نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۸ آذر ۱۲, پنجشنبه

طناب پوسیده ی حبل المتین


برزو نابت

از همان سالهای اول معلوم شد که من در درس املا هم استعدادی ندارم، و البته همه اش تقصیر خودم هم نبود. همکلاسی های دیگر هم از خیلی از لغت های املائی سر در نمی آوردند. مشکل این بود که نمی شد زلالت را از ذلالت و بعد حتی از ضلالت تشخیص داد. یا معلوم نبود که صواب با صاد به بهشت و جهنم مربوط می شود یا ثواب با سه ی سه نقطه به معنای کار نیک است. یکی از این لغت های مهجور هم (خود مهجور هم جزو همین لغت ها بود!)، بله، یکی از این لغت های دور افتاده و غریب هم حبل المتین بود. علت اینکه این لغت خوب در خاطرم مانده است این است که یکبار آن را به صورت هبل المتین نوشتم. معلم که معلوم بود دلش به حال من سوخته است گفت، «پسر جان! تو هنوز نمی دانی که حبل یعنی طناب و آن را با ح ِ حسن یا حسین می نویسند؟»- و من نمی دانستم. قرمز شدم و ته مانده ی جسارتم را جمع کردم و پرسیدم، «آقا! اگر آن را با هِ ی هوشنگ بنویسند چه می شود؟» معلم لبخند زد و گفت، «آن طناب بدرد نمی خورد. پاره می شود!»
امتحانات را که می دادیم این لغتها را هم فراموش می کردیم، و در کار و بازی و خانواده هم اصلا بهشان بر نمی خوردیم. تا اینکه زد و انقلاب ایران انقلابی اسلامی از آب در آمد. آنوقت همه ی لغتهائی که فکر می کردیم معلمان مردم آزار برای رفوزه کردن ما دانش آموزان اختراع کرده اند، غل غل کردند، جوشیدند، از رادیو و تلویزیون و روزنامه سردرآوردند و در محکمه ها از دهان قاضی های شرع (محکمه و قاضی شرع هم جزو همین لغاتند) بله، از دهان قاضی های شرع فریاد شدند:« ملحد، کافر، مرتد، محارب.» این لغت ها –همانطور که در دستور زبان خوانده بودیم- مترادف هم داشتند. و ما تازه فهمیدیم که مترادف هایشان فقط کلمه نیستند. مثلا "حجاب" کنارش باتوم یا توسری می آمد. "ارشاد" مترادفش مینی بوسی بود که جوانهای رنگ پریده ی کتک خورده را به اوین می برد. و ملحد وکافر و مرتد و محارب مترادفش طناب و گلوله بود. طناب و گلوله و، اشک.
حبل المتین هم زنده شد. با همان "ح ِ " محکم حسن یا حسین. خطیب های نماز جمعه (هم خطیب، و هم نماز جمعه هم جزو همان لغاتند)، بله، خطیب های نماز جمعه هشدار دادند که ای مردم، حبل المتین، ریسمان الهی است. بپرید و به این ریسمان چنگ بزنید و به آن آویزان بشوید.
راستش من این تعبیر ریسمان الهی را، و این که ما آدمی زادگان باید به این ریسمان چنگ بیاندازیم، اصلا نمی پسندم. این تعبیر، حتی اگر از نظر شرعی مناسب باشد، دستکم از حیث ادبی و منظره ای تعبیر مناسبی به نظر نمی رسد. ما آدمی زادگان چرا حتما باید دنبال یک ریسمان باشیم و چرا حتما باید سر دیگر آن ریسمان هم به دست آخوندها باشد. خداوند عالمیان چرا باید سر ِ بالائی ِ ریسمانی را که – به گفته آخوندها- متعلق به خود اوست، به آخوندها و نوچه های آنها داده باشد و چرا ما ناآخوندها باید به این سر طناب آونگ شویم؟
و حالا آقایی آمده اند و مقاله ای نوشته اند با عنوان «کلمه ی سواء» (از آن لغات خیلی کم داشتیم، ایشان یکی هم بر آنها افزوده!) بله، این آقای فقیه رضوی، مردم ایران را به پابندی به حبل المتین فرا می خواند و این حبل المتین را قانون اساسی جمهوری اسلامی می داند. ایشان که گویا نگران است برخی از مردم معترض گوششان به حرفهای امثال آقایان خاتمی و موسوی هم بدهکار نباشد چاره را در پابندی مردم به (بخوانید: بستن پای مردم با) قانون اساسی دستباف جمهوری اسلامی می داند. زبده ی عین سخنان ایشان چنین است: « با توجه به شرایط کنونی جامعه ی ایرانی از یک سو و ترکیب نیروهای تشکیل دهنده ی جنبش اعتراضی سبزاز سوی دیگر و نیز با در نظر گرفتن ماهیت و اسباب و زمینه های اعتراضات به نظر می رسد مبنا قرار دادن قانون اساسی و تلاش و مبارزه برای احیای آن و اجرای بدون تبعیض همه ی اصولش بهترین حبل المتین است که می توان اکثریت قریب به اتفاق نیروهای درون جنبش را حول آن متحد ساخت».
خدمت آقای فقیه رضوی عرض کنم که از قضا ملت ایران با همین طناب قانون اساسی بود که به چاه کنونی رفت و حالا خیلی عاقلانه نیست که بخواهد باز به این طناب پوسیده بیاویزد. آویختن دوباره به این طناب همان، و فروافتادن دوباره در چاه همان!
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران –که من هم مثل اکثریت بزرگ مردم ایران هیچوقت آن را نخوانده ام – خلاصه ای دارد که من هم –مثل اکثریت بزرگ مردم ایران- با یک تجربه ی سیاه سی ساله معنایش را دریافته ام؛ و آن اینکه حکومتی ها هر کاری را که بخواهند می توانند انجام دهند، چرا که آنها نماینده ی اسلام اند و اسلام همه کاره است. و غیر حکومتی ها مجاز به انجام هیچ کاری نیستند چرا که آنها نماینده اسلام نیستند و بی اسلام هیچ کس هیچ کاره نیست! شما یک آزادی را در قانون اساسی پیدا کنید که به مردم داده شده باشد و تَهَش ننوشته باشند «به شرط آنکه مُخل به مبانی اسلام نباشد.» شما آزادید نفس بکشید، به شرط آنکه مخل مبانی اسلام نباشد؛ شما آزادید راه بروید، به شرط آنکه مخل مبانی اسلام نباشد. و حکومتی ها هستند که تا تشخیص دادند نفس کشیدن شما یا راه رفتن شما مخل مبانی اسلام است می توانند بگیرندتان، ببندندنتان و بکُشندتان. این حبل المتینی که شما از آن دم می زنید همان طنابی است که به صورت کابل و تازیانه پا و گُرده ی هزاران ایرانی را شکاف داده است. این طناب محکم بودن خود را تنها آنجا ثابت کرده که به گردن هزاران ایرانی افتاده و آنها را بی هیچ ترحمی در اوین و گوهر دشت و کهریزک ومیدان های بزرگ و کوچک شهر، به رقص مرگ وا داشته است.
بریده باد این طناب!
بساط حبل المتین های خودتان را جمع کنید، یک نردبان درست و حسابی بیاورید. ما می خواهیم از این چاه سی ساله بیرون
بیائیم.

هیچ نظری موجود نیست: