نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ اردیبهشت ۴, یکشنبه

اندکی در باب عالم تاج قائم مقامی ( ژاله ) شاعری فمینیست که تاریخ کمتر به آن اشاره کرده است



بی روسری به خاکش سپردند
هیچ کس از زنی مرده نمی پرسد:
خوش داری با روسری به خاک سپرده شوی یا بی روسری؟
وقتی هفت ساله بود
خوش داشت با روسری به دیستانش بفرستند
می خواست خانمی باشد برای خود
واین حسرت به دلش ماند
زیرا مردی که بر سرزمینش فرمان می راند
آزادیِ زن را در رهایی از حجاب می دید.
وقتی هفتاد ساله بود
خوش داشت بی روسری راه برود در خیابان ها
و حس کند دست نوازشگر نسیم را بر گیسوانش
اما این حسرت به دلش ماند
زیرا مردی که از پس ِ انقلابی اسلامی بر سرزمینش فرمان می راند
آزادی ِ زن را در بند ِ حجاب می دید.
از گهواره تا گور
هیچکس حتی یکبار از او نپرسید:
“چیست دلخواه تو ؟ با روسری یا بی روسری؟”
گویی همه ی عمر جسدی بود لایق ِ گور.
.
شعر بالا ایمیل دریافتی بود که چندی پیش به دستم رسید ( نام شاعر فتح الله حسنی ) و بقدری تاثیر گذار بود که حیفم آمد دیده نشود ، و از طرفی خود زمینه ساز این شد که به دستاویز آن بشود اندکی در باب یکی از بزرگان شعر دوران معاصر که تاریخ کمتر به آن پرداخته قلم فرسایی کرد . بانو عالم تاج قائم مقامی متخلص به ( ژاله ) در سال ۱۲۶۲ خورشیدی متولد شد ، به عبارتی ۲ دهه قبل از پروین اعتصامی . با نگاهی اجمالی به تاریخ معاصر ، به راحتی میتوان فهمید هه همزیستان او در آن روزگار ، چه نگاه محدود و خفت باری نسبت به زن داشته اند . در دوران جوانی به صورت نا خواسته به عقد ( علی‌مرادخان بختیاری ) رفیق پدرش بنا به دلایل مصلحتی در می آید . خود او از این ازدواج با نام ( ازدواج سیاسی ) یاد میکند و سر انجام بعد از ۷ سال به جدایی می انجامد . سرانجام محتومی که بعد از آن پروین اعتصامی و فروغ فرخزاد هم به آن دچار میشوند . اما نکته جالب توجه بین این سه شاعر در این است که اگر چه آنان در زندگی شخصی و زناشویی خود موفق نبودند ، و دست برقضا هر ۳ ازدواج به جدایی انجامید ، اما هر ۳ بنیان گذار مکتبی ساختار شکن و ضد مرد سالاری بودند که امروزه از آن به عنوان فیمینیزم یاد میشود . و اگر امروز صداهای آزادی خواهی و برابری طلبی بیش از هر زمان به گوش میرسد ، مدیون زحمات شیر زنانی است که از بیش از ۱۰۰ سال پیش تا به امروز به خاموشی نگرویده است . ( البته در این میان لازم است یادی هم از تاج السلطنه دختر ناصرالدین شاه ) هم کرده باشیم که در انجمن حریت زنان ( انجمن آزادی زنان ) همراه با میرزاده عشقی زحمات زیادی کشید . و از کتاب خاطراتی که از وی در دست است به به راحتی میتوان فهمید که او نیز چه رویاهایی برای آزادی زنان و حقوق آنها در سر داشته است . و اما امروز بذر امیدی را عالم تاج قائم مقامی در دلها کاشت ، جوانه زده و تا تحقق کامل برابری جنسیتی از حرکت نخواهد ایستاد . این حرکت به قدری متعالی و بزرگ بود که در طول این پروسه زمانی خیلی از انسانها را که روزگاری معتقد به برابری مرد و زن نبودند را هم به خود جذب کرده ، و آنها را مجاب کرده که در اندیشه‌های خود بازنگری کنند و سرانجام به این نظر برسند که همه انسانها ، فارغ از جنسیت ، نژاد ، رنگ ، زبان ، باهم برابرند و حقوقی مساوی دارند . اگر امروز خانوم زهرا رهنورد از برابری بی‌قید و شرط جنسیتی سخن میگوید ، که بسیار هم خوب است جایی بسی دریغ است که از بنیانگزاران این مکتب و پیشگامانش ، تقدیری و یادی نشود . که بدون شک بانو عالم تاج قائم مقامی ( ژاله ) یکی از آنهاست . و اینک نمونه‌ای از شعر او :
بسته در زنجیر آزادیست سر تا پای من /  بَرده‌ام ای دوست و آزادی بود مولای من
گرچه آزادیست عکس بردگی در چشم خلق /  مجمع آن هر دو ضد اینک دل شیدای من
چیست آزادی؟ ندیدم لیک می‌دانم که اوست /  مرهمی راحت رسان بر زخم تن فرسای من
من نه مردم لیک چون مردان به بازار وجود /  های و هویی می‌کند افسانه سودای من
پر کند ای مرد آخر گوش سنگین ترا /  منطق گویای من، شعر بلند آوای من
من نه مردم لیک در اثبات این شایستگی /  شور و غوغا می‌کند افکار مردآسای من
ای برادر گر به صورت زن همال مرد نیست /  نقش مردی را به معنی بنگر از سیمای من
عرصه دید من از میدان دید تست پیش /  هم فزون ز ادراک تو احساس ناپیدای من
باش تا بینی که زن را با همه فرسودگی /  صورتی بخشد نوآیین طبع معنی‌زای من
از تو گر برتر نباشد جنس زن مانند توست /  گو، خلاف رای مغرور تو باشد رای من
در ره احقاق حق خویش و حق نوع خویش /  رسم و آیین مدارا نیست در دنیای من
پنجه اندر پنجه مردان شیرافکن زنم /  از گری۱ چون سر برآرد همت والای من
باکی از طوفان ندارم ساحل از من دور نیست /  تا نگویی گور توست این سهمگین دریای من
من به فکر خویشم و در فکر هم‌جنسان خویش /  گر نباشد؟ گو نباشد مرد را پروای من
گر به ظاهر ناتوانم لیک با زور آوران /  کوهی از فولاد گردد خود تن تنهای من
زیردستم گو مبین ای مرد کاندر وقت خویش /  از فلک برتر شود این بینوا بالای من

هیچ نظری موجود نیست: