نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۹ خرداد ۲۳, یکشنبه

آغاز دعوت جنبش از حضور نیروهای برانداز

رویدادهایی که حول راهپیمایی از پیش برنامه ریزی شده ی 22 خرداد، لغو آن توسط موسوی-کروبی و آن چه به طور واقعی در این روز گذشت اتفاق افتاد افق تازه ای در تحلیل جنبش اعتراضی کنونی باز کرده است. نوشته ی حاضر جنبش را از منظر تحلیلی بر این رویدادها و پیرامون این روز خاص بررسی می کند. از آن جا که این کار به فاصله ی کوتاهی در تاریخ 23 خرداد تهیه شده است می تواند کاستی هایی را دربرداشته باشد که نگارنده در روزها و هفته های آینده به آن خواهد پرداخت.

پس زمینه جنبش از سال گذشته:

هر جنبش اجتماعی یک پدیده ی زنده است و به مثابه آن تحول می یابد: فراز و نشیب بسیار می بیند، دوره های شلوغ و خلوت را از سر می گذراند، فراوانی و کم شماری را تجربه می کند، شدت و نرمی را به کار می بندد و در یک کلام موقعیت های متفاوت را تجربه می کند. معمولا صحبت از یک جنبش اجتماعی دلیل بر نفی سایر جنبش ها یا حرکت های موجود در جامعه نیست. اما ضرورت روش شناسی ایجاب می کند که بحث را محدود کنیم.

حرکت اعتراضی ی که در تاریخ 23 خرداد 1388 آغاز شد به مثابه یک جنبش اجتماعی، هر چند محدود، در حال تجربه کردن این گذرها و دشواری هاست. اما سوال مشخص این است که آیا در انتهای این راه سخت و دراز، این جنبش به نتیجه ی مطلوب خود خواهد رسید یا خیر؟

پاسخ به این سوال نیازمند قرار دادن آن در بستری بزرگتر و عمومی تر است. تحلیل هایی که این جنبش را بدون روابط متقابل آن با پدیده های دیگر خرد و کلان اجتماعی نگاه می کنند اغلب در نوعی قضاوت منفی یا مثبت سطحی گرا گرفتار می شوند. نقدی عمیق تر اما ما را در دعوت می کند که این جنبش را، که برای برخی به عنوان جنبش سبز معروف شده است، به سان تنها بخشی از پویایی جامعه ی ایرانی ببینیم و نه تمامیت آن. به عبارت دیگر کل آن چه را که جامعه ی کنونی ایران می تواند به عنوان خواست تغییرگرایی مطرح سازد نمی توان در جنبش سبز خلاصه کرد. اگر چنین کنیم خطا کرده ایم.

اجازه بدهید چند ویژگی ذاتی و ساختاری جنبش سبز را بررسی کنیم:

1) بدنه ی اصلی جنبش سبز از طبقه متوسط شکل گرفته است. نیروی کنشگر آن در لایه های پایین و متوسط این طبقه و نیروی فکری آن به طور عمده در لایه های بالا و میانی آن.

2) خواست های این جنبش به طور عمده اجتماعی، فرهنگی و سیاسی است. فعالان جنبش هنوز نتوانسته اند به شعارهایی فراگیر و آرمان هایی مشخص دست یابند.

3) سقف رادیکالیسم و کنشگری آن از یک سو تابع محتوای فرایند اجتماعی شدن جوانانی است که در جنبش شرکت دارند، - آنها طغیانگر هستند اما چندان خطر پذیر نیستند- و از سوی دیگر تابع محافظه کاری جریان و افرادی که به دلیل نبود گزینه ای دیگر نقش هدایت کننده – و نه رهبری – این جنبش را تا حد زیادی در اختیار گرفته اند.

4) خودباوری در این نسل ضعیف است و نیازمند یک جریان هدایت کننده هستند. توان آنان در خودسازماندهی ضعیف است و نیاز به تجربه در مبارزه پایدار و منظم دارند.

با در کنار هم قرار دادن این خصوصیت ها در می یابیم که جنبش سبز توانایی مشخصی دارد و قادر به رفتن در ورای این توانایی نیست. حد و میزان این توانایی آن قدر است که در طول یک سال گذشته دیدیم و بنابراین مقولاتی مانند سرنگون سازی و براندازی رژیم و امثال آن تناسبی با قدرت واقعی جنبش ندارد. این دیدگاه اما در یک سالگی دستخوش یک تحول شد.

آن چه در 22 خرداد 89 تغییرکرد

آخرین موردی که محدودیت پذیری های جنبش را آشکار ساخته است موضوع تظاهرات 22 خرداد 1389 بود. تمسک جستن رهبری نمادین جنبش – موسوی/کروبی/اصلاح طلبان، به وزارت کشور دولتی که، به زعم خود آنها، فاقد مشروعیت است نشان داد که این افراد و تشکل های وابسته به آنان هنوز می خواهند در چارچوب قوانین حکومتی رفتار کنند. آن هم حکومتی که برای سرکوب آنها و جنبش خود از هیچ قانون خاصی پیروی نمی کند. موضوع لغو راهپیمایی نیز به دلیل ترس از همین فراقانونی بودن سرکوبگریی است که دولت برای شرکت کنندگان طراحی کرده بود. پس، از یک سو آنان خود را ملزم به کسب اجازه برای راهپیمایی می بینند تا نشان دهند که خواهان ماندن درزیر چطر قوانین جمهوری اسلامی هستند و از سوی دیگر به خاطر نگرانی از بی قانون بودن سرکوبگری آن راهپیمایی را لغو می کنند. این تناقض آشکار یک نمونه نیست. یک پدیده ی گسترده تر است که می بایست از آن به عنوان یک فرضیه جهت توضیح درجا زدن جنبش در مقابل تهاجم رژیم استفاده کرد.

مشکل اساسی جنبش می تواند از این طریق مورد توضیح قرار گیرد که هنوز نتوانسته است تعیین کند در رابطه با کلیت رژیم جمهوری اسلامی در کجا قرار دارد. آیا تغییر در رژیم را می خواهد یا تغییر رژیم را. جریان هدایت کننده ی جنبش با دو چهره ی شاخص موسوی و کروبی نخستین را تبلیغ می کند در حالی که واقعیت شرایط، جنبش را بیشتر به سمت دومی می کشاند. به عبارت دیگر، در حالی که جریان به ظاهر رهبری کننده، مایل است جنبش را رام و در چارچوب نظام هدایت کند، آن چه که پویایی و کارآیی جنبش را تامین و آینده آن را به صورتی موثر تعیین خواهد کرد عبارت است از به چالش کشیدن کل رژیم برای کنار زدن آن. یعنی این تغییر رژیم است که امید تغییر را نمایندگی می کند نه اصلاح رژیم. اصلاحی که بارها گفته ایم هر چقدر هم اندک باشد کمترین شانسی را برای تحقق ندارد، اما ایجاد توهم درباره ی آن سبب می شود که جنبش اخته شده و کارآیی خود را از دست دهد.

افقی تازه در آینده ی سیاسی حرکت

قریب یکسال زمان لازم بود تا فعالان جنبش بتوانند این تضاد درونی را نه براساس یک تحلیل نظری صرف، بلکه براساس یک واقعیت عملی در قالب آن چه در 22 خرداد 89 روی داد مشاهده کنند. حضور هزاران نفر در خیابان ها در این روز و علیرغم فراخوان موسوی و کروبی به عدم برگزاری راهپیمایی و نیز با وجود حضور پرشمار نیروهای سرکوبگر بیانگر این است که بخشی از فعالان جنبش می خواهند به نحوی روشن استقلال عمل خود را، با همه ی هزینه ی سنگینی که در بردارد، نشان دهند. خبرها حکایت از گستردگی این حضور داشته است هرچند که نبود هماهنگی و نیز سرکوب شدید اجازه ی تبلور یک حرکت وسیع جمعی را نداده است. [1]

به این ترتیب از امروز 23 خرداد 89 دو واقعیت که از ابتدا نیز در دل جنبش حضور داشت اما تمایز آن می توانست آسان نباشد به وضوح خود را نشان خواهد داد: یک جریان مهارگرجنبش که می خواهد سقف حرکت را جایی قرار دهد که خط قرمزهای سیستم، یا همان نظام حاکم، را حفظ کند و یک جریان دیگر که کلیت رژیم را زیر سوال می برد و دیگر خط قرمزها را به رسمیت نمی شناسد.

در این شک نداشته باشیم که پس زمینه های اجتماعی و طبقاتی – نه به صورت مطلق و کامل بلکه به شکل نسبی و عمده – در تمایز گذاری میان این دو قابل تشخیص خواهد بود. لایه های مرفه تر حاضر در جنبش بیشتر به گرایش کم خطرتر و کم هزینه تر نخست تمایل خواهند داشت، در حالی که لایه های پایین تر بیشتر در صدد بریدن از کلیت رژیم و رفتن به سوی مشخص ساختن وضعیت نظام خواهند بود.

این تمایزبندی اجتماعی پدیده ای است بسیار مثبت و اجازه می دهد الگوی جنبش اجتماعی توده وار از نوع انقلاب 57 دیگر تکرار نشود. این بار صف بندی های طبقاتی در صف بندی های سیاسی حاضربوده و عمل می کنند. با این تفکیک می توانیم انتظار داشته باشیم که لایه های محافظه کار جنبش در یک چارچوب کمترخطرساز، کمتر کنش گرا و کمتر تهاجمی عمل کنند، حال آن که جریان دوم با پذیرش خطر بیشتر می تواند به یک نیروی کنش گرای تهاجمی تبدیل شود. اما این امر مکانیکی نیست و مشروط است به حضور برخی عوامل:

جریان هدایت گر، این جریان رادیکال جنبش از این پس درصدد برخواهد آمد که یک جایگزین برای زوج موسوی-کروبی و شبکه ی تبلیغاتی و هدایتگری آنها بیاید. این بدان معنی است که راه برای برخی جریان های سازماندهی شده داخل و یا خارج کشور باز می شود تا بتوانند خود را کاندیدای مناسب برای این منظور معرفی کنند. اما این فقط در صورتی قابل تصور است که این جریان ها و یا تشکل ها از سه قدرت برخوردار باشند: 1) قدرت تشکل دهی و سازماندهی 2) قدرت نظری مبتنی بر یک شناخت واقع گرا و کارآمد 3) قدرت تبلیغاتی. بر این اساس می بینیم که هر چند فضای مبارزاتی یک بستر مناسب را برای حضور نیروهای سیاسی بیرون نظام فراهم می کند اما شرایط به دست آوردن یک جایگاه هدایت گر در این بستر آسان نیست. سه خصوصیت فوق به راحتی در همه ی تشکل های سیاسی یافت نمی شود و به نظر می رسد که برخی از تشکل ها بتوانند با ایجاد یک سری اتحادها و هماهنگی های ارگانیک و منظم میان خود به یک مجموعه ی مناسب برای ایفای این نقش تبدیل شوند.

آغاز فازی نوین؟

پس رخداد 22 خرداد یکی از مهمترین فازهای تحول سیاسی جنبش اجتماعی کنونی را در کشورمان کلید زد و آن، پایان یافتن انحصار هدایت گری جریان اصلاح طلبی بر سر جنبش است. از این پس فضای رقابت به طور عینی و ملموس مطرح می شود. یعنی برای عرضه ی سیاسی – تشکل ها و جریان های برانداز – یک تقاضای مشخص در بازار تغییرات سیاسی در ایران مطرح شده است. و در این جا خواهیم دید که چگونه مفهوم واقعی رقابت بین جریان اصلاح طلب و جریان برانداز بر سر هدایتگری جنبش شکل گرفته و به سوی اوج خود خواهد رفت. این همترازی هم چنین بستری خواهد بود برای محک زدن خصلت دمکراتیک هر یک از این دو جریان در تحمل و یا برعکس تخریب دیگری.

فراموش نکنیم که این جریان نوین می تواند یا به تمامی از خارج کشور، یا به تمامی از داخل کشور و یا ترکیبی از نیروهای داخل و خارج باشد. نگارنده این احتمال سوم را قویتر و واقعی تر ارزیابی می کند.

اما در پس این نیازهای خاص اجرایی یک موضوع کلی تر دیگر نیز بر آینده این جریان بالقوه ی هدایتگری جدید سایه افکنده است. این که آیا این جریان قادر است ضرورت سیاسی پیوند زدن این بخش از جنبش لایه های رادیکال طبقه ی متوسط به لایه های پایین جامعه را مدیریت کند یا خیر. در واقع این آن چیزی است که سبب خواهد شد وزن اجتماعی و اهمیت سیاسی این جریان به حدی برسد که بتواند نه تنها رقیب محافظه کار خویش را کنار بزند بلکه با کلیت رژیم در قالب یک جنبش اجتماعی فراگیر و قدرتمند تعیین تکلیف کند.

به عنوان نتیجه بگوییم که 22 خرداد 89 برآیند یک واقعیتی است که از همان 23 خرداد 88 در دل جنبش وجود داشت اما خود را تا این حد روشن و واضح نشان نداده بود. اینک در پرتو آن چه که در این روز اخیر روی داد یکی از گره های اصلی جنبش باز شد و مشخص شد که بخشی از نیروهای درون این جنبش – و بخصوص کنشگراترین و خطرپذیرترین آنها – دیگر مدیریت محافظه کارانه ی از نوع موسوی-کروبی-اصلاح طلبانی را بر نمی تابد و در صدد یافتن راه دیگری است. این راه را هر جریانی که بتواند راهبری را به صورت متشکل، منظم، موثر و واقعگرا برعهده گیرد نشان خواهد داد.

در یک کلام، اگر 22 خرداد 88 آغاز جنبش تغییر در درون رژیم بود، 22 خرداد 89 آغاز طبیعی جنبش تغییر رژیم است. اینک جریانی که می خواست جنبش های متعدد اجتماعی را در جنبش سبز خلاصه کند و آن را به تغییر در چارچوب نظام محدود سازد در وضعیت دشواری قرار می گیرد. زیرا با سرکوب مافیای قدرت از یکسو و با رقابت هدایتگری برانداز از سوی دیگر قرار می گیرد.

**
کورش عرفانی

هیچ نظری موجود نیست: