نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ بهمن ۱۹, چهارشنبه

مسئول اين جنايت بی مکافات کيست؟


مسئول اين جنايت بی مکافات کيست؟
(در حاشيه قتل عام زندانيان سياسی )
علی آزاد

aliazad_200@yahoo.com

در باره جنايتهای رژيم اسلامی ايران در زندانها ی ايران مقالات و نوشته ها، خاطرات و رنج نامه های زيادی نوشته شده است . بدون شک بازهم در باره آن خواهند نوشت ، حرف خواهند زد و نکات تاريک اين جنايت را روشنتر خواهند کرد. برای اينکه اينگونه جنايتهای حکومتی بی مکافات نماند باز هم تلاش های جدی تری می طلبد. بدون شک انسانهای شريف و مبارزی هستند که برای آن هزينه خواهند کرد . اين کار تعطيل ناپذير بخشی از جامعه ايرانی است که همواره گفتنند " نه فراموش ميکنيم و نه می بخشيم ". متاسفانه گويا بخش عظيمی از جامعه در قبال اين نسل کشی از خود سلب مسئوليت نموده و به شکل فعال و پيگير به دنبال اين مسئله مهم نبوده و نيستند. شايد به همين دليل است که نتوانستيم و يا نمی توانيم از ادامه و استمرار جنايتهای بيشمار ديگر رژيم جلو گيری کنيم . دليل ، منطق و تحليل اين سکوت و عدم حساسيت کافی جامعه ايران و جامعه جهانی هر چه که می خواهد باشد ، نتيجه آن چيزی جز نهادينه شدن جنايتهای حکومتی در بطن اخلاق و وجدان اجتماعی نيست . همانگونه که جنايتهای رژيم گذشته (شاه ) در قتل عام زندانيان سياسی بدون مکافات و بدون دادخواهی و بدون انکه فشار افکار عمومی براين جماعت شاه الهی و ساواکی سنگينی کند يک شبه دمکرات آزادی خواه و مدافع حقوق بشر شده و بخشی با وقاحت و بی شرمی کشتار زندانيان سياسی در رژيم شاهنشاهی را ضروری و حتی کم و نا کافی می خوانند، و بخشی منکرجنايت اعدام های گروهی زندانيان سياسی می باشند .


نبود حساسيت اجتماعی کافی و سکوت و انفعال در قبال اين بزرگترين فاجعه سياسی و انسانی تاريخ معاصر ايران سبب شد که جماعت سبز الهی علی رغم نقش مهم آنها در ارگانهای کليدی رژيم به راحتی و به دروغ منکر دخالت خود در کشتار زندانيان سياسی شوند و گريبان خود را در قبال جوابگويی از اين جنايت خلاص کنند ، حرف زدن و افشا کردن در باره اين جنايت را خط قرمز خود تلقی کنند. و حتی تلاش برای دادخواهی و روشن شدن حقيقت را نوعی توطعه باند خامنه ای و احمدی نژاد معرفی کنند .

از اينکه رژيم اسلامی در کشتار و قتل عام زندانيان سياسی ، اسرا ، مردم بی دفاع از هيچ جنايتی روگردان نبوده و نيست بر کسی پوشيده نيست. خود سردمداران ريز و درشت رژيم نيز منکر آن نيستند. فتوای جنايتکارانه خمينی به دست خط خود او از انظار عموم پنهان نيست. روزنامه ها ورساناهای عمومی و رسمی رژيم نيز روزانه خبر اعدام های گروهی زندانيان سياسی را تيتر می زداند.

از همان ابتدا از چنين رژيمی انتظار بهتری نبود و خود سردمداران رژيم از همان ابتدا به هزار زبان و شيوه با انواع وسيله قتاله از چاقو و قمه گرفته تا اسيد پاشی و ترور، آدم ربايی و اعدام و زندان و شکنچه به مردم فهيم فهمانداند ، که در زيرسايه سياه حاکميت ولايت فقيه جايی برای مخالفين و منتقدين و دگر انديشان و آزادگان نيست. ارزش و کرامت انسانی مردم در حکومت اسلامی بيشتر از يک شترنخواهد بود . تکليف بهايی و کمونيست و منافقين و ساير گروهای غير خودی نيز تاريخا در سنت روحانيت وشيعه و اسلام گرايان متکی به قتل و تالانگری بوده است. متاسفانه مصلحت انديشي، سياست بازی کاسبکارانه و ترس از افکار آزادی خواهانه، برابرطلبانه و مترقی و سوسياليستی ... سبب وصلت و شريک شدن بسياری از احزاب و گروها و شخصيتهای سياسی شناخته شده بر سر سفره خونين رژيم اسلامی شده است. متاسفانه خود نيز يکی پس از ديگری قربانی اين حکومت ارتجاعی شده اند. دليل بی راهه رفتن آنها و خطای سياسی شان هرچه باشد، نه زايده توهم بود، و نه پرده پوشی رژيم در جنايت ، شايد دليل اصلی عدم حساسيت کافی و به موقع آنها در قبال جنايتهای حکومتی بود ، تا جايی که خود مستقيم و غير مستقيم بدن هيچ شرم يا حتی درايت و آينده نگری در اين جنايتهای رژيم تاريک انديشان سهيم شدند. حتی امروز نيز بعد از آن همه تجربه خونين هنوز هم بخشی فاقد حساسيت کافی درقبال اين مسائل می باشند. به همين دليل مسئله حصر خانگی موسوی و کروبی بيشتر مشغله فکری آنهاست تا قتل عام صدها و هزاران نفر از اعضاء وهوادارانشان در زندانهای رژيم اسلامی . به هر رو واقعيتها نشان می دهد اين بخش از جامعه نه در گذشته و نه در حال حاضرفاقد حساسيت لازم در مقابل اينگونه جنايتهای حکومتی نبوده و مشغله های ذهنی آنها کماکان دخيل شدن در قدرت سياسی است. از اين جهت نبايد از رهبران و سردمداران اين جريانات برای دادخواهی عليه نسل کشی رژيم انتظاری داشت ، تنها بازمانگان دغدار آنها هستند که بحق در تلاش برای دادخواهی و افشا اين جنايت تلاش ميکنند و در دادخواهی ذينفع هستند.


مهمترين مسئله و ضعف اصلی عدم دخالت و بی تفاوتی يا کم توجه ای و سکوت تودها در قبال اين جنايت هولناک است. يا بايد قبول کرد که جامعه ايرانی فاقد آن وجدان و اخلاق و تعهد اجتماعی و انسانی کافی در مقابل قتل عام هزاران نفر از فرزندان خود می باشد ، يا اينکه هنوزمردم فرصت و امکان و امادگی کافی برای نشان دادن خشم ، تنفر و واکنش در خور اهميت دراين باره را نيافتند ، يا احتمالا هنوز اکثريت خاموش جامعه بی خبر از آنچه در زندانها رژيم گذشته است و ميگذرد می باشند. شايد بشود منطق چنين فاکتورهايی را در شرايط و محدوديتهای و مشکلات اميتی و ترس .. در داخل ايران پذيرفت. اما در خارج از ايران چنين محدوديتهای نيست و بخش اعظم فعالين سياسی و فرهنگی و اپوزسيون سياسی چپ و راست ايرانی و به همراه آنها ميليونها ايرانی مهاجر و پناهنده در خارج از ايران زندگی ميکنند. چرا در مقابل اين مسئله کم توجه يا بی توجه می باشد؟ واقعيت اين است که ما مردم بی بضاعت و ناتوان و بی ذوقی نبوديم که از پس دادخواهی برای چنين جنايتی هولناک و گسترده و روشن و اشکار آن هم بعد از سی سال برنيايم .


ما با وجدان آسوده يا معذب شعر و ترانه می سرايم ، فيلم می سازيم ، کنسرت و فستيوال فرهنگی برگزار ميکنيم ، برای زندگی شخصی و حتی اجتماعی با گشاد دستی پول خرج ميکنيم ، اپوزسيون ، دولت ، رئيس جمهور، پادشاه و وزارای در تبعيد بر می گزينيم ، ساير ملتها را تهقير ميکنيم ، به خود می باليم و به تاريخ چند هزارساله مان فخر می فروشيم و.. اما در قبال اين نسل کشی و کشتار هزاران زندانی سياسی که همکارمان يا همسايه و دوست يا همرزمان ، هم بند و هم سرنوشت ، وهمکلاسی و همشهری و هموطن و تکه و پاره تن مان بودند، به آسانی شانه بالا می اندازيم و برای دادخواهی و روشن شدن حقيقت از خود سلب مسئوليت ميکنيم و هزاران خانواده داغ ديده را به حال خود شان تنها گذاشتيم. همه کسانی که در اين نسل کشی جان باختند ، با هر اعتقاد سياسی و وابستگی حزبی يا گروهی به خاطر مناقع شخصی خود به پای جوخه های اعدام و چوبهای دار نرفتند، برای ما زندگان، برای آيندگان و تاريخ و برای گردن به غرور برافراختن در قبال حکومت ستمکاران جنايتکاران مرتجع از جان خود هزينه کرده ند.

آيا جای تعجب و تاسف نيست که هريک از احزاب سياسی ايرانی اعم از چپ و راست ، راديکال يا ليبرال با دفترچه قطوری از جانباختگان خود و ليست طويلی از قتل عام شدگان و همررزمان خود با غرور و افتخار از پايداری آنها ياد ميکنند ، اما هنوز تلاش جدی و لازم برای دادخواهی و باز شدن اين پروند سنگين دردادگاه بين المللی و مردمی و روشن شدن ان در انظار جهانی کاری نکردند؟
آيا جای تعجب و تاسف نيست اين همه نويسنده ، روشنفکر و هنرمند ، فيلم ساز و سياستمدار، فيلسوف و انديشمند وخبرنگار ... در خارج از کشور زندگی ميکنند تنها بخشی کوچکی از آنها در اين راستا تلاش ميکنند وبخش بزرگی همچنان خاموش يا بی تفاوت از کنار اين واقعه هولناک ميگذرند ؟

آيا جای تعجب و شگفتی نيست که هنوز از صف جانايتکاران و از داخل رژيم يک نفرمثل منتظری انسان با وجدان پيدا نمی شود تا فاش کند که اين همه انسان را چگونه نيست و نابود کرداند ؟ کم نيستند کسانی که از رژيم کنده شده اند و امروز خود را مخالف يا اپوزسيون و قربانی نظام معرفی ميکنند، آنها در گذشته بخصوص دهه شست در پستهای مهم دولتی قرار داشتند ، و در باره اين مسائل با خبرهستند ، در باره آن اطلاعات زيادی دارند اما در قبال اين مسئله نه تنها خاموش هستند بلکه از مردم می خواهند از اين قبيل مسائل که مربوط به گذشته دور است سوالی نکنند .

آسيب شناسی اين جنايت در افکار، اخلاق و وجدان اجتماعی را چگونه بايد تحليل و توجيه کرد ؟ و چگونه می توان به آينده ا ی خوشبين بود که ديگر چنين جنايتی تکرار نشود ؟ آيا ما مردمانی هستيم که در مقابل اين گونه جنايت حساسيت و واکنش شايسته و ضروری نشان دهيم ؟ آيا چنين جنايتی در ايران با مکافات و مجازات روبرو خواهد شد ؟ آيا دليل و نشان و نمونه تاريخی داريم ؟ يا تنها ناظر و شاهد يا قربانی جنايت حکومتی بودايم يا بدتر بدهکار جنايتکاران هم شديم ؟

دادخواهی و محاکمه رژيم اسلامی در يک دادگاه مردمی تنها محاکمه و مجازات استخوانهای پوسيده و گنديده خمينی ، خلخالی ، لاجوردی و... يا جنايتکاران از اين دست که در قيد حيات هستند نيست ، بلکه محاکمه اين نوع جنايت حکومتی در انظار و افکار عمومی و محاکمه افکار و تفکرات خطرناکی است که هرآن خطر تکرار آن می رود . چنين نگرشی بايد آنچنان در افکار عمومی نفرت و انزجار و حساسيت برانگيزد که ديگر نه تنها هيچ حکومتی جرعت آن را نداشته باشد چنين غلطی کند ، بلکه مردم به چنين اشخاص و چنين افکاری اجازه نزديک شدن به قدرت دولتی را ندهند. کمترين مکفات چنين جنايتی از ريشه سوزاندن آن است. برای تحقق بخشيدن به چنين امر مهم و سرنوشت ساز گام نخست دخالت و شرکت فعالانه و عمومی برای محاکمه رژيم جمهوری اسلامی ايران در دادگاه مردمی و بين المللی است. اين تلاش وکوشش بين المللی سالهاست از جانب خانوادهای داغدار و بستگان و بسياری از جانبدربردگان از زندانهای رژيم پيگيری ميشود .اين عزيزان علی رغم امکانات ومحوديتها و شرايط دشوار روحی وجسمی تلاش ميکند تا به اين نياز و ضرورت تاريخی و ملی و انسانی پاسخ شايسته دهند. وقت آن است که همه انسانهای آزاده و داغديده و احزاب و گروهای سياسی واجتماعی و به خصوص خانوادههای جانباختگان و جانبدر بردگان اين کارزار را از نظر مادی ، معنوی ، تبليغی و تدارک فنی و حقوقی ياری رسانيم و تحقق بخشيدن چنين دادگاه را امر ضروری و فوری و وظيفه انسانی و ملی يکايک خود تلقی کنيم.

علی آزاد 2.2.2012

هیچ نظری موجود نیست: