نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ بهمن ۱۹, چهارشنبه

منتقدان نو ظهور ؛ نشانه های فروپاشی و سقوط



منتقدان نو ظهور ؛ نشانه های فروپاشی و سقوط
محمود خادمی

قبل از پرداختن به موضوع اصلی نوشته ام که در باره ظهور منتقدانِ جديدِ درونيِ نظام ؛ نامه ها و مقالات اعتراضی آنان به ولی فقيه ؛ علت ها و پيامدهای آن است . لازم ميدانم به دو مورد زير ــ که در صورت صحت می تواند آينده سرنگونی استبداد دينی را دستخوش چالشهای غير منتظره کند اشاره نمايم . در حاليکه اعتقاد دارم ممکن است در ميان اين مخالفين جديد ؛ عليرغم سابقه طولانی مشارکت در اين رژيم ــ که بعدا" در باره آنان توضيح می دهم ــ باشند کسانی که در پروسه تحولی صادقانه راه آزادگی را انتخاب کرده و به حق ؛ صف مردم را برگزيده اند و در عين اعتقاد باينکه ؛ اين نامه ها و مقالات ــ که توسط منتقدان درونی نظام نگاشته می شود ــ چهره نظام و ولی فقيه را مخدوش و پايه های محبوبيتِ نظام را در ميان طرفدارانش سست تر می کند و همچنين در حاليکه معتقدم شجاعت ؛ صداقت و دور انديشی افراد در اقدام به اين عمل را نمی توان و نبايد نفی کرد و بايد مورد تجليل قرار داد. باز هم اعتقاد دارم که از سرِ احتياط و به منظور ايجاد هوشياری ؛ جريانات سياسی مخالف رژيم دو نکته زير را مورد توجه و بر رسی قرار دهند.
يکم ــ مشکل مردم ايران يعنی ؛ حاکميت جنايتکارانه و ضد مليِ نظام ولايت فقيه بر کشور ما ؛ يک مشکل سياسی است و نه اخلاقی . در حاليکه بيشتر اين نامه ها و مقالات اعتراضی مضمونی اخلاقی دارند و به عبارتی " هشدارهای اخلاقی " و پند و اندرزهای سياسی و فرهنگی اند . گويا آقای خامنه ای از وقايع و مشکلات کشور خبر ندارد و اين مشکلات نه توسط وی و نظام ولايت فقيه ؛ بلکه از غيب و بتوسط دستانی نامرئی بر سر مردم و کشور ما نازل شده اند و ولی فقيه از آنها بی خبر است . يا اگر ولی فقيه رفتارش را عوض کند و مثلا" آدم خوبی بشود ؛ مسير سياست گذاری در کشور يک شبه خوب و بهينه می شود .
مشکلات ناشی از حاکميت جهل و ارتجاع بر کشور ما ــ در اين 33 ساله ــ در کادر مقوله " قدرت " بايد بر رسی شوند و " قدرت " هم موضوع و مقوله ای سياسی است و بايد آن را به عنوان امری سياسی تبيين و بر رسی نمود و برای برطرف کردن مشکلات ناشی از آن هم بايد راه حل سياسی ارائه داد . يعنی يک ايدئولوژی سياسی به عنوان راهنمای عمل بايد جايگزين نهضت نامه نگاری شود تا بر اساس آن ايدئولوژی ؛ با بسيج و سازماندهی مبارزه مردم ؛ قدرت به ناحق غصب شدهِ توسط ولی فقيه و دار و دسته پليدش به صاحبان واقعی آن يعنی مردم بر گردانده شود .

دوم ــ آيا ظهور ؛ سر بر آوردن و بعد آنتنی شدن اخبار مربوط به منتقدان درونی نظام ( اخبار مربوط به حسين علائی ؛ عماد افروغ ؛ غلامعلی رجائی و ..... از خبر گزاری ها و سايت های داخلی و خارجی وسيعا" پخش و نشر شدند ) که هر روز هم ــ به خصوص بعد از فراخوان آقای " نوری زاد " در نوشتن نامه به رهبری ــ بر تعدادشان افزوده می شود ؛ بدين منظور نيست ؟ که رژيم می خواهد جايگزينی برای رهبران نمادين و ساير دست اندرکاران جنبش اعتراضی مردم معروف به جنبش سبز به خورد مردم بدهد . يعنی با يک تير چند نشان بزند ؛ هم اپوزيسيونی کنترل شده و منتقدانی مهار شدنی در درون حاکميت به عنوان جانشينانی برای اصلاح طلبان واقعی و تغيير خواهان حذف شده و زندانی معرفی کند و هم با انتقادات کنترل شدهِ اين مخالفينِ جديد ؛ به مقداری درد و آلام مردم از جنايات و ستمکاريهای اين رژيم موقتا" تسکين يابد و هم با نمايشی از مخالفت خوانی های اين مخالفين جديد ؛ تنور انتخابات نمايشی رژيم گرم شود .

اما موضوع اصلی مقاله : در باره منتقدانی در درون حاکميت است که حتی دوره چند ساله اصلاحات خاتمی و بعد جنبش اعتراضی مردم بعد از انتخابات رياست جمهوری و حوادث خونبار بعد از آن ؛ هم نتوانست آنها را از حاکميت جدا کند و تا به امروز يعنی شروع جنگ و دعوا های درونی اخير ؛ در طيف باند خامنه ايی قرار داشتند . ويژگی اصلی نامه ها و نوشته های اين عده ــ که عمدتا" فرماندهان بالای سپاه و يا افرادی با پيشينه سپاهی می باشند ــ حمله تند و آشکار به " ولی فقيه " است .
شايد آش خرابکاريهای ولی فقيه آنقدر شور شده است که ديگر افرادی از نزديکترين حلقات به رهبری بوده اند هم ؛ نتوانسته اند بيش از اين صبر و تحمل کنند و به اعتراض بر خاسته اند . و شايد هم ؛ ولی فقيه آنچنان ضعيف و نا توان شده است که ديگر ؛ توان به خط در آوردن و کنترل مدعيان نزديک خود را از دسته داده است .
مسئله نامه نويسی ؛ پخش مصاحبه و صدور بيانيه اين طيف ناراضی ؛ با مقاله حسين علائی در روزنامه اطلاعات استارت خورد . وی در اين مقاله که با عنوان " قيام 19 دی از نگاهی ديگر " به مناسبت سالگرد اعتراضات مردم قم در روزنامه اطلاعات درج گرديده است ؛ 7 فعل و عملی را که اگر شاه انجام نمی داد می توانست از سرنگونی اش جلوگيری کند را مطرح می کند . فعل و عملی که مشابه آن و حتی شديدتر و بدتر از آن در دوران زمامداری خامنه ای بوفور در کشور اتفاق افتاده است . علائی در مقاله اش می نويسد : احتمالا" اين سئوالات پس از فرار شاه برای وی مطرح شده باشد که می تواند برای سايرين تجربه ای مهم و عبرت آموز باشد ( روشن است که اين سايرين کسی به جز خامنه ای نمی باشد ) .
اما مهمتر اينکه ؛ نامه علائی ــ فرمانده سابق نيروی دريائی سپاه ــ که با واکنش های بسياری از طرف موافقان و مخالفان مواجه گرديد ؛ وضعيت بهم ريخته رژيم و گسترش بيزاری و نفرت از ولی فقيه و وجود يک جريان مخالف با سياست های جاری رژيم در سپاه را نشان ميدهد و همچنين نشان می دهد که يک شکاف جدی و گسترده در درون سپاه ــ نيروی سرکوب رژيم ــ وجود دارد که ذيلا" در اين باره بيشتر توضيح می دهم ــ زيرا :
1 ــ تعدادی از فرماندهان بالای سپاه علنا" از وی حمايت کردند ــ يعنی علائی تنها نيست ــ غلامعلی رجائی از فرماندهان بالای سپاه که مقاله علائی ؛ در هماهنگی و با اطلاع وی انتشار يافته بود ؛ طی بيانيه ای نوشت : حاکميتی که نتواند امثال حسين علائی با آنهمه سوابق روشن را تحمل کند يا به تاريخ پيوسته و يا خواهد پيوست و از آنها جز نامی غير نيک باقی نخواهد ماند . گيرم تمام نقد و نتيجه گيری دکتر علائی در آن نوشته متوجه بعضی مواضع و رفتارهای اخير رهبری باشد ؛ کجای اين کار اشکال دارد ؟ کجای اينکار خلاف قانون است ؟ و .... علاوه بر غلامعلی رجائی ؛ علی صنيع از فرماندهان سپاه ؛ عماد افروغ نماينده سابق مجلس با پيشينه سپاهی و .... نيز به حمايت از علائی بيانه دادند و يا مصاحبه کردند .
2 ــ مطمئنا" فردی با موقعيت علائی در سپاه را نبايد به عنوان يک نفر تلقی کرد ؛ بلکه به نظر می رسد وی سخنگو و نماينده جريانی در سپاه باشد که در عين دلبستگی به نظام ؛ ادامه سياست های جاری توسط ولی فقيه را به مصلحت بقای نظام نمی دانند . اطلاعيه اعتراضی سپاه پاسداران به علائی به خاطر مقاله اش ؛ تنها توسط 12 تن از فرماندهان سپاه امضاء شده بود . در حاليکه در موارد مشابه قبلی سپاه پاسداران ؛ با امضاء 36 فرمانده سپاه نامه نگاری می کرد . ولی مهمتر اينکه امضاء چهار تن از بالاترين فرماندهان سپاه ( ذوالقدر ؛ وحيد ؛ رشيد و رحيم صفوی ) در ميان اين امضا ها غايب است .

علت نگارش نوشته ها و نامه های اعتراضی :

1 ــ مخاطب اصلی اين نامه ها بر خلاف آنچه که به ظاهر به ذهن متبادر می شود نه ولی فقيه و نه مردم ايران ــ که ديگر به کليت اين رژيم اعتقادی ندارند و بدنبال سرنگونی آن می باشند ــ می باشند . بلکه چنين بنظر می رسد که ؛ بيشتر دسته بندی ها و يا نهاد های خاص از حاکميت ــ برای يار گيری ــ مخاطبان اصلی اين نامه ها و نوشته ها باشند . مثلاً نوشته حسين علائی رو به عناصری از سپاه که از اين وضعيت ناخشنود هستند تنظيم شده است . از طرف ديگر اين افراد با نوشتن اين نامه ها نياز خود را که اعلام موضع در قبال ولی فقيه است را پاسخ می دهند . به عبارتی آنها می خواهند بدين وسيله جايگاه اجتماعی و سياسی خود را باز تعريف کنند . يعنی با اينکار ؛ از ننگ حلقه بگوشی ولی فقيه و بد نامی تاريخی خود را رها سازند .
2 ــ بحران های فراگير ناشی از ناتوانی و نا کار آمدی سران رژيم ؛ شکست های پی در پی در همه جبهه ها به مقداری روح واقع بينی را به عناصری از سپاه دميده است ؛ اين وضعيت ــ برای نهادی که بار اصلی حفظ نظام را برعهده دارد و هدف فشارهای خارجی به خصوص حمله نظامی خارجی می باشد ــ به مراتب خطر را برای آنان عينی تر کرده است و برای آنان چاره ای به جز کاستن حمايت از رهبر باقی نگذاشته است . به عبارتی عکس العمل منتقدان درونيِ اين بار نظام ــ که عمدتا" سرداران سپاه و يا وابستگان به آنان می باشند ــ باز تابی از احساس خطری است که در باره اضمحلال و فروپاشی کل نظام که مسئول آن را ولی فقيه ميدانند ؛ می باشد . يعنی اين معترضين جديد به يقين رسيده اند که ديگر آينده ای با ولی فقيه برای آنان متصور نمی باشد . يعنی بخشی از سپاه اين نکته را در يافته است که به نفع اش نيست که در سرنوشت سياه و تبره ای که ولی فقيه برای خود و نظام تدارک ديده است ؛ شريک شود .
3 ــ تعادل قوا در درون نهاد سرکوب يعنی سپاه به عنوان مهمترين ارگان سرکوب رژيم به نفع مردم در حال چرخش است و فرماندهان سپاه پاسداران روزانه با اين واقعيت انکار ناپذير سر و کار دارند . هر روز از تعداد افراد زير فرمانشان که برای بقای اين رژيم جنايتکار ؛ آمادگی استفاده از زور در برابر مردم را دست می دهند رو به فزونی می نهد . بويژه اينکه تحولات کشورهای عربی در جلوی چشم آنان قرار دارد و آنان می بينند که در تونس و مصر چگونه نيروهای سرکوبگر نظامی دست از سرکوب برداشته و به ياری مردم شتافتند و اين تحول در کشور سوريه متحد منطقه ای رژيم هم در حال شکل گرفتن است . بدنبال اين تحولات برای عناصر ناراضی درون سپاه بيشتر از گذشته روشن شده است که دوران حکومت های خود کامه در هر کجای دنيا ؛ در حال به پايان رسيدن است و به ناگزير می بايست خرج خود را از ولی فقيهِ جنايتکار رژيم جدا کنند .

پيامدها :

مسيری که علائی گشوده است اين پتانسيل را دارد که حداقل بخش گسترده ای از سپاه را ؛ از سيستم سرکوب مردمِ معترض و مخالفين رژيم جدا کند . برد استراتژيک اين موضع گيری علائی در تغيير تعادل قوای بين مردم و مخالفين رژيم از يکطرف و ولی فقيه و دستگاه سرکوب اش از طرف ديگر را از گفته های خشم آلود مصباح يزدی ــ که تأثير سخنان علائی را از اقدامات هر کافری بيشتر دانسته ــ بهتر می توان فهميد .
مصباح يزدی ( سايت رجا نيوز ) : اين مقاله در شرايطی نوشته شده که کار هيچ دشمن امريکائی و کافر نمی توانست اينقدر اثر داشته باشد . اما يک سردار جبهه اينکار را انجام داده و دشمنان را خوشحال کرد .
مصباح يزدی راست می گويد چرا که خوب می داند علائی تنها نيست ؛ رويکرد علائی اگر با بخشهای ناراضيِ حذف شده سپاه ؛ طرفداران آقای منتظری و طرفداران جنبش سبز ــ به خصوص در ميان رده های ميانی و پائين سپاه که از ادامه اين رژيم نا اميد شده و با آن مخالف هستند ــ با هم پيوند بيابد ؛ آنوقت بهتر می توان به اهميت کار وی پی برد .
انتشار نامه ها و مقالات اعتراضی به ولی فقيه در کنار مرگ مرموز چهار تن از فرماندهان عالی رتبه سپاه به بهانه سکته مغزی و يا قلبی و آنهم در يک هفته ( چگونه ممکن است چهار فرمانده سپاه در کمتر از يک هفته تصميم بگيرند سکته کنند ؟! ) و تسليت گفتن علائی به خانواده های بازماندگان و در مقابل سکوت سپاه و سران رژيم نشانه آشکار وجود دو خط مخالف هم در سپاه پاسداران است . جنگی که بر خلاف جنگ آشکار باندهای قدرت در خفا مانده بود و علائی و موضع گيريهای بعضی از فرماندهان سپاه در حمايت از وی آن را علنی کرده است . يعنی جنگ قدرتی نيز در درون سپاه ميان " محافظه کاران " که هوادار ادامه سياستهای ولی فقيه هستند با گروهی که خواهان تغيير در سياست های کنونی هستند نيز در جريان است . با گسترش تحريمها و تنگ تر شدن حلقات فشار خارجی بر رژيم ؛ موازنه کنونی ميان باندهای سپاه ؛ به نفع گروه علائی تغيير خواهد کرد .

نتيجه :

ديگر دوران سود دهی اصل " ولايت فقيه " برای نظام به پايان رسيده است و بالعکس دوران ضرر دهی آن آغاز شده است و اين را ديگر مرددينِ ناراضی نظام دريافته اند .بنابراين اگر چه ولی فقيه با قبضه کردن تمامی اهرم های قدرت در کشور و با تکيه بر ريسمان ارتجاع مذهبی سياست سرکوب و ارعاب در عرصه داخلی و ستيز با نظام بين المللی ؛ کشور را به آستانه ويرانی و نابودی کشانده است ؛ ولی ديگر شعار مرگ بر " اصل ولايت فقيه " شعاری استراتژيک نيست ؛ يعنی دوران شعاری که برای اولين بار توسط جنبش اجتماعی سبز در خيابانهای پايتخت داده شد ؛ سپری شده است و سرنگونی تماميت رژيم بايد در دستور کار مبارزين و مخالفين اين رژيم قرار گيرد . مگر نه اين است که ديگر امروزه شعار " مرگ بر اصل ولايت فقيه " حرف دل بخش زيادی از باندها و نهاد های قدرت می باشد .
بنابراين بر خلاف گذشته ديگر پرچم اصلاح طلبی حکومتی يعنی مبارزه برای تغيير در چارچوب نظام در دست اصلاح طلبان باقی نخواهد ماند و بزودی توسط مدعيان جديدی تصاحب خواهد شد. يعنی اصلاح طلبان جديدی پا به عرصه گذاشته اند که ــ بر خلاف اصلاح طلبان ديروز که با شعار مرگ بر " اصل ولايت فقيه " جن و بسم الله بودند و خود را اپوزيسيون دولت می دانستند و نه نظام ولايت فقيهی ــ خواستار بر چيده شدن بساط ولايت فقيه هستند ؛ تا بتوانند بحرانهای ساختاری نظام را با قانون مند کردن سياست کشور حل و فصل کنند و بتوانند آن را موقتا" از بن بست فعلی نجات دهند .
خصمانه شدن شکافهای درونی حکومت در چنين بستری در دوران انتخابات مجلس ؛ ادامه حاکميت رژيم را با تهديدات جدی مواجه می کند و شرايط را برای ضربه سرنگونی به رژيم بيشتر از هر زمانی مهيا می سازد .
بر رهبران جنبش سبز و اصحاب اصلاحات است که موقعيت خطير کنونی ــ و از جمله پيدايش رقيب جديد ــ را به روشنی درک نمايند و با اتخاذ مواضعی روشن و چپ تر از اصلاح طلبانِ نو ظهور در سپاه ؛ رو در روی کليت نظام مطالبات سرنگونی طلبانه مردم را نمايندگی نمايند .
جنگ قدرتی که در درون سپاه با مقاله حسين علائی استارت آشکار و علنی آن زده شده است ؛ آسيب پذيری نظام را بيش از هر زمان ديگری افزايش می دهد و متقابلا" هزينه سقوط و سرنگونی آن را بشدت کاهش خواهد داد .
بنابراين در شرايط جديد ؛ حتميت و عملی بودن سرنگونی رژيم بيش از هر زمان ديگری در دسترس مردم قرار گرفته است .

محمود خادمی ــ 07.02.2012 arezo1953@yahoo.de

18 بهمن 1390    13:33
Balatarin

هیچ نظری موجود نیست: