نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۱ آذر ۲۴, جمعه

» نسرین ستوده: جایزه ام را به تمام زندانیان سیاسی ایران تقدیم می‌نمایم جعفر پناهى: جایزه ام تقدیم به مبارزان بى نامِ صلح و آزادى که نامشان هیچ جا ثبت نمى شود


» نسرین ستوده: جایزه ام را به تمام زندانیان سیاسی ایران تقدیم می‌نمایم جعفر پناهى: جایزه ام تقدیم به مبارزان بى نامِ صلح و آزادى که نامشان هیچ جا ثبت نمى شود


» نسرین ستوده: جایزه ام را به تمام زندانیان سیاسی ایران تقدیم می‌نمایم جعفر پناهى: جایزه ام تقدیم به مبارزان بى نامِ صلح و آزادى که نامشان هیچ جا ثبت نمى شود
جعفر پناهی: متاسفانه توان تحملِ صاحبان قدرت در کشور من به پایین‌ترین حد خود رسیده است. تا جایى که تحمل ِیک فیلم یا یک روزنامه مستقل را ندارند. حتى به تازگى وبلاگ نویس گمنامى همچون «ستار بهشتى» را که وبلاگ‌اش روزانه حداکثر هشت نفر بازدیدکننده داشت، بازداشت و بعد از چند روز جسدش را به خانواده‌اش پس داده‌اند.‌‌ همان کارى که در تظاهرات سکوت سه سال پیش با «امیرجوادى فر» دانشجوى سینما و چندین تن دیگر کردند. بسیارى از وکلاى دستگیر شدگان را به زندان انداختند که «نسرین ستوده» نمونه ى بارز آن است….
جعفر پناهی، کارگردان ایرانی که به همراه نسرین ستوده جایزه ساخاروف به وی اعطا شده در پیامی به مراسم اهدای این جایزه تصریح کرد: متاسفانه توان تحملِ صاحبان قدرت در کشور من به پایین‌ترین حد خود رسیده است. تا جایى که تحمل ِیک فیلم یا یک روزنامه مستقل را ندارند. حتى به تازگى وبلاگ نویس گمنامى همچون «ستار بهشتى» را که وبلاگ‌اش روزانه حداکثر هشت نفر بازدیدکننده داشت، بازداشت و بعد از چند روز جسدش را به خانواده‌اش پس داده‌اند.‌‌ همان کارى که در تظاهرات سکوت سه سال پیش با «امیرجوادى فر» دانشجوى سینما و چندین تن دیگر کردند. بسیارى از وکلاى دستگیر شدگان را به زندان انداختند که «نسرین ستوده» نمونه ى بارز آن است.
به گزارش ندای سبز آزادی، مراسم اهدای جایزه ساخاروف ۲۰۱۲ یا جایزه حقوق بشر اروپا، روز چهارشنبه بدون حضور نسرین ستوده و جعفر پناهی، برندگان ایرانی این جایزه برگزار شد.
در این مراسم که روز چهارشنبه در پارلمان اتحادیه اروپا در استراسبورگ فرانسه برپا شد، شیرین عبادی، فعال حقوق بشر و برنده ایرانی جایزه صلح نوبل، از طرف نسرین ستوده، وکیل مدافع زندانی در ایران، جایزه او را دریافت و پیام خانم ستوده را نیز قرائت کرد. همچنین نامه جعفر پناهی توسط «کوستا گاوراس» کارگردان شهیر فرانسوی خوانده شد.
متن کامل نامه «جعفر پناهی» در پی می‌آید:
خانم‌ها و آقایان؛ سلام و پوزش از اینکه برخلاف می‌لم نتوانستم، در این جمع حضور پیدا کنم. نمی‌دانم من باید پوزش بخواهم یا دیگران!…
به هر حال، به رسم معمول وظیفه خود مى دانم که از بانیان و برگزارکنندگان اینجایزه تشکر کنم. همچنین درودِ من به «آندره ساخاروف» که با مبارزات آزادى طلبانه‌اش، خود دلیلى شد براى دوباره گفتن از انسان و حقوق اولیه ى آن…
دو سال پیش، پس از دریافت حکم محکومیتم، دوستى به من گفت: «مى دانى معنى این حکم چیست؟! این پیغامى است به تو، باید از کشورت بگریزى و هرگز باز نگردى.» نمی‌دانم واقعا پیام ِ این حکم همین بود یا نه؟ اما اگر چنین بود، چرا باید از کشورم که عاشقانه دوستش دارم مى گریختم. این عشق فرا‌تر از مرزهاى جغرافیایى است. مگر نه اینکه من، فیلمساز اجتماعى‌ام؟ فیلمسازِ اجتماعى از جامعه اى که در آن زندگى مى کند الهام مى گیرد تا اثر خود را بیافریند. این آفرینش محصول تجربه ى سال‌ها زندگى و درک و لمس، با گوشت و پوست و احساسِ هنرمند از آنجامعه است. یا باید مى گریختم یا منتظر مى ماندم تا حکم به اجرا درآید. اما آنچه مسلم بود، این بود که دیگر نمى توانستم همانند تمامی فیلم هایِ قبلیم، دوربینم رابه درون اجتماع ببرم. مگر مى شود فیلمساز فیلم نسازد؟
مى دانستم فیلم نساختن براى فیلمساز یعنى مرگ تدریجى. حتى اگر جسارت مى کردم، مخفیانه و مضطرب در جاى محدود وبسته فیلم مى ساختم، باید منتظر عواقب‌اش مى بودم. چرا که این حکم، همچون شمشیر «داموکلس» همواره بالاى سرم خواهد بود. حال پرسش این است، چرا توان تحملِ حکومت‌ها و صاحبان قدرت روز به روز کم و کمتر مى شود؟ در طول تاریخ،‌نژاد، رنگ، جنسیت، زبان، مذهب، عقاید سیاسی و یا هر دست آویز دیگر بهانه اى بوده تا گروهی از انسان‌ها، عرصه را به جمع کثیر انسانهاى دیگر تنگ کرده و تحمل حضور آن‌ها را در کنار خود نداشته باشند.
متاسفانه توان تحملِ صاحبان قدرت در کشور من به پایین‌ترین حد خود رسیده است. تا جایى که تحمل ِیک فیلم یا یک روزنامه مستقل را ندارند. حتى به تازگى وبلاگ نویس گمنامى همچون «ستار بهشتى» را که وبلاگ‌اش روزانه حداکثر هشت نفر بازدیدکننده داشت، بازداشت و بعد از چند روز جسدش را به خانواده‌اش پس داده‌اند.‌‌ همان کارى که در تظاهرات سکوت سه سال پیش با «امیرجوادى فر» دانشجوى سینما و چندین تن دیگر کردند. بسیارى از وکلاى دستگیر شدگان را به زندان انداختند که «نسرین ستوده» نمونه ى بارز آن است.
نمونه هاى گسترده اى از این بى عدالتى‌ها را مى شود در ایران و یا برخى کشورهاى جهان برشمرد که اکنون چنین قصدى ندارم. چرا که معتقدم هنرمند بعد از دغدغه هنرى، آدم‌ها را در هر شرایطى چه صاحب قدرت و جه فاقد قدرت، به عنوان «انسان» مى نگرد. از این رو بیشتر به بیانِ زیبایى متمایل است تا زشتى. اما اگر به خود مى قبولاند تا تصویگر زشتى باشد از آن بابت است که با بیانِ زشتى‌ها تلنگرى بر وجدان خفتگان بزند تا به خود آیند و جهت زدودن زشتى‌ها تلاش کنند. هنرمند سلاح برنداشته تا بر علیه کسى بجنگد، تنها سلاح هنرمند، هنرش است.
اکنون ترسم فرا‌تر از حقوق اولیه بشر است. ترسم از جنگ است و قصدم، بیان یک تصویر. تصور کنید روزى برسد که حتى در موزه‌ها هم اثرى از آثار هنرى دیده نشود و کلکسیون سلاح هاى کشنده جاى آن‌ها را در مقابل دیدگان انسان هاى مسخ شده، بگیرد. شاید این تصویر به گمان برخى غیر وافعى به نظر آید، اما به راحتى مى تواند به واقعیتی انکار ناپذیر تبدیل شود و همه ى ما آن را بپذیریم. چرا که اکنون بیش از هر زمانى توان تحمل قدرت هاى جهانى کم شده و هر لحظه بیشتر بر طبل ِشومِ جنگ مى کوبند. گویى اراده ى این قدرت‌ها به گسترش زشتى هاست. عدم تحمل و بعد از آن جنگ، چنین راهى را هموار خواهد کرد. شاید تصوّرى نظیرِ همین تصویر غیر واقعى بود که «آندره ساخاروف» را واداشت تا پس از اختراعِ اولین بمب هیدروژنى و امکان کاربرد و قدرت تخریب آن، خود به مخالفت با جنگ برخیزد. فراموش نکنیم هر جنگِ کوچکى مى تواند در آینده زاینده ى جنگ هاى بسیارى گردد. که در آن صورت تنها چیزى که به حساب نخواهد آمد، حقوق اولیه ى بشر است.
و در پایان من این جایزه را تقدیم مى کنم به مبارزان بى نام و نشان صلح و آزادى که به دلیل گمنامى نامشان در هیچ جا ثبت نمى شود.
جعفر پناهى
تهران، آذرماه
به گزارش دویچه وله، متن کامل نامه نسرین ستوده خطاب به پارلمان اروپا بدین شرح است:
خانم ها و آقایان محترم
در ابتدا درودهای گرم و صمیمانه‌ی مرا از زندان اوین پذیرا باشید. همچنین تشکر بی‌پایانم را از بابت تعلق این جایزه به من و جعفر پناهی تقدیم‌تان می‌نمایم. کتمان نمی‌کنم که تعلق این جایزه مایه‌ی بسی افتخار و دلگرمی برای اینجانب جهت ادامه‌ی راه, توام با صبر و آرامش خواهد بود.
فرصت مغتنمی در اختیار من است تا از رویاهایم با شما سخن بگویم.
رویاهایم زیاد است و در هم تنیده. بشر, از رویای مفاهیم کلی حقیقت و عدالت و قانون تا استقلال قضایی و دادگاههای بین‌المللی و مکانیسم‌های نظارت بین‌المللی بر اقدامات بی‌حد و مرز دولت‌ها راه درازی را پیموده است. اکنون بشر امروزی برای زیستن صلح آمیز و متناسب با شان خویش, حقوقی می‌طلبد. حقوقی که به حقوق بشر شهرت دارد, واژه‌ای فریبنده و سخت گریزان از بخشی از آحاد بشر.
رعایت حقوق بشر که باید به مثابه‌ی یک وظیفه برای دولت‌ها به شمار می‌آید و حکومت‌ها موظف به رعایت آن هستند, به عنوان امتیازی ارزیابی می‌شود که دولت ها به شهروندانشان اعطاء می‌نمایند.
داستان حقوق بشر و مکانیسم‌های تضمین آن, مسیری را طی نموده است که پس از دهه‌های متمادی هنوز تحقق آن بیش از هر چیز به اراده‌ی دولتها وابسته است که خود بزرگترین ناقضان حقوق بشر هستند.
این چنین است که حقوق بشر در جای جای کره‌ی زمین نقض می‌شود بی‌آنکه مکانیسم‌های موثری برای محافظت از آن, بتواند اقدام موثری به عمل آورد.
زندانی‌های بسیاری از کشورها در سراسر کره‌ی زمین مملو از مخالفان سیاسی و عقیدتی و دگر اندیشان است.
اقدامات سیاسی و حقوقی دولتها و نهادهای بین‌المللی برای حفظ حقوق بشر و دگر اندیشان, حتی اگر تا اندازه‌ای در حفظ حقوق زندانیان سیاسی شناخته شده موثر واقع شود, هرگز نمی‌تواند حقوق هزاران زندانی سیاسی گمنامی را تامین کند که حقوق‌شان در هزارتوی مکانیسم‌های ناکامی بین المللی پایمال شده است.
البته کشورهایی مانند چین, کوبا, ونزوئلا و در همسایگی ما روسیه و کشورهای عربی از جمله کشورهایی هستند که زندانیان سیاسی شناخته شده‌ای دارند که سالهاست در زندان به سر می‌برند یا برده‌اند. لیو شیائوبو, دپلانکو و خواهران شورشی از جمله زندانیان سیاسی شناخته شده هستند. معهذا آن‌ها نمونه‌هایی از یک واقعیت تلخ و گسترده‌ای هستند, مبنی بر این که چنین نظام‌هایی اقدام به حبس و زندان‌های طویل‌المدت برای دگراندیشان یا مخالفان سیاسی در سطح گسترده می‌نمایند.
قطعا شما نیز نقض حقوق بشر را منحصر به موضوع زندانیان نمی‌کنید. طی دو سال گذشته منطقه‌ی خاور میانه چند انقلاب و ناآرامی را تجربه کرده است؟ کدام یک از این انقلاب‌ها در بهار عربی به موضوع حقوق بشر بی‌اعتنا بوده است؟ در حالی که مهم ترین خواسته ی این انقلاب‌ها از لیبی تا مصر, اردن تا عربستان و بحرین و فاجعه آمیزترین شان سوریه, آزادی بیان, آزادی مطبوعات استقلال قوه‌ی قضاییه, آزادی زندانیان سیاسی و قطع کشتارها بوده است که متاسفانه همچنان در سوریه ادامه دارد, می‌توان نتیجه گرفت مطالبه‌ی اصلی تمامی این انقلاب‌ها بنیادی‌ترین مقوله‌های حقوق بشر است که توسط دولت‌های مربوطه نقض می‌شده است. و از آنجا که این دولت‌ها هیچ راه مذاکره و گفتگویی باقی نگذاشته‌اند و مکانیسم‌های بین‌المللی نیز جهت تضمین حقوق بنیادین بشر, پاسخگو نبوده است ما شاهد اوج‌گیری انقلاب‌ها در منطقه هستیم.
به راستی دنیای واقعی در قرن بیست و یکم همچنان بازی قدرتهای سیاسی است. دولت سوریه باید تا کجا به کشتار خود ادامه دهد؟ در کدام نقطه این اقدامات دولت سوریه جنایت علیه بشریت محسوب می‌شود؟ و اگر عمل سوریه از مصادیق جنایت است چگونه باید این ماشین خشونت متوقف شود؟ نهادهای حقوق بشری چگونه می‌توانند این ماشین سرکوب را متوقف کنند؟
متاسفانه از دیدگاه من, بشری از ایران, زنی از ایران, مکانیسم‌های بین‌المللی برای پاسداری از حقوق بشر کافی نیست.
حقوق بشر و دموکراسی میراث مشترک بشریت است و همه‌ی افراد بشر, شایسته‌ی برخورداری از آن هستند و باید در جهت حفظ آن تلاش کنند.
من از رویای عدالت در کشوری سخن می‌گویم که به دنبال یک روز انتخابات, صدها تن از معترضان انتخابات را که همه‌ی افتخارشان به آن است که با پرهیز از هرگونه خشونتی اعتراض خود را اعلام کرده‌اند, راهی زندان نمود. جرم آنها شک در صحت نتیجه‌ی انتخابات بوده است!!
مجموع احکام صادره علیه آنان بیش از هزار سال و تعدادشان صدها نفر بوده است. این انتخابات دهها نفر کشته و بیش از ۱۰ اعدام سیاسی را در پی داشته است که حکم آنها اجرا شده است. در حالی که مردم ایران استحقاق برخورداری از انتخاباتی آزاد, عادلانه و دموکراتیک را داشتند.
بازداشت‌ها به معترضان انتخاباتی ختم نشد, خانواده‌های آنان در معرض انواع تهدیدها و مجازات‌ها قرار گرفتند و وکلای آنان نیز به طور وسیع مورد بازداشت و صدور احکام سنگینی قرار گرفتند و حتی وکلایی که وکالت چنین وکیلانی را به عهده گرفتند مورد تعقیب قضایی و مجازات قرار گرفتند.
می‌دانید که سه تن از پنج وکیل اینجانب تحت تعقیب قضایی قرار گرفتند که هم اکنون نیز یکی از آنان, عبدالفتاح سلطانی با حکم ۱۳ سال حبس در زندان به سر می‌برد. از طرف دیگر آگاهید که فشار قضایی رو به تزاید علیه خانواده‌ام و به ویژه کودکانم مرا واداشت تا دست به اعتصاب غذا بزنم, زیرا که مجازات خانوادگی در تنبیه مضاعف زندانیان سیاسی و متلاشی کردن خانواده‌ها از طریق فشارهای قضایی امری عادی و طبیعی است!! اجازه دهید بیش از این از دشواری‌هایی که با آنها موجه‌ایم سخنی نگویم. من نیز مانند شما میدانم دموکراسی مسیری طولانی و دشوار را طی می‌کند. از این بابت شکایتی باقی نمی‌ماند جز صبر و مداومت بر ادامه‌ی مسیری که در پیش گرفته‌ایم. با این مقدمه قصد دارم به شما بگویم هرگز با چنین سختی‌هایی امید به آینده را از دست نداده‌ایم.
بی شک آنها که پیش از ما این مسیر را طی کرده‌اند, سختی‌هایی مشابه ما را پشت سر نهاده‌اند, اما امید, چراغ راه آنها بوده است.
کافی است به خاطر داشته باشیم حوالی سالهایی که مبارزات پیگیر مارتین لوترکینگ در اعتراض به تبعیض نژادی می‌رفت تا به ثمر بنشیند, در منطقه‌ای دیگر از دنیا نلسون ماندلا, در مبارزه با تبعیض نژادی قریب ۳ دهه حبس را آغاز کرد و در سال آزادی وی, در قاره‌ای دیگر زنی مبارز در برمه که اکنون میانمار نامیده می‌شود به جرم آزادیخواهی قریب دو دهه حبس را تجربه کرد.
اکنون در سالهای مقارن با آزادی آنگ سان سوشی, آزادیخواهان ایرانی به جرم آزادیخواهی و استفاده از روش‌های کاملا مسالمت جویانه روانه‌ی حبس‌های طولانی مدت شده‌اند. اینها همه نشان از یک حقیقت دارد. مشعل آزادی دست به دست می‌گردد, اما خاموش نمی‌شود.
رویای تحقق عدالت، استقرار قانون و احیای حقوق بشر از طریق وکالت وسوسه انگیز است حتی اگر به زندان ختم شود.
هر نسلی حکایت‌های خاص خود را دارد. بشر کره‌ی زمین چندین نسل است که با تعصبات مذهبی دست و پنجه نرم می‌کند.
آنان که با تنگ نظری، جز پیروان دین خود را ساکنان جهنم می‌شمارند، آیا نمی‌دانند که بیشتر ساکنان کره‌ی زمین را به جهنم می‌فرستند؟
هم آنانند که دوست دارند کره‌ی زمین را به جهنم تبدیل کنند. به همین دلیل است که جدایی دین از حکومت ضروری است تا حکومت‌ها با سوء استفاده از قدرت رسمی‌شان فرصت ایجاد جهنم‌های بزرگ علیه پیروان افکار, ادیان و ایدئولوژی‌های دیگر را نیابند.
زمانی که بحث بر سر “عدم خشونت” است, خشونت طلبان هزاران استدلال می‌آورند تا خشونت رسمی را توجیه کنند. آنها می‌گویند کافی است مخالفین ما عقایدشان را انکار و یا حتی آن را کتمان کنند!!
راستی خشونت چیست؟ و عدم خشونت کدام است؟ آیا باید مردم معترض را که در گرفتن حقوق‌شان مصر‌اند و با صبر و بردباری جفایی را که بر آنان تحمیل شده است, تحمل می‌کنند خشونت طلب دانست؟
اگر چنین بود باید به میلیون‌ها انسان در قرون وسطی ایراد گرفت که چرا در برابر کلیسا ایستادند.
بحث‌ها و مجادلات مذهبی را پایانی نیست و تا عمر نوع بشر پا برجاست. فرصت کافی برای این بحث‌ها هم وجود دارد و البته علاقمندان خود را در جای‌جای کره‌ی زمین داراست. نتیجه‌ی این بحث‌ها هرچه باشد, تاثیرات خود را بر زندگی افراد می‌گذارد. اما آنچه حائز اهمیت است حقوق این افراد است که باید حفظ شود. باید از تعقیب افراد به دلیل عقایدشان جلوگیری به عمل آید تا شاهد رعایت عدالت در جامعه باشیم و این امکان پذیر نیست جز با “استقلال قضایی”.
من یک رویا بیشتر ندارم; رویای تحقق “عدالت” و بر این باورم این رویا در کشوری که به من تعلق دارد جز با استقلال قضایی محقق ‌شود.
اما استقلال قضایی نیز به نوبه‌ی خود بسیار دور و دست نیافتنی است. وقتی فعالان سیاسی, فعالان مدنی, وکلاء, معترضان انتخاباتی, اقلیت‌های دینی و قاچاقچیان مواد مخدر همگی در دادگاههای انقلابی محاکمه می‌شوند که اصولا “غیرعلنی”‌اند, احیاء عدالت و استقلال قضایی در چنین نظامی بسیار دور از دسترس قرار می‌گیرد.
پس من به راه حلی دیگر می‌اندیشم. به “دادگاه آسیایی حقوق بشر که اتباع کشورهای آسیایی بتوانند با مراجعه به آن دادگاه, از مظالم دستگاه قضایی نسبت به خود جلوگیری به عمل آوردند و حقوق‌شان به طرزی شایسته, مورد حمایت نهادی منطقه‌ای قرار گیرد.
در توجه به نیاز بالاست که ضرورت رعایت حقوق بشر توسط دولت‌ها به عنوان وظیفه‌ی آنها حائز اهمیت است. حکومت‌ها باید بدانند که برای حفظ خودشان ناگزیر از رعایت حقوق بشر برای تک‌تک شهروندان هستند. اینجاست که باید تدابیری را بیندیشند تا دولت‌ها به تعهدات فریبنده‌ی بین‌المللی‌شان امیدوار بود, در غیر این صورت پیوستن به هر کنوانسیونی جز تبلیغات پر سر و صدا, نتیجه‌ای در بر نخواهد داشت.
حق, حقیقت و حقوق مفاهیمی بس والا است که در طی سالیان متمادی توسط افرادی به مفاهیمی دور, دست نیافتنی و پیچیده تبدیل شده است.
به باور من آزادی رهایی است. همان رهایی از منافع شخصی تا نگذارد حقیقت را کتمان کنیم یا حتی بی‌اعتنا از کنار آن بگذریم. آن باور حقیقت بین, رنج را بر خود هموار می‌سازد تا با احساسی توام با رهایی و آزادی زندگی رضایت بخشی را تجربه کند.
بار دیگر مراتب سپاس و قدردانی و همچنین افتخار خود را بابت جایزه‌ای که به من تعلق گرفته است اعلام می‌دارم. من این جایزه را به تمام زندانیان سیاسی ایران تقدیم می‌نمایم و پیش از همه به اقلیتهای دینی که به نام اسلام, مذهبی که من پیرو آن هستم, بر آنان جفا روا داشته شده است, هموطنان بهایی و مسیحی‌ام و همچنین معترضان انتخاباتی که با صبر و بردباری حبس را تحمل می‌کنند و دیگر زندانیان سیاسی, به ویژه وکیل شجاع و ثابت قدم‌ام عبدالفتاح سلطانی که همواره با وجود تمام خطراتی که وی را تهدید می‌کرده است امر دفاع از متهمان سیاسی و عقیدتی را به عهده داشته است.
ایشان وکالت مرا نیز به عهده داشتند و در دفاع از اینجانب نیز شجاعت و چیره دستی بی‌نظیری را از خود نشان دادند.
او اکنون به ۱۳ سال حبس توام با تبعید به یکی از شهرستانهای دور دست ایران محکوم شده است و استوار و ثابت قدم در حال گذراندن حبس خویش است.
با تقدیم بهترین احترامات
و با آرزوی تحقق حقوق بشر در سراسر جهان
نسرین ستوده
اوین آذر ۱۳۹۱

هیچ نظری موجود نیست: