نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۳ اردیبهشت ۸, دوشنبه

تنها ره رهائی جنگ مسلّحانه !؟
م-ت اخلاقی


حمله به بند ۳۵۰ زندان اوین صبح روز ۵ شنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۳ رخ داد،همان بندی که در دهه ۶۰ وجود داشت، با این تفاوت که تعداد زندانیان سیاسی محبوس در آن بسیاربیشتر از تعداد زندانیان سیاسی کنونی بود،وزندانیان با کوچکترین اعتراضی به جوخه تیرباران سپرده می شدند. وضمنا رژیم همین رژیم جمهوری اسلامی بود .

ابتدا به بخشی از اصل خبر به نقل از گاردین نگاهی می اندازیم :

رهبران مخالفان حکومت ایران روز جمعه ادعا کردند که مقامات اطلاعاتی و زندانبانان این کشور در یکی از بدنام‌ترین زندان‌های ایران خشونت شدیدی را علیه زندانیان سیاسی اعمال کرده اند.
وب‌سایت کلمه که نزدیک به میرحسین موسوی، از رهبران مخالفان ایران، است گزارش داد که روز پنجشنبه پس از ناآرامی و آزار و اذیت در زندان اوین، ده‌ها تن از زندانیان زخمی شده‌اند؛ برخی از آن‌ها به بیمارستان و برخی به سلول انفرادی منتقل شده‌اند.
گفته می‌شود بین زندانیان ناراضی از وضعیت و نگهبانان بند ۳۵۰ اوین، که به افراد سیاسی اختصاص دارد، درگیری رخ داده است. به گفته شخصیت‌های مخالف، نگهبانان برای آرام کردن آنان از باتوم استفاده کرده‌اند .
به گزارش کلمه: "بیش از ۳۰ زندانی زخمی شده‌اند و حداقل چهار نفر به خاطر خونریزی و شکستگی استخوان به بیمارستانی خارج از زندان منتقل شده‌اند و ۳۲ نفر را نیز به سلول انفرادی انتقال داده‌اند."
به گزارش ایلنا، روز جمعه غلامحسین اسماعیلی رئیس زندان اوین، بروز درگیری را انکار کرد. خبرنگاران بدون مرز می‌گویند اطلاعاتی دریافت کرده‌اند که نگهبانان "از خشونت شدید استفاده کرده و تلویزیون‌ها و وسایل زندانیان را شکسته‌اند."
انعکاسها ونتیجه این تهاجم برای رژیم وزندانیان به چه بهائی تا کنون ادامه داشته وبه کجا ختم خواهد شد ؟
به دنبال این تهاجم، موضعگیریها واخبار، چه از طرف خود زندانیان مورد تهاجم، وچه از طرف خانواده های زندانیان وافراد وشخصیتها وگروها به شکل زیر بر روی آنتهای خبری رفت که به برخی از کلمات وجملات بکار گرفته شده در برخی از بیانیه ها و فراخوانهای اشاره شده، در زیر پرداخته می شود(آگاهانه به واکنشهای داخل میهن توّجه شده است) .
پیام استیصال قدرت
صدیقه وسمقی

مسئولان جمهوری اسلامی همواره منکر نقض حقوق انسانی و قانون شکنی شده اند. حمله وحشیانه به زندانیان سیاسی که در واقع اسیر دست جمهوری اسلامی هستند، نه تنها از مصادیق بارز نقض حقوق بشر و قوانین بین المللی است ، بلکه نشان دهنده عدم پای بندی دستگاه حاکمه به قوانین داخلی، موازین دینی، اخلاقی و انسانی است.
و اما پیام مهم دیگر این حرکت به ناظران، پیام استیصال قدرت است. قدرتی که تمام ظرفیت خو را در طول سالیان گذشته برای سرکوب معترضان و جریان تحول خواه به کار گرفته است و این حرکت نشان می دهد که نتیجه مطلوب را به دست نیاورده، لذا کنترل سیستم عصبی خود را از دست داده است.
حمله به فرزندان دلاور ایران زمین در زندان حاکی از آنست که چماق سرکوب، همچنان بلند است. این حرکت غیر انسانی، خشم و وجدان همگان را اعم از ایرانی و غیر ایرانی، در داخل و سطح بین المللی نسبت به مسئولان وعاملان آن بر می انگیزد. همگان باید با شجاعت و همبستگی بیاندیشیم که چگونه باید این چماق را از بالای سر ملت ایران برداشت.
تأسف بیت آیت الله منتظری از تهاجم به زندانیان سیاسی اوین
 آمرین و عاملین این حادثه غمبار اگر مجازات نشوند، تمامی مسئولین مملکتی در این گناه عظیم شریک خواهند بود.
عمل غیرانسانی
بیت آیت الله منتظری با انتشار بیانیه ای حمله به زندانیان بند ۳۵۰ اوین را محکوم کرد.

آخرین خبر از بند ۳۵۰ زندان اوین

روایت تکان‌دهنده خانواده‌های زندانیان بند ۳۵۰ از ملاقات با آن‌ها

برخی خانواده‌های زندانیان بند ۳۵۰ اوین که با این زندانیان ملاقات کرده‌اند روایت‌های تکان‌دهنده‌ای از این ملاقات شرح داده‌اند. آن‌ها می‌گویند آثار ضرب و شتم بستگان زندانی‌شان کاملا مشهود بود.

کاربران شبکه های اجتماعی و فعالان مدنی
ما همه با هم هستیم”. حرکت "سرافراز

"تمام ایران ۳۵۰ است"
کاربران شبکه های اجتماعی و فعالان مدنی ضمن محکوم کردن اعمال روز پنج شنبه گذشته ماموران اعلام کردند که به نشانه همبستگی موهای خود را می زنند و یک بار دیگر نشان خواهند داد که شعار “ما همه با هم هستیم” تنها شعار نیست. این حرکت با اقبال دانشگاهیان و فعالان مدنی و اجتماعی همراه شد. موهای شان را زدند و عکس های خود را در فیس بوک و دیگر شبکه های اجتماعی منتشر کردند."
مادر جانباخته مصطفی کریم بیگی از جانباختگان  اعتراضات 88، هم موهای خود را تراشیده و با انتشار عکس خود در صفحه فیس بوکش نوشت:” یکبار برای از دست دادن مصطفی موهایم سپید شد و اینبار برای پسران دربندم تراشیده ام.تمام ایران ۳۵۰ است.”
 جبهه ملی ایران 
تنفرشدید خود را ازین عملیات وحشیانه زندان بانان اوین ابراز می دارد
این رفتار های غیرقانونی ونابهنجار که یادآور خشونتهای زندان بانان قرون وسطی است ودر زندانهای کشور ما اتفاق می افتد نه تنها فرسنگها از رعایت حقوق بشر دور است بلکه دردنیای متمدن امروز نسبت به حیوانات هم خشونت از نوع جرائم است و پی آمدهای قانونی دارد.
جبهه ملی ایران تنفرشدید خود را ازین عملیات وحشیانه زندان بانان اوین ابراز می دارد و این گونه رفتار قرون وسطایی ...
رئیس شورای مرکزی وهیئت رهبری جبهه ملی ایران ـ ادیب برومند 
 تهران – سوم اردیبهشت  ۱۳۹۳ 

  حسین رونقی ملکی در اعتصاب غذا

وضعیت حسین رونقی ملکی «وخیم» است
حسین رونقی ملکی، وبلاگ‌نویس و فعال حقوق بشری، از زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین، در دومین روز از اعتصاب غذای خود به بهداری اوین منتقل شده .

حسین رونقی از روز دوشنبه و در اعتراض به ضرب و شتم هفته گذشته زندانیان بند ۳۵۰همراه ۱۱ تن دیگر از هم بندانش دست به اعتصاب غذا زده است.
اعلام اعتصاب غذای ۱۲ زندانی سياسی بند ۳۵۰ زندان اوين :
ارائه اخبار کذب در جهت قلب واقعيت ها
وحشتناک، بسيارخشن، فاجعه و بی سابقه
پنج شنبه سياه
- حسن اسدی زيدآبادی ۲- امير اسلامی ۳- اکبر امينی ارمکی ۴- عماد بهاور ۵- قربان بهزاديان نژاد ۶- مسعود پدرام ۷- امين چالاکی ۸- محمدصادق ربانی املشی ۹- عليرضا رجايی ۱۰- سيد حسين رونقی ملکی ۱۱- رضا شهابی ۱۲- محسن ميردامادی

    گزارشی از آخرین وضعیت مجروحان و مصدومان حمله به بند ۳۵۰

بیانیه دوم ۱۲ زندانی در اعتصاب غذا:
اعتصاب غذای ما در اعتراض به مظالم آشکار
صدای مظلومیت زندانیان بند ۳۵۰ زندان اوین
۱- حسن اسدی زیدآبادی۲- امیر اسلامی۳- اکبر امینی ارمکی۴- عماد بهاور۵- قربان بهزادیان نژاد۶- مسعود پدرام۷- امین چالاکی۸- محمدصادق ربانی املشی۹- علیرضا رجایی۱۰- سید حسین رونقی ملکی۱۱- رضا شهابی۱۲- محسن میردامادی

نامه خانم نسرین ستوده به زندانیان بند سیصدوپنجاه اوین نسرین ستوده

پنجشنبهٔ سیاه .

فاجعه‌ای ملی برای ایرانیان.

همراه شما رنج بردیم و اشک ریختیم .
شجاعتتان را تحسین کردیم .
 تسلیم عربده‌هایی نشدید که شما را به سکوت فرا می‌خواند .
ظلمشان را فریاد زدید.
سر‌هایمان را تراشیدیم
یک ملت ۵ سال است در انتظار آزادی زندانیان وجدان است .
پیام ما به خشونت گران .
زندانیان سیاسی را فورا و بدون قید و شرط آزاد کنید .
 محاکمهٔ آن‌ها نا‌عادلانه بوده است.
بازجویان بی‌خرد
باتو‌‌ن‌هایتان را محکم‌تر در هوا بچرخانید،
 دروغ‌هایتان را بزرگ‌تر کنید و هر آنچه به ذهن خشونت طلبتان می‌رسد، دریغ نکنید.
 همهٔ این‌ها قبلا آزمایش شده است، نتیجه نمی‌دهد. کمی تاریخ بخوانید.
۵ سال است ایستاده‌ایم .
عمل وحشیانه‌ای .
بسیاری از اعضا ی جامعهٔ وکالت با افتخارآمادهٔ پذیرش وکالت زندانیانی هستند که مورد ضرب وشتم قرار گرفته‌اند و در راه انجام وظیفه از تهدید به بازداشت و لغو پروانه بیمی به دل راه نمی‌دهند.

نامه ۲۸ زندانی سیاسی به روحانی.
حمله وحشیانه به بند ۳۵۰ اوین
فجایع روز ۲۸ فروردین،
،یک روز خونین در بند ۳۵۰
،،برخوردهای بسیار خشن،
تعداد زیادی نیروهای لباس شخصی .
 تعدادی از زندانیان خواهان آن بودند که تخت و وسایل آن‌ها در حضور خودشان بازرسی شود .
از پشت به دستان آن‌ها دستبند زدند .
 چشم‌های آن‌ها را نیز با چشم بند پوشاندند و با این وضع آن‌ها را از راهرو زندان و پله‌ها به سمت بیرون بردند.
اسامی امضا کنندگان:
۱- حسن اسدی زیدآبادی
۲- امیر اسلامی
۳- اکبر امینی ارمکی
۴- سیدمحمود باقری
۵- کاظم برجسته
۶- عماد بهاور
۷-قربان بهزادیان‌نژاد
۸- سیدعلیرضا بهشتی شیرازی
۹- مسعود پدرام
۱۰- نادر جانی
۱۱- امین چالاکی
۱۲- مهدی دولتی درآباد
۱۳- محمدصادق ربانی املشی
۱۴- علیرضا رجایی
۱۵- علیرضا رجبیان فرد
۱۶- حسین رونقی ملکی
۱۷- مهرداد سرجویی
۱۸- رضا شهابی
۱۸- آروین صداقت کیش
۲۰- سیامک قادری
۲۱- محسن قشقایی
۲۲- رحمان قهرمان‌پور
۲۳- حمید کرواسی
۲۴- جعفر گنجی
۲۵- محسن میردامادی
۲۶- نصور نقی‌پور
۲۷- سیداحمد هاشمی
۲۸- محمدحسین یوسف‌پور
وصدها بیانیه وموضعگیری بسا شدیدتر در داخل میهن در زنجیر .
امّا،امّا وامّا :
به عنوان یکی از زندانیان سیاسی سالهای سیاه دهه ۶۰،وقتی که اینهمه حمایت وموضعگیری داخلی را می بینم،به راستی از خود سئوال می کنم که :
چرا در دهه ۶۰،حتّی یک دهم چنین حمایتهای مردمی وبه اصطلاح خلقی از ما نشد ؟
مگر ما ،فرزندان این ملّت نبودیم ؟
مگر بر ما ظلم وشکنجه هائی که بر زندانیان بند ۳۵۰ در ۲۸فروردین ۱۳۹۳ اوین گذشت،بدتر از آن روا داشته نشد ؟
چرا وکلای شریف که در داخل میهن کم هم نبودند، بیانیه ندادند ،و دفاع از ما زندانیان دهه ۶۰را همچون وکیل شجاع وبا شرف"نسرین ستوده"،فریاد نزدند که ؟:
بسیاری از اعضا ی جامعهٔ وکالت با افتخارآمادهٔ پذیرش وکالت زندانیانی هستند که مورد ضرب وشتم قرار گرفته‌اند و در راه انجام وظیفه از تهدید به بازداشت و لغو پروانه بیمی به دل راه نمی‌دهند.
مگر در دهه ۶۰ بر ما دستبند،چشمبند نزدند،وبدترین شکنجه ها را بر ما و خانواده هایمان اعمال نکردند ؟
مگر در دهه ۶۰ ما زندانیان را در سلول" قبر" وسلول "تابوت" زنده به گور نکردند ؟
چرا کسی در داخل میهن(نه در خارج از مرزها ) جرئت نکرد ویا نخواست فریاد بزند که این
"عمل غیرانسانی" است ؟
چرا کسی ویا کسانی به یکی از روزهای پر درد ورنج ما در دهه 60،نگفت :
یک روز خونین در بند ۳۵۰(که در دهه ۶۰ درتمامی ۳۶۵ روز سال بر ما خونین می گذشت).وکلماتی دیگر همچون:
مظالم آشکار،
برخوردهای بسیار خشن
حمله وحشیانه به بند ۳۵۰ اوین(که در دهه ۶۰ در تمامی بندها وسلولها ودر سرتا سر خاک در خون خفته ایران جزء برنامه روزانه لاجوردی،حاج داوود رحمانی وهمین حاکمان کنونی بود)
مگر در کنار زندان قزلحصار،منطقه مسکونی جهت تجاوز به خواهران ومادران رندانیمان بنا نکردند ؟
.چرا کسی ویا کسانی(در داخل خاک میهن،مثل امروز اینچنین)،این عمل جنایتکارانه را ،فریاد نزد وننوشت :
فاجعه‌ای ملی برای ایرانیان.
چرا امروزه زندانیان سیاسی با اسم ورسم بیانیه میدهند واعتصاب غذا اعلام می کنند،ورژیم به لرزه می افتد"، امّا در "دهه ۶۰" هر روز با این جملات حاج داود رحمانی،اسدلله لاجوردی ودیگر جلّادان در سرتا سر زندانها روبرو می شدیم که :
هر کس می خواهد اعتصاب غذا بکند،اعلام کند(با طعنه)،تا به آشپزخانه بگوئیم غذای اضافی درست نکنند.
چرا در هنگامی که در روز روشن"فتوا وفرمان" میدادند که ""ضرب حتّی الموت""،بزنید تا در زیر شکنجه بمیرند(وزدند وشکنجه دادند ومردند)،کسی فریاد نزد وبر لب نیاورد که ؟:
بازجویان بی‌خرد
برخوردهای بسیار خشن،
محاکمهٔ آن‌ها نا‌عادلانه بوده است.
چرا هیچ حمایت داخلی(اعتراض پیکش) از طرف اقشار ملّت از ما نشد ؟
چرا کسی به ما نگفت :
شجاعتتان را تحسین کردیم .
 تسلیم عربده‌هایی نشدید که شما را به سکوت فرا می‌خواند .
چرا کسی به عنوان همدردی با ما "سر نتراشید" وفریاد نزد که :
زندانیان سیاسی را فورا و بدون قید و شرط آزاد کنید .
و این در حالی بود که بیشتر از یک سلّاخ خانه شبی حتّی ۱۰۰۰ "انسان" عاشق آزادی وآبادی میهن،فقط در همین "زندان اوین تیر باران" می شدند،وبه گفته یک شاهد عینی که در آن موقع ۱۴ سال سن داشت(ج/ت) و به همراه دیگر کودکان ایران،در بند آموزشگاه در دست لاجوردی اسیربود ،یک شب آنقدر زندانی سیاسی جهت تیرباران زیاد بود،که بر عقب وانتی تیربار سوار کرده وزندانیان را به رگبار بستند ؟
آنقدرر کفش از زندانیان تیر باران شده بر جای مانده بود که "کودکان"بند آموزشگاه تا چند روز کارشان این بود که کامیون کفش بار بزنند(به زودی این کودک زندانی که اکنون پا به میانسالی گذاشته، در یک گزارش تلویزیونی این جنایت را به عرض ملّت ایران خواهد رساند) .
وبه ر استی هیچ از خود پرسیده ایم که چرا پس از جریانات 28 فرودین سال 1393 ،فرزند آیت الله منتظری اطّلاعیه میدهد که :
 آمرین و عاملین این حادثه غمبار اگر مجازات نشوند، تمامی مسئولین مملکتی در این گناه عظیم شریک خواهند بود.
وآنرا عملی " غیرانسانی" می خواند.
،امّا پدر ایشان مرحوم آیت الله منتظری که در سیستم حکومتی ودر سیستم مذهبی ایران قدرو قدرتی معنوی، ونفوذی عظیم داشت،پس از یک نصیحت ساده به خمینی "سلطان دژخیمان" جمهوری اسلامی"، در رابطه با کشتار زندانیان در سال ۱۳۶۷ به سرعت تحت بازداشت خانگی و مورد هزار اذیت وآزار قرار می گیرد ؟

وبه راستی چرا ما فراموش شده بودیم وهستیم، وکسی بر درد و رنج ما وخانواده هایمان نه تنها اشکی نریخت،سری نتراشید،بلکه هیچ یادی هم از ما نکرد،وخانواده هایمان ساختند وسوختند وخاکستر شدند ؟
وسرانجام توّسط سازمان "مسعود رجوی" پس از سالها زندان وغربت نشینی دوراز همه به لقب"مزدور"،یعنی همان اتهام رژیم منحوس خامنه ای "تیرآجین" می شویم،وشخصیتی و وکیلی بی غرض وبی مرض وبدون ضدّیت کور با سازمان مسعود رجوی، به دفاع از رنج ودردما زندانیان"تکه پاره شده" دهه ۶۰ بر پا نمی شود ؟
آیا رژیم مدره شده که اینچنین خانواده ها ووکلا ی با شرف به حمایت از این زندانیان برخاسته اند،وزندانیان سیاسی به راحتی در زندان شعار میدهند واعتصاب غذا هم می کنند ؟
اگر محمّد خاتمی طی ۸ ریاست جمهوری،رژیم را مدره کرد،حتما جواب سئوال بالا مثبت است.

به راستی چرا،ومشکل کجا بود وهست ؟

رژیم شاه سرنگون شده،و ملّتی از بند استبداد "کلاسیک محمّد رضا شاه پهلوی" رها شده بود.رژیمی که فی الواقع به لحاظ حفظ حرمت حقوق فردی جامعه، اصلا با این رژیم قرون وسطائی قابل مقایسه نیست،وباید به او نمره قبولی داد،.
نیروی عظیم رها شده ملّت وبویژه جوانان آماده برای همه نوع فدا جهت"آبادی ایران" وحفظ "آزادی عزیز"بدست آمده، منتظر برنامه ای از طرف حاکمان غاصب تازه به قدرت رسیده ،برای پیشرفت کشوربود.امّا خمینی وباندش که اهل برنامه ریزی وپیشرفت واهل آزادی نبود،درمانده ،که با اینهمه انسان"آزاد" شده چه باید کرد ؟
راه چاره خمینی وباندش، تنها یک چیز بود،وآن هم ناتوانی خویش وسیستمش را، به بیرون از خانه پرتاب کردن.
لذا "انگولک دادن" به کشور همسایه یعنی عراق که تقریبا در بین تمامی کشورهای منطقه،کم وابسته ترین وبی کسترین بود،جهت راه حل فرار از این نیروی آزاد شده، مورد انتخاب قرار گرفت.لذا پس از کش وقوسهای جنگ لفظی ودخالت علنی خمینی در عراق،جنگی ۸ ساله به پا شد که خمینی آن را به نام،"نا مقدّس" زیر نام گذاری کرد :

نعمت الهی

پس از شروع جنگ ،هر خواسته واقعی ومشروعی،با چماق :

جنگ است وکشور در تهدید دشمن، یا سرکوب می شد ویا به پس از ختم جنگ احاله می شد.
با شروع جنگ، بخش عظیمی ازنیروی جامعه به تنور جنگ سرازیر شد،وسازمان مجاهدین خلق ایران طی اطّلاعیه های رسمی نیز تمامی نیروهای خود را به شرکت در جنگ دعوت کرد.
رژیم نیروهای سازمان مجاهدین را به اتهام جاسوسی برای دشمن در جبهه ها دستگیر وروانه زندان می کرد(پس از شروع جنگ مسلّحانه سازمان مجاهدین در۳۰خرداد سال ۱۳۶۰ ،این افراد دستگیر شده،تقریبا همه به جوخه اعدام سپرده شدند) .
پس از حدود یک سال از جنگ گذشته،جریانات سیاسی ودر راس همه آنها سازمان مجاهدین خلق ایران،بر خواسته های خویش پای می فشرد.رژِیم جمهوری اسلامی(یعنی همین رژیم کنونی) برای ا ز جلو پا برداشتن این مزاحمین واقعی به خود می پیچید وبه د نبال راه چاره بود.به همه نیروها واز جمله به سازمان مجاهدین به شیوه های مختلف،به اصطلاح "سیخ" می زد تا به یک حرکت عکس العملی افتاده،ورژیم را به کامل دل برساند.
رژیم جمهوری اسلامی(رژیم ایران کنونی)توّسط همین لباس شخصیهایش که الآن معرّف حضور همه هستند،،تحت عنوان "امّت حزب الله" که ما در آن موقع به آنها "فالانژ" می گفتیم،به نیروها حمله،چاقو وقمه کشی می کرد،و حتّی اگر اشتباه نکرده باشم در مواردی در زندان دست به اعدام برخی از افراد دستگیر شده(بویژه نفرات وابسته به سازمان پیکار،گروه فرقان،ودر آخر سازمان چریکهای فدائی خلق)اقدام می کرد .
امّا هیچ گاه جرئت یک سرکوب عمومی را به ذهن خویش راه نمی داد(این در حالی بود که بطور روزمره از رژیم نیرو می ریخت وبه جریانات سیاسی ودر راس آنها سازمان مجاهدین، پیوسته واضافه می شد.

تا زمانی که بدنه سازمان مجاهدین مورد تهاجم لباس شخصیها(فالانژها) بود،هیچ حرکت متقابلی از سمت سازمان پاسخ داده نشد،فقط یکبار مسعود رجوی(می شودگفت سخنگوی اصلی سازمان مجاهدین در آن موقع) در یک سخنرانی فریاد زد:
"وای به روزی که تصمیم بگیریم مشت را با مشت،و گلوله را با گلوله پاسخ دهیم، آنوقت خودتان پشیمان خواهید شد."
این در حالی بود که خمینی و نیروی قضائی وسرکوبگر رژیم،و در راس آنها "اسدلله لاجوردی"و باند جنایتکارش، بی تاب وبی صبر در انتظار این شلیک گلوله ها برای شروع قلع وقمع نیروهای سیاسی وزندانیان موجود در زندانها، خواب نداشتند و ثانیه شماری می کردند.واین در حالی بود که یکی از بهترین کادرها واعضای بالای سازمان مجاهدین یعنی"سید محمّد رضا سعادتی" تحت عنوان جاسوس شوروی در دستان قوّه قضائیه رژیم ولاجوردی در زندان اوین به اسارت در آمده بود،امّا جرئت چپ نگاه کردن به او را نداشتند، و وکیل سرشناس و با شرفی همجون آقای عبدالکریم لاهیجی(که در حال از نظر مسعود رجوی مزدور می شود) با افتخار وکالت این زندانی سیاسی مجاهد را به عهده گرفته بود.
قبل از ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰،وحتّی پس از شروع جنگ "خمینی با عراق" وزمانی که" سلاح مظلومیت" در دست تمامی جریانات سیاسی و در راس همه آنها سازمان مجاهدین خلق ایران" بود،ما(یعنی همه آنهائی که بر رژیم بودیم وبرای آزادی وحقوق ملّت پای می فشردیم)،درست عین همین الآن یعنی فروردین سال ۱۳۹۳ در دامان پر مهرومحبّت ملّت حمایت می شدیم،ورژیم با همه قدرت نظامی ونیروی سرکوبگرش، در پی راه چاره بود که چه باید کرد که براحتی بتوان از دست این مزاحم های واقعی وبویژه سازمان مجاهدین خلق ایران،خلاصی پیدا کرد، وبه د نبال جواب عملی این سئوال کلیدی جهت فرار از خواسته های به حقّ ملّت و نیروهای سیاسیش بودکه:
چیست :
تنها ره رهائی ؟
همچنانکه در سطور بالا اشاره شد،" تا زمانی که بدنه سازمان مورد تهاجم لباس شخصیها(فالانژها) بود،هیچ حرکت متقابلی از سمت سازمان مجاهدین پاسخ داده نشد.
امّا به د نبال تهاجم نیروهای رژیم به خانه پدری مهدی ابریشمچی(از کادرهای بالای سازمان) جهت دستگیری ایشان،سازمان مجاهدین طی اطّلاعیه ای رسمی عملا اعلام کرد که از این پس:

هر تهاجمی را با تهاجم،پاسخ خواهیم داد

به دنبال این کش وقوسهای سیاسی،تظاهرات ۳۰ خردا ۱۳۶۰ سازمان مجاهدین، بدون اجازه رسمی آغاز ،وبا درگیریهای خیابانی بین دوطرف،یعنی شلیک با سلاح گرم از سمت پاسداران ولباس شخصیها،وکشیدن کاتر وریختن فلفل به چشمان پاسداران وبه زیر ومشت لگد بردن نیروهای رژیم(بطورکل)به قصد کشت،عملا "جنگ مسلّحانه سازمان مجاهدین خلق ایران" بر علیه رژیم آغاز شد.
این درحالی بود که نیروهای سازمان یعنی بدنه(قدرت اصلی وبا لقوه هر سازمان سیاسی)بویژه در شهرستانها آمادگی چنین حرکتی را نداشت،و بخش ناراضی جامعه ایران،هرگز به این مسئله فکر نمی کرد وگرایشی نشان نمی داد،ورژیم وشخص خمینی هنوز آنچنان دارای پایگاه مردمی بسیار قوی بود، که براحتی می شد شاهد بر این گفته را، سیل عظیم تشییع کنندگان جنازه خمینی پس از مرگش اشاره کرد.(به غلط بودنش به لحاظ بینشی وتئوری در این نوشته پرداخته نمی شود).
با آغاز این جنگ مسلّحانه سازمان مجاهدین،رژیم با شور وشعف به سرکوب بیرحمانه ای دست زد که باید در مقیاس آنرا با کوره های آدمسوزی"هیتلر تشبیه کرد،وبه آن"سیاسی سوزی خمینی" لقب داد داد.رژیم،ولاجوردی در راس همه آنها پای کوبان ودست افشان،اوّل از همه در خیابان به تصویه حساب خونی با سازمان مجاهدین(نیروی محوری) پرداختند،"بنا به فتوای علمای رژیم،زخمی های آنها از بیمارستان بیرون کشیده شده وتمام کش شدند،ودر خیابان ومعابر عمومی دستگیر شدگان تیر باران .
درست پس از این جریان، زندانیهائی که در فازسیاسی(واژه ای که از طرف"سازمان مسعود رجوی" قبل از شروع جنگ مسلّحانه بکار برده می شود) در دست رژیم اسیر بودند وهمه به چند سال یا چند ماهی محکوم شده بودند(احکامی غیر جدّی،از طرف حتّی خود نیروهای رژیم) به جوخه تیرباران سپرده شدند،که در راس آنها می توان به اعدام با شتابانه "سید محمّد رضا سعادتی اشاره کرد.
رژِیم به حجره عشقش رسیده بود(بخوانید رسانده شد) و بدون ترمز به هر صغیر وکبیری که می رسید می کشت وشکنجه می داد.
زمانی که خود دستگیر شدم(در اصل ربوده شدم)،پاسداران ولباس شخصی ها،بشکن می زدند وبا آواز می خواندند که :
"کیا بودند می گفتند جنگ مسلّحانه" ؟
چرا دیر شروع کردید ؟
کار ما را راحت کردید .
به دنبال این حرکت عکس العملی"رژِیم خواسته"(شروع جنگ مسلّحانه گروهی وسازمانی،ونه توده ای) جامعه وبویژه همه نیروهای سیاسی،وکلا،جریانات حقوق بشری،جریانات وحرکتهای سیاسی با سابقه، مثل نهظت آژادی مهدی باززگان،حزب ملّت ایران(فروهرها) که هیچگاه به فکر در گیری فیزیکی با رژِیم نبودند،آنچنان سرکوب شده،که دیگر هیچکس را یارای دفاع از ما زندانیان دستگیر شده،ودیگر افراد سیاسی(مثلا هواداران آقای ابوالحسن بنی صدر،یا کارکنان دفاتر ریاست جمهوری او در شهرستانها) نبودند ،ودر یک کلام رژیم بهترین راه نجات خویش از پاسخگوئی به درخواستهای واقعی ملّت ونیروهای سیاسی را بدست آورد.
وکلای با شرف، با این جمله لاجوردی که در گفت وگوبا یک خبرنگار با افتخار می گفت:"اینها یک مشت تروریست جنایتکارند،و هر وکیلی که قصد دفاع از اینهار ا داشته باشد،خودش همفکر ومجرم آنهاست وباید به سزای اعمالش برسد"،همه در سکوت فرورفتند.
سازمان مجاهدین دست به عملیات نظامی بی پشتوانه مردمی زد،و دربرابر هر عملیات نظامی که منجربه مرگ یک آخوند بی خاصیت شپشو می شد، صدها و شاید هزاران انسان سیاسی وکارآمد در زندانها به جوخه اعدام سپرده می شدند. بنا به آمارهای خود سازمان مجاهدین،۱۲۰۰۰۰ هزار زندانی سیاسی تیرباران ویا به طنابهای دار سپرده شدند.
جنگ مسلّحانه "بدون پشتوانه توده ای"، آنچنان جامعه را در بهت و خاموشی وخفگی فرو برد،که هر انسان غیر رژیمی که میخواست نفسی بکشد، مجبور به ترک وطن شد،و با فراخوان سازمان مجاهدین به ته مانده نیروها وبرخی از زندانیان هودار آزاد شده در آمدن به عراق،پس از تشکیل به اصطلاح" ارتش آزادیبخش"شکل کلاسیک همان "جنگ مسلّحانه"،عملا ایران ازنیروی سیاسی خالی شد وجامعه نا امیدانه در گوشه ای تنها وبی کس وکار به اسارت رژیم در آمد.
با خروج همه نیروهای سیاسی وکارآمد ،به  ویژه پس از تجمّع نیروهای فعّال سازمان در قرارگاه اشرف"در عراق،عملا یکی از  پیشنهادات رفسنجانی به اجرا در آمد.
"رفسنجانی قبل از ۳۰ خرداد گفته بود،"برای خلاصی از دست اینها،یا باید همه آنها را زندانی کرد وکشت،ویا باید همه را در یک جا جمع کرد.
مسعود رجوی که هنوز به مقام "رهبریت" سازمان مجاهدین نرسیده بود،پس از "فرار از ایران"،در یک مصاحبه با" بی بی سی"با اطمینان کامل می گفت که ۶ ماه دیگر برخواهیم گشت. وبارها در مصاحبه های مختلف می گفت:"ما رژِیم را بی آینده کردیم" .
امّا دیدیم ومی بینیم که رژِیم ۳۰وچند ساله شده است!؟
در یک کلام حرکت مسلّحانه ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ عملا راه حلی شد برای نجات رژیم، از پاسخ به خواستهای برحقّ مردم ونیروهای سیاسی موجود در آن دوران،که می رفت یک حرکت ملّی ومیهنی شود،امّا این حرکت خودسر(جنگ مسلحّانه غیرتوده‌ای)، همه چیز وهمه کس را به خفقان کشید،وهمه چیز را باخود برد.بهترین انسانهای سیاسی مملکت یا به جوخه مرگ سپرده شدند ویا آواره کشورهای بیگانه ،ومملکت تهی شد از یک نیروی بالنده سیاسی.
در رابطه با زندانیان اسیر در چنگال رژیم در سالهای دهه ۶۰ باید یاد آوری کنم که :
حمله هائی بدتر حمله نیروهای رژِیم به زندانیان بند۳۵۰ اوین در ۲۸ فروردین سال ۱۳۹۳برای ما زندانیان ،عادی وجزء برنامه روزانه وهمیشگی رژیم بود،برای نمونه،" در نیمه شب در بندهای مختلف اوین وقزلحصار،با نقابهائی همچون کوکلوس کلان ها به بند حمله شده وبه قصد کشت، به جان زندانیان می افتادند.ریختن به بندها وجستجوی وسائل به بدترین شکل،اینکه خود زندانی در کنار وسائلش باشد،یک رؤیا بود.
 بردن زیرهشت و سرپا نگه داشتن زندانیان به مدّت حتّی یک هفته(به شکلی که پاها بطرز وحشتناکی ورم می کرد)،خواباندن هفته ها در سلول قبر وتابوت امری عادی بود،شکنجه دادن زندانی،توّسط زندانی از پا در آمده ای براثر شکنجه در تمامی بندها امری عادی بود.به خانواده ها بدترین توهینها وتحقیرها می شد.
و در این وانفسای شب تار، هیچ وکیل با شرفی هم به علّت جوّخفقان و وحشتی که با عملیات مسلّحانه سازمان مجاهدین ایجاد شده بود و رژیم با این بهانه همه را در نطفه خفه کرده بود،قدرت دفاع از مارا نداشت.اگر حرفی از اعتصاب غذا می زدیم،حتما به جوخه اعدام سپرده می شدیم .حتّی خانواده های زندانیان قدرت اینرا نداشتند که یک اعتراض ساده ای به راه بیندازند.
به نظراین نگارنده وبه عنوان یک زندانی سیاسی دهه ۶۰،پاسخ چرای آنهمه درد"بی حامی" این بود که شرحش گذشت. .
امّا جنبش عظیم ملّت ایران با سلاح برّنده "مظلومیت" در سال ۱۳۸۸ به همّت وابتکار خویش،بدون کمک از هیچ قدرت خارجی ،وسازمانهای فراموش شده ایرانی(در داخل میهن)،امثال سازمان به اصطلاح مجاهدین،آنچنان شالوده رژِیم را به لرزه در آورده،که رژِیم در وحشت از آن، این جنبش عظیم ملِّی را، به سازمانها وگروهای خارج از ایران امثال سازمان مجاهدین نسبت میداد ومیدهد،تا شاید باز بتواند همان سناریو کهنه شده را به اجرا در آورد، وبه د نبال همان راه حل سال ۱۳۶۰ می گردد .تا دیگر کسی جرات دفاع از فرزندان پیشتاز آن یعنی"زندانیان سیاسی" را  به خود راه ندهد .
بله، رژِیم عملا به د نبال سرکوب" ۶۰گونه" ملّت وزندانیانش طرح می ریزد، ومشاهده می شود که، پس از اعلام هر اطّلاعیه سازمان مجاهدین به د نبال هر حرکت ملّی ومردمی،تحت عنوان،
نیروهای "اشرف نشان" ویا زندانیان اشرف نشان است
امّا می بینیم که ملّت با هوشیاری کامل راه را برهر دو رقیب،یعنی خامنه ای وسازمان مسعود رجوی سد کرده ،و عملا به دورقیب پیام میدهند که دیگر نمی توان دهه ۶۰ را با شعار:

تنها ره رهائی
جنگ مسلاحانه
تکرار کرد .

و حرکت جامعه و همه زندانیان سیاسی آنرا با چسباندن بر چسب"اشرف نشان" به حود(مسعود رجوی) نسبت داد

و جامعه را به بهانه مسعود ساحته "اشرف نشان" در خفقان به بند کشید ودهه سیاه ۶۰ و وقایع پس از آنرا دوباره نوسازی کرد(خامنه ای). 

با دورد به همه زندانیان مقاوم سیاسی آزادیخواه،و
با درود به ملّت شریف و وکلای شرافتمند،مدافع آن .

م- ت اخلاقی
۷ اردیبهشت ۱۳۹۳

هیچ نظری موجود نیست: