نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۹ خرداد ۱۰, دوشنبه

نقش قوام¬السلطنه درمسئله¬ی آذربایجان"هشد ار به همه¬ی کسانی که جویای دمکراسی با دخالت آمریکا هستند "بخش 2

farhangg@free.com

نقش قوام¬السلطنه درمسئله¬ی آذربایجان"هشد ار به همه¬ی کسانی که جویای دمکراسی با دخالت آمریکا هستند "بخش 2

فرهنگ قاسمی

ghassemi@cogefi.com

کارشناس دفتر فرانسوی کيفيت در مديريت آموزشی

و عضو کميته اجرائی فدراسيون اروپائی مدارس عالي

نقش قوام­السلطنه درمسئله­ی آذربایجان

"هشد ار به همه­ی کسانی که جویای دمکراسی با دخالت آمریکا هستند "

بخش 2

متن بیانیه­ی 12 شهریور 1342

... ایران نیز مسکن اقوام و ملل گوناگون است. این اقوام و ملل هر قدر آزادترزندگی کنند، یگانگی بیشتری خواهند داشت. قانون اساسی ما نیز با تصویب قانون انجمن­های ایالتی و ولایتی، کوشیده است که بدینوسیله تمام مردم ایران را در تعیین سرنوشت کشور هر چه بیشتر دخالت داده و رفع احتیاجات مخصوص ایالات و ولایات را به خود آنها واگذار نماید.

لذا "باید هر چه زودتر در اجرا و تکمیل قانون اساسی دست به کار شد و حکومت ملی را از پایین، یعنی از میان خلق و براساس احتیاجات توده­های وسیع و برپایه­ی خصوصیات مردمی که در ایالات وولایات زندگی می کنند بنا نهاد." و درپاسخ به کسانی که معتقد بودند که دادن اختیارات به مردم ایالات و ولایات موجب نفاق خواهد شد می گوید: " وحدت ملی واقعی زمانی میسر می­شود که تمام مردم با حفظ خصوصیات و آزادی داخلی خود ترقی نموده و از هر لحاظ بتوانند با هم برابری نمایند " ما می­گوییم: " در خاک آذربایجان یک خلق چهارمیلیون نفری زندگی می­کنند که آنها قیومیت خود را تشخیص داده­اند، آنها زبان مخصوص به خود و آداب و رسوم جداگانه­ای دارند. این خلق می­گوید که ما می­خواهیم ضمن حفظ استقلال و تمامیت ایران در اداره­ی امورداخلی خود مختار و آزاد باشیم، آذربایجان می­گوید تهران به دردهای ما نمی رسد و از تشخیص و رفع احتیاجات ما عاجز است، از ترقی فرهنگ ما جلوگیری می­کند، زبان مادری ما را تحقیر کرده و اجازه نمی­دهد ما نیز مانند سایر هموطنان خود آزاد زندگی کنیم. با وجود این ما ادعای قطع رابطه با آنجا را نداریم. قوانین کلی و عمومی مملکت را اطاعت خواهیم کرد. در مجلس شورای ملی و حکومت مرکزی دخالت و شرکت خواهیم نمود. زبان فارسی را به عنوان زبان دولتی در مدارس ملی خود توأم با زبان آذربایجانی تدریس خواهیم کرد.

اما با تمام اینها، این حق را بخود قایلیم که صاحب امتیاز خانه­ی خود شده و امکان اداره­ی آن را مطابق میل و سلیقه­ خود داشته باشیم.

حال که در سایه­ی مبارزه­ی جوانان قهرمان کشورهای دمکراتیک اساس فاشیسم سرنگون شده و پوچ بودن نظریه­ی ­برتری ملتی بر ملت­های دیگر به ثبوت رسیده و آزادی ملت­ها در تعیین سرنوشت خود به وسیله­ی منشورها و پیمان­ها اعلام گردیده، در چنین شرایطی طبیعی است که آزادیخواهان و خلق آذربایجان نمی­توانستند به طور منفرد و متفرق، مبارزه در راه آزادی را ادامه دهند، به همین دلیل لازم بود که به خاطر رهبری این مبارزه، سازمان محکم و منظم حزبی به وجود آید.

علت زایش فرقه­ی دمکرات آذربایجان، نیاز شرایط و تحولات اجتماعی است. هموطنان عزیز، اینک آغازدوره­ی مبارزه­ی تاریخی بزرگی است. فرقه­ی دمکرات آذربایجان شما را از هر صنف وطبقه، جهت عضویت در تشکیلات خود و شرکت در مبارزه­ی مقدس ملی دعوت می­کند. درهای این فرقه برای کلیه­ی مردم آذربایجان به جز دزدان و خائنین بازاست. هر کس که شعار­ها و مقاصد ما را قبول کند هر چه زودتر باید عضویت­ سازمان فرقه را قبول کرده وبه صفوف پرچمداران آزادی آذربایجان و تمام ایران داخل شود.

شعارهای ما از این قرار است:

1- توأم با حفظ استقلال و تمامیت ایران، لازم است به مردم آذربایجان آزادی داخلی و مختاریت مدنی داده شود تا بتوانند در پیشبرد فرهنگ خود و ترقی و آبادی آذربایجان با مرعی داشتن قوانین عادلانه­ی کشور، سرنوشت خود را تعیین نمایند.

2- در اجرای این منظور باید به زودی انجمن­های ایالتی و ولایتی انتخاب شده و شروع به کار نمایند. این انجمن­ها ضمن فعالیت در زمینه­ی فرهنگی، بهداشتی واقتصادی به موجب قانون اساسی، عملکرد تمام مأمورین دولتی را بازرسی کرده و در تغییر و تبدیل آنها اظهار نظر خواهند کرد.

3- در مدراس آذربایجان تا کلاس سوم ابتدایی تدریس فقط به زبان آذری خواهد بود و از آن به بعد زبان فارسی به عنوان زبان دولتی توأم با زبان آذری تدریس خواهد شد. تشکیل دانشگاه ملی ( دارلفنون ) در آذربایجان یکی از مقاصد اساسی فرقه­ی دمکرات است.

4- فرقه­ی دمکرات آذربایجان درتوسعه­ی صنایع و کارخانه­ها به طورجدی خواهد کوشید و سعی خواهد کرد برا ی رفع بیکاری و توسعه­­ی صنایع دستی، وسایل لازم را فراهم نموده و توأم با تکمیل کارخانه­های موجود، مؤسسات تولیدی جدیدی ایجاد نماید.

5- فرقه­ی دمکرات آذربایجان، توسعه­ی تجارت را یکی از مسایل ضروری و جدی محسوب می دارد. مسدود بودن راه­های تجارتی تا به امروز سبب ازبین رفتن ثروت عده­ی کثیری ازدهقانان، به ویژه باغداران و خرده مالکین شده که منجربه فقرو فلاکت آنها گردیده است.

فرقه­ی دمکرات آذربایجان برا ی جلوگیری از این وضع در نظر گرفته است که در بیدار کردن بازار و جستجوی راه­های ترانزیتی که بتوان با استفاده از آنها کالاهای آذربایجان را صادر نمود و ازاتلاف ثروت ملی جلوگیری کرد، اقدام جدی نماید.

6- یکی دیگر از مقاصد اصلی فرقه­ی دمکرات، آباد ساختن شهرهای آذربایجان است. برای نیل به این مقصود سعی خواهد کرد که هر چه زودترقانون انجمن های شهر تغییر یافته و به اهالی شهر امکان داده شود که به طور مستقل در آباد سازی شهر خود کوشش­های لازم را انجام و آن را به شکل معاصر و آبرومندی در آورند، به خصوص تأمین آب شهر تبریز یکی از مسائل بسیار فوری فرقه­ی دمکرات است.

7- مؤسسین فرقه­ی دمکرات آذربایجان به خوبی می دانند که نیروی مولد ثروت و قدرت اقتصادی کشور، بازوان توانای دهقانان است. در نتیجه این فرقه نمی تواند جنبشی را که در میان دهقانان به وجود آمده، نادیده بگیرد و به همین لحاظ فرقه سعی خواهد کرد برای تأمین نیازهای دهقانان گام ها ی اساسی بر دارد.

همچنین تعیین حدود ومشخص نمودن روابط بین اربابان و دهقانان و جلوگیری ازمالیات­های غیرقانونی که توسط ارزیابان اختراع شده، یکی ازوظایف فرقه­ی دمکرات است . فرقه سعی خواهد کرد، این مسئله به شکلی حل شود که هم دهقانان را ضی باشند و هم مالکین به آینده­ی خود اطمینان نموده و با علاقه و رغبت در آباد سازی روستا، شهر و کشور خود کوشش نمایند.

زمین­های بایر و زمین­های متعلق به اربابانی که آذربایجان را ترک کرده و فراراختیار نموده اند و محصول دسترنج خلق آذربایجان را در تهران و سایر شهرها به مصرف می رسانند ، چنانچه به زودی مراجعت ننمایند، به نظر فرقه­ی دمکرات باید بدون قید و شرط در اختیاردهقانان قرارگیرد. ما کسانی را که به­ خاطر عیش و نوش، ثروت آذربایجان را به خارج می برند، آذربایجانی محسوب نمی­کنیم؛ چنانچه آنها از بازگشت به آذربایجان خودداری نمایند، ما برای آنها درآذربایجان حقی قائل نیستیم. افزون براین، فرقه خواهد کوشید که به طور سهل و آسان، تا آنجا که می تواند بیشتر دهقانان را از نظر وسایل کشت و زرع تأمین نماید.

8- یکی دیگراز وظایف مهم فرقه­ی دمکرات مبارزه با بیکاری است. این خطراز هم اکنون خود را به صورت جدی نشان می دهد و این سیل در آینده روز به روز نیرومندترخواهد شد.

در این مورد از طرف دولت مرکزی و مأمورین محلی، کاری انجام نگرفته است. چنانچه کار بدین منوال ادامه یابد بیشتراهالی آذربایجان دچار فنا و نیستی خواهند شد. فرقه سعی خواهد کرد برای جلوگیری از این خطر تدابیرجدی اتخاذ کند. درحال حاضر تدابیری نظیر تأسیس کارخانه­ها، توسعه­ی تجارت، ایجاد مؤسسات زراعتی و اقدام به ایجاد راه آهن و راهسازی تا حدودی مفید واقع می شود.

9- در قانون انتخابات، ستم بزرگی به مردم آذربایجان روا داشته اند. طبق اطلاعات دقیق دراین سرزمین بیش از چهار میلیون نفر آذربایجانی زندگی می کنند. به موجب همین قانون غیرعادلانه، به نمایندگان آذربایجان فقط بیست کرسی داده شده است و این به طورکلی تقسیم متناسبی نیست.

فرقه­ی دموکرات خواهد کوشید که آذربایجان به تناسب جمعیت خود حق انتخاب نماینده داشته باشد که تقریبا معادل یک سوم نمایندگان مجلس شورا می شود.

فرقه­ی دمکرات آذربایجان طرفدارآزادی مطلق انتخابات مجلس شورای ملی است. فرقه با دخالت ثروتمندان به طریق ارعاب و فریب در انتخابات مخالفت خواهد کرد. انتخابات باید به طورهمزمان در سرتاسر ایران شروع شده و به سرعت پایان پذیرد.

10- فرقه­ی دمکرات آذربایجان با اشخاص فاسد، مختلس و رشوه بگیری که در ادارات دولتی جای گرفته اند، مبارزه­ی جدی به عمل خواهد آورد و ازمأمورین صالح و درستکار دولتی قدردانی خواهد کرد. به ویژه، فرقه کوشش خواهد کرد که معاش و شرایط زندگی مأمورین دولتی آنچنان اصلاح شود که بهانه­ی دزدی و خیانت برای آنها باقی نماند و آنها بتوانند زندگی آبرومندی را برای خود به وجود آورند.

11- فرقه­ی دمکرات خواهد کوشید بیش از نصف مالیات­هایی که از آذربایجان گرفته می شود صرف نیازهای خود آذربایجان شود ومالیات­های غیرمستقیم به طور جدی کاهش یابد.

12- فرقه­ی دمکرات آذربایجان، طرفداردوستی با کلیه­ی دولت­های دمکرات به ویژه با متفقین است و برای حفظ و ادامه­ی این دوستی کوشش خواهد کرد تا در مرکز وشهرستان­ها دست عناصر خائنی را که می خواهند دوستی بین ایران و دولت­های دمکرات را برهم زنند از امور دولتی کوتاه نماید.

این است مقاصد اصلی بنیان­گذاران فرقه­ی دمکرات

امید ما براین است که هر آذربایجانی وطن پرست - خواه در داخل و خواه در خارج از آذربایجان - در راه رسیدن به این مقاصد مقدس با ما هم صدا و همراه بشود. طبیعی است که اگرانسان خانه­ی خود را اصلاح نکند نمی تواند برای اصلاح محله، شهرو روستا و یا مملکت خود بکوشد. ما ابتدا ازآذربایجان که خانه­ی ماست آغازمی کنیم و ایمان داریم که اصلاح و ترقی آذربایجان موجب ترقی ایران خواهد شد و بدینگونه میهن، از دست قلدرها و مرتجعین نجات خواهد یافت.

زنده باد آذربایجان دمکرات - زنده باد ایران مستقل و آزاد

زنده باد فرقه­ی دمکرات آذربایجان ، مشعل دار حقیقی آزادی ایران و آذربایجان [1]

ترکیب نیروی انسا نی فرقه­ی دمکرات

اعضای فعال فرقه­ی دمکرات از سه گروه تشکیل می شد، یک گروه " شخصیت های ملی" از جمله علی شبستری، دکتر سلام اله جاوید، مشهدی جعفرکاویان، کبیری، رضا رسولی، غلامرضا الهامی، نظام الدوله رفیعی که بیشتر به دنبال آرمان آزادی و دمکراسی بودند و می خواستند تفاوت­های قومی حفظ و فرهنگ هر قوم رشد طبیعی خود را سیر کند و آداب و رسوم یک قوم بر آداب و رسوم ونحوه­ی زندگی قومی دیگردرمناسبات کشور تحمیل نگردد. گروه نخست را اغلب فئودال­ها، خان­ها و ثروتمندان تشکیل می داد. نزدیکی تعدادی ازآنها به فرقه­ی دمکرات به قصد حفظ ثروت و موقعیت و منافع فردی بود که به طورمصلحتی دوست و هوادران فرقه شده بودند و هر جا شرایطی پیش می آمد و یا موقعیتی فراهم می شد نسبت به فرقه کار شکنی می کردند. برخی از آنها در پشت پرده با مقامات حکومت تهران ارتباط داشتند و حتا به طورمخفیانه با سفارت انگلیس و آمریکا نیز مرتبط بودند و در ظاهر با شوروی مراوده و روابط نزدیک داشتند.

دسته­ی دوم، مهاجران یا مهاجرنمایان بودند مانند بی ریا، پادگان، غلام یحیی، میررحیم ولایی، میرقاسم چشم آذر، تقی شاهین ، جهانشاه لو، فریدون ابراهیمی و .....که تعدادشان زیاد بود و بیشتر اموراجرایی فرقه­ی دمکرات را دراختیارداشتند. اینها فرصت طلبان و مقام پرستانی بودند که گمان می کردند بالاتر ازاستالین خدایی نیست، نه آرمانی داشتند و نه به ایدئولوژی مشخصی معتقد بودند، همه چیز برای آنها شوروی بود؛ با خود می اندیشیدند که اگر دولت شوروی خواست همین جا می مانیم و حکومت و فرمانروایی داریم، اگر شوروی نخواست و یا سیاست او اقتضا نکرد به آن سوی مرزمی رویم و به پاس خدمات گذشته­ی خود، نان و نوایی خواهیم داشت.

کوچک­ترین پیوندی میان آنها و کشورایران و یا آذربایجان وجود نداشت. آنها به معنای واقعی کلمه بی وطن بودند. درعمل نیز تا روزی که امکان داشت در آذربایجان ماندند و از قدرتی که شوروی به آنها داده بود سواستفاده کردند و بد نامی به بارآوردند و هنگامی که شرایط ناهمگون شد هر کدام توانستند به آن سوی مرزگریختند و آنها که نتوانستند به قدرمگس از خود مقاوت نشان ندادند. [2]

گروه سوم را اعضای تشکیلات ایالتی آذربایجان واعضای شورای متحده مرکزی کارگران و زحمتکشان آذربایجان که مسئولیت آن با بی ریا بود، تشکیل می­داد. آنها بنا به مصحلت و در واقع به دستوراتحاد جماهیر شوروی خود را منحل کرده و به فرقه­ی دمکرات آذربایجان پیوسته بودند. این گروه با فعالین اجرایی فرقه­ی دموکرات یعنی با گروه دوم در تضاد بودند و به طورمرتب بین آنها اختلاف بود. ایوانف می­نویسد در ماه اکتبر 1945، کمیته­ی ایالتی حزب توده­ی ایران با 4 هزارعضو خود به فرقه­ی دمکرات آذربایجان پیوست. [3]

پیشه­وری، رهبر فرقه چندان موافقتی با این دسته نداشت زیرا هم حزب توده را قبول نداشت، هم با رهبران تشکیلات سابق ایالتی آذربایجان مانند آرداشز و طرفدارانش که بیشتر درآذربایجان جمع شده بودند، اختلاف داشت، در واقع آنها از داخل زندان اختلاف نظر داشتند.

این گروه به اندازه­ی دوگروه دیگر طرفدار مسائل قومی نبودند و در واقع مشکلات را در کل ایران و درسطح کشورمیدیدند حضورشان در این جمعیت بیشتر برای این بود که شوروی خواسته بود.

خامه­ای می­نویسد: " این­ها از قدیم همیشه حقوق بگیر حزب توده بودند و شغل و کار دیگری نداشتند. از این رو همیشه برای معیشت خود نیازمند فرقه بودند و ناچار نمی توانستند دم بزنند. این بود که خون می­خوردند و خاموش بودند. من (خامه­ای) در ضمن این سفر خود تنها با یکی از آنها یعنی داداش تقی­زاده توانستم ملاقات کنم . ( لازم به ذکر است که خلیل ملکی در کتاب " خاطرات سیاسی" به جای داداش تقی­زاده، می­نویسد: داداش­زاده) داداش، یکی از کمونیست­های قدیمی و از چهره­های جالب زندان بود.... وی پس از آزادی از زندان، یکی ازمؤسسان حزب توده و از بنیان گذران تشکیلات حزب در آذربایجان بود. پیش از تشکیل فرقه­ی دمکرات اداره­ی امورتشکیلات حزب را در مراغه بر عهده داشت. پیشه­وری او را از مراغه به تبریز آورده و هرگونه مسئولیتی را از وی سلب کرده بودو فقط عضو ساده­ی فرقه بود. حقوق بخور و نمیری به او می­دادند و اتاق محقری در اختیار او گذاشته­ بودند. در حقیقت او در این اتاق زندانی بود. وقتی در همان اتاق به دیدن او رفتم وضع او را به تمام معنا تاثرانگیز یافتم، تنها اثاثیه­ی جالبی که در این اتاق دیده می­شد و در حقیقت تنها دارایی او که از وی نگرفته بودند یک تفنگ برنو بود که لحظه­ای آن را از خود جدا نمی­کرد، مثل اینکه می­ترسید آن را هم از وی بگیرند. در تمام مدتی که من در نزد او بودم این تفنگ را دردست داشت. چهره­اش غمگین و صدایش گرفته و بغض­آلود بود دیگراز رفتار و گفتار با صلابت و مردانه و روحیه­ی شکست ناپذیری که داداش بیک در زندان داشت کمترین اثری برجای نمانده بود. با اینکه از ملاقات با من خوشحال به نظر می­رسید اما اثری بر اندوه و ناراحتی عمیق او نداشت. به شدت از پیشه­وری و حکومت او انتقاد می­کرد و حتی دشنام­های رکیک می­داد. نسبت به همه­ی رهبران حزب توده که شامل خود من نیزمی­شد بدبین بود و می گفت شما ما را تنها گذاشتید و به ما خیانت کردید... چند ماه بعد پیشه­وری و رهبران فرقه، هنگام فراراز کشور، این بینوا را دست و پا بسته تحویل دولت دادند و آنها نیز پس از یک محاکمه صحرایی وی را محکوم به اعدام کردند و به دارآویختند. سرنوشت بسیاری دیگر از افراد این دسته یعنی کادرهای سابق حزب توده نیز بهتر از او نبود. شکیبا، این آموزگار ساده دل بشردوست را قطعه قطعه کردند، فرضی را با دشنه و چاقو سوراخ سوراخ ساختند، زوولون را پس از بریدن گوش و بینی و تجاوز به همسرش در حضور او سربریدند و جسدش را به دور شهر گرداندند. تنها دو سه نفر از اینها اجازه یافتند همراه رهبران فرقه و مهاجران به آن سوی مرز فرار کنند و جان خود رانجات دهند. [4]

علاوه بر کمیته­ی ایالتی حزب توده، شورای متحده­ی­ مرکزی کارگران و کشاورزان که زیر نظر بی ریا قرار داشت را باید در این گروه محسوب نمود اگرچه بی ریا وقتی به پیشه­وری و فرقه­ی دمکرات پیوست از پیشه­وری هم فرقه­ای تر شد ولی او یک استالینیست به تمام معنا بود.

خلیل ملکی در خاطرات خود می­نویسدعکس بزرگی از استالین در دفتر شورای متحده مرکزی، بالای سر بی­ریا نصب شده بود که سرانجام به زحمت پایین تر آورده شد و درکنار پنجره نصب گردید. بی­ریا فرمانده­ی بی­سواد و مقتدر بلامنازع شورای متحده­ی تبریز مانند همقطار ارشد خود روستا در تهران، استالینیست متعصبی بود. [5]

با وجود این حزب توده دارای قوی­ترین سازمان کارگری درآذربایجان بود. ملکی درجای دیگر دراین باره می­نویسد: طبقه­ی کارگر آذربایجان یکپارچه در اختیار ما بود. با همت غلام یحیی­ دربخشی ازروستاهای آذربایجان، دهقانان به سوی حزب گرویده بودند و با تجدید سازمانی که به عمل آمده بود بنا بود غلام یحیی از مرکز تبریز تمام روستاها را تجهیز کند و در سازمان دادن شهرستان تبریز نیز رفقا را یاری دهد. [6]

این بود اوضاع نیروی انسانی فرقه­ی دمکرات آذربایجان، جا دارد درباره­ی ارتش فرقه و حکومت آذربایجان نیز

اطلاعاتی داشته باشیم. زیرا ترکیب نیروهای ارتش آذربایجان در واقع تابعی از ترکیب نیروها در داخل کل فرقه بود و بیشترمشکلات و برخوردهای فکری موجود در فرقه را در دستگاه نظامی با برخوردهای نظامی انعکاس می­داد.

به اظهارات تفرشیان که یکی از افسران دوران حکومت پیشه­وری در آذربایجان بود توجه کنید:

" نیروهای مسلح آذربایجان شکل­های گوناگون داشت. افسران هم چهار نوع بودند. در زمان قیام عده­ای از اعضای فرقه­ی دمکرات یا رهبران اتحادیه­های کارگری و دهقانی که با عده­ای چریک زیر دست خود در قیام شرکت کرده بودند، درجه­ی افسری داشتند که خودشان به خود داده بودند و سپس این درجه ها از طرف فرقه تایید شده بود. آنها آموزش نظامی ندیده و در حقیقت در جریان حوادث، افسر شده بودند که موسوم به افسران فدایی بودند. عده­ای دیگر از افسرها مسئولین حزبی بودند که به عنوان رهبرسیاسی یا مسئولان اداری به قسمت­ها فرستاده شده بودند که فرقه به آنها درجه­ی افسری داده بود. عده­ای هم افسرانی بودند که دردانشکده­ی تازه تاسیس فرقه آموزش دیده بودند. درست پس از قیام در آذربایجان، دانشکده­ی افسری تاسیس شد. عده­ای را پس از دوماه آموزش با درجه­ی ستوان دوم یا ستوان سوم افسر کردند. عده­ای هم ما بودیم که با درجه­های خود از ارتش ایران آمده و به ارتش آذربایجان پیوسته بودیم. تعداد ما حدود هفتاد نفر بود که ستون فقرات ارتش را تشکیل می­دادیم. به این ترتیب چهار نوع افسر درارتش آذربایجان خدمت می­کرد که ضوابط استخدامی مشخصی نداشتند.

" افسران فدایی هیچ کس را قبول نداشتند و مدعی بودند که حکومت را به زور اسلحه گرفته­اند و خود را مالک حکومت می دانستند و چون فکر می کردند درجه­هایشان را در میان خون و انقلاب گرفته­اند، در نتیجه از بقیه معتبرترند. ما خود را تحصیل کرده، آموزش دیده و در نتیجه خود را برای اداره­ی قوای مسلح صالح­تر از دیگران می­دانستیم. این وضع نابسامان انضباط ارتش را به خطر می­انداخت. فرقه­ی دمکرات ما را به نام افسران فارس ( فارس افسر لر) می­شناختند، در واقع، یک درجه ترفیع داده بود که خود این مطلب هم اشکا­لات تازه­ای در میان خود افسران ایجاد کرد. زیرا افسرانی که از ارتش ایران جدا شده­ بودند یک دست نبودند. عده­ای در قیام خراسان شرکت کرده بودند. عده­ای هم در لشگر قبلی آذربایجان خدمت کرده و بعد از تسلیم پادگان­های آذربایجان به ارتش جدید پیوسته بودند. عده­ای هم اصولا دید یا سابقه­ی سیاسی نداشته یا از روی احساسات یا به علل شخصی در آذربایجان مانده بودند که بعضی از آنهاحتی وضع مشکوکی داشتند. حال با توجه به این ناهمگونی­ها باید به این وضع سرو سامان داد.

سرانجام روزی همه­ی ما را به باشگاه افسران دعوت کردند. در آنجا کنفرانسی با حضور آقایان پیشه­وری، بی ریا و کاویان، وزیر جنگ تشکیل شد. جلسه با سخنرانی پیشه­وری افتتاح شد. او پیشنهاد کرد که این قضیه با نظر خود افسران و به شکل دمکراتیک حل شود. ولی کار به جنجال وفحاشی پیشه­وری به یکی از افسران کشیده شد. در آن زمان ناآگاهانه یا از روی بدبینی، تبلیغات شدیدی علیه ما ( فارس افسرلر) رواج داشت. درمواردی حتا به رفقای ما تیراندازی شد. سرگرد صفوت فرمانده­ی وقت دانشکده­ی افسری، در محل خدمت کشته شد. سرگرد خلعتبری فرمانده­ی هنگ توپخانه را از پشت به گلوله بستند که خوشبختانه براثر ناشی­گری و سراسیمگی ضارب و زیرکی خلعتبری همه­ی تیرها به خطا رفت و فقط پایش کمی جراحت برداشت. به هرحال دریک چنین فضایی آن جلسه تشکیل شد و با شعارهای تهدید آمیز افسران فدایی خاتمه یافت. پس از آن، سرهنگ پناهیان که به جای آذر، رئیس ستاد ارتش آذربایجان بود پیشنهاد کرد که هماهنگ کردن افسران قوای انتظامی به کمیسیونی متشکل از چند افسر و چند عضو کمیته­ی مرکزی فرقه واگذار شود که تصویب شد و به طورموقت اختلافات پایان یافت. این کمیسیون تصمیم­های دیگری نیز در مورد اداره و ساز، ا اندهی ارتش گرفت که دیگر مجال اجرا نیافت. [7]

همچنان که در بخش های پیش گفته شد سندیکاهای کارگری و دهقانی در آذربایجان بسیار قوی بود. در سال 1324 رهبری بزرگترین سندیکای کارگران دراختیار محمد بی­ریا بود او در جلسه­ی مؤسس فرقه که در تاریخ 22 شهریورهمان سال تشکیل شد اعلام نمود که سندیکاهای کارگری آذربایجان رهبری فرقه­ی دمکرات را می­پذیرند.

کمی نگذشت که فرقه­ی دمکرات تبدیل به یک سازمان عظیم توده­ای گردید. فرقه­ی دمکرات یک حزب نبود در واقع یک جبهه بود، جبهه­ای که تمام طبقات­ از جمله خان، دهقان، پولدار، کارگر، کارفرما، پیشه ور، روشنفکر و . . .را در خود جمع کرده بود. به طوری که روزنامه­ی " آذربایجان" که در تبریز انتشار می یافت در تاریخ 23 ژانویه سال 1946، اطلاع داد که تا اواخر سال 1945، تعداد اعضای حزب دمکرات آذربایجان به مرز 75 هزار نفر رسیده است که متشکل از 6 هزار نفر کارگر، 56 هزار نفر دهقان، 2 هزار نفر روشنفکر، 3 هزار نفر پیشه ور و کاسب کار، 2 هزار نفر بازرگان، پانصد نفر مالک و صد نفر روحانی بودند. [8]

ادامه دارد



قیزیل صحیفه­لر ( صفحات طلایی )، صفحه 10- 1، به نقل از " گذشته چراغ راه آینده"، صفحه 254 - 251[1]

خامه­­ای، انور،" خاطرات ..." جلد دوم، صفحه 209 - 208[2]

ایوانف، م.س، " تاریخ نوین ایران"، صفحه 108[3]

خامه­­ای، انور،" خاطرات ..." جلد دوم، صفحه 210 - 208[4]

[5] خلیل ملکی، " خاطرات سیاسی " با مقدمه­ی همایون کاتوزیان، انتشارات کوشش برای پیشبرد نهضت ملی ایران اروپا، آذرماه 1360، برابر با دسامبر 198، ص 366 و 367 در صفحه 387 در همین مورد می­نویسد علت پایین آوردن عکس استالین و نصب آن کنار پنجره سوگند به ودکای روسی بود که بسیار مورد احترام بی­ریا بود.

خلیل ملکی، " خاطرات سیاسی "، صفحه 373 و374[6]

تفرشیان، " قیام افسران خراسان" صفحه 72-70 وهمانجا صفحه 212-210[7]

ایوانف، م.س، " تاریخ نوین ایران"، صفحه 108[8]


هیچ نظری موجود نیست: