نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ بهمن ۲۱, جمعه

امید حبیبی نیا : زور بیار به پایت!




۱۵ آبان, ۱۳۹۰
به گمان من به جای دخیل بستن به آمریکا باید به فکر آگاه سازی، سازماندهی و اعتلاء مبارزه در داخل و خارج از کشور و با چشم اندازی روشن و آشکار، به جای موکول کردن همه چیز به آینده ای نامعلوم، بود. با چنین پلاتفرم و تدارکاتی است که توده های مردم و در پیشاپیش آن نیروهای ذاتا انقلابی، مبارزه را تا به آخر پیش خواهند برد.

  1. نبرد در دو جبهه : امید حبیبی نیا
  2. «عوضی خودتی!» : امید حبیبی نیا
  3. پرسش و پاسخ با امید حبیبی نیا: چرا نبوی دروغ می گوید؟
  4. گاو گندچالِ دهانِ کیهان و اصلاح طلبان خارج نشین! : امید حبیبی نیا
  5. آقای موسوی، من شاهد زنده «عدل علوی» شما در دهه ۶۰ هستم!: امید حبیبی نیا
امید حبیبی نیامادربزرگ من اصطلاحی داشت که شبیه همان ضرب المثل «کس نخارد پشت من جز انگشت و ناخن من» بود، نمی دانم این اصطلاحی محلی بود یا ساخته خودش؟ بهر روی، هر چقدر بزرگ تر شدم بیشتر فهمیدم که این اصطلاح چقدر راهگشاست.
ابراهیم نبوی امروز در سایت روز آنلاین در نوشته ای تحت عنوان «خانم کلینتون ما کمک می خواهیم» رسما و البته با چاشنی طنز نیت درونی خود مبنی بر دخیل بستن به آمریکایی ها را برملا ساخت. اگر فرض کنیم نبوی نماینده بخش مهمی از اصلاح طلبان است در این صورت این اظهار نظر علنی او مبنی بر اتکاء به آمریکایی ها را می توان نشانه بارزی از دگردیسی اصلاح طلبان خارج از کشوری از زائده جریان اصلاح طلبی به ابواب جمعی لشگر امپریالیسم به شمار آورد.
در این میان آنچه مغفول می ماند منافع ملی، استقلال و مبانی دمکراسی است زیرا واضح است که هیچ گربه ای برای رضا خدا موش نمی گیرد. سالهاست که سلطنت طلبان بطور مستقیم و برخی دیگر از گروههای اپوزیسیون بصورت غیرمستقیم مورد حمایت آمریکایی ها قرار دارند ولی از آنجا که این گروه ها پایگاه مردمی در داخل کشور ندارند، اساسا حمایت از این گروه ها نفعی برای آمریکایی ها نداشته است، هرچند که ممکن است سربازان سر به راهی به نظر برسند.
آنچنان که از اسناد منتشر شده توسط ویکی لیکس در باره ارتباط اصلاح طلبان با آمریکایی ها برمی آید آمریکایی ها شناخت درستی از ماهیت جنبش انقلابی مردم و سازوکارهای رهبری آن نداشته اند.
دولتمردان آمریکایی در طول سه دهه گذشته به دلایل گوناگون از جمله لابی ها و ارتباطات اقتصادی گوناگون و همچنین وجود جمعیت ایرانی الاصل بالغ بر یک میلیون نفر که برخی از آنها که با خود سرمایه ای به آمریکا آورده و نفوذی یافته اند یا از وابستگان به رژیم گذشته هستند و یا کسانی که سالهاست ارتباطی با ایران ندارند (و حتی برخی نام کوچک و فامیل خود را هم عوض کرده و مثلا غلامحسین را ال و فریدون را فری گذاشته اند و البته در مناسبت های مختلف هم رگ آریایی شان به جوش می آید!) شناخت شان از جامعه و سیاست روز ایران شناختی سطحی و مبتنی بر کانالهای محدود ارتباطی بوده است.
آنچه از اسناد تازه انتشار یافته ویکی لیکس در باره ملاقات مدیران اطلاعاتی آمریکا با برخی از رهبران اصلاح طلبان در خارج از کشور از جمله اردشیر امیرارجمند منتشر شده، می توان فهمید آن است که آمریکایی ها شناخت روشنی از جریان، ماهیت و پتانسیل جنبش اعتراضی که اصلاح طلبان آن را جنبش سبز می خواندند نداشتند و از سوی دیگر تصور می کردند که اصلاح طلبان هدایت کامل این جنبش را برعهده دارند و از این رو این پیام که آمریکا نباید به حمایت از آن بپردازد توسط دولت اوباما بسیار جدی گرفته شد.
اکنون به نظر می رسد حداقل اصلاح طلبان خارج از کشور از ارسال این پیام اشتباهی به آمریکایی ها پشیمان شده اند و آن گونه که نبوی آب پاکی بر دست اصلاح طلبان ریخت حتی تلویحا خواستار دخالت نظامی آمریکا هم هستند. نبوی می نویسد: « اگر توسط سه لات چاقوکش وسط خیابان مشغول کتک خوردن باشیم و ده تا زخم هم برداشته باشیم، و شما یا آقای ناتو بیایید و با یک اسلحه بگوئید کمک می خواهید، ما خواهیم گفت: نه، خیلی ممنون، خودم از عهده این ها برمی آیم. و بعد ممکن است زخمی بشویم یا حتی بمیریم ولی به احتمال زیاد از شما کمک نمی گیریم. »
ابراهیم نبوی در سایت روزآنلاین علنا خواستار دخالت نظامی ناتو و آمریکا شده است
از سوی دیگر به نظر می رسد که علیرغم عدم پشتیبانی عملی آمریکایی ها از جنبش اعتراضی، توجه آمریکایی ها از سلطنت طلب ها به سوی اصلاح طلبان تغییر کرده است از همین روست که رقابت میان سه جریان اصلی اصلاح طلبان، سلطنت طلبان و مجاهدین خلق در آمریکا شدت گرفته است. مجاهدین خلق خواستار خروج از لیست تروریستی است که امکان فعالیت و لابی علنی را می دهد، اصلاح طلبان برعلیه مجاهدین امضاء جمع می کنند، مقاله می نویسند و حتی واقعیت را قلب می کنند تا خود را جایگزین مناسب تری برای حمایت آمریکایی ها قلمداد کنند و سلطنت طلبان نیز پس از سالها رخوت ناگهان به تکاپو افتاده اند، رضا پهلوی مدام این جا و آنجا ظاهر می شود و به نام مردم ایران سخن می گوید و حتی شاید حاضر شود بر سر تاج و تخت از دست رفته ش نیز سازش کند.
برای هر سه این رقبا البته جلب حمایت آمریکا به معنای کلید پیروزی است. گویی هر سه فراموش کرده اند که سیاست هویج و چماق آمریکا در برابر جمهوری اسلامی سیاستی است که سبب شده است تا منافع استراتژیک آمریکا در منطقه تامین شود.
واضح است که رشد اسلام گرایی افراطی بیش از هر چیزی به سود سیاست های امپریالیستی آمریکا بوده است. اگر فرانکشتین های دست ساخته آمریکا نظیر بن لادن دو دهه بعد علیه خالق خود قد برمی دارند، بی شک نفع آن برای حفظ آرایش قوا، مداخله نظامی در زمان لازم و غارت ثروت ملت های منطقه از ضررش کمتر نیست و هرگاه که تاریخ مصرفش به پایان رسید، سر به نیست ش می کنند.
سناریوی آمریکا برای ایران نیز تاکنون حداقل در دو دهه گذشته تغییر زیادی نکرده است، واگذاری میدان تاخت و تاز در منطقه برای توجیه حضور نظامی و افزایش سیطره اقتصادی ش در منطقه. اما آیا تاریخ مصرف جمهوری اسلامی هم از نظر دولت آمریکا به پایان رسیده است؟
برای پاسخ دادن به این سوال باید به دو نشانه مهم توجه کرد: از نظر دولت آمریکا موضوع دخالت نظامی در عراق، به دلیل درگیریش در سایر نقاط خاورمیانه خاتمه یافته است، از این رو به جمهوری اسلامی برای دامن زدن به آتش جنگ داخلی عراق و توجیه حضور نظامی ش نیاز ندارد.
از سوی دیگر به نظر می رسد سیاست تازه آمریکا برای حمایت از جنبش های ضددیکتاتوری در منطقه و تغییر آرایش قوا در خاورمیانه، میدان را برای جمهوری اسلامی تنگ خواهد کرد و کار را از معامله و درگیری پنهان به تدریج به سوی درگیری علنی پیش خواهد برد.
به نظر می رسد که از نظر آمریکایی ها تاریخ مصرف جمهوری اسلامی به پایان رسیده است.
اما به گمان من آنچه در این میان اهمیت دارد آن است که تمامیت رژیم جمهوری اسلامی، فارغ از جناح ها و باندهایش، از نظر مردم ایران فاقد مشروعیت سیاسی است، زیرا حتی عقب مانده ترین اقشار مردم که هنوز به وعده اصلاحات یا نمایش انتخابات جمهوری اسلامی دل بسته بودند نیز پس از آخرین نمایش انتخاباتی و کشتار معترضان به دستور مستقیم علی خامنه ای، دریافتند که چاره ای جز سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی در پیش ندارند.
اما از قضا، همین اصلاح طلبان که ابراهیم نبوی نیز جزء آنها است با تکیه بر توهم بخشی از طبقه متوسط شهری کوشیدند تا سرنگونی جمهوری اسلامی را به تاخیر بیندازند و یا همچون ترمز، آتش جنبش اعتراضی را خاموش سازد،به ویژه پس از رخدادهای انقلابی روز عاشورا (نهم دی ماه ۱۳۸۸) که طلیعه اعتلاء انقلابی و چشم انداز سرنگونی قهرآمیز جمهوری اسلامی را در برابر مردمی که سی و دو سال در کشوری اشغال شده اسیر شده بودند، گستراند.
اصلاح طلبان در خارج از کشور که تمامی تریبون ها را اشغال کرده اند و خود را نماینده مردم ایران و تنها اپوزیسیون مشروع در داخل جمهوری اسلامی قلمداد می کنند با لطائف الحیل و تاکنون با زبان بی زبانی می کوشیدند تا به قدرتهای غربی که تاکنون حمایت لجستیکی شان را برعهده داشتند چنان وانمود کنند که اگر جمهوری اسلامی اصلاح شود، منافع غرب در آن بهتر حفظ خواهد شد تا آنکه اصلاح طلبان کنترل اوضاع را از دست بدهند و انقلاب خواب و خیال اصلاح طلبان برای بازگشت به قدرت را برآشوبد، طبعا در آن صورت دیگر هیچ یک از این حضرات در قدرت حضوری ندارند تا منافع ارباب حفظ شود!
اصلاح طلبان سعی می کنند همگان را از انقلاب محتمل بترسانند زیرا می دانند که در آن صورت هیچ کنترلی بر آن ندارند و دست شان برای همیشه از قدرت کوتاه می شود
روشن است که این لشگر اصلاح طلبان استخدام شده در رسانه های دولتی غرب یا بورس گرفته در دانشگاه ها و مراکز تحقیقاتی، کمک های مالی و علنی و غیرمستقیم به رسانه های اصلاح طلب و لابی گری برای بزرگنمایی اصلاح طلبان توسط اتحادیه اروپا و آمریکا بی دلیل نیست.
اتحادیه اروپا و آمریکا حداقل از چند سال پیش متوجه شده اند که بدون آنکه خود را با شاخ گاو دربیندازند میتوانند از اصلاح طلبان حمایت کنند تا شاید با تغییر تدریجی در داخل کشور منافع آنها تامین شود، با چنین سیاستی از یک سو هم می توانند مدعی شوند که از دمکراسی حمایت می کنند و هم از سوی دیگر ماهیت جمهوری اسلامی را به خطر نینداخته اند زیرا آنها نیز لابد می دانند که اصلاح طلبان نه میخواهند و نه می توانند از خط قرمزهای جمهوری اسلامی فراتر بروند.
این سیاست از نظر جمهوری اسلامی نیز با استقبال روبرو می شود زیرا از نظر آنها اصلاح طلبان با وجود هر اختلافی «خودی» محسوب می شوند، به همین دلیل است که آنها نیز از اینکه مخالفانشان اصلاح طلبان قلمداد شوند راضی هستند. از این رو است که حتی آثار روزنامه نگاران مشهور اصلاح طلب در خارج از کشور در داخل کشور ممنوع نیست و از جمله کتاب سردبیر یک سایت اینترنتی اصلاح طلب درست در روز کشتار معترضان به دستور خامنه ای در تهران با مجوز وزارت ارشاد منتشر می شود یا در رسانه های حکومتی دائم همین چند روزنامه نگار و چهره اصلاح طلب در داخل و خارج از کشور به عنوان مخالف «تبلیغ» می شوند.
 جناح غالب جمهوری اسلامی البته می تواند با لیست کردن حمایت غرب از اصلاح طلبان، خوراک تبلیغاتی کافی برعلیه آنها نیز بیابد. بنابراین حمایت اروپا و آمریکا از اصلاح طلبان برای این جناح با توجه به ناکارآمدی ذاتی اصلاح طلبان چندان هم ناخوشایند نیست!
جمهوری اسلامی نیز بدش نمی آید که اپوزیسیون ش تنها اصلاح طلبان باشند، برای همین به روزنامه نگاران اصلاح طلب مقیم خارج از کشور اجازه چاپ آثارشان را می دهد!
اکنون ابراهیم نبوی علنا دست به دامن خانم کلینتون شده است و باز هم از جانب ملت ایران از آمریکا تقاضای کمک کرده است و حتی آرزوی دخالت نظامی ناتو و آمریکا در ایران را نیز برملاء ساخته است، امری که حتی سلطنت طلبان نیز که سی و سه سال است با اتکاء به حمایت آمریکا فعالیت می کنند حداقل در گفتار رسمی خود، با چنین صراحتی از آن سخن نگفته اند.
روشن است که اگر آمریکا، اروپا و یا هر دولت و نهاد بین المللی دیگری قصد حمایت از جنبش دمکراتیک داخل کشور را داشته باشند راههای بسیاری برای این حمایت در پیش رو هست، از حمایت برای تضمین دسترسی مردم به اطلاعات آزاد و اینترنت بدون سانسور گرفته تا وارد آوردن انواع فشارهای دیپلماتیک بر رژیم (مانند اخراج از مجامع جهانی و…) به جای سیاست یکی به نعل و یکی به میخ زدن.
اما همچنین روشن است که حمایت خارجی به هر شکلی که باشد بدون چشمداشت نیست و آنچه سبب می شود تا سیاست هویج و چماق غرب در برابر رژیم، تحت تاثیر افکار عمومی تغییر کند. اعتلاء جنبش دمکراتیک در داخل کشور است. جمهوری اسلامی به عنوان یک دیکتاتوری مذهبی تنها با بحران آفرینی در خارج از کشور و سرکوب هار و لجام گسیخته در داخل کشور می تواند به حیات خود ادامه دهد.
تکلیف جمهوری اسلامی باید در خیابان روشن شود!
از همین روست که اگر جنبش انقلابی در ایران بتواند جمهوری اسلامی را به عقب براند، افکار عمومی مردم جهان خود به عنوان حامیان اصلی این جنبش دولت ها و نهادهای بین المللی را وادار خواهند کرد که از این جنبش حمایت کنند. به عبارت صریح تر تکلیف جمهوری اسلامی باید در خیابان روشن شود.
از همین روست که به گمان من به جای دخیل بستن به آمریکا باید به فکر آگاه سازی، سازماندهی و اعتلاء مبارزه در داخل و خارج از کشور و با چشم اندازی روشن و آشکار، به جای موکول کردن همه چیز به آینده ای نامعلوم، بود. با چنین پلاتفرم و تدارکاتی است که توده های مردم و در پیشاپیش آن نیروهای ذاتا انقلابی، مبارزه را تا به آخر پیش خواهند برد.
مادربزرگ من مثلی داشت که می گفت: «این قدر که زور میاری به نای ت، زور بیار به پای ت!»

هیچ نظری موجود نیست: