نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۷ دی ۲۳, دوشنبه

“بمب، درخت نفرت می‌کارد” چه نوع جفنگی است؟

۲۲ دی ۱۳۸۷ admin

اما چرا معروفی وقتی در باره بمباران غزه می‌گوید از کارکرد واقعی بمب که همانا چنین کشتار مهیبی است حرف نمی‌زند؟ بمب درخت نفرت می‌کارد چه نوع جفنگی است؟ از کی بمب‌ها درخت کاری می‌کنند؟ آیا مخالفت تو با بمباران غزه به خاطر ایجاد نفرت است؟ اگر نسل‌اشان را بردارند که دیگر کسی نمی‌ماند تا نفرت بورزد؟ اصلا این نفرت متوجه چه کسی است؟
اسد زمینی

دنیای ما
رژیم اسراییل با هر بمب یک درخت نفرت می‌کارد! (عباس معروفی +)این جمله بمب را به درخت پیوند می‌دهد. راوی از عملکرد ویرانگر بمب نمی‌گوید. حاضرنیست آن چه را که در انفجار بمب بر پوست و گوشت و استخوان آدمیزاد می‌رود مجسم کند . برای او خشونت مهیبی که اندام طرد نونهالی را در کمتر از چند صدم ثانیه از هم می‌پاشد، تعریف بمب نیست! عملکرد بمبی هم (که بر سر انسان فلسطینی) فرود می‌آید رویش درخت نفرت است و بس!خاطره‌ای نقل کنم: یکی از موشک‌های صدام در نزدیکی خانه ما منفجر شد. همان صدا و موج انفجارش چنان دگرگونم کرد که هرگز فراموشم نمی‌شود، هنوز با گوشت و پوست حس می‌کنم که طبیعت چنین انفجاری چقدر با طبیعت جسم آسیب‌پذیر آدمی بیگانه است.با کنجکاوی نوجوانانه خود را به محل حادثه رساندم. چهره مردی که بر سر ویرانه‌ی خانه‌اش نشسته بود هنوز با تمامی جزئیات پیش چشمم است. او سر ِ کار بود که از حادثه خبردار شده و خود را رسانده بود. روی دیوار خراب نشسته و بر باقیمانده آن چه زمانی زندگیش بود می‌نگریست. مبهوت‌تر از آن بود که بتواند گریه کند. شدت خشونت و ویرانی مرا عمیقا تکان داد. خانه به گودالی عمیق تبدیل شده بود. اشیائی که در زندگی روزمره احساسی از استحکام به آدمی القا می‌کنند در آنجا چنین مفهومی را از دست داده‌بودند. آبگرمکن فلزی همچون ورق کاغذی از هم باز شده، جر خورده و بخشی از آن مچاله شده بود.خانه و زندگی مرد را گویی به اجزایش تقسیم کرده بودند. همینطور خانواده‌اش را، پای پسرش در چکمه. دستش از آرنج به پایین همچنان در کاموای دستباف کار مادر و … دامن گلدار دخترکش… بعد جسمی خیس و گل آلود پیدا کردند، پوست سر همسرش بود با بخش‌هایی از موهای سوخته، همان موهایی که چه بسا زیبایی‌اش مرد را عاشق کرده بود… و مرد نشسته بود و مبهوت به همه این‌ها نگاه می‌کرد.
اما چرا معروفی وقتی در باره بمباران غزه می‌گوید از کارکرد واقعی بمب که همانا چنین کشتار مهیبی است حرف نمی‌زند؟ بمب درخت نفرت می‌کارد چه نوع جفنگی است؟ از کی بمب‌ها درخت کاری می‌کنند؟ آیا مخالفت تو با بمباران غزه به خاطر ایجاد نفرت است؟ اگر نسل‌اشان را بردارند که دیگر کسی نمی‌ماند تا نفرت بورزد؟ اصلا این نفرت متوجه چه کسی است؟این جمله در بهترین حالت بیان موضع کسی است که در ساحل امن نشسته و نگران است که مبادا نفرت ناشی از جنگ دامن او را نیز بگیرد! دیدگاه فلان اروپایی است که “قربانی غیراروپایی” را به موجودی بی‌چهره و سوژه‌ای غیرقابل شناسایی تبدیل می‌کند که تنها از طریق اثراتش (نفرت ناشی از بمباران شدنش) به وجودش پی‌ می‌بریم. البته قربانی “خودی” فرق می‌کند: در حادثه یازده سپتامبر صحبت از درخت نفرت نبود، بلکه فاجعه‌ای بشری بود و در بزرگداشت قربانبان نام تک تک آن چندهزارنفر خوانده شد! هولوکاست البته اداره جنگلبانی نبود، فاجعه‌ای انسانی بود با چهره‌های انسانی مشخصی که در صدها فیلم و هزاران شعر، داستان و رمان بازآفرینی شدند.ولی معروفی در عین حال کم نمی‌آورد. عبارت‌پردازی هم البته خرجی که ندارد: “من عاشق انسانم. عاشقی که شکست‌خورده نیست، و هنوز امیدوار است.” (معروفی همانجا +)
رژیم اسراییل با هر بمب یک درخت نفرت می‌کارد!این جمله را پیش روی خودم گذاشته‌ام و سعی می‌کنم انسانی را که از ورای این دریچه به دنیا می‌نگرد ببینم. این جمله ویژه عباس معروفی نیست، هرچند این جا از او نقل قول کرده‌ام، این جمله چکیده مواضع سیاسی انبوه پرشمار روشنفکران و روزنامه‌نگارانی است که موقعیت طفیلی‌واری در حاشیه سیستم سرمایه‌داری برای خویش جور کرده‌اند و یا تلاش دارند به چنین موقعیتی دست یابند.بی‌دلیل نیست که مواضع سیاسی یک لبوفروش اغلب بس انسان‌دوستانه‌تر از مواضع این‌ها است، لبو فروش نان‌اش را از فروش لبو در‌می‌آورد و از این روی می‌تواند آزادانه فکر کند. این‌ها اما برای ارتزاق باید فکر خویش و مواضع سیاسی خویش را بفروشند و طبیعی است که برای داشتن درآمدی بهتر و به دست آوردن جایگاهی بالاتر، به تمامی وابسته به قدرت مسلط هستند.نمی‌توان به یقین گفت که (به طور مثال) معروفی تا چه حد این موضع ضدانسانی (به معنای واقعی کلمه) را آگاهانه انتخاب کرده‌است و تا چه حد آن حس خودبزرگ بینی، جاه‌طلبی و فرصت طلبی (خر مردرندی ایرانی) او را ناخودآگاه به این سمت کشانده‌است. ولی باید منصف بود و در نظر گرفت که روشنفکران و هنرمندان (در سطح جهانی) درجه دو، اگر بخواهند از طریق حرفه خود نان بخورند، هیچ راه دیگری جز اتخاذ مواضع سیاسی همسو و یا لااقل دوستانه با قدرت ندارند. این روزها حتی روشنفکران و هنرمندان درجه اول نیز به زحمت می‌توانند بر خلاف جریان اصلی قدرت شنا کنند و موقعیت خویش را نیز حفظ کنند! در دنیای رسانه‌ا‌ی برخلاف گذشته‌ها، کشتن یا زندانی‌کردن مخالفان سلاح چندان کارایی نیست، بلکه مسکوت گذاشتن او مجازاتی بسیار کاراتر و موثرتر است.معروفی هم، اگر بخواهد همچنان به سمیناری یا کنفراسی دعوت شود، در روزنامه‌ای مقاله چاپ کند، و خلاصه اگر بخواهد “داخل آدم حسابش کنند” مجبور است چنین مواضعی داشته باشد و به جای اعتراض مستقیم به جنایت‌کارانی که مردم غیرنظامی را بمباران می‌کنند، از درخت کاری حرف بزند.
اغلب ماها آن قدر ساده‌لوح نیستیم که در پس یک نویسنده خوب یا یک بازیگر توانا در جستجوی قهرمانی باشیم. مسئله بسیار ریشه‌دارتر از این حرف‌ها است و به اشخاصی مشخص ربط ندارد. همین چند ماه پیش شاهد رفتار نیک‌آهنگ، نبوی و همین معروفی برای حفظ ناندانی‌اشان در رادیو زمانه بودیم. مسئله این جا معروفی یا نبوی یا نمونه‌هایشان نیست، مسئله این است که در نهایت جریان‌های رسانه‌ای عمده نیز بر همین مبنا و توسط همین‌ جور آدم‌ها اداره می‌شوند. به طور مثال آن همکاران رادیو زمانه (صرف نظر از چگونگی مواضع و نقطه‌نظرهایشان) که حاضر نشدند برای حفظ شغل خویش پرنسیپ‌هایشان را زیر پا بگذارند، کنار رفتند و اکنون در یک وبلاگ با حداکثر صدنفر خواننده می‌نویسند. ولی نوشته‌های نبوی همچنان در زمانه منتشر می‌شود و هزاران نفر آن را می‌خوانند…این نوشته بیشتر از این که مخالفت با کسی یا انتقاد به کسانی باشد، نوعی فکر کردن با صدای بلند در باره معضلی است که مدت‌ها فکرم را به خود مشغول کرده است، راه چاره چیست؟ باید بر سر پرنسیپ‌های انسانی پافشاری کرد، کنار گذاشته شد و میدان را تمام و کمال به افراد بی‌پرنسیپ واگذار کرد یا کجدار و مریض ماند و در حد ممکن (!) حرف خویش را نیز زد؟فکر می‌کنم راه سومی هم ممکن است: انسجام و بوجود آوردن یک قطب تحلیلی/خبری مستقل فارسی‌زبان که به “پول و سرمایه” وابسته نباشد، نوعی “ویکی‌پدیا”ی خبری یا رسانه‌‌ی معتبری از جنس ویکی‌پدیا؟

هیچ نظری موجود نیست: