نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۳, سه‌شنبه

عباس رحمتی : استراتژی و تاکتیک های امپریالیسم

03.05.11 22:01 Alter: 1 hrs


کشورهای امپریالیستی برای هرچه بیشتر چاپیدن کشورهای تحت اقمارشان بطور قانونمند معمولا با یک برنامه ریزی سی ساله به جلو می روند این استراتژی و آینده نگری برای کنترل بیشتر کشورهای جهان سومی هم است ، دربرنامه ریزی ها یشان فقط به منافع خود فکر می کنند و همیشه سعی بر منافع بیشتر دارند . برای رسیدن با این مقصد ، ساعت ها و روزها و سالها فکر میکنند این کشورها خود را تافته ی جدا بافته از سایر کشورها می دانند هدفشان جهان خواری است در این رابطه استراتژی های مشترکی هم اتخاذ می کنند . این کشورها ممکن است در تاکتیک ها اختلافاتی (امپریالیستی ) با هم داشته باشند بخاطر همین در مقاطع مختلف با توجه به اوضاع واحوال موجود (شرایط ) تغییرات و تصمیما تی هم ممکن است صورت گیرد . نمونه بارزش در مقطع کنونی لیبی است که هنوز هم برای بر داشتن قذافی به یک نظر مشترک نرسیده اند ( نظر اجماع ) ابتدا آمریکا می خواست به تنهایی وارد عمل شود و لی بعدا با چند کشور دیگر مثل کانادا و انگلیس و فرانسه وارد شد . در مرحله بعد آنجا را به دست « ناتو » می سپارند . در مقاطعی که خود آمریکا به تنهایی و یا به همراه انگلیس تصمیم گیری می کنند زودتر به نتیجه می رسند . امپریالیست ها فقط به بیشتر چاپیدن و غارت کشورها می اندیشند و مرتب بدنبال مهره های قابل قبول تری در کشورهای میزبان هستند و اگر به خواسته های خود دست نیابند به سرنگونی و تعویض رهبری و یا شاه ورئیس جمهور آنجا منجر می شود .برای روشن شدن این موضوع کمی به عقب تر برمی گردیم . قبل از انقلاب 1979 شاه به رفروم های در خواستی آمریکا پاسخ مثبت می دهد و انقلاب سفید را براه می اندازد ، درمورد رفروم های شاه باید گفت با آن سرمایه های هنگفتی که در ایران وجود دارد این اقدام کوچکی بود که شاه انجام می داد . ولی در مورد قیمت نفت ، شاه کمی دیر از خواب بیدار شد و آن زمانی بود که کار از کار گذشته بود ، در واقع زمانی بودکه صدای انقلاب را شنیده بود ! بهر صورت انقلاب سفید شاه صورت می گیرد ولی بعد از آن شاه روی نکات مهمی دست می گذارد خصوصا نفت ، که حاضر به فروشش با قیمت تعیین شده از بالا نمی شود از طرفی شاه که خود را ژندارم منطقه می دانست ، مرتب ارتش خود را به رخ دنیا می کشید ، وی کمر بند سبز را بدور منطقه کشیده بود که باب دل کشورهای منطقه نبود و مرتب شکایات خود را به آمریکایی ها که در منطقه حضور دائمی داشتند می بردند . در این گیر و دار در سالهای 1978 هم قیام مردم در ایران شروع می شود که باعث می شود آمریکایی ها ( دموکراتها – کارتر ) نظرشان نسبت به شاه ایران عوض شود چون دیگر شاه یار استراتژیکی آمریکا محسوب نمی شد ، کارتر بخوبی متوجه شده بود که او( شاه ) دیگر حاضر نیست شروط آمریکا را بطور مطلق همچون گذشته بپذیرد . در این حین با آماده شدن شرایط داخل ایران ، فکر تغییر درایران به ذهنش خطور می کند تشکیل فوری کنفرانس "گوادلوپ " در آن جزیره کوچک به همین خاطر بود ، در آنجا کارتر رئیس جمهور آمریکا سریعا اعلام می کند که می خواهیم شاه را برداریم درست بعد از همان کنفرانس بود که از شاه می خواهند ایران را ترک کند ولی این بار بر خلاف تصورات گذشته شاه (چمدان ) ، دیگر برگشتی درکار نبود ( در کودتای 28 مرداد 32 شاه را یکبار دیگر به خارج بردندو بعد از برداشتن دکتر مصدق او را مجددا به ایران باز می گردانند ) با خروج شاه، این بار شرایط برای تغییر رژیم آماده تر می بود و دقیقا همان می شود که آمریکا یی ها می خواستند بعداز خروج شاه از ایران مردم ایران تقریبا پیروزی را در چشم انداز خود می دیدند . و دیری نپائید که سلطنت پهلوی با حضور مردم در صحنه و در پشت صحنه با کمک امپریالیست ها سرنگون می شود ، بعد از سرنگونی شاه آمریکاییها حتا از پذیرش شاه بعنوان پناهنده سیاسی هم سر باز زدند و دلیلش همان بود که آمریکایی ها و کلا غربیها دیگر شاه را نمی خواستند چون از نظر غرب او دیگر یک مهره سوخته بود ، وجود شاه دیگر با استراتژی آمریکا مطابقت ندارد . بعد از برداشتن شاه رابطه مجدد غرب با ایران ،طوری دیگر آغاز می شود ، ولی این بار نه با شاه که با آخوند ها ! آمریکایی ها خیلی تلاش کردند که دوباره اتوریته خود را در ایران حاکم کنند ولی آنها دیگر بازی را باخته بودند برنده بازی این بار اروپایی ها بودند که زرنگ تر از آنها وارد بازی جدید شده اند آنها توانسته اند پا جای آمریکایی ها بگذارند تا سود بیشتری را از سرمایه های زیر زمینی ایران نصیب خود کنند .در واقع آمریکا عمل کرد ، انگلیسی ها نزدیکتر به ایران شدند و پدر خوانده رژیم شدند و کشورهای دیگر اروپایی یکی پس از دیگری وارد معامله ها دیدی شدند و هرکدام سود بیشتری از ایران می خواستند . در ابتداء آمریکایی هابه تلاش های خود ادامه دادند تا مجددا درایران حضور دائمی داشته باشند . مرحله اول از طریق بهشتی و مرحوم بازرگان ( ملاقات این دو با سولیوان سفیر آمریکا در ایران ) می خواستند رابطه های گذشته را بر قرار کنند که میسر نشد . مرحله بعد ،مجدد از طریق اکبر رفسنجانی و از طریق مک فارلین ( ماجرای کیک و کلت ) قدم بعدی هم از طریق قطب زاده با طرح یک کودتا برداشته شد .او می خواست عملی را انجام دهد که بعدا مشخص شد که چقدر ناپخته وارد عمل شده بود قطب زاده کودتایی را که در سر داشت ، تمام نقشه هایش قبل از عملیات لو رفته بود بعد از آن قطب زاده دستگیر و اعدام می شود .( او قصد داشت مقر خمینی را در جماران با توپ دوربرد بزند که نقشه اش از قبل لو رفته بود ) یک بار هم در زمان ریاست جمهوری بنی صدر (18تیرماه 1359 ) کودتایی کوچکی در نوژه همدان رخ می دهد که معروف به " کودتای نوژه " می باشد ، رژیم ج. ا سلامی آنرا عامل سازمان سیا (سی آی ایی ) می دانست [1] از این بحث می خواهم نتیجه بگیرم که آمریکا و امپریالیسم های دیگر اروپایی همیشه مهره های خاص خود را در آستین دارند واز تلاش برای یافتن راه حل های مذاکره ورابطه و... هرگز غافل نمانده همانطوریکه در بالا آمد، آنها همیشه مهره های خود را یا در درون رژیم ها جستجو می کنند و یا اپوزیسیون های مورد نظرشان را خود جستجو می کنند تا با تحلیل مشخص از شرایط مشخص بتوانند سر بزنگاه تیر خود را به هدف بزنند .
نقش اروپاو وآمریکا در انقلابات دومینو یی :


ا قیامهای دومینویی ازشمال آفریقا تا سایر کشورهای آسیا (عربی زبان ) و ایران، برنامه های استراتژیکی ( سی ساله ) امپریالیسم ، خصوصا آمریکا واقعا به هم ریخته است چنانچه در صدد تغییرات آن برآمده اند [2] ، آمریکا به کمک اسرائیل رویای خاورمیانه بزرگ را در سر می پروراندند که قیام های منطقه شروع شد و حال می باید راه حل های دیگری را اتخاذ کنند با چنین وضعیتی دیگر همچون گذشته ها نمی توانند رژیم های بسیار خشن و زهرداری را بر مسند قدرت نگه دارند ، باید تغییرات اساسی در کشورهای منطقه بوجود آورند آنها دیگر امروزه از مردم هم سخن می میان می آورند و خواهان شرکت مردم در حق تعیین سرنوشتشان هستند . آمریکا و انگلیس و سایر کشورهای سرمایه داری می دانند که جوانان و خلق ها ی سراسر دنیا تماما آگاهتر از گذشته شده اند و مسائل سیاسی را مثل خودشان تحلیل می کنند و خواسته هایشان ( از حقوق فردی تا حقوق بشر و آزادی ودمکراسی ) را از طرق های گوناگون خواهانند. پس دیگر مثل گذشته نمی توانند سوار برخر مراد برانند باید در سیاست ها و حتا در استراتژی هایشان تجدید نظر کنند. بعنوان مثال برای پیشگیری اوضاع منطقه می خواهند در عربستان و اردن و مراکش ، شاهان درباری که رهبران سلطنتی هم هستند را به روش انگلیسی ها به گوشه ای برانند تا فقط از سلطنت شکلی باقی بماند (حذف ویا مهار مونارشی به عنوان لولو سر خومن ) تا بدین شکل بتوانند جنبش ها را در منطقه و خصوصا کشورهای نفت خیز مهار کنند ، البته این شیوه و یا تاکتیک ها هم می تواند سر آغاز اختلافات امپریالیسم بر سر رهبری این کشورها باشد . در مورد ایران موضوع کاملا فرق می کند ، اول اینکه سلطنت در ایران تجربه خود را نشان داده است و سالها رخت بر بسته و سلطنت فقیه جای آن ر ا گرفته است دوم اینکه ، انگلیسی ها تا توانسته اند منافع خود را از این نوع سلطنت (فقیه ) برده اند و هنوز هم بر حکومت ولایتی پافشاری می کنند ، آمریکا هم بعد از آلمان و فرانسه بیشترین قرار داد ها را با این رژیم داشته است . آمریکایی ها در مقاطع مختلف تاکتیک های خود را با شیوه ها خاص خود پیش برده اند آنها از طریق آلمان و اروپا حتا با کمک اسرائیل ها به رژیم اسلحه فروختند ( خصوصا در جنگ ایران و عراق درسال 1980) دو سال پیش که جنبش ایران شروع شد اوباما با خامنه ای ، نامه نگاری می کرد در مورد حمله آمریکا به عراق و اشغال عراق بیشترین همکاری را دولت بوش با ایران داشته است (احمد چلبی رابط ایران و آمریکا بوده است)


در همان زمان بیاد داریم که جرج بوش دوم رژیم آحوند ها را مرتب تهدیدات توخالی می کرد ولی هم زمان با حمله آمریکا به عراق رژیم ج.اسلامی هم وارد عراق می شود که چنین حرکتی سوالات زیادی را به ذهن انسان مطرح می کند ! از طرفی آمریکا بخاطر خوش خدمتی به رژیم اپوزیسیون داخل عراق را خلاء سلاح می کند تا بتواند در آینده با رژیم روابط سیاسی و اقتصادی خود را حفظ کند . جاسوسان و فرمانده های رژیم را در عراق دستگیر می کنند ولی براحتی آنها را در عراق آزاد می کنند ! هنوز هم لابی های رژیم در آمریکا با اوباما و دیگر همکارانش لابی گری میکنند تا ایران و آمریکا را وارد معامله های مستقیم کنند و این داستان بعداز سی و دو سال همچنان ادامه دارد.


یک واقعه ی تاریخی :


دهه 50 دو رهبر ایران و مصر که هردو از قوی ترین کشورهای خاورمیانه پدیدار شده بودند . آمریکا یی ها عبدالناصر برانداختند و شعله های انقلاب را درقلب (عربستان سعودی ) ذخایر جهان نیز روشن کردند . در ایران مردی بنام « محمد مصدق » هم با حاکمیت شاه در گیر شد بطوری که شاه از ایران گریخت و برحاکمیت ایران و ملی شدن نفت و باز پس گرفتن این حق از شرکت نفت ایران پای فشرد . در هر دو مورد ایالات متحده و عوامل اطلاعاتی آمریکا وارد عمل شدند ، دکتر مصدق را سر نگون کردند و کوشیدند تا عبد الناصر را هم چنان کنند که با مصدق کردند ، در هردو مورد MI6 و CIA طیف راست اسلامی را مثل پنجه های گربه به کار گرفتند . در مصر سرویس های جاسوسی بریتانیا و ایالات متحده از " اخوان المسلمین " بهره جستند و درایران گروه آیت اله ها از جمله پدرخوانده ایدئولوژیک آنها « روح الله خمینی » را به خط کردند ( کتاب بازی شیطان – رابرت دریفوس ) شاید بزرگترین تراژدی درقلو ها ایالات متحده که به از ذست رفتن فرصت های آمریکا در خاورمیانه نیم قرن گذشته انجامید ، اشتباه آمریکایی ها در پذیرش جمال عبدالناصر و دکتر مصدق به عنوان رهبران ملی کشورشان در دهه ی پنجاه بود ، این لغزش انزجار وخشونتی را نسبت به آمریکایی ها در خاورمیانه بر انگیخت که پی آمدهای آن تا امروز گسترش تمایلات ضد آمریکایی را و تامین سوخت برای القاعده بوده است .


با این حال چنین لغزش و محاسبه غلطی ، با تصمیم آمریکا مبنی بر پشتیبانی از عربستان سعودی در مقابل ملی گرایی ایرانیان و اعراب و نزدیک شدن ایالت متحده به اسلامگرایان تحت حمایت عربستان در سراسر جهان به شدت افزایش یافت این تصمیم در نتایج خود ، غیر مستقیم


به پدید آمدن حکومت اسلامی آیت الله خمینی ، انهدام افغانستان و ایجاد تروریسم بین المللی اسامه بن لادن منجرشد ( همانجا )


" ادکلین “ افسر عملیاتی " سی آی ا " که در اواخر دهه پنجاه و اوائل دهه شصت مامور خدمت در قاهره بود می گوید « ما بر آن بودیم که ناصر را سرنگون کنیم » سی آی ا در گیر عملیاتی علنی ، آن هم باید بگویم از مزخرف ترین و احمقانه ترینش بود که تکیه اش بر اعضای سابق رژیمی بود که مطلقا هیچ قدرتی نداشتند ( همین طرح احمقانه را سی آی ا در مورد افغانستان هم آزمود که به اتنخاب بهتر ره نبرد و در مورد ایران هم به بازی با چنان کارتی اشغال دارد . ما می کوشیدیم عناصری را پیدا کنیم تا ناصر را براندازند . بسیاری از چهره های مورد نظر ما ، وابسته به رژیم گذشته بود ند و مالکان بزرگ ، صاحبانئ صنایع و سایر دشمنان جمال عبدالناصر ، از جمله بودند و واقعا پروژه ی بی حاصل وعقیمی بود » (همان جا)


هرگاه عناصری که در راس قدرت هستند اگر در خط و خطوط امپر یالیسم ها نباشند لاجرم باید کنار گذاشته شوند و ناصر و دکتر مصدق از این جمله اند .بعد ها خود محمدر رضا شاه هر هم از این گرباد در امان نماند و کارتر قولی که به آیت الله داده بود عملی کرد .


نیم قرن پیش ناصر مظهر انقلاب عرب بود ( خود مختار و استقلال طلب ) کسب قدرت در زمانی اتفاق افتاد که سراسر جهان عرب از مراکش تا عراق دچار انجماد سیاسی بود . مراکش ، الجزیره و تونس مستعمرات فرانسه بودند ، کویت ، قطر ، بحرین امارات متحده عربی عمان و یمن مستعمرات بریتانیا بودند . عراق ،اردن و عربستان سعودی کشورهای پادشاهی بودند که شاهان شان تحت رهبری لندن بودند . و مصر تحت رهبری ملک فاروق فاسد ، مرکز سیاسی و اقتصادی جهان عرب بود . به قدرت رسیدن ناصر در جهان عرب آزاد اندیشی را چنان بدعت گذاشت که گفتی رعد و برقی در جان خفته ی جهان عرب زده است . از سال 1954 به بعد جمال عبداناصر با تاثیر شخصیت پر نفوذ خود رهبری جنبش اسقلال طلبانه ی خاورمیانه را بدست گرفت و از سال 1956 تا 1958 ندای اسقلال طلبانه و آزادیخواهانه ی ناصر لبنان و اردن و عراق را در نوردید و باعث شورشهایی شد که در نتیجه اش پادشاهی عراق سقوط کرد و سوریه و مصر در جمهوری متحده عرب/ ناصر به هم پیوستند گرچه این اتحاد دوامی نیافت اما تجربه ی هیجان آوری در جهان عرب به جای گذاشت . انقلاب الجزایر از پشتیبانی اخلاقی و مادی قاهره بر خوردار شد تا در تابستان 1962 در نتیجه ی همین حرکت آغازین به استقلال دست یافت . درهمین سال یمن تحت تاثیر ناصر بود و در دفاع از او ماشه را علیه عربستان سعودی کشید ! یک سال پیش از مرگ ناصر پادشاه لیبی سرنگون شد و رژیم دست راستی سودان را نظامیان وفادار به ناصر از کار بر کنار کردند در دنیای جنگ سرد به سبک مانوی (یا با من /یا علیه من ) یا با ایالات متحده و یا علیه سیاست های آنهابود ناصر مورد نفرت وبی اعتنایی لندن و واشنگتن و تل آویو قرار گرفته بود ( بدلیل بی طرفی ناصر ) درسراسر جهان از گواتمالا تا کنگو و اندونزی و ایران " سی آی ا" در کار بود تا از شر رهبرانی که نه به خاطر کمونیست بودن ، بلکه به خاطر اتخاذ سیاست بی طرفی در جنگ سرد به دردشان نمی خورد و مزاحم شان بودند ، خلاص شوند جمال عبدالناصر نیز از آن جمله بود. (بازی با شیطان اثر رابرت دریفوس )


از واقعه سیاسی می توان نتیجه گرفت که غربی ها آنجا که نفت و منابع زیر زمینی وجود دارد براحتی از آن نمی گذرند ولی در رابطه با کشورهای دیگر با توجه به موقعیت سوق الجیشی آ نحوه برخوردشان کاملا فرق می کند . امروزه روشهای کشورهای غربی با یکدیگر فرق کرده است اما منافع آنها هرگز فراموش نشده است، در رابطه با حمله به عراق و افغانستان اختلافات زیاد وجود داشت ولی در نهایت حمله و اشغال این دو کشور صورت گرفت و بعدها هرچه جلوتر می رفت این اختلافات بیشتر سر باز می کرد چنانچه هنوز هم بعد از گذشت هشت سال هنوز هم ادامه دارد !




در تغییر وتعویض رژیمها اگر دقت کنیم برخوردهایشان بازهم فرق می کند آن کشوری را که وابسته تر است تلفنی تعو یض می کنند مثل مدلهای تونس و مصر و یا ایران (زمان شاه ) را با فراخواندن شاه به نزد خودشان زمینه را برای سرنگونی فراهم می کنند . در واقع استراتژی همان است ولی تاکتیکها با هم اختلاف دارد .


درمورد لیبی موضوع سرنگونی قذافی کاملا فرق می کند ، قذافی را در سال 1969 با یک کودتا شاه را که وابسته به بریتانیا بود و با عنوان مبارزه با استعمار ایتالیا کنار می زنند و نفت را ملی اعلام میکنند (باز خودشان آوردند) و او (قذافی )در ده سال اول توانست توجه دنیا را به خود جلب کند ولی بعد ها با استبداد ی که حاکم کرد باعث شد مردم بر علیه او قیام کنند . غربی ها در همین مدت 150 میلیارد دلار از داراییهای خانواده قذافی را بالا کشیدند .


در حال حاضر با اینکه مخالفان بارها تا نردیکی شهرهای مصراته و طرابلس پیش رفته اند وبیش از 4/3 کشور را مخالفان قذافی ناتو به آنها کمک نکرد و مجددا بدست نیروهای قذافی قرار گرفت. ناتو و غرب با وجود حضورش در آنجا ، ماههاست کاری را از پیش نمی برند در حالیکه لیبی را از سازمان ملل بیرون کرده اند و شورای مقاومت ملی انقلاب لیبی را به رسمیت شناخته اند ولی هنوز نسبت به عوض کردند و یا برداشتن قذافی تردید دارند ، چون شاید هم هنوز لوله های نفت را در لیبی نبسته اند و قذافی به آنها قول معامله مستقیم با خودش را داده است ! در این میان موضع آمریکا جالب توجه است ، یک بار خودش وارد عمل می شود و بار دیگر تمام اختیارات را بدست ناتو می دهد و خود نظارگر می شود و" اوباما "می گوید: « قذافی همین الان باید برود » ! ولی مردم لیبی تصمیم خود را گرفته اند و تمام عیار وارد میدان مبارزه با این دیکتاتور پیرو آدم کش شده اند و غرب باید به خواست مردم تن در دهد.


ایران و امپریالسم:




امپریالسیم ، رژیم تا بن دندان مسلح ایران را نه تنها حمایت می کند که به نظر نگارنده خط و خطوط سرکوب را هم به آنها دیکته می کند و تمامی وسایل سرکوب و شکنجه را در اختیارش قرار می دهند ( آلمان در زمانی که علی فلاحیان وزیر وزارت اطلاعات بود توسط اشمیت باوئر تمام وسایل سرکوب و شکنجه را به ایران می فروخت و حتا کلاس های آموزشی برای آنها می گذاشت و در ترورهای داخل خاک آلمان با رژیم کاملا همکاری داشته است ) در جریان جنبش سبز مردم ایران ، نبود یک آلترناتیو قابل قبول برای غربی ها در داخل ایران از یکطرف و حمایت از رژیم فاشیستی ایران از طرف دیگر ثابت کرد که آنها از مردم ایران حمایت نمی کنند و همچنان مماشات با این رژیم را در دستور کار خود قرار داده اند ، در حالیکه مردم ایران بارها باحضور میلیونی خود بیشتر از سایر کشورهای جنبش خیز دیگر به خیابانها آمده اند و خواستار سرنگونی این رژیم فاشیستی شده اند . " اوباما "درست یک ماه قبل از آغاز جنبش ایران با رهبر آدم کش ایران خامنه ای نامه نگاری می کرد تا شاید فرجی حاصل شود که خود باعث اختلافات درون حزبی شده بود ، جریانات دوسال اخیر ایران ثابت کرد که کسی به فکر مردم ایران نیست و مردم خود باید کمر همت را برای سرنگونی این رژیم فاشیستی محکم ببندد . این جنبش ثابت کرد هرچه بیشتر به رژیم فشار بیاورند غربی هاهم از حمایت رژیم دست بر می دارند و ناچارا که از مردم حمایت کنند به قول معروف « کس نخار پشت من جز نا خن انگشت من »
______________________________________________________________________




http://fa.wikipedia.org/wiki/[1


http://www.dowran.ir/show.php?id=48917423


http://www.voanews.com/persian/search/?c=n [2]

هیچ نظری موجود نیست: