نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ اسفند ۲۴, چهارشنبه

صرّاف های غیرمجاز ایرانی در بریتانیا

صرّاف های غیرمجاز ایرانی در بریتانیا
مجید خوشدل
 
حرفه ای که جامعه ایرانی مقیم بریتانیا در یک دهه اخیر بیشترین شاغل را در خود داشته است، نه سوپرمارکتهای ایرانی بوده است و نه رستوران ها. «صرافی» های ایرانی در این کشور مقام نخست را به خود اختصاص داده است.
در عصر اینترنت، شاید به شوخی شباهت داشته باشد، تخمین رقم واقعی صراف های ایرانی در بریتانیا. واقعیت این است که بخش اعظم «صراف» های ایرانی از انظار عمومی مخفی اند و فعالیت شان زیرزمینی و غیرقانونی است.
در این مجموعه خواهیم دید، تعداد صرافی های مجاز ایرانی در شهر لندن رقمی بین چهارده تا سی صرافی عنوان می شود. در صورتی که تعداد واقعی صراف های ایرانی در بریتانیا می تواند به دویست صرافی افزایش یابد. «صراف» هایی که نه آدرسی دارند و نه نام و نشان واقعی. تنها وسیله ارتباطی آنها با دنیای خارج یک شماره تلفن دستی است؛ شماره هایی که هر از گاه تغییر می کند و شماره جدیدی جایگزین آن می شود.
شاید سوأل شود: چرا صراف ها و صرافی های ایرانی؛ اهمیت این موضوع در کجاست؟ این مجموعه در اندازه محدود اش تلاش می کند به این پرسش پاسخی گذرا بدهد. شخصاً بر این عقیده ام که فعالیت صرافهای غیرقانونی ایرانی در بریتانیا امنیت جامعه ایرانی این کشور را به خطر انداخته است.
*    *    *
فعالیت میدانی ام در پیوند با «صراف ها و صرافی های ایرانی در بریتانیا»، از پانزدهم ژانویه ۲۰۱۲ شروع شد و تا شنبه ۱۰ مارس ادامه یافت.
چند هفتهٔ نخست از فعالیتهای میدانی را اختصاص دادم به شنیدن خاطرات و شنیده هایی که در این رابطه در جامعه ایرانی مقیم لندن شایع است. از شمال تا جنوب، از شرق تا غرب پای صحبت بسیارانی نشستم و مشاهدات ام را مکتوب نمودم. آنگاه با دست پر به اماکن آمد و شد پناهجویان ایرانی در شهر لندن رفتم و با تعدادی پناهجوی ایرانی مالباخته گفتگو کردم. سپس با تعداد متنابهی صراف مجاز و صرافهای غیر قانونی ایرانی مصاحبهٔ تلفنی کردم. در نظر داشتم با تعدادی از صرافهای غیرقانونی ملاقات حضوری داشته باشم که این کار میسر نگشت.
در ضمن یکی از مصاحبه هایی که فرصت انتشار نیافت- و آن ستونی از این مجموعه را شامل می شد- گفتگویی حضوری با فردی بود که اطلاعات ارزشمندی از تحرکات مالی رژیم ایران در میان طیفی از ایرانیان مقیم بریتانیا داشت. این گفتگو را به دلایل انسانی منتشر نکردم، اما بخش هایی از اطلاعات داده شده را در این مجموعه استفاده نمودم.
*    *    *
واقعیت این است که به دلیل نوع رابطه ام با جامعه پناهندگی، بیش از ده سال صراف ها و صرافی های غیرمجاز ایرانی در انگلستان مشغله ذهنی من بوده است. در این مدت بارها به دنبال یافتن ظرفی مناسب برای رسانه ای کردن این معضل بزرگ در جامعه ایرانی مقیم بریتانیا بوده ام، اما هر بار مانعی سدّ راه ام شدند. تا اینکه ماجرایی در سال ۲۰۱۱ میلادی این «حرفه» را دوباره برای من عمده می کند:

سعید ارجمند؛ «پناهجو»ی ایرانی؟
ژانویه یا فوریه ۲۰۰۷ میلادی، «سعید ارجمند» (نمی دانم نام واقعی اوست یا نه) در انگلستان تقاضای پناهندگی می دهد که پس از چندی تقاضای او ردّ می شود. از ابتدای سال ۲۰۱۰ میلادی وی به نیمه پنهان جامعه ایرانی مقیم بریتانیا می رود و در آنجا مخفی می شود. جایی که آدمها هم هستند و هم وجود خارجی ندارند. اماکن ترسناکی که ساکنان اش هویت واحدی ندارند.
از این دوره یکی از فعالیتهای اقتصادی سعید «صرافی» می شود؛ تبادل پول به ایران و بالعکس. در این دوره وی از اسامی مختلفی استفاده می کند، از جمله: سیّد، مظفر، شهاب کریمی و... فعالیت او از نقاطی از شهر لندن شروع می شود و سپس به شهرهای بیرمنگهام و منچستر گسترش می یابد. برخی از پناهجویان ایرانی می گویند، «سعید ارجمند» در همان دورهٔ یک ساله بار زندگی اش را بسته است.
عواملی که بر من پوشیده است، باعث می شود «سعید ارجمند» بریتانیا را ترک کند و مأموریت اش را در جایی جدید- و احتمالاً با نامی جدید- شروع نماید. شخصاً بر این باورم که او مجبور به ترک بریتانیا شده و در انتهای سال ۲۰۱۱ میلادی ترکیه را برای اقامت انتخاب کرده است.
انسان شریفی که در دو نوبت برای کار ترجمه همراه سعید بود و سپس حاضر نمی شود وی را برای ترجمه همراهی کند، وقتی کیس پناهندگی سعید را غیرواقعی می بیند و از تجربه به او می گوید، امکان قبول شدن این پرونده نزدیک به صفر است، از وی نقل قول می کند: او بلافاصله پاسپورت ایرانی اش را از کیفی که زیر بلوز اش داشت، بیرون آورد و با بی تفاوتی گفت: به ... ام. ایناهاش، برمی گردم به ایران!
اطرافیان سعید نیز در مدت اقامت وی در لندن اغلب از قماش او هستند: پول باز، زن باره، لمپن، چفت شده با مراکز مذهبی رژیم ایران در لندن.
دوستان سعید که در لندن اقامت دارند، بخوبی می دانند که وی عضو پیشین؟! سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بوده. بی در و پیکر بودن جامعه ایرانی مقیم بریتانیا باعث شده که از هزاره جدید میلادی، سعید و سعیدها نیازی به تغییر چهره نبینند و محدودیتی از عنوان نمودن عضویت خود در «سپاه» نداشته باشند؛ نیز در تعریف نمودن از «وظایف خطیر» خود در گذشته ابایی نداشته باشند و حتا به آنها ببالند!

صرافی های مجاز ایرانی
آنطور که اشاره شد، صرافی های مجاز ایرانی در شهر لندن رقمی بین چهارده تا سی صرافی ذکر شده است. این آمار از سوی تعدادی از صرافان مجاز شهر لندن عنوان گشته است.
از چند مصاحبه، خلاصه ای از دو گفتگویم با صرافی های مجاز شهر لندن را خواهید خواند. اولی، گفتگویی با یک صراف زن است و دومی با صرافی مرد. این اشاره را ضروری می دانم: پیش از طرح پرسش ها، نام و نام خانوادگی خودم را عنوان نمودم و محل انتشار نظرخواهی را سایت www.goftogoo.net ذکر کردم. پس از پایان گفتگوها، مصاحبه شوندگان اصرار داشتند، نامی از آنها و صرافی شان در گزارش قید نشود!!

فشرده ای از مصاحبه اول
...
* از کسانی که به ایران پول می فرستند، چه مدرکی می خواهید؟
- فتوکپی پاسپورت و تصدیق رانندگی.
* به نظرتان چه تعداد صراف مجاز ایرانی در لندن فعالیت می کنند؟
- فکر کنم همه شان مجاز هستند. یعنی همه شان باید «ریجستر» [ثبت شده] باشند. البته ریجستر کردن[صرافی] خیلی آسان است و هر کسی می تواند این کار را بکند. حالا اینکه چند تای آنها درست کار می کنند یا نه، من نمی دانم...
* در گفتگو با تعدادی از همکاران تان، هر کدام آمارهای متفاوتی از صرافی های ایرانی گفته اند. به نظر شما تعداد صرافی های ایرانی در اینجا چقدر است؟
- ببینید، الان کار صرافی را هر بقالی ای دارد می کند. البته آنها ثبت شده نیستند [...]
* به پرسش ام جواب ندادید؛ آمار صرافی های مجاز ایرانی را از شما پرسیده بودم.
- (مکث)... نمی دانم!
* بطور تقریبی چطور؟
- [ وقت می خواهند آنها را در ذهن شمارش کنند]... فکر کنم سیزده تا چهارده صرافی، شاید؟
* آماری که به من داده شده، تا سی صرافی مجاز بوده و حداقل دویست صراف غیرمجاز (به قول شما ثبت نشده). شما راجع به دسته دوم چقدر اطلاعات دارید؟
- من فکر نمی کنم دویست صراف در لندن باشند. ممکن است دویست صراف در انگلستان باشند. ولی این عدد به نظر من آمار خیلی بزرگی است. می توانم بپرسم این آمار را چه جوری بدست آورید؟
* بخشی از اطلاعات ام از کسانی ست که خودشان صراف غیرقانونی هستند؛ یا در گفتگوی خارج از نوار با همکاران شما.
- من اینها را نمی شناسم. من کسانی را می شناسم که [صراف] ریجستر شده هستند و دفتر دارند [...]
...

فشرده ای از مصاحبه دوم
...
* شما از کسانی که بخواهند به ایران پول بفرستند، چه مدرکی می خواهید؟
- فتوکپی شناسنامه، پاسپورت و گواهی نامه [رانندگی].
* به نظر شما تعداد صرافی های مجاز ایرانی در لندن و انگلستان چقدر است؟
- (با خنده) آقا جان، کی می داند تعداد آنها چند تا هستند. الان همه دارند بیزینس [کار] ما را می کنند...
* به هر حال «صرافی» کار قانونی شماست و همکاران تان را باید بشناسید. تعداد آنها در لندن و انگلستان چقدر است؟
- صرافی های قانونی شاید سی تایی در لندن باشند. در انگلستان؟ [مکث] ... این رقم را ضرب کنید به شهرهای اصلی [انگلستان ؟] ...
* تعداد قابل توجهی دارند کار شما را می کنند، بدون اینکه دفتر و دستکی داشته باشند و ثبت شده باشند. این عده فقط یک شماره تلفن دستی دارند؛ آدمهایی را دارند در چند شهر ایران؛ به طور مشخص در تهران. راجع به این ها چه اطلاعاتی دارید؟
- ما هم شنیدیم که یک عده اینطوری کار می کنند. اما کار آنها که قانونی نیست...
* من می دانم کار اینها قانونی نیست. این بحثِ من نیست. می خواستم اطلاعات تان از اینها را با من تقسیم کنید.
- والله اطلاعات ما هم از شنیده هامان است[...]
* شنیده هاتان را با من تقسیم کنید.
- همین هایی ست که شما گفتی. بیشتر نیست.
* چه تعداد هستند اینها؛ پنجاه نفر، صد نفر؛ بیشتر یا کمتر؟
- حتماً صدتایی باید باشند؛ شاید بیشتر باشند. ولی ما که با اینها کار نمی کنیم[...]
* اغلب همکاران شما می گویند، ثبت «صرافی» در انگلستان مشکل نیست و همه می توانند این کار را بکنند. اگر ثبت کردن صرافی اینقدر راحت است، چرا عده ای ترجیح می دهند غیرقانونی کار کنند؟
- خب معلومه، اول از همه پول تلفن، دفتر و کارمند نمی دهند. در ثانی «تکس» [مالیات] نمی دهند [...]
* آیا این امکان ندارد که عده ای از این طریق پولشویی کنند؟ یا مثلاً پولهایی را برای منظورهای خاصی از ایران خارج کنند که از طریق قانونی امکان پذیر نیست؟
- مثلاً چه منظورهایی؟
* مثلاً حقوق یا حق الزحمه افرادی را بدهند که در لندن برای مأموریت های معینی آمده اند؟
- پرسش هاتان دارد سیاسی می شود و چون من هیچوقت آدم سیاسی ای نیستم، جوابی هم برای شان ندارم [...]
* دوست گرامی، کجای پرسش من سیاسی ست؟ به من گفته شده، در هفته صدها هزار پوند در لندن اینطوری دست به دست می شود؛ همین مقدار پول از ایران خارج می شود و به دست آدمهای مختلفی در اینجا می رسد. صرافی، کار قانونی شماست و کس دیگری نمی تواند به این پرسش ها جواب بدهد.
- اولاً جواب پرسش تان را نمی دانم. درثانی به تان گفتم که؛ پرسش تان سیاسی ست و من آدم کاسبی هستم و هیچوقت سیاسی نبودم [...]
...

معرفی تعدادی از«صراف» غیر مجاز
پیش از انتشار خلاصه ای از گفتگوی تلفنی ام با دو صراف غیر مجاز تعدادی از آنها را معرفی می کنم. نام این افراد بارها توسط پناهجویان ایرانی در چند محلهٔ شهر لندن تکرار شده؛ پناهجویانی که با یکدیگر ارتباطی ندارند.

محمد رضا (نام خانوادگی وی را نمی دانم) معروف به «ممد لش» یا «ممد کثیف» متولد استان مرکزی- شهر اراک است. گفته می شود وی به خاطر «جرمی سنگین؟» در ایران تحتِ تعقیب می باشد! محمد رضا، بعد از یک دوره فعالیت واردات و صادرات به خرید و فروش پول روی می آورد. عمده فعالیت وی شهر لندن است. وی از پناهجویان ردی ایرانی ست و اسم واقعی او بنا به گفته یکی از دوستان اش غلامرضا است. این فرد از اواسط ۲۰۱۰ میلادی در شهر لندن به کار مبادله پول بین دو کشور ایران و انگلستان مشغول بوده است.
عزیز، معروف به «کاک عزیز» متولد کردستان ایران است. عمده فعالیت پولی وی، برخی از شهرهای کردستان ایران و عراق است. این فرد «پول بازی» را از شهری کوچک نزدیک به لندن شروع کرد و به تازگی به پایتخت نقل مکان کرده است. عزیز، آدم لوطی مسلکی ست و برخلاف اغلب همقطاران اش در بریتانیا روابط فاسد سیاسی و اجتماعی ندارد.
«مسعود»، که مدعی ست در ایران در یکی از رشته های ورزشی آدم مطرحی بوده، سالها در لندن فعالیت ساختمانی می کرد. بهتر گفته باشم، کنتراکت کارهای ساختمانی با او بود و جمعی پناهجوی ایرانی برای وی بیگاری می کردند. او از سال ۲۰۱۱ به مبادلات پولی بین انگلستان و ایران روی آورده. وی در تمام مدت اقامت اش در این کشور روابط حسنه ای با افراد نزدیک به حکومت ایران داشته است. یکی دیگر از ویژگی های این آدم، اخلاق فاسد اوست. او زن باره است. به قول بچه های پناهجو، این آدم یقه خیلی از زنان پناهجو را به زور گرفته است.

گفتگو با «هاشم»؛ صراف غیرقانونی
* سلام. قیمت پوند [به تومان] چقدره؟
- سلام، شما؟
[اسم کوچک ام را می گویم و نام رابطی که شمارهٔ او را به من داده]
- چرا شماره ات در دستی ام نیفتاده؟
* با کارت تلفن زنگ می زنم.
- چقدر می خواهی بفرستی؟
* مگر فرق می کند؟
- زیر هزار تا دو هزار و هفتصد تومن، بالای هزار تا دو هزار و هشتصد و پنجاه تومن.
* صراف های دیگر قیمت شان از شما بیشتره.
- چقدر می خواهی بفرستی. تازه ما فقط با تهران کار می کنیم [...]
* من هم می خواهم به تهران پول بفرستم. اگر روی قیمت توافق کنیم، مزاحمت می شوم.
- چقدر می خواهی بفرستی؟
* سی هزار پوند[!!]
- واسه این مقدار دو هزار و نهصد تومن. پول تان «کش» [نقد] هست دیگر. چون ما با چک کار نمی کنیم [...]
* می توانم از بانک «کش» بگیرم. چه جوری این پول را به گیرنده در تهران تحویل می دهی؛ به حساب اش واریز می کنی؛ حواله اش می کنی، چه جوریه؟
- « کش» تحویل شان می دهیم در تهران. شما وقتی پول را دادی، یک شماره تلفن به ات می دهم که فردایش می توانند زنگ بزنند و پول را تحویل بگیرند.
* در قبال پول، رسید هم می دهی دیگر؟
- رسید مسید به کسی نمی دهیم. حرفی که می زنیم حجت است [...]
* برادر من سی هزار پوند بی زبان را همین طوری که به کسی نمی دهند. اگر رسید می دهی، قرار بگذاریم برای ملاقات.
ـ ما رسید به کسی نمی دهیم. اما چون پول ات بالاست، تا دو هزار و نهصد و پنجاه تومن «کامپرومایز» [سازش] می کنیم.
* کجا شما را می توانم ببینم؟
[از من راجع به شناختم از محله Wood Green؛ محله ای «خارجی نشین» در شمال لندن سوأل می کند و سپس آدرس قهوه خانه ای را می دهد. این محله را خیلی خوب می شناسم و آدرسی که می دهد را ناامن می دانم. به او پیشنهاد ملاقات در مکانی در مرکز شهر می دهم، که قبول نمی کند. از او وقت می خواهم روی پیشنهاد اش فکر کنم.]

گفتگو با «جمشید»؛ صراف غیرقانونی
* آقا جمشید؟ قیمت پوند را می خواستم بدانم؟
[همان داستان پیشین؛ سوأل راجع به دلیل نیفتادن شماره تلفن ام؛ چه کسی او را معرفی کرده و... به پرسش ها جواب می دهم]
- چقدر می خواهی بفرستی؟
* مگر محدودیتی برای فرستادن [پول] هست؛ سقف اش را می گویم؟
- محدودیتی نیست؛چقدر می خواهی بفرستی؟
* چون خانواده می خواهند خانه بخرند؛ حدود صدهزار پوند[!!]
- می فرستیم اش؛ مانعی ندارد.
* قیمت تان چقدر است؟
- نگران آن نباش، با هم کنار می آییم. هر قیمتی دادند، من ده تومن بیشتر می دهم [...]
* الان قیمت بازار سه هزار تومن هست [!]
- خالی نبند برادر من [...] الان قیمت [پوند] دو هزار و هشتصد و پنجاه تومنه [...]
* روی قیمت توافق می کنیم. چطوری پول را در تهران دریافت می کنند؟ شماره حساب باید بدهم یا چیزی دیگر می خواهی؟
- وقتی پول را تحویل دادی، شماره ای به ات می دهم که خانواده فردایش می توانند زنگ بزنند و وجه را نقدی بگیرند.
* کسی برای شان پول را می آورد، یا دفتری در تهران هست که باید بروند آنجا پول را تحویل بگیرند؟
- دفتر نیست. زنگ می زنند، پول را دم در تحویل شان می دهند.
* اگر روی قیمت به توافق رسیدیم، بابت پول رسید می دهی دیگر؟
- [...] گفتم که، هر چی دیگران گفتند، ده تومن بیشتر می دهم. راجع به رسید؛ از «رابط» بپرس. «رابط»می داند کار ما درسته و تمام مشتری ها راضی اند [...]
* برادر من یک قِران دو زار نیست که بخواهی رسید ندهی. تازه مشتری های دیگر که هیچوقت چنین پول قلمبه ای را [به ایران]نفرستاده اند؛ فرستاده اند؟
- از این بیشترش هم ما فرستادیم و مشکلی پیش نیامده [...]
...
[از او برای فکر کردن وقت می خواهم.]

از رده خارج شدن تلفن ها
گفتگوی تلفنی با صرافهای غیرمجاز راضی ام نمی کند. آنان باید اطلاعات بیشتری داشته باشند. درثانی در تماس حضوری راحت تر می شود غبارها را پاک کرد. تصمیم می گیرم با سه صراف غیرمجازی که تلفنی حرف زده ام، ملاقات حضوری داشته باشم. در فاصله روزهای یکشنبه چهارم مارس تا جمعه نهم مارس ۲۰۱۲ به شماره تلفن آنها در چند نوبت زنگ می زنم، اما کسی گوشی را برنمی دارد. احتمالاً شماره ها را باید از رده خارج کرده باشند و از شماره تلفن دیگری استفاده کنند. متأسفانه این فرصت می سوزد. دست به دامن رابط هایم می شوم و آنها نیز می گویند، صرافها راه تماس شان را بسته اند.

ملاقات با دو پناهجوی ایرانی «مالباخته»
عامداً منطقه Wood Green را برای ملاقات با دو پناهجوی ایرانی انتخاب می کنم. این دو پناهجو که به ترتیب پنج و شش سال در بریتانیا ساکن هستند، مدعی اند، پول شان را صراف های غیرمجاز ایرانی بالا کشیده اند.
انگشت اتهام یکی از آنها متوجه «هاشم» است. دیگری پای «مجتبی ف» به میان می آورد و حتا آدرس خانه او در تهران را با دستخط خودش در دفترم می نویسد. او قسم می خورد «پشتِ (مجتبی ف) به آقازاده ها گرم است وگرنه در روز روشن چطور می تواند پول مردم را بالا بکشد.»
بخش اعظم حرفهای این دو را باور می کنم، منتهی یک پای این ماجرا لنگ می زند. وقتی از هر دوی آنها سوأل می کنم، چطور در این وانفسا هر کدام ده هزار پوند به ایران فرستاده اند؛ این پول را چگونه و از چه راهی ظرف این مدت پس انداز کرده اند؟ سگرمه هاشان تو هم می رود و چهره بی روتوش شده خودشان را نشان می دهند. این دو که برای خودشان لات و لمپنی هستند، در مقابل لیلاج های دیگر لنگ انداخته اند و دست شان به جایی بند نیست.
واقعیتهایی از این دست در جامعه ایرانی مقیم انگلستان به وفور یافت می شود.

جمع بندی
نزدیک به دو ماه به تناوب «صراف ها و صرافی های ایرانی- مجاز و غیرمجاز- در بریتانیا» موضوع کاری من بوده. در این پیوند بخشی از گفتگوهای حضوری و تلفنی ام را به دلایل مختلف، از جمله مخالفت افراد ذینفع نتوانستم منتشر نمایم؛ از جمله چند گفتگو با صرافهای مجاز ایرانی. مایه «سیاسی»؟! نظرخواهی و پرسش ها حساسیت این عده را برانگیخته بود!

یافته های قابل دفاع ام
- آمار دقیقی از صرافی های مجاز ایرانی در لندن، انگلستان و بریتانیا موجود نمی باشد! حداقل هیچیک از صراف های مجاز ایرانی که با آنها گفتگو کردم، پاسخ قطعی ای به این پرسش نداده است.
- بخش اعظم فعالیت های واردات و صادرات مرتبط با ایران؛ نیز مبادلات پولی- مالی در ایران تحت کنترل و نظارت وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی می باشد.
- برآورد تقریبی من از آمار صرافان غیرمجاز در بریتانیا حداقل دویست صرافی می باشد.
- برخی از صرافان غیرقانونی در بریتانیا ارتباطات نزدیکی با مراکز مذهبی رژیم ایران در لندن داشته اند.
- وضعیت اقامت بخشی از صرافان غیر مجاز ایرانی مشخص نیست و طیفی از آنان جزو پناهجویان ردّی هستند.

در خاتمه باید اعتراف کنم، با صرف انرژی بسیار، قادر نبودم، طرح و هدف اصلی ام را در پیوند با «صرافی های ایرانی» جامه عمل بپوشانم. بزرگترین حفره در این تلاش اجتماعی، عدم موفقیت ام در رابطه با شفاف ساختن پولشویی هایی که از «تهران» کارگردانی می شود و در انگلستان به مرحلهٔ اجرا گذاشته می شود، بوده است. همچنین نتوانستم بر نقش عوامل رژیم اسلامی در توزیع پولهای غیرقانونی در میان خواص در شهر لندن نوری بتابانم. هر چند که مصاحبه مفصلی در این زمینه انجام داده ام، ولی چون نتیجهٔ آن برای مصاحبه شونده گران آمده بود، به دلایل انسانی از انتشار آن خودداری کردم. مصاحبه شونده، که در حین گفتگو مجبور به بیان ناگفته هایی شده بود، سوگند یاد کرد، اگر مصاحبه را منتشر کنید، جان ام را به خطر می اندازید.

دستاورد
با همه کاستی های موجود در این مجموعه، به اطلاعات گرانبهایی دست یافتم که در طرح و برنامه ام نبود: ارتباطات مالی طیفی از ایرانیان نسل اول، و نیز بخشی از پناهجویان موج سوم با افراد و مراکزی در چند کشور آمریکای لاتین. این فعالیتهای مالی، شامل ارسال پول به کشورهای نیکاراگوئه، ونزوئلا، مکزیک و برزیل جهتِ خرید مستقلات و نیز سرمایه گذاریهای مالی در کشورهای مزبور بوده است.
به دلیل حضور گسترده مقامات نظامی و امنیتی رژیم ایران در کشورهای مزبور، در آینده سعی خواهم کرد این موضوع را در کار مستقلی مورد پیگیری قرار دهم
*    *    *
تاریخ انتشار: ۱۴ مارس ۲۰۱۲
منبع: www.goftogoo.net

هیچ نظری موجود نیست: