نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۹ بهمن ۲۲, جمعه

چشمان بیدار - مهستی شاهرخی ,تونس، مصر، 22 بهمن و همراه شو عزیز

چشمان بیدار - مهستی شاهرخی



Friday, February 11, 2011

تونس، مصر، 22 بهمن و همراه شو عزیز

http://niacblog.files.wordpress.com/2010/02/090615_iran_protest_ap_350.jpg
  • تونس مصر نیست: تفاوت تونس با مصر این است که تونس دیگر دیکتاتور ندارد و بن علی گریخته و از سوی دیگر بیشتر معترضان حکومتی، جوانان و بیکاران و افراد تحصیل کرده اند. گرچه شورش اعتراضی خودجوش و ناگهانی بوده است اما در طول مدت شورش، سازماندهی تظاهرات و یکپارچه ساختن و هماهنگی آن غالباً به عهده سندیکاها بوده است. در محلات شهرهای مختلف تونس کمیته هایی برای آگاه کردن مردم، «کمیته های بیداری»، تشکیل شده که مردم را از خطرها و پیچیدگی راهی که در پیش دارند آگاه می کند.
    در شورش اخیر، ارتش تونس بی طرفی اختیار کرد و به روی مردم آتش نگشود و عملکرد جناح چپ از طریق سندیکاهای کارگری به عنوان اهرمی برای مقاومت در برابر گرایشات راست، بسیار فعال بوده است پس نونس مصر نیست. اگر تونسی ها بتوانند کشور را از آثار و بقایای حزب و عناصر دیکتاتور پیشین و حزبش در دولت پاکسازی کنند درهایی را به سوی آینده ای بهتر خواهند گشود.
  • مصر ایران نیست: تفاوت مصر با ایران اینست که مصر یک کشور عرب زبان است.دوم این که مصر کشوری است با اکثریت مسلمان اهل تسنن، اما با قانون اساسی لاییکخب الان دارد چه اتفاقی می افتد؟ حزب برادران مسلمان که با بودجه های غیبی تغذیه می شده و مدتی است پوست انداخته بوده دارد به صورت خزنده می سرد توی حکومت و قانون اساسیاسم این را می گذارید انقلاب؟
    این که مردم گرسنه است و به خیابان آمده درست است اما خواسته اش چیست؟ آیا با رفتن مبارک به نان و آزادی می رسد؟ آیا بنیادگرایان، آن مصریان گرسنه را با یک یورو به خدمت خود نخواهند گرفت؟ تجربه وعده صد تومن و یک ناهار برای شرکت در نماز جمعه به فقرا را یادتان رفته؟ آنها را با اتوبوس می آوردند در وسط دانشگاه تهرانیادتان نیست؟
به حرفهای البرادعی توجه کنیداو می گوید اخوان المسلمین به مردم کمک می کند و در مردم نفوذ دارد و می تواند چیزهایی را سازماندهی کند و فرق کرده و دیگر قدرت طلب نیست و خیر مردم را می خواهد و غیره.
نوال سعداوی یکی مانند شیرین عبادی در مصر استاین زن که پزشک است و داستان نویس از افتخاراتش این است هرگز در عمرش آرایش نکردهطرز فکر را می بینیدفمنیست مرتجع و نازلکتابهایش روی اینترنت موجود است بخوانید تا ببینید این زن شعور و عمق کلامش چقدر استیکی نیست بپرسد اگر آرایش می‌کردی چه می‌شد حاج خانم؟ زنی در سرزمین کلئوپاتر رشد کرده است اینقدر پرت بگوید؟ این هم یکی از فیلهایی است که آمریکا مدد تبلیغاتش و به نام فمینیسم اسلامی هوا کرده، مشتی زن مسلمان برای مدیریت و جهت دادن و ساکت کردن جنبش زنان در خاورمیانهجالب این است که خانم‌های چپ فمینیست ایرانی که از لحاظ حزبی دستور حمایت از هر نوع جنبش مسلمانی را دارند وارد معرکه می‌شوند و ادعا می‌کنند که نماز جماعت خواندن مصریان امری کاملاً طبیعی و لاییک است و ربطی به سلطه مذهبی نداردهمین‌ خانم‌های صف نگهدار حزبی مسأله حجاب زنان در مصر سرزمین کلئوپاتر را نوعی وسیله دفاعی در برابر آزار جنسی عنوان می‌کنند و با نهایت وقاحت ماله می‌کشند بر آثار ارتجاع.
آیا زنان مصری برای حفظ جسم خود درتظاهرات از آزارهای جنسی، حجاب و مقنعه داشتند و یا با آن پوزه بندها دارند هویت عقیدتی خود را مطرح می کنند؟
  • بیست و دوی بهمن و مابه مناسبت فرا رسیدن عید عشاق و یا سن والنتن و عید چینی‌ها و فرا رسیدن سال خرگوش و پشت سر گذاشتن انقلاب شکوه مند پنجاه و هفت و از راه رسیدن فراخوان راه پیمایی در همبستگی با مبارزات مردم مصر در ایران این مطلبرا می نویسم تا چند نکته ساده را یادآوری کنم.
پارسال سرانی که خود را به بدنه اعتراضات مردم چسبانده اند به بهانه اعتراض مردم را به خیابان کشاندند و با بیرق سبز شیعیان و در چهارچوب اعتراضات ساکت و آرام و بسته بندیشده در قانون اساسی جمهوری به سبک ملایان و "نه یک کلمه کم یا بیش"، به حقه مردم را راه بردند و در همین خارج از کشور باز یار دبستانی خواندند و سرمان کلاه گذاشتند باز هم خیال راه پیمایی و ارزیابی و سرشماری مجدد از تتمه جنبش ویران و نومید تا باقیش را هم روانه کهریزک کنند و پاکسازی کامل به نفع نظام صورت بگیرد و برای بیست سی سالی ساکت شودبعد از بالا وارد مذاکره بشوند تا در پست و مقام های بالا بنشینند و بعد هی اعلامیه بدهند که مبارزه تمام شد و جنبش به رهبریت رسید و رأی ما پیروز شد و حالا با ما راه بیا عزیز و خلاصه لاو استوری و سن والنتن است جیگر و از این حرفها.
همرا شو عزیز: پارسال در این ایام خانمی ایرانی تبار که تنها هنرش در دوران مهاجرت،تعویض شوهرهای متنوع فرانسوی بوده و اسم و اسم کوچک و همه چیزش را فرانسوی کرده، جذب و مزدور نیروهای سبزالله شد و به صورت یکی از سینه زنان تظاهرات و حمل کنندگان بیرق و طومار سبزالله درآمد.
پارسال این خانم تلفن خانه و باکس های ایمیل و پیامگیرهای مختلف تلفن های مرا در هر کجا که باشم از پیام های چند دقیقه یک بار اشباع کرده بود تا بنده را مانند اسیری کت بسته گیر بیاورد و ببرد تا در پیروزی انقلاب شکوه مندی که با حقه بازی سی و چند سال طول کشیده و حالا می خواهد مانند مار پوست بیندازد هورا بکشیم و اسمش را بگذاریم "همبستگی با مبارزات مردم" جان بر کف و زندانیان سیاسی در ایران و اعتراض به خشونت و هر اسمی دلت می خواهد روی این راه پیمایی اسب تروایی بگذار. بسیج و سربازگیری جدید رژیم جهت نظم نوین و علاف کردن مردم و کنترل خارج از کشوری ها. اینها توانسته اند هر چه دکتر جواب کرده، هر چه لمپن، و هر چه فرصت طلب و هر چه مزدور است بخرند و به خدمت خود بگمارند.
کارناوال انقلاب اسلامی و دولت کودتاییاز فردای شکست اصلاح طلبان در انتخابات فرمایشی بازی جدیدی آغاز شداز کودتایی حرف می‌زدند که رخ داده و حق به حق دارش که آن‌ها باشند نرسیدهگرچه کودتا سالها پیش رخ داده بود و اسمش را گذاشته بودند «انقلاب» . رفقای صف نگهدار چفیه سبز بسته با شعار «بحث بعد از مرگ ما» ما را توی صف یاران دبستانی هل می‌دادند و می‌خواستند رأی خود را پس بگیرنددر این کارناوال رنگی لاک ناخن و سایه چشم سبز و ریسمان و دست بند و روسری و شال سبز سیدی از واجبات مبارزاتی شناخته می شد.
در تظاهرات روزهای اول پس از انتخابات هشتاد و هشت، در نزدیکی سفارت ایران، چهره‌های جدیدی می دیدیمجوانانی که به نظر می‌آمد تازه از ایران رسیده‌اند و اندامی ورزشکار و رفتاری نظامی دارندبه نظر می‌رسید بسیجیان نظام بودند که آمده بودند مأموریت تا صف نگهدار، همایش های معترضان باشند.
آن روز در میدان اینا، در نزدیکی سفارت ایران حس کردم صف و حلقه این جوانان با آن امامزاده سبز دارد ما را محاصره می‌کند تا مبادا به سفارت آسیبی برسدمگر نه اینکه این رژیم خودش مبتکر حمله و تصرف و گروگان گیری سفارتخانه ها بود، پس برای محافظت سفارتخانه های خود نیز گاردهای ویژه ای با لباس شخصی تولید کرده است، مگر نه؟
به مناسبت قتل ندا آغاسلطان، شبی در برابر برج ایفل، ایرانیان گردهمایی داشتندآن شب ایرانیان مختلفی آمده بودند ولی کمیته ای که خود را خودجوش می نامید گردانندگی مجلس را به عهده گرفتشمع های فراوان و سوگواری به سبک آمریکایی، یکی که زنش فرانسوی است برای حضار از روی فیس بوک تکه‌هایی خواندانگار برای مردم ده بالا اطلاع رسانی می‌کند و بعد جوانی که چهره اش مانند بهرام رادان پس از یک تصادف خیلی و حشتناک بود مانند مراسم چهارم آبان دست زد و با حرکاتی ورزشی موزون می‌خواست بساط بزن و بکوب راه بیندازد و همه با هم یار دبستانی بخوانیمجمعیت دل و دماغ نداشت و حال نداد پس ایشان خفه و خمار بماند.
پس از پایان مراسم پوک سوگواری، دختر جوانی تق تق شمع ها را به هم می‌زد و قر می داد، دوستم دو سه بار دورخیز کرد برود چیزی بگوید نرفت و هی غر زدبهش گفتم اگر انتقادی داری الان برو بگو نه اینکه هی حرص بخوری و ما را دق بدهیرفت جلو و گفت خانم چرا قر می دی مگه نمی‌دانی آن دختر جوان را توی خیابان کشتند؟ مامان دختر با نازی خرکی گفتجوان است دیگربعدهم خانم جون مراسم تموم شددست دوستم را کشیدم و گفتمبیا ولشان کنآن‌ها از الکی خوش های محله پانزدهم یا شانزدهم بودند، از همان‌هایی که آخر هفته و شنبه شب را در دیسکو ایرانی قر می‌دهند و حالا برای شرکت در مجالس و مراسم ایرانی به همراه مغازه داران و کاسب‌ها ایرانی ساکن پاریس سازماندهی و بسیج شده اند.
هنوز هم در فکر این هستم که این کاروان جدید اسلام، با سایه چشم سبز و قر کمر فراوان و یک خروار عشوه خرکی و نازهای شتری و شیوه‌های مهرورزی به کجا خواهد رسید؟ آیا آینده ایران تا این حد نازل و بازاری خواهد بود؟
بروبچه هایی که در فرانسه به دنیا آمده اند، آن‌ها که والدیتشان اپوزیسیون تشریف داشته اند در خلال سالها کمک‌هایی به پناهندگان می‌کردند از قبیل ترجمه و این حرفهاجای تعجب داشت که این‌ها سالی دو بار می‌رفتند به ایران و هیچ مشکلی هم نداشتند، بسیاری از این‌ جوانان الان جذب سبزالله شده اند، سبزاللهی که هم کمپین یک ملیون امضا می‌شود و هم جنبش دانشجویی است و هم کمپین ضد خشونت و ضد اعدام است و هم واقعگراست و شما پیدا کنید پرتقال فروش این باغ با درهای گشاد سبز را؟
در روز همبستگی جهانی و حمل طومار در جلوی برج ایفل، عده‌ای بودند که گردانندگی برنامه را به عهده داشتند، جوانانی که با هم انگلیسی حرف می‌زدند و نمی‌دانیم از کجا آنده بودند اما از ما و ساکنان فرانسه نبودنداین‌ها را می‌نویسم که به یادگار بماند تا نگویند چرا به ما نگفتید.
  • سیاست مهرورزیسیاست مهرورزی در دوران خاتمی آغاز شددر دوران او، ارتش مهرورزی شروع سربازگیری و عضوگیری کرداز همه نوع به هر عنوانی؛ اصلاً در خیلی مواقع خودشان بانی انجمنی شدند تا علاقمندان را جذب کنند و به کار بگمارند.بیشترشان توده‌ای و یا اکثریتی یا اصلاح طلب و یا سپاه امام زمان بودند که می‌خواستند ارتباط برقرار کنند و ارتباطشان برقرار و نزدیک شد
    اتسخیر رسانه هاپس از تسخیر قلبها و جسم ها، ارتش مهرورزی شروع به پیشروی در بخش رسانه‌ها کردآن‌هایی را می‌شد خرید خریدندآنهای که خریدنی نبود نفوذ کردندآن‌هایی که هیچ جوری نمی‌شد داخلشان شد بایکوت کردندبرای بایکوت و طرد، لمپن هایشان را به کار گرفتنددست هر لمپنی یک قلم به جای چاقو دادند و ارتشی سایبری از چاقوکشان اینترنتی ایجاد شد که مزدور مجانی نبود بلکه از خزانه غیب تغذیه می شد.
  • به هوا کردن فیلفیل ها، افرادی با پرونده ای خالی هستند که با زور تبلیغات و نفوذ مافیایی، بادشان می کنند، تا به قدر فیل گنده شونددر میان ایرانیان و در همه عرصه ها، نمونه هایی بسیاری از فیل های باد شده و به هوا فرستاده شده و از همه رقم داریم.اما اینجا از یک زن مصری یاد می کنیممثلاً همین خانم نوال السعداوی که بادش کرده‌اند و به هوا فرستاده اند، کتاب‌هایش را بخوانید تا به لجنیاتی که در ته ذهن این زن موج می‌زند پی ببریدکدام فمینیستی است که فحشا را و زندگی فاحشه های فقیر را بهتر از زندگی زن توی خانه بداند؟ آیا زن در سال صفر، همان فمینیسم باب طبع حاج آقاها نیست؟
  • اشباع افکار عمومیگفتند هر ایرانی یک رسانه است و چه شد؟ از خودم حرف می‌زنم که روزی هفتصد و هفتاد پیام بیخود و تکراری از مقالات و فرمایشات و رهنمودهای بازجویان سابق و توابان که حالا خود را رهبران جنبش می‌دانستند دریافت می کردمآیا آن تاکنون بازجویان سانسور شده بودند و از قربانیان سانسور بودند و یا حرفشان مهم بود و مگر از خودشان رسانه نداشتند که آن خزعبلات را با ایمیل و فایل می فرستید؟ پس چرا؟
  • همه را سر کار گذاشتندهمه شدند رسانه و پادوی بازجویان و توابان و سپاه مهرورزی و همراه شو عزیزصبحانه، ناهار، شام، نطق های بیشمار بازجویان بی‌سواد برایت صادر می‌شد تا مستفیض شویآنقدر فرستادند تا دیگر بالا آوردیم و صدایمان در آمد.بعضی‌هایشان هنوز هم از رو نرفته اندول کن نیستند.
  • رسالت رهنمود و رهبریکمتر ملتی را دیده‌ام که تا بدین حد به خود اجازه رهبری و رهنمود به دیگر هم وطنانش را بدهدرهنمود و رهبری ایرانیان غالباً با مخالفت با آنچه موافق نظرشان نیست و بی‌حرمتی به دگراندیشان آغاز می شودچه دلیلی دارد که یک سیاسی چپ ایرانی خود را مقید بداند که به جای مردم تصمیم بگیرد و با بالادستی ها همگرایی و توافق کند و بر پایین دستی ها فشار بیاورد که مخالفت صلاح نیست و سکوت بهترین راه و مسالمت ترین راه است؟
چیزی که در تظاهرات پس از انتخابات 1388 شاهدش بودیم فاجعه بودیادم می‌آید توی تظاهرات آن روز داشتم با دوستم آهسته حرف می زدیمگفتمآخر خشونت خشونت می آورد.مردی خیکی که پلاکارد در دست کنار ما بود ناگهان مثل قاشق نشسته خودش را انداخت وسط مکالمه من و دوستم و شروع کرد به ارشادمانازش فاصله گرفتم چون هیچ حوصله گشت ارشاد را ندارم.
گزارشی پس از آن تظاهرات نوشتم که گرچه با مخالفت سبزالله از طریق توهین و لشگرکشی لمپن هایشان مواجه شد اما از آن سو با استقبال آزدایخواهان و آزاد اندیشان هم روبرو شد.یکی‌شان برایم نوشت حق با شما بود در تظاهرات میدان باستیل پنج گروه رادیکال چپ تضمین حفظ امنیت تظاهرات را داده بودند و من از همین جا می‌نویسم گروه‌های سیاسی ایران همگی ساختاری استالینیستی و یا مائویی دارند و به توده ها به شکل موجودات نفهمی که برای رسیدن به هدف بایست از آن‌ها استفاده ابزاری کرد نگاه می‌کنند و آن پنج گروه هم این‌طور عمل کرده اند.
خاک بر سر هر پنج گروهی که تظاهراتی را سازماندهی می‌کند و به نام «همبستگی با مبارزات مردم ایران» با سبزالله توافق می کند و مردم معترض باید خفه شوند تا مخملباف بیاید پشت میکروفن و با اکیپ فیلمش ما را لای قواره سبز جلوی کادر دوربین بگذارد و شعار «زنده باد رئیس جمهور موسوی» بدهدخاک بر سرتان با این مبارزه تان و حیف آن مردم بردبار و دردمند که اپوزیسیونش شما باشید که با همه ائتلاف کردید مگر مردم ایرانخاک تمام عالم بر سرتان که به جای آموزش و ترویج فرهنگ رواداری و مدارا تبدیل به گشت ارشاد برای سبزالله شدید و می شوید.
  • اندیشه جمهوری خواهی نزد ایرانیان: به دوستی گفتم: ببین این خانم یک ربع قرن در فرانسه زندگی کرده وناسیونالیته فرانسوی و حق رأی هم دارد اما معنای جمهوری و مردمسالاری را هنوز نفهمیده است و فرهنگ جمهوریخواهی ندارد. فکر می کند با پررویی می تواند برای این دو تا مترسک رأی جمع کند و چنان برای موسوی سینه می زند انگار فقط اوست که ناجی ایران خواهد بود و قرار است میرحسین سالها بر تخت فرمانروایی بنشیند. خب این نوع نگرش اصلا جمهوریخواهانه نیست، قرار نبود موسوی شاه بشود. در نظام جمهوری یک کاندیدا با آرای اکثریت مردم برگزیده می شود تا مدتی محدود بر قدرت نظارت و کنترل داشته باشد. بعدش نوبت بعدی است. مگر نه؟
  • ما همه سرباز تو نیستیم آمیزحسینهیچ ایرانی با اندیشه جمهوریخواهی، هرگز شعار«ما همه با هم هستیم» و یا «ما همه سرباز توایم» نمی دهداین شعارها فاشیستی است و توتالیترچون از مردم، موجوداتی بی اندیشه و بدون فردیت و بدون حریم می‌سازد که فاقد رأی استایرانیان هنوز با اندیشه جمهوریخواهی خو نگرفته اند و فرهنگش را ندارند.
در انتخابات دوره اول ریاست جمهوری، نورچشمی امام (چون معمم نبود و فرانسه درس خوانده بود و ظاهری شهری داشت) با ایده اقتصاد گاوی در سر و ترس از اشعه موی خانم ها را به ضرب تبلیغات چنان بزرگ کردند و مانند فیلی به هوا فرستادند که بنی صدر با شعاری مانند مسابقه فوتبال "صددرصد" به ریاست جمهوری رسید. در حالی که در نظام جمهوری هیچ وقت صددرصدی وجود نداردشعار رئیس جمهور باید محتوای پروژه و هدف ریاست جمهور را مطرح کندکسی که هدفش رسیدن به قدرت است با آرای بسیار به روی کار می‌آید و بعدش فرار با مجاهدین و بعد دادن دخترش به رجوی و آن افتضاحات شیوخ قبایل بدوی و شیوخ عرب با آن ازدواج مسخره سیاسی، کجایش به اندیشه جمهوریخواهی نزدیک بود؟
آیا آن روستاییانی که به او رأی دادند می دانستند که چه خواهد شد؟ آیا اکثریت مردم ایران هیچتصوری از اندیشه جمهوریخواهی داشتند؟
دو سالیست این طویله فرهنگی به خارج از ایران منتقل شده، آن خانم سبزالله با سایه چشم سبز و لاک سبز و خط چشم سبز و خلاصه زنی به رنگ علف، دنبال گوسفندانی برای فرستادن به آغل موسوی می‌گشت و گرچه به کاهدان زده بود اما مزد چوپانی خود را از پول نفت یا خزانه غیب دریافت خواهد کرد، اما خب تا کی؟ چه وقت ما ایرانیان به آموزش زیربنایی و آگاهی رسانی نسبت به طبقات فرودست برخواهیم خاست؟ آگاهی دادن به افراد و آشنا کردن آنان به حقوق خویش امری زیربنایی و اساسی است. گرچه فشارهای دولتی و خفقان این امکان را از تحصیل کرده های ایرانی می گیرد اما وظیفه ما اطلاع رسانی و آگاهی دادن به ملت است و نه مزدور این احزاب و افراد قراضه شدن و سر ملت را شیره مالیدن! امسال دارد باز سناریو تکرار می شود. اینها را نوشتم با بپرسم با چنین تجربه ای آیا می توان به آنچه در مصر اتفاق می افتد خوش بین بود؟

هیچ نظری موجود نیست: