انتقال کل بایگانی اطلاعات خارجی KGB از ساختمان قدیم به ساختمان تازه تاسیس بود.در سال 1992 با شش جعبه اسناد محرمانه KGB به لندن پناهنده شد و در سال 1999 کتابی را هم تحت عنوان " اسناد میتروخین " به چاپ رساند.
میتروخین میگوید: " در دنیای پر رمز و راز جاسوسی منابع اطلاعاتی دارای ارزش ویژه میباشند بخصوص اگر این منابع مبتنی بر اسناد و مدارکی باشند که توسط سرویس جاسوسی کشور هدف تهیه و تنظیم می گردند".
درصفحه ( 293 )کتاب ، ویراستارجوان ،عرفان قانعی فرد، با اذعان بر اين واقعيت میپرسد:"آقای ثابتی ، بعضی ازتحلیلگران حکومت فعلی وشاید هم به اصطلاح منتقدان معتقدند که خالق مجاهدین خلق وچریکهای فدائی خلق وعامل رشد آنها خودپرویز ثابتی بوده " وثابتی پاسخ میدهد : "درمورد این ادعای تحلیلگران ومنتقدین که قطعاً اسنادومدارک لازم رادراختیاردارند ، انکار بیفایده است .چون آنها ممکنست این اسنادرا منتشر ومن را بی اعتبارکنند.
قطعاً پشتوانه سئوال خودِ قانعی فرد ، اسنادومدارکی است که دراختیلر تحلیگران "مسئولین امنیتی امروزی "قراردارد، وهرچند ثابتی درپاسخ، به آشفتگي روان مبتلا میشودو باتوسل به حیله گریهای سابق ، توجیه منطقی را بشوخی ومزاح میکشاند ، اما من که بعلت ضرورتهای قضائی وتحقیقاتی درگذران مسائل امنیتی واطلاعاتی ( بولتنهای اطلاعاتی واصله ازدفترفردوست ،گزارشات تحلیلی روزانه ضداطلاعات اداره دوم ، شرکت درکمیسیونهای قضائی مشورتی دادرسی ارتش، کمسیونهای ویژه بررسی امنیت درنیروهای مسلح ) مشارکت مستمرداشتم ، از زاويه ديگری به اين مسئله مینگرم ،ومعتقد هستم که آنها نه تنها "مقام امنیتی دیروز" را بی اعتبارنمیکنند ، بلکه ازاوسپاسگزارهم هستند .

ترورهای مقامات قضائی وامنیتی نظامی ومستشاران امریکائی، که عموماً نظامی بودند ، بطورجّدی موردبررسی ضداطلاعات ارتش قرارمیگرفت ، من شخصاً درهمه این نشستها حضورداشتم ،برخی براین عقیده بودند که این ترورها " کور" نیست وبا"بینائی "آگاهانه و با اِشراف و اطلاع وارزیابی كامل از پيامدِ آن انجام میگیرد.نتیجه گیری عمومی براین نظر تأکیدداشت که ثابتی با "تضمین آزادیِ " بقول خودش "خرابکاران مسلح دستگیرشده " ، آنهارا فریب ، وبه قتلگاه مزاحمین ورقبای احتمالی خودش ومستشاران امریکائی اعزام میداشت وسپس باسنگین ترکردن جرائم ارتکابی آنها ،ضاربین فریب داده رابه قتلگاههای ناکجا آباد میفرستاد.
اغلب اعضای بررسی کننده ،براین باوربودندکه کُشتنِ سرتیپ رضازندی پوررئیس کمیته مشترک وراننده بیگناهش در اسفند 1353 وسرتیپ طاهری رئیس کل زندانها ی شهربانی که هردو ازافسران ملایم وازمعترضین سرسخت عملکرد ثابتی بازندانیان بودند، همه مقامات انتظامی وامنیتی رامتحّیرساخته بود.حتی برخی ازافسران ارتش وشهربانی خودِکمیته مشترک ، مانند داستان درجه داری که درمقدمه قسمت اول به اواشاره داشتم ، حوادث گذران را "میفهمیدند" ولی امکان دسترسی به مرجعی مسئول ومطمئن راکه بتوانند "فهمیدنیهای " خودرابازگوکنند ،نداشتندویا "ترس جانی" خودوخانواده هایشان ،ترمزی برای گویشِ آنها بود زیرا معتقدبودند : " مار كه زهرش نبود مار نیست".
ایکاش همه همکاران بهمن نادری پور (یکی ازتسخیرشدگان ثابتی) ، بدون دادگاه و ترس ازاعدام درکشورهای خارج ،اما باالهام ازندای وجدان ، فهمیدنهای گذشته خدمتی بامرادشان رابگویند. تا دیگر ثابتی وارونه نگوید"نادری پور این حرفها را زد که زنده بماند و رژیم از بیم آنکه بعداً پشیمان شود و حرفهایش را پس بگیرد، اعدامش کرد" (257)
سرگذشت غم انگیز وحیدافراخته رئیس شاخه نظامی مجاهدین خلق که هم درکشتن عضوگروهیِ خودمجیدشریف واقفی و هم درقتل مستشاران امریکائی وهم درترورسرتیپ زندی پور دخالت مستقیم وهم معترف به "تحویل اسنادمربوط به افسران امریکائی ، درفرانسه به روسها وخیلی اعترافهای دیگر" بود (276) ، وحتی همکاران تسخیرشده خود ثابتی درساواک معتقدبودندکه" نبایدافراخته اعدام شود"(276) ، نمونه ای برای توجیه این برداشت است.
تحویل اسنادربوده شده امریکائیان به روسها درفرانسه هم ، نه باالزامات پنهان کاریهای سازمانهای چریکی سازگاری داشت ، ونه با امکانات وحضورگسترده شبکه های KGB درخودایران وکشورهای همسایه ایران.اعضای مجاهدین ویا فدائیان خلق که در مسافرتهای پنهانی به عراق وشیخ نشینها ،"ریسکِ" استفاده ازگذرنامه های جعلی واسامی مستعار را مسئله سازمیدانستند ، بیمارنبودندکه مرزهای بی دروپیکرافغانستان وپاکستان وعراق وحتی خودِشوروی سابق را، رها ، و اسنادارزشمند بکلی سری امریکائیان راباگُذرازدهها معبرعبور کنترل شده، به فرانسه حمل نمایند!. افسران کارکشته عملیاتی شوروی درتهران ، آنچنان وُدکا نخورده بودندکه تعجیل و سرعت دریافت اسنادگرانبهای آنچنانی را فراموش، ویااحتمال مفقودشدن اسنادرا تا رسیدن به مقصدفرانسه درنظرنگیرند؟ خیر! ، این اسناد بابرنامه ریزیهای دقیق درخودِتهران وبا سرعت هرچه تمامتر ، بوسیله "خودمقام امنیتی مشکوک " به روسها تحویل داده شد.
زیراثابتی درقتل مستشاران نظامی امریکائی ، 4 هدف راتعقیب میکرد :
1- ایجادفضای رعب ووحشت روانی درخانواده مستشاران امریکائی وترک داوطلبانه آنها ازایران ، وجلوگیری ازجایگزین کردن مستشاران بعدی(که مطلوب همیشگی روسهابود).
2-برجسته کردن ذهنیت پادشاه بقبول کاستیها ی ضداطلاعات ارتش وعدم توانائیهای مراقبتی این نهاد امنیتی بر مراقبت از مستشاران نظامی ( مراقبت مستشاران نظامی برعهده اداره دوم بود)
3-ارائه تابلوئی ازتسّلط دروغینی از ساواک به پادشاه و قبولاندن مغرورانه افسارگسیختگیِ سرکوب‌گرانه و غیر‌عقلانی امنیت داخلی ثابتی برجامعه سویل وایجادفضای مقایسه پادشاه بین دوسازمان ساواک وارتش.
4- جبران آرزوهای ناکامش برای سیدن به مسندهای سیاسی ، و اسباب چینی برای احراز مقام امنیتی ریاست کلی ساواک(شهوت قدرت)
شاهداین مدعا پیشنهاد "اقدام دراماتیکش " ، به هویدا ،در"قطع روابط ایران با دو کشور امریکا وانگلستان واخراج مستشاران نظامی امریکائی است" ، که درواقع "فتوکپی برابراصلِ " ، دکترین مطلوب اتحادجماهیرشوروی سابق را توجیه میکند(494و495) .
من ازپرویزثابتی نهایت سپاس رادارم که حدثیات وابهامات تمام کمیسیونهای بررسی قتلها دراداره دوم رابرایم به "یقین تبدیل کرد".

سرلشگر ضیاءفرسیو ، تنها رئیس دادرسی دادرسی ارتش مقتدری بود که تسلیم چرخ فساد نمیشد ومعتقد به "گِل گرفتنِ درب ساواک " بود. قتل او درفروردین سال 1350 ظاهراً توسط چريكهاي فدايي خلق اعلام شد و تعبیر ساواک درآنروزها ،انتقامجوئی از دستگاه قضايي ارتش درمحاکمه متهمان سياهكل توجیه میگردید. وساواکِ ثابتی باشعبده بازیهای معمول ،برای یافتن سر نخ و شناخت ضاربین جایزه نقدی تعیین کرده بود. اما همه اینها ، مفروضات و توهمات تزریقی خودثابتی بودکه حتی حقایق را ازمریدان وتسخیرشدگانش دراداره سوم امنیت داخلی کتمان میکرد.
انتخاب سرتیپ رضا زندی پور با سالها تجربیات خدمتی درسازمان اطلاعاتی ودفتر ویژه ، باهدف پاکسازی تدریجی کمیته مشترک ساواک صورت گرفته بود. وی دارای روحیه معتدل ، وانسانی آگاه ، وریشه سرکشیهای جوانان را، ناهنجاریهای اجتماعی خودایران میدانست تاجائیکه ، سعید شاهسوندی یکی ازسران قدیمی مجاهدینِ دشمن ساواک، درمصاحبه با رادیوصدای ایران میگوید :" تیمسار رضا زندی پور سرتیپی بود که در استاندارد آن موقع از افسرهای تحصیلکرده و باسواد ، و در زندان، برخوردهایی با بازجوها داشت ، وتا اندازه ای هم عنصر تعدیل کننده بود". http://irandidban.com/fa/print-6727
ثابتی که به خانمش میگوید: «هر جا می‌روید، تنها نباید بروید!» (632)، اما خودش هرروز، تنها ،برای خبرچینی به نزدهویدا وبرای خبرگیری نزداین وزیروآن مدیرکل میرفت ، قطعاً مطمئن بود "تیمهای مراقبتی سفارت شوروی !!" ازاو حفاظت ، وتعقیب خرابکاران رادرخیابان خردمند به اواطلاع میدهند(247) .اما رقیبان بالقوه اوسرتیپ زندی پوروسرتیپ طاهری "با داشتن محافظان غیرروسی" ،ترورمیشدند!

پانویسی ویراستار نویس که برای اقناع افراد کم‌دانشِ اطلاعاتی ، ترور زندی پور را "در اختیارگذاردن شماره تلفن منزلش به خانم سیمین حریری چریک"، وشرافت ورأفتِ سرتیپ زندی پور توجیه میکند (276) بهیچوجه نه بامنطق عملکردحرفه ای یک افسراطلاعاتی همخوانی دارد، نه امکان عقلی.زندی پور تمام روز رادرکمیته بود ، منعی برای واگذاری شماره تلفن دفتر کارش نداشت ، اما قرادادن شماره تلفن منزل ، با معناو محدودیتهای تعریف شده روشهای انضباطی وامنیتی مغایر وازهیچ گروهبان پاسگاه ژاندارمری هم ،چنین خطائی پذیرفتنی نیست.
من درتشخیص شناخت مقام امنیتی، ازارتشبد نصیری وسپهبد مقدم ، که اولی متفکر و روشن‌فکر نبود ودومی ریاکار بود ، کمترین تردیدی ندارم ، زیرا هردورامیشناختم ، اما آرزوداشتم ،شخصیت هردوآنها وارونه بود ، زیر اگراولی متفکر وروشنفکربود ، اجازه مشی سرکوب‌گرانه و غیر‌عقلانی وایجاد فضای وحشت ومرگ درسطح کشور وجاسوسی برای روسها را به ثابتی فاقدهویتِ مهارگسیخته ، فراهم نمیکرد .وچنانچه دومی ریاکارنبود ، باوجود اطلاع از صدورحکم بازداشت ثابتی ازجانبِ من ، تسهیلات " پاویون " دولت را برای خروج او باصدورگذرنامه جعلی بوجودنمیاود.
ثابتی فرومایه ای عقده ای بود: زیرا خودمیدانست موردتنفرمردم و "راه میانبرش " برای دبیرکلی حزب مردم مسدود است ،زیرا اوننگین ترین مُهر"ساواکی بودن " را برپیشانی داشت تاحدی که هویدا به اویادآورمیشود" اگرتو"ساواکی "دبیرکل حزب مردم شوی مردم چه خواهندگفت ؟"(223)
اوعقده داشت ، چون درشهر ساواک ، سلطانِ یک چشم بود ، و توانسته بود بقول هویدا "برای هرچیزی یک داستان بسازد" (198). اوتصورمیکرد زدودن ننگ ساواکی بودنش باحضوردرمناظره تلویزیونی وتحمیق مردم میّسراست (223و224) ولی خودمیدانست که رضاقطبی کاروانسرادار هم اورادرطویله خودش راه نمیدهد. (584)
او عقده ای وخبیث بود: چون وقتی دبیرکل نمیشود، ناصرعاملی ،دبیرکل منتخب را دردفترش معطل میکندکه نشان دهد ازاومُهمترست. (225)
اوعقده ای بود ، چون درملاقاتهایِ هیچگاه نکرده با پادشاه ، میدانست شاه اورا نمی پذیرد، حتی اگر ارباب مشترک او وهویدا هم بخواهند ، ولی ثابتی میگوید "چون شاه اززبان انتقادی من وحشت داشت (224) وپادشاه ازمن خجالت میکشید (472) ،اجازه حضوربه من نمیداد ،اما نمیگوید شاه به "مقام امنیتی اداره سوم " ،مشکوک بودکه مبادا درمحوطه کاخِ نیاوران ، یااگربتوانددردفترکاری او ، هدیه ای ازنوع " رادیویِ ظریف مارک سرلشگرمقربی" ، جابُگذارد.
ثابتی انباشتِ شک وتردید پادشاه رابیاد نمیاوردکه وقتی مقام امنیتیِ بیمار روانی "همه کنابهای دانشکده های دانشگاه را بعنوان کتب ضالّه جمع آوری میکند" و شاه میگوید :"دیگر از این غلطها نکنید بگذارید بچه ها همه چیز بخوانندو منطقاً جواب بشنوند" (18/1/53 خاطرات علم)"، ثابتی راشناخته بود که هدفش ازغارت کتابهای دانشگاهها ، دشمن تراشی عمدی برای شاه وایجادانفجارروحی، وبعد دستگیری، وسپس سربه نیست کردنِ دانشجویان است. وهمانطورکه دیدیم ،ثابتی میدانست که باید در زمستان 1357 ، کتابخانه دانشگاه رابرای محل تحصّن آخوندا ن رّمال آماده کند.
ثابتی میدانست دراعتراضات دانشجویان دانشگاه علم و صنعت درحالیکه رئیس دانشگاه ،بشاه میگوید : " شعاری درکار نبوده " واستاددرس هم گفته : " چند نفر وارد شده و کلاس را بهم ریخته اند، بعد هم فرار کرده اند" ، شاه ،به گزارشات مبالغه آمیزساواک که تظاهرات دانشجویان آن دانشگاه را هزار نفر ی وشعار آنها را:" به نفع تروریستها " ، عنوان میکند ، "بانگاه عاقل اندرسفیه" ، مینگرد ، زیرا درجریان این حادثه ، اغراض ساواک برملا وشاه گفته بود: " اگر گزارش غلط بدهند پدرشان را در می آورم؟"(9/3/55خاطرات علم). اما اوهدفی رادنبال میکردکه روزی "محموداحمدی نژاد" ازهمان دانشگاه علم و صنعت برکرسی ریاست جمهوری بنشیند و در دیدار با ولادیمیر پوتین بگوید: " تهران و مسکو در یک جبهه قرار دارند" http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/06/120607
ثابتی فسادپیدای اسدالله علم را پیگیری میکرد ، اما علم بدنبال بالین ناپیدای خوداومیگشت وبه شاه میگوید : "نمی دانم سرِ ثابتی بر چه بالینی است! "(9/3/55خاطرات علم)"

بیجهت نیست که"مقام ناامنی سابق "هنوزهم بعداز32سال که ازدرگذشت پادشاه میگذرد ، کینه اورا دردل دارد وبرای تصویر قساوت وسنگدلی شاه ، با کپی کردن ودزدی اظهاراتِ دكتر ضياء الدين صفي نيا ـ رئيس شعبه چهارم دادگاه عالي جنايي آنزمان تهران ،که درمورد اعدام ايران شريفي زن قاتلِ دو كودك 2و5 ساله هووي خود ، از سوي پنج قاضي دادگاه عالي جنايي محکوم شده بود گفته بود: "در حالي كه زن و مرد هر دو در همه شؤون اجتماعي از حقوق مساوي برخوردار هستند پس در اجراي حكم اعدام نيز نبايد ميان آنان تفاوتي باشد" http://www.gtalk.ir/thread26038.html ، درصفحه 297 کتابش دربحث "کمیسیون مرگ "که او بطوروارونه نامش را"کمیسیون عفو "گذارده ، میگوید)، ازشاه تقاضای یکدرجه عفو دختری محکوم به اعدام ازاعضای مجاهدین خلق شده بود ،وشاه ضمن ردتقاضاگفته بود:" ماگفته ایم زنها ومردها درجامعه مساوی هستند تبعیض چه معنائی دارد ، اگر جرم این زن مشابه جرم مردانی است که اعدام میشوند ،چرازن بودن اوباید کیفیت مخفف درنظرگرفته شود ونتیجتا این دختراعدام شد" . آیا همین یک نمونه جعل نمیتواند الگوی گزارشات بی شرفانه ، شرفعرضیهای 20ساله مقام امنیتی راتوجیه کند؟
( در بسياري موارد، متهمين، دادگاهها ی نظامی را صالح نميدانستند و بدون این که وارد دفاع ماهوي بشوند از محكوميت استقبال ميكردند. آزادي محكوم در پايان مدت محكوميت مسّلم نبود، بسياري از محكومين پس از مجازات بدلايل واهي آزاد نميشدند ،و حتي در زندان قصر يك قسمت به اين نوع زندانيان اختصاص داشت. مخالفان سياسي حكومت هيچگاه‌ از دست ساواك رهايي نمي‌يافتند. حتي پس از محاكمه و زندان بازهم آزارها پايان نداشت. بنا براظهارات صریح خودثابتی ،تشکیل "کمیسیون عفو" که من نامش رابحق "کمیسون مرگ "نهاده ام، برمبنای پیشنهاد خوداوبوده وچون حتی ارتشبدنصیری باایجادچنین کمیسیونی مخالف بوده ، ثابتی ازطریق "غیرسلسله مراتب هویدا" ، وبدون توجیه پادشاه ازهدفهای پنهان عملکردآن ،بررسی تشکیل آنرا به وزارت جنگ محول وثابتی خوداذعان دارد که ، تمامی اعضای بررسی کننده رافریب داده است.پیامد تصمیمات این کمیسیون حوادث اعدام 9نفرزندانی درتپه های اوین وسروان ارتش فرودنیا را وبسیاری زندانیان محکومیت قطعی شده را ببارآور . صفحات295و296و297 )کتاب دردامگه حادثه راحتماًبخوانید)

درمقدمه این نوشتاربه کتاب " اسناد میتروخین " وگفته او درمورد ارزشمندی اسناد و مدارکی تنظیمی "سرویس جاسوسی کشور هدف" ، اشاره کردم .میتروخین تاکیدداردکه:" پس از فرو پاشی اتحاد شوروی، سازمان اطلاعات مخوف این کشور موسوم به KGB از بین نرفته وفقط تغییر ماهیت داده است". KGB ، همانند همه سازمانهای اطلاعاتی ، ازنشان کردن اشخاص شروع میکند.
"نشان کردن اشخاص "، روش جاری همه دستگاههای اطلاعاتی وجاسوسی است. پایه واساس نشان کردن ، وحی وخواب نماشدن واحضارارواح نیست ، " اطلاعات" است.
اطلاعات آگاهی داشتن ازحالات شخصی ، خانوادگی واجتماعی یک شخص است .وهرچه اطلاعات " مینیاتوری" ، باشد،برای دستگاههای اطلاعاتی ،گران بهاتراست.به هزاران مثال برای هریک ازحالات مذکورمیتوان اشاره کرد.
جنسیت ،سن ،سواد،ثروت ، هوش وزیرکی،انواع هنر،مهارتهاوتخصصها، ورزشکاری ،سخنوری،گستاخی،زیبائی ،خمودگی وگوشه گیری ،شوخ مسلکی،قماربازی،زنباره گی اعتیادبه موادمخدر،همجنس بازی ، مسلک ومذهب دینی وسیاسی ، اندازه قد،کچلی،طاسی ،کوری ، کم شنوائی ، رنگ مو ، سالک یا خالِ صورت وهرگونه نقاط ضعف وقوت روحی وجسمیِ فردیِ اشخاص ، همه درغالب اطلاعات شخصی قرارمیگیرد.
تأهل ،تعداد اولاد،موقعیت همسرواولادها ،تعلقات واختلافات خانوادگی ، ارتباطات ووابستگی های فامیلی نسبی وسببی (باذکراطلاعات شخصی هرفردخانواده وبستگان) ، درزمره اطلاعات خانوادگی است.
مرتبت علمی، سیاسی ،نظامی ،جایگاه مقامی، مردمُداری ،مدیریت ،تجربیات حرفه ای ،قدمت اداری ، محبوبیت درمیان همکاران،خوشنامی وبدنامی عمومی،دوستیهاوروابط اجتماعی ، دشمنیها ،رقابتها وحسادتهای شغلی ،اشتهار به مقام یا پول پرستی ، حیله گری وتوطئه چینی،متانت وهوچیگری،درغگوئی وبلوف زنی وپاپوش سازی و...همه در ستون اطلاعات اجتماعی قراردارند.
تمام سازمانهای جاسوسی برای انتخاب عوامل "مناسبِ "جاسوسی وارجاع مأموریتهای ظریف وپیچیدهِ جمع آوری اطلاعات موردنیازخوددرکشورهای "هدف" ،به آگاهی مینیاتوری ازخصوصیات برشمرده بالادارند.اما " درداخلِ یک کشور" ، برای استخدام ویاواگذاری شغل ویامرتبت اداری ، نیاز به وروددرحیات خلوت اشخاص نیست.البته بدیهی است درچهارچوب روشهای تعیین شده هرسازمانی، برخی ازفاکتورهای مربوط به خصوصیات فردی واجتماعی داوطلبان استخدامی ویا منتخبین مسئولیتهای مدیریتی وتخصصی مّد نظرقرارمیگیرد ، ولی آن سازمان به نوه دختری پسرعمه اشخاص کاری ندارد.درایران هم تا قبل از تأسیس ساواک ، لازمه استخدام وپذیرش اشخاص، ارائه مدارک تحصیلی وتخصص حرفه ای و تأئیدیه "عدم سوء سابقه کیفری "بسنده بود .درسالهای اولیه پیدایش "سازمان اطلاعات و امنیت کشور" هم ، برای برخی از جایگاههای مدیریتی حساس ، استعلام صلاحیت شخص موردنظر،تنها ازجهاتِ عضویت رسمی خوداو درحزب توده ،ویا وابستگی رسمی وی به احزاب کمونیستی ، صورت میگرفت، آنهم بصورت درخواست کتبی ورسمی ، وپاسخ کتبی ورسمی. اما باظهور اداره "ناامنیت داخلی ثابتی" ، معلوم نیست چرا او:"ازبسیاری ازانتصابات هویدا نزدخوداوانتقاد،وبرای برکناری آنها ازمجاری مختلف اقدام میکرد". (215) ،او بدیگرانی که ازاوبهترمیبینندوبهترمیخوانندوبهتر تحلیل وتفسیر میکنند ،حق نمیدهدکه :به پرسند : فراهم آورنده "فرصت استخدامی " مجهول خود تو درساواک (65) و "مجاری تصمیم گیرنده " نامعلوم برترِتو ،ازهویدا وشاه ووزیردربار ، چه کسانی بودند؟؟؟؟
قطعاً ،هویدائی که خوددوتا قرص سیانوربرای قورت دادن لازم داشت(220) ، شاهی که اورا نمی پذیرفت ، وگفتار ونوشتارش راتراوشات "مغزعلیل "میدانست (495) وزیردرباری که دودوزه باز ونادرست وفاسد بود(221) ، امریکا وانگلیس ومستشارانی که بایدگورشان راگم میکردند (494 ) هوشنگ انصاری که نام نیک هویدارانداشت ،آموزگاری که تدبیرومردمداری هویدارافاقدبود (215)،اردشیرزاهدی که درنامه نگاری فحش چاله میدانی میداد(217)، دکترعلینقی کنی دبیرکل حزب مردمی که همیشه باهویدابد و درعین درستکاربودن ، باآدم نادرست وفاسدی مثل علم محرمیت داشت(221)،ناصرعاملی دبیرکل بعدی حزب مردمی که باهویدا خوب وباعلم بدبود(221)، رئیس ستاد ارتشی چون ارتشبد آریا نا که بکلیOUT بود (226) ، وآنقدر OUT بودکه سرهنگ همراهش درسفر به شوروی دوروزه جاسوس میشد ، و فقط "نابغه امنیتی سابق " ازآن اطلاع دارد که هنوزهم درانگلستان جاسوسی ،ومهارتش هم آنچنانست که افسر سابق سرويس هاي جاسوسي روسيه، را درلندن با پولونيوم 210 مسموم میکند. (228) ،سپهبدمحسن مبصر رئیس شهربانی که با سرتیپ باباامجدی مدیرکل اداره سوم زمان بختیار و برادرش سپهبد مصطفی امجدی معاون نخست وزیروسرپرست تربیت بدنی دشمن بود(231)،سپهبد ناصرمقدمی که مقام مدیریت اداره سوم خودرا بخوداوسپرد ریاکار وتعزیه خوان بودونقش امام حسین رابازی میکرد ودروقایع 28مرداد درب کاخهای سلطنتی رالاک ومهروموم کرده بود وبعلت ریاکاری، راه خروج اوراهموارکرد ،و با سپهبدپرویزخسروانی روابط سگ وگربه ای داشت (232)،سپهبدخسروانی هم که میخواسته ابتدا نام تاج وبعداً خودتاج رابه سرمصدق بگذارد(232).دکترنورالدین الموتی وزیردادگستری دولت امینی هم که ازکمونیستهای معروف بودو باوجودداشتن مشاغل حساس قضائی باطناً تمایلات کمونیستی داشت (95)، رضاقطبی کاروانسرادار خارج ازگودو شعورسیاسی ( 583) ، ، فریدون مکانیکی که درکاروانسرای قطبی بازداشتش کرده بود (564) ، کیوان خسروی برنامه ساز واریته موسیقی وکارهای هنری ، همجنس بازمشهورکه بعلت تعامل وتساهل رئیسش ، مجبوربودی برای قطع برنامه تلویزیونی اش"دست بکار دیگری بزنی" ( 586) ، پدرپرویزراجی که پدر خودش گواهی داده بود : ".... شده " (198 )، نمیتوانستند در محدوده"گربه ایران" ، مجرای بالاتری برای او باشند!!.
بنابراین " مقام امنیتی " بیادمیاورد که به هویدا گفته بود :" دراین مملکت دستهائی هستند که میتوانند بالاترازدست اعلیحضرت اقدام کنند. ، وبخاطرمیاورد که دربحث ساختمان بُرج دوم هتل شرایتون که پادشاه برای پیشرفت صنعت توریسم آنراضروری میدانسته ،دستهائی بالاترازپادشاه اقدام کردند وتوانسته بودند تصمیم اورا بهم بزنندوساختن هتل رامنتفی کنند!!" ( 595)
وبازبرایش تداعی میشودکه وقتی هویدا گفته بود : "یعنی چه ؟ ، مگربالاترازقدرت اعلیحضرت دراین مملکت ، قدرتهائی هست؟ ، او" گاف " بزرگی کرده وفوراًدلیل میاورد که : " چون ازهمه راهها برای جلوگیری ازاین کارمأیوس شده ، دست به " نوشتن شبنامه برده "( 595) .ازطرف دیگر بیادمیاورد ، وقتی به هویدای باشرف(219) گفته : "نصیری ازاین جریان خبرندارد؟ " ، هویدا نفس راحتی کشیده ، ولی اوبرای جلوگیری ازسکته مغزی هویدا گفته : "من بعلت احساس نزدیکی بشما ، واقعیت را گفتم "( 595).
و خوب خاطرش هست که برای اطمینان بیشتر هویدا ی سالخورده واینکه ، بعداز خروج "مقام امنیتی " ازدفترنخست وزیر ،مردِاُرکیده ای دچارسکته قلبی نشود ، به اوامیدواری داده که توازخودِ ماهستی ، من مُشتم را برای هرکسی که احساس نزدیکی بااوندارم بازنمیکنم ،زیرا دراینصورت همه میفهمند " شبنامه نویسی عادت همیشگی من بوده " ( 595).
وبالاخره بیادمیاورد هرچنداودرمحاوره با هویدا ، " گاف " دیگری کرده وبه شبنامه نویسی کسانی معلوم علیه دیگرانی مجهول اشاره کرده ، ولی هویدا سلب مسئولیت اوراپذیرفته و قول "شرف " داده که " هرشبنامه ای علیه کسی منتشر شود آنرا به ثابتی نسبت ندهد!" ( 595).
آیا این اعترافات صریح ثابتی گویای درخشنده ای ازآنچه من درمورد "جانی بودن" و "جاسوس بودن " و "دزدبودن " اوگفتم ومیگویم وخواهم گفت نیست. آیا گفتن "دستهائی هستند " ، "اقدام کنند "،"توانسته اند "، "بهم بزنند " ، "منتفی کنند"،





بنابراین " مقام امنیتی " بیادمیاورد که به هویدا گفته بود :" دراین مملکت دستهائی هستند که میتوانند بالاترازدست اعلیحضرت اقدام کنند. ، وبخاطرمیاورد که دربحث ساختمان بُرج دوم هتل شرایتون که پادشاه برای پیشرفت صنعت توریسم آنراضروری میدانسته ،دستهائی بالاترازپادشاه اقدام کردند وتوانسته بودند تصمیم اورا بهم بزنندوساختن هتل رامنتفی کنند!!" ( 595)



وبازبرایش تداعی میشودکه وقتی هویدا گفته بود : "یعنی چه ؟ ، مگربالاترازقدرت اعلیحضرت دراین مملکت ، قدرتهائی هست؟ ، او" گاف " بزرگی کرده وفوراًدلیل میاورد که : " چون ازهمه راهها برای جلوگیری ازاین کارمأیوس شده ، دست به " نوشتن شبنامه برده "( 595) .ازطرف دیگر بیادمیاورد ، وقتی به هویدای باشرف(219) گفته : "نصیری ازاین جریان خبرندارد؟ " ، هویدا نفس راحتی کشیده ، ولی اوبرای جلوگیری ازسکته مغزی هویدا گفته : "من بعلت احساس نزدیکی بشما ، واقعیت را گفتم "( 595).



و خوب خاطرش هست که برای اطمینان بیشتر هویدا ی سالخورده واینکه ، بعداز خروج "مقام امنیتی " ازدفترنخست وزیر ،مردِاُرکیده ای دچارسکته قلبی نشود ، به اوامیدواری داده که توازخودِ ماهستی ، من مُشتم را برای هرکسی که احساس نزدیکی بااوندارم بازنمیکنم ،زیرا دراینصورت همه میفهمند " شبنامه نویسی عادت همیشگی من بوده " ( 595).



وبالاخره بیادمیاورد هرچنداودرمحاوره با هویدا ، " گاف " دیگری کرده وبه شبنامه نویسی کسانی معلوم علیه دیگرانی مجهول اشاره کرده ، ولی هویدا سلب مسئولیت اوراپذیرفته و قول "شرف " داده که " هرشبنامه ای علیه کسی منتشر شود آنرا به ثابتی نسبت ندهد!" ( 595).



آیا این اعترافات صریح ثابتی گویای درخشنده ای ازآنچه من درمورد "جانی بودن" و "جاسوس بودن " و "دزدبودن " اوگفتم ومیگویم وخواهم گفت نیست. آیا گفتن "دستهائی هستند " ، "اقدام کنند "،"توانسته اند "، "بهم بزنند " ، "منتفی کنند"، که همه باردستوری "جمع" رادارند ، حکایت ازوجود چندين شبكه جاسوسي مرتبط با هم نیست که پرویزثابتی سرشبكه آنهاست؟



آیا"آرزوی چاکر " گفتنهای هویدا وتعّمددرعدم انعکاس گفته های ثابتی به پادشاه و" اارتباط دوستانه خودنخست وزیر باسفیرکشورخرسها" (495) که دردوستی " طمع خرسی مخصوص بخودشان " رادارند، حضورخودهویدارادراین شبکه ها، معنی نمیدهد؟



آیا هزاران گزارشِ باداوریهای ناصواب ثابتی از خلوت ها ی "این آن " ، سالها درقالب هزاران گزارش" مینیاتوری " ، بخلوتهای دیگری درخانه خرس شمالی که او به "مجاری دیگر" تعبیرش میکند ، سپرده نشده است؟



ایران روزهایی را سپری می کرد که درخت دموکراسی در حال غرس شدن در آن بود. شاه به بازشدن فضای سیاسی معتقدو شرایط اجتماعی ایران سخت. اما متاسفانه ، شاه برای خروج کشورش از بحرانهای مستمر سیاسی واقصادی واجتماعی ، درائتلاف 13ساله مثلث نخست وزیری چاکرونوکرصفت ، و رئیس ومرئوسی نفهم و حیله گر ساواکی بدنام، محبوس بود.



آیا اظهارات ارتشبدفردوست که درباره هویدا میگوید :"در دوران مسؤولیتم در بازرسی متوجه شدم که اصولا موارد سوء استفاده و حیف و میل نهایت ندارد در دوران 13 ساله نخست وزیری هویدا همه می چاپیدند و هویدا کاملا نسبت به این وضع بی تفاوت بود و همه پرونده ها طبق دستور شفاهی نخست وزیر به وزیر دادگستری، بایگانی می شد"(جلداول خاطرات فردوست) ، نمیتواند مصداق : "چه کندحرف دگریادنداداستادش " را به تصویردرآورد؟



آیا تبدیل ساواک به یک سرویس اامنیتی خشن وتاسیس کمیته مشترک ضدخرابکاری ، برنامه حساب شده روسهابود؟



آیا پدیده ثابتی اعجوبه ای ازمکروخدعه ودسیسه که ازبدواستخدام درساواک تاسال 1345 ریاست بخشی ازاداره سوم بااختیارات محدود ، وترقی ناگهانی او به مرتبت مدیرکلی اداره سوم بااختیارات وبودجه نامحدود ، نمیتواندهمانندی پروژه " ثابتی – مقربی " رابه تصویردرآورد؟



پرویزثابتی ، عنوان دوم کتابش را "بررسی علل وعوامل فروپاشی حکومت شاهنشاهی " انتخاب کرده ، وهمانند گفته استواردردادگاه ، فقط به " مؤخّره " تکیه و به "مقدمه ومتنی " که اووهویدا ونصیری برای نابودی چندنسل رقم زدند ،اعتنائی ندارد. زیرا دردنیای جاسوسان وجدان معنائی ندارد.



من به ثابتی فرومایه نگاه کینه توزانه شخصی ندارم ، نه من اوردیده ام ونه اومن را ، اما اورامیشناسم و بااو دشمنی ملی دارم ، چراکه اوموجب شد هویت ملی من ومیلیونها ایرانی دیگر مصادره شود اوفردی بود که (یاردارابودودل باسکندرداشت).



پرویزانصاری-افسرسابق ارتش شاهنشاهی


هیچ نظری موجود نیست: