نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ اردیبهشت ۴, یکشنبه

جبهه فراگیر ملی ضرورتی ناگزیر در مبارزه با استبداد حاکم بر ایران - اصلاح طلبان بر سر دو راهه استحاله

g

فرزاد قائم
g
جبهه فراگیر  ملی ضرورتی ناگزیر  در  مبارزه با استبداد حاکم بر  ایران 
اصلاح طلبان بر سر دو راهه استحاله: سقوط  و حفظ منافع فردی و یا بالندگی و حفظ منافع مردم
برخورد متفاوت و بعضا متضاد  نیروهای مختلف موجود در اپوزیسیون سرنگونی طلب با تفکراصلاح طلبی و نیروهای اصلاح طلب ما را برآن داشت که به جمع آوری و  جمعبندی نظرات نیروهایی با بینش های متفاوت سیاسی دررابطه با تفکراصلاح طلبی و نیروهای اصلاح طلب بپردازیم. این جمعبندی که حاصل تبادل نظرو تقابل نظری بینشهای متفاوت موجود در جبهه نیروهای آزادیخواه و دموکرات می باشد،  با توجه به شرایط حاصله بعد از کودتای انتخاباتی ۱۳۸۸ و حجم گسترده جابجایی نیروها در جبهه استبداد و درجبهه ضد استبداد میتواند ازاهمیت ویژه ای برخوردارباشد.
هرگاه اصلاح طلبان درونی (نه حافظان نظم موجود) یک سیستم سیاسی، اجتماعی یا اقتصادی را در حیطه  نیروهای مخالف (نه اپوزیسیون سرنگونی طلب) نظم موجود درآن سیستم تعریف نماییم، آنگاه این اصلاح طلبان دورنی درواقع نزدیکترین اعضا نیروهای مخالف به سیستم حاکم میباشند. 
ریشه های مادی اصلاح طلبی درونی دراقشار ناراضی و دگراندیش سیستم حاکم قراردارد. تفکراصلاح طلبی برمبنای حفظ چهارچوب های اصلی نظم موجود و بهینه سازی اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آن نظم شکل گرفته است. ماهیت وعمق این بهینه سازی موجبات مرزبندیهای داخلی جناح های مختلف اصلاح طلب را فراهم میسازد.
دولت در نظامهای دموکراتیک درواقع وکیل مردم است. آنها این وکالت مشروط و تابع قانون را بواسطه اراده اکثریت مردم و برای یک دوره زمانی مشخص به عهده میگیرند. دررژیم های دیکتاتوری دولت خود را صاحب خانه میداند و نه مستاجرمشروط و تابع قانون. آنها دارای پشتوانه مردمی نمیباشند ولذا خود را مشروط به اراده اکثریت مردم و رعایت قانون، حتی به همان قانون نیم بند  خود ساخته  نمیدانند. مخالفت مردم با حکومت در چنین رژیم های دیکتاتوری به رسمیت شناخته نشده و مردم یک شبه خار و خاشاک، میکروب و گاو و گوساله میشوند.  
در سیستم های دموکراتیک رای گیری وانتخابات در واقع نقش سوپاپ اطمینان جامعه را بازی میکند. توده های مردم میدانند که درصورت وجود یک اراده جمعی میتوانند دولت و احزاب خطا کار را از طریق رای خود تنبیه و جابجا کنند. احزاب سیاسی هم میدانند که شکست در یک انتخابات به معنی نابودی و حذف آنها از صحنه سیاست نیست بلکه در واقع برای اصلاح وانطباق سیاست های آنها با خواست توده های مردم لازم وضروری است. لذا دراینگونه سیستم ها مردم همان اصلاح طلبان هستند که از طریق انتخابات، اصلاحات مورد نظرخود را به سیستم حاکم دیکته میکنند. درچنین سیستم هایی اگر چه حق تظاهرات برای مردم و احزاب به رسمیت شناخته شده است ولی معمولا نیازی به حل اختلافات بر بسترخیابانی نیست.
رژیم های دیکتاتوری وانحصارطلب بهایی به خواست وحق انتخاب مردم نمیدهند. استبداد مذهبی آن هم از نوع ولایت مطلقه فقیه یکی ازخشن ترین انواع دیکتاتوریهاست. چنین رژیم ضد بشری درواقع نه براساس خواست مردم بلکه فقط بر اساس منافع دیکتاتور و طبقه حاکم رفتارمیکند. مطالبات به حق مردم در چنین رژیم خون خواری ازطریق انتخابات قابل دسترسی نیست وانتخابات در واقع جنبه سوری دارند. هرگاه هم با تمام کنترلها و فیلترهای موجود، انتخابات در مسیرمورد
نظردیکتاتورکه خود را نماینده خدا برزمین میداند پیش نرود، ولایت مطلقه فقیه میتواند ازحق خدا داد!! خود استفاده کرده به سادگی ازطریق حذف کاندیدا حتی پس از رای گیری، ازطریق تقلب درانتخابات و در نهایت از طریق حکم حکومتی و نظر رهبری که فصل الخطاب  است خواست خود را برخواست و اراده توده های مردم اعمال کند.
تفکراصلاح طلبی در  رژیمهای دیکتاتوری درواقع عکس العمل سیاسی جناحهای واقع بین در سیستم حاکم برای پایین کشیدن شعله های خشم توده های مردم از وضعیت موجود میباشد.
اصلاح طلبان منافع خود و مردم را در سرنگونی نظام موجود نمی یابند وازعواقب حرکات رادیکال و بنیادی هراسناک هستند، نیروهای سرنگونی طلب نیز منافع مردم را فقط و فقط در سرنگونی نظم  موجود و ایجاد نظمی نوین می بینند. آنان باوری به اصلاح پذیری دیکتاتوری ولایت مطلقه فقیه ندارند.
اصلاح طلبان نیروهای سرنگونی طلب را به تند روی متهم میکنند و فراموش میکنند که حرکات رادیکال به خودی خود یک تاکتیک مبارزاتی مطلوب برای کنشگر اجتماعی و سیاسی نیست. سرنگونی طلبی به واقع نتیجه طبیعی عدم وجود توان اصلاح پذیری درسیستم های استبدادی است.  نیروهای فعال اجتماعی و سیاسی در مسیر احقاق مطالبات به حق تودهای مردم  و درپراتیک مبارزاتی خود با رژیم های خود کامه و مستبد بالاجبار رادیکالیزه میشوند. صریح تر بگوییم درواقع تمام نیروهای آزادیخواه، دموکرات و سرنگونی طلب خود روزی سعی در اصلاح وضع موجود از طریق شیوه های مبارزات  قانونی داشته اند و هرگاه درعمل چنین شرایطی فراهم شود به استقبال آن میروند. آنان به واقع اصلاح طلبان بیرونی سیستم حاکم  بوده اند. نیروهای اپوزیسیون به خوبی میدانند که رادیکال شدن هزینه مبارزه را افزایش و کمییت نیروهای درگیراجتماعی
وشانس موفقیت را کاهش میدهد. لذا به سادگی تن به آن نمیدهند. در واقع این رژیم استبدادی و خود کامه است که شیوه  مبارزه با خود را به اپوزیسیون خود تحمیل میکند.
اصلاح طلبان مهاجرت اجباری بسیاری از نیروهای اپوزیسیون سرنگونی طلب را نتیجه تاکتیک های تندروانه آنها دربرخورد با رژیم ولایت مطلقه فقیه میدانسته وروش های مبارزاتی صرفا قانونی را پیشنهاد میکردند. امروزه بسیاری از همان منادیان مبارزات  صرفا قانونی خود مجبور به انتخاب همان روشهایی شده اند که دیگران را به آن متهم میکردند. مهاجرت اجباری بسیاری ازفعالین اصلاح طلبی به خارج از کشورخود نشان دهنده اصلاح ناپذیری  دیکتاتوری ولایت مطلقه  فقیه و شکست اندیشه های اصلاح طلبی میباشد.   
اصلاح طلبان درونی سیستم حاکم برایران بعد از کودتای انتخاباتی ۱۳۸۸ و استبداد عریان پس از آن، امروزه چه بخواهند و چه نخواهند در برابر همان دو راهه ای قرارگرفته اند که اصلاح طلبان بیرونی سیستم حاکم (بخش بزرگی از نیروهای ضد استبدادی و سرنگونی طلب امروزی) بعد ازدیکتاتوری عریان خمینی در سال ۱۳۶۰ و حذف رئیس جمهور دگراندیش به عنوان یکی ازآخرین  سنگرهای دگراندیشی قرارگرفته بودند.
انقلاب دزدی و انحصارطلبی خمینی و یورش مداوم باندهای سیاه واراذل واوباش خمینی که خود را حزب الله (بخوانید لباس شخصی های امروزی) می نامیدند به نیروهای دگراندیش در سراسر ایران منجربه کشته و مجروح شدن هزاران تن از نیروهای آزادیخواه گردیده بود. ادامه وتشدید حملات سازمان یافته باندهای سیاه با تمامی خویشن داری نیروهای دگراندیش بالاخره در سا ل ۱۳۶۰ منجربه تقابل میان نیروهای تا دندان مسلح و بی رحم ارتجاع حاکم و نیروهای دگراندیش گردید. نیروهای آزادیخواه و دموکرات دراوج اقتدارخمینی وموج سواری بی حد و مرز او بر باور توده های متوهم و بخصوص در پرتو سکوت جامعه جهانی می بایست بین سر فرود آوردن و بودن و یا سر برافراشتن و نبودن انتخاب تاریخی خود را انجام میدادند.
در آن دوران سیاه سرودیم:
شب  نعره میزند
خورشید مرده است 
من مالک جهانم وتاریکی ازمن است 
تسلیم من شوید
تسلیم سرنوشت
 
نیروهای ضد استبدادی به خوبی میدانستند که توان فیزیکی مقابله با ارتجاع  ضد بشر را ندارند. برخی از نیروهای دگراندیش مرعوب دیکتاتوری خمینی و شرایط شدند. آنان تسیلم شرایط شدن را سیاست اتحاد وانتقاد نامیدند تا به قول خودشان مانع از له شدن جوانه های انقلاب درزیرچرخهای استبداد خمینی شوند.
آنچه بعد از آن پیش آمد فراتر از تمامی تصورات و تحلیل ها در  رابطه با شقاوت رژیم ضد بشری خمینی بود. در جبهه مقابل اما، آنان که بر پیمانشان برای احقاق مطالبات و حقوق دموکراتیک مردم ایران استوارماندند حماسه مقاومت نسلی را رقم زدند که دهها هزار  بار تخت  های شکنجه و چوبه های دار را بوسیدند تا با پوست و گوشت و جان خود مانع رشد ونمو ارتجاع گردند.
میگویند تاریخ دو بارتکرارمیشود یک بار بصورت تراژدی و یک بار بصورت کمدی. استبداد علی خامنه ای نمونه کمدی همان تراژدی خمینی است. خامنه ای نه اتوریته و نه اقتدارخمینی را دارد او حتی توان بستن شکافهایی را که سر تا پای حکومت منحوسش را دربرگرفته است ندارد. در بعد جهانی نیز پایان جنگ سرد، فروپاشی بلوک شرق  و بینش گلوبالیستی رفتارسیاسی قدرتهای مسلط جهانی را تغییر داده است. آنان دیگر نیازی به حفظ و حمایت از رژیم های خود کامه وغیر قابل کنترل ندارند.
اصلاح طلبان امروزه بخوبی دریافته اند که سیاست فشاراز پایین و چانه زنی در بالا درمواجهه با رژیمی ضد بشری که به هیچ پرنسیپ اخلاقی و انسانی پای بند نیست تخیلی بیش نبوده است. آنجا که قرار است ولایت مطلقه گامی به عقب بردارد تیغ به کف گرفته وهلهله زنان سعی درمحوتمامی دستاوردهای ناچیزسالیان طولانی جنبش اصلاح طلبی می نماید. او واراذل و اوباش او رسما رهبران جنبش اصلاح طلبی را که سا لها رئیس جمهور، رئیس مجلس، نخست وزیر، وزیر... بوده اند به محاکمه خود واعضاء خانواده شان و مرگ تهدید میکنند. 
امروزه دراردوی اصلاح طلبان تقسیم بندی های جدیدی به وقوع پیوسته و یا در شرف وقوع است:
گروهی ازهمان روزهای اول پس از کودتای انتخاباتی واعتراضات گسترده مردمی و با سخت شدن شرایط مرد و زن روزهای سخت نبوده و با توپ و تشر ولایت مطلقه واعوان وانصارش بطورعلنی و یا غیرعلنی اصلاح طلبی را ترک و در زیرعبای خامنه ای گوشه عافیت طلبیده  اند.  
گروهی دیگر میانه را گرفته و سعی کرده ومیکنند با ریش سفیدی آب رفته را به جوی باز گردانند.
دسته سوم با پا فشاری برادامه تفکر اصلاح طلبی وسنگ اندازی درامر مبارزه برای حذف دیکتاتور و دیکتاتوری مجبورشده اند نقشی کمدی را در جبهه نیروهای مخالف حکومت بازی کنند. نامه نگاری و پند و نصیحت به یک دیکتاتور ضد بشر و یا بیان اظهاراتی مانند اینکه مردم در روز قدس ۱۳۸۸ در ایران شعار"هم غزه هم لبنان جانم فدای ایران" میدادند و یا "در کارنامه خامنه ای و خانواده او حتی یک لکه خاکستری هم وجود ندارد" و... اگر کمدی نیست پس چیست.
دسته چهارم که میتوان گفت بخش عمده ای از اصلاح طلبان سابق را شامل میشوند متوجه گذار شرایط وعبورجامعه ازتفکر اصلاح طلبی شده و بطورعلنی موضع ضد دیکتاتور و ضد دیکتاتوری جنبش سبز را تقویت میکنند. از رهبران فکری این گروه میتوان آیت الله منتظری را نام برد که از همان روزهای اول بعد ازکودتای انتخاباتی وسرکوب مردم معترض با شهامتی که برازنده یک روحانی مردمی است حکومت علی خامنه ای را حکومت جائرمعرفی کرد و به روایتی بر سراین فتوای راه گشا جان داد. این دسته اگرچه سعی دارند صفوف خود را از نیروهای سرنگونی طلب جدا نگه دارند که قابل درک هم است ولی درعمل تا بحال درهمان مسیری گام گذارده و میگذارند که دیگر نیروهای سرنگونی طلب مدتهاست رهرو آن هستند یعنی حذف دیکتاتور و دیکتاتوری. تفاوت شعارها و تاکتیک های مورد استفاده این دو گروه به واسطه  تفاوت درخواستگاه مبارزاتی وطبقاتی این دو گروه میباشد.     
دسته پنجمی هم وجود دارند که هنوز بلاتکلیفند وکاسبکارانه پیشرفت حوادث را تعقیب میکنند.  
این گستردگی رفتاری، طیف نیروهای اصلاح طلب را به پلی ارتباطی ما بین نیروهای موجود درجبهه استبداد و نیروهای موجود درجبهه ضد استبداد تبدیل کرده است وارتباط ارگانیک پیچیده ای ما بین نیروهای اصلاح طلب و سرنگونی طلب برقرارکرده است. این ارتباط ارگانیک میبایست و باید از سوی نیروهای ضد استبدادی به نفع جنبش آزادیخواهی و دموکراسی طلبی مردم ایران مورد استفاده قرار گیرد. نادیده گرفتن این واقعیت و سعی بر پاک کردن صورت مسئله ما را از امکانی بالاقوه که تا عمق جبهه استبداد ریشه دارد محروم میکند.
نیروهای آزادیخواه و دموکرات بایستی با هوشیاری کامل ازموقعیت حاصله در جنگ گرگها استفاده بهینه را به عمل آورند. آنها میتوانند با طرح شعارهای محوری مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر دیکتاتوری وانتخابات آزاد پاشنه آشیل استبداد مذهبی حاکم را  هدف قرارداده و به جذب و سازماندهی نیروهای سرخورده از اصلاح طلبی درکنارمردم بپردازند.  هیچگاه نباید فراموش کرد که پاسخ سرکوب مستمر، مبارزه مستمراست.    
جبهه ضد استبدادی بایستی درک امروزی جناحهای واقع بین نیروهای اصلاح طلب ازعدم اصلاح پذیری رژیم ضد بشری  ولایت مطلقه فقیه  وآمادگی آنها برای شرکت در مبارزهای مشترک برای نابودی دیکتاتور و دیکتاتوری را ملاک تنظیم رابطه قرارداده وموجبات بالندگی این نیروها در جهت منافع مردم را فراهم آورد.  تاثیر گزاری بر نیروهای اصلاح طلب و جذب آنها به سمت  مبارزه فعال برای نابودی استبداد میتواند تا حد زیادی گسترش شکافهای موجود در سیستم حاکم را بواسطه حضور این نیروها در بدنه نظام حاکم به ارمغان بیاورد.  
فراموش نکنیم که روشن کردن یک کبریت بهترازتاسف خوردن ازتاریکی است.

زمانی که مشغول جمع آوری و جمعبندی نظرات در رابطه با این مقاله بودیم فاجعه ای انسانی در شهراشرف محل زندگی جمع کثیری از بهترین فرزندان مردم ایران رخ  داد.  حمله  و  کشتار بیرحمانه پناهندگان بی سلاح و  بی دفاع توسط ارتش تا به دندان مسلح عراق که به فرمان خامنه ای و در روز ورود وزیر دفاع امریکا به عراق رخ داد بار دیگر نشان دهنده منافع مشترک استبداد و استعمار در سرکوب آزادیخواهی و دمکراسی طلبی در ایران و منطقه میباشد.
نگارندگان ضمن ابراز تنفر ازاعمال وحشیانه و ضد بشری نوری المالکی و شرکا خواستار بررسی دقیق این جنایت ضد بشری و جنگی ازطرف نهادهای مستقل جهانی ومحاکمه آمران و عاملان آن میباشند.

فرزاد قائم

بیست و سوم آوریل ۲۰۱۱
سوم اردیبهشت

هیچ نظری موجود نیست: