ادامه‌ی دشمنی دستگاه ولایت با زنده‌یاد فرخ‌رو پارسای
 ایرج مصداقی
مستند تلویزیونی «مروری بر زندگی فرخ‌رو پارسا» که توسط حمیدرضا مسعودی «مستند‌ساز دستگاه ولایت تهیه شده و در روز سه شنبه 22 بهمن ماه ۱۳۹۲ از شبکه مستند سیمای جمهوری اسلامی پخش شد مرا وا داشت تا در قبال دروغپردازی و تحریف تاریخ میهن‌مان، و در دفاع از زنده یاد فرخ‌رو پارسای یادداشت زیر را بنویسم.    
مسعودی در گفت و گو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری دولتی ایرنا در مورد ابعاد این پروژه‌ی کثیف که هدفی جز تحریف تاریخ میهن‌مان ندارد توضیحاتی را ارائه داده است. 
***
اعدام خانم اسفند فرخ‌رو پارسای، وزیر آموزش و پرورش دولت امیرعباس هویدا یکی از جنایات بیرحمانه‌ای بود که در اردیبهشت ۵۹ رقم خورد. اعدام او در دورانی به وقوع پیوست که جامعه در تک و تاب حمله‌ی شکست‌خورده‌‌ی نیروهای آمریکایی به طبس و حمله‌ی نیروهای پاسدار و چماقدار به دانشگاه‌ها تحت نام «انقلاب فرهنگی» به سر می‌برد و گروه‌های سیاسی نه تنها به «حقوق بشر» باور نداشتند بلکه در مخالفت با آن هم از چیزی فروگذار نمی‌کردند. (۱) در روزهایی که جریان محاکمه‌ی خانم فرخ‌رو پارسای در شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی به ریاست محمدی گیلانی ادامه داشت، حتی زنانی که در اسفند ۵۷ برای احقاق حقوق‌شان به خیابان‌ها آمده بودند و خانم پارسای به گردنشان حق داشت در دفاع از او سخنی نگفتند.
اجرای حکم اعدام خانم فرخ‌رو پارسای مقارن با روز تولد «حضرت فاطمه» و «روز زن» در جمهوری اسلامی، پیام خاص خود را داشت. متأسفانه جامعه‌‌‌ی روشنفکری و جنبش زنان ایران نه تنها در زمان یاد شده واکنشی در قبال آن از خود نشان ندادند بلکه پس از گذشت ۳۴ سال از این جنایت، همچنان به سکوت و خاموشی خود ادامه می‌‌دهند.
در دوران یاد شده، مجاهدین خلق که سازمان‌یافته‌ترین نیروی سیاسی ایران بودند همچنان چشم امید به محمدی‌ گیلانی و امثال او داشتند و در حمایت از سیاست‌ مداخله‌گرایانه و جنگ‌طلبانه‌ی خمینی در عراق، صفحه‌ سیاه می‌کردند. در یکی از تیترهای صفحه‌ی اول نشریه مجاهد پس از اعدام محمدباقر صدر و خواهرش بنت‌الهدا صدر در زندان عراق که در همان روزهای اردیبهشت ۵۹ انجام گرفت، آمده است:
«شهادت در زندان مظلومانه‌ترین شهادت‌ها؛ قتل جنایتکارانه‌ی حضرت آیت‌الله صدر و خواهر ایشان در بغداد نشانه‌‌ی دیگری بر خلق و خوی فاشیستی عمال بعثی عراق. مجاهدین خلق ایران ضمن تسلیت این فاجعه به امام خمینی و تمامی مردم، پیروزی هرچه سریعتر آزادی و عدالت را برای ملت برادر عراق و همه‌ی انقلابیون راستین آن آرزومندند.»نشریه مجاهد شماره‌ی ۴۹  ششم اردیبهشت ۱۳۵۹
این که اعدام دو نفر در عراق، چه ربطی به مردم ایران و تسلیت به آنان داشت موضوع این نوشته نیست. اما باید بپذیرم که سکوت گروه‌های سیاسی در برابر حکم جنایتکارانه‌ی دادگاه انقلاب اسلامی و اعدام اولین زنی که در کشور به نمایندگی مجلس، مدیرکلی، معاونت و وزارت رسید و در راه احقاق حقوق زنان کشورمان مبارزه کرد، راه را برای اعدام هزاران دختر نوجوان و جوان باز کرد.
هنوز ۱۴ ماه از این واقعه‌ی شوم که تحت عنوان مبارزه با «فساد و فحشا» صورت گرفت نگذشته بود که اولین دسته از دختران دانش‌آموز مقابل جوخه‌ی اعدام شعبه‌ اول دادگاه انقلاب اسلامی به ریاست محمدی‌گیلانی ایستادند. دادگاهی که از آن تحت عنوان «دادگاه خلق» چه‌ حمایت‌ها که نکرده بودند و چه قلم‌فرسایی‌ها که در مورد آن صورت نگرفته بود. 
تاوان سکوت در مقابل اعدام خانم فرخ‌رو پارسای را نسل ما به سختی پرداخت. بعد از گذشته بیش از سه دهه از این جنایت، بدون درس گرفتن از آن نمی‌توان آینده روشنی برای میهن‌مان پایه‌ریزی کرد.
خانم فرخ‌رو پارسا در ۲۷ بهمن‌ماه ۱۳۵۸ یک هفته‌ قبل از آن که محمدحسین بهشتی به حکم خمینی به ریاست دیوان عالی کشور و شورای عالی قضایی منصوب شود دستگیر و در اردیبهشت سال بعد در حالی که بهشتی همه‌ کاره‌ی دستگاه قضایی بود و دسته دسته آخوندهای جنایتکار و وابستگان مؤتلفه را به دستگاه‌ قضایی منتقل می‌کرد در زندان اوین به جوخه‌ی اعدام سپردهشد.
 
این حکم که در روز ۱۷ اردیبهشت ۵۹ صادر شده بود، در ساعت ۱ و ۳۰ دقیقه بامداد ۱۸ اردیبهشت به مورد اجرا گذاشته شد. تعجیل در اجرای حکم اعدام وی در پی تلاش‌های پشت صحنه‌ی ابوالحسن بنی‌صدر برای تبدیل آن به حبس ابد و به دستور مستقیم بهشتی و قدوسی صورت گرفت. این دو، سال بعد در دو انفجار جداگانه و در آتشی که خود برافروخته بودند کشته شدند.
دستخط بنی صدر به قدوسی برای جلوگیری از اعدام خانم پارسای
سید مسعود موسوی نویسنده «زندگی‌نامه شهید آیت‌الله قدوسی» می‌نویسد:‌
«با آغاز ریاست جمهوری بنی صدر اختلاف دامنه‌داری بین وی و دادستانی ایجاد شد. اختلاف فکری آیت الله قدوسی با بنی صدر در کنار دخالت هایی که وی در مسایل قضایی می‌نمود، از عمده ترین دلایل اختلاف بود. از جمله اختلافات، اعدام« فرخ رو پارسا» وزیر آموزش و پرورش در کابینه‌ی هویدا بود. بنی صدر با مطرح کردن نزدیکی زمان اجرای حکم اعدام پارسا با سالروز تولد فاطمه زهرا(س)، تصمیم داشت اجرای حکم را به تعویق اندازد تا با تأخیر در اجرای حکم فرصت لازم را برای لغو حکم اعدام به دست آورد، که با مخالفت شدید آیت الله قدوسی مواجه شد و حکم نامبرده در زمان مقرر اجرا شد.
حضور محمد حسین بهشتی و محمد‌جواد باهنر دو تن از اعضای ذی‌نفوذ شورای انقلاب و حزب حاکم جمهوری اسلامی که از جمله کارشناسان و مشاوران خانم پارسای در تهیه‌ی کتاب‌های دینی مدارس در دوران پهلوی بودند، یکی از دلایل تلاش دستگاه قضایی برای اعدام وی بود. چنانچه تیمسار مقدم و تیمسار پاکروان رؤسای ساواک و عبدالعظیم ولیان رئیس اوقاف و نایب‌التولیه آستان قدس رضوی به خاطر پنهان ماندن رابطه‌ی روحانیت با دربار و ساواک و اوقاف به جوخه‌ی اعدام سپرده شدند. 
مرکز اسلامی هامبورگ که زیر نظر بهشتی و سپس سیدمحمد خاتمی اداره می‌شد نیز از آموزش و پرورش تحت ریاست خانم پارسای بودجه دریافت می‌کرد.
از راست به چپ، شجاع‌الدین شفا، فروغ فرخ‌زاد و فرخ‌رو پارسای
تلاش بی وقفه‌ی خانم فرخ‌رو پارسای برای به صحنه آوردن زنان پس از واقعه‌ی شوم «۱۵ خرداد» ۱۳۴۲ یکی از دلایل کینه‌ورزی حاکمان جدید با وی بود. چرا که به تعبیر خمینی، نطفه‌ی «نهضت» و «انقلاب اسلامی» در آن واقعه بسته شده بود و روحانیت به اتفاق بازار و عقب‌مانده‌ترین اقشار جامعه هویت سیاسی و ایدئولوژیک «نهضت» خود را از آن‌ می‌گرفتند. نهضتی که بر پایه‌ی مخالفت با رفرم ارضی شاه و حق رأی به زنان و شرکت آنان در حیات سیاسی و اجتماعی کشور شکل گرفته بود.
یکی دیگر از اقدامات داهیانه‌ی فرخ روپارسای انحلال رسیدگی به «ارزش تحصیلی» طلاب بود. او که به خوبی آگاه بود آن‌چه در حوزه‌های علمیه تدریس می‌شود علم نیست به درستی مانع ارزشیابی آن بر اساس معیارهای علمی شد. (۲) طبق گزارش ساواک: «خانم دکتر پارسای از روزی که وزیر آموزش و پرورش شد، کمیسون رسیدگی به ارزش تحصیلی طلاب و کسانی را که با دریافت گواهی اجتهاد از مراجع بزرگ، جهت تعیین ارزش آن را به دبیرخانه شورای عالی آموزش و پرورش، تقدیم می کرده اند، منحل کرده است و در اثر انحلال این کمیسیون دیگر طلبه ها و افرادی نظیر آنان به استناد در دست داشتن گواهی اجتهاد از علمای مذهبی [نمی توانند] برای خود ارزش تحصیلی به دست آورند.»
یکی دیگر از اقدامات مسئولانه و دور‌اندیشانه‌ی خانم پارسای حذف آموزش زبان عربی از دروس دبیرستان و تأکید بر آموزش و یادگیری زبان انگلیسی بود که به عنوان یکی از موارد کیفرخواست او در دادگاه مطرح شد.
او همچنین برای اولین بار دستور داد تا در نقاط روستایی کشور به منظور برخورداری دختران از تحصیلات عالی دبیرستان‌های مختلط پسرانه و دخترانه تشکیل شود. (۳)
همچنین او جزو گروه زنانی بود که در اعتراض به لغو تصویب‌نامه‌ی انجمن‌های ایالتی و ولایتی که به خاطر اعتراض روحانیون در ۸ آذر ۱۳۴۱ صورت گرفت، به دفتر اعلم رفتند.
(شاهدی، مظفر؛ مردی برای تمام فصول، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۷۹، چاپ اول، ص۴۱۷.)
فرخ‌رو پارسای، نماد تحولات صورت گرفته در وضعیت زنان پس از «اصلاحات» شاه، می‌بایستی مقارن با «روز زن» نظام ولایت فقیه به قربانگاه برده می‌شد. اعدام او در هر تاریخ دیگری، نمی‌توانست آغاز دوران اسارت زن ایرانی در نظام اسلامی را بشارت دهد. آن‌ها به دنبال ایجاد الگوی مورد نظر خود بودند. بی‌خود نبود وقتی ۸ سال بعد یک زن دردمند ایرانی در گفتگو با رادیوی دولتی، الگوی خود را نه «فاطمه‌ زهرا» بلکه «اوشین» معرفی کرد، از سوی خمینی بلافاصله به مرگ محکوم شد.
اعدام خانم پارسای در حالی صورت گرفت که خمینی به صراحت اعلام کرده بود چنانچه متهمی «شخصاً کسی را نکشته باشد، مشمول یک درجه تخفیف گردد.»
اگر اعدام‌های صورت گرفته در ماه‌های اول انقلاب را «اعدام‌های کور» و با هدف انتقام گیری از مقامات لشکری و کشوری نظام پادشاهی تلقی کنیم و یا این گونه اعدام‌ها را خصیصه‌ی «انقلاب» معرفی کنیم و دلیل آن را ایجاد محیط رعب و وحشت به منظور جلوگیری از سازماندهی مجدد نیروهای سلطنت و «ضد‌انقلاب» بدانیم، اما اعدام خانم پارسای برخلاف دیگر اعدام‌ها و از جمله‌ی اعدام ظالمانه‌ی دکتر عباس‌خلعتبری وزیر امورخارجه و دکتر عاملی تهرانی وزیر اطلاعات و جهانگردی، خصیصه‌ی ایدئولوژیک و «زن ستیزانه» داشت و آگاهانه و با «آینده‌نگری» صورت گرفت. به همین دلیل است که دشمنی با او همچنان ادامه دارد. 
او تنها وزیری بود که سال‌ها پس از برکناری‌اش به جوخه‌ی اعدام سپرده شد. خانم فرخ‌رو پارسای به خوبی متوجه‌‌ سمت و سوی حوادث شده بود و می‌دانست چرا به قربانگاه می‌رود. او در وصیتنامه‌ی کوتاهش می‌نویسد : «دادگاه بین زنان و مردان تفاوت زیادی ‏می‌گذارد و امیدوارم آتیه برای زنان بهتر از این باشد» طبق رای نهایی دادگاه انقلاب اسلامی مرکز فرخ‌رو پارسای «به جرم حیف و میل و غارت بیت‌المال و اشاعه فساد و فحشاء در فرهنگ مملکت با به کار گماردن افراد هرزه در سمت‌های مهم وزارتی و ترتیب دادن اردوگاه‌های اختلاطی و زیر پا گذاشتن اخلاق اسلامی، از ائمه کفر و ضلال و از مصادیق روشن مفسدین فی‌الارض تشخیص داده و مطابق نص صریح قرآن محکوم به اعدام و استرداد کلیه اموال منقول و غیرمنقول شد.»
همراه با خانم پارسای، فاطمه صادقی که بنا به رأی دادگاه انقلاب اسلامی مرکز جرمش «فریب دختران بیگناه و فروختن نوامیس جامعه» و علی شجاعی که جرمش «اختفا و پخش هروئین و تریاک» اعلام شده بود اعدام شدند. اعدام خانم پارسای با این دو نفر، به منظور تحقیر و تخفیف شأن یکی از پیشتازان جنبش زنان ایران صورت گرفت. در اطلاعیه‌ی شریرانه‌ی دادگاه انقلاب اسلامی مرکز تأکید شده بود که این افراد «برای حفظ جامعه اسلامی از گزند این‌گونه مفسدین و برای عبرت گرفتن دیگران و نجات جامعه اسلامی به اعدام محکوم شدند.» 
اعدام خانم پارسای با این دو نفر، زمینه‌‌‌ساز داستانسرایی و دروغپردازی علیرضا نوری‌زاده و منصوره پیرنیا در مورد نحوه و کیفیت اعدام وی شد که قبل از هرچیز جفا به حقیقت و تاریخ کشورمان است.
این دو، به دروغ فاطمه صادقی را «پری بلنده» یکی از گردانندگان «شهرنو» معرفی کردند که در تیرماه ۱۳۵۸ اعدام شده بود و محل اعدام را نیز از زندان اوین به کنار کاباره «شکوفه نو» در مجاورت «شهرنو» و نحوه‌ی اعدام را نیز با طناب دار و سیم بکسل و ... تغییر دادند و به سبک آخوندهای منبری داستان پر سوز و گدازی هم برای آن ساختند.
۶ سال پیش مقاله‌ای در این مورد نوشتم و به تفضیل در مورد دروغپردازی‌های صورت گرفته توضیح دادم؛ منتهی روشنگری‌‌ام باعث نشد که «محققان» وطنی و کسانی که به رونویسی عادت دارند دست از داستانسرایی بردارند. (۴)
***
شرح کیفرخواست و محاکمه‌ و دفاعیات فرخ‌رو پارسای در روزنامه‌های کیهان،۷ ، ۸  و ۹ اردیبهشت، اطلاعات ،۳، ۷ ، ۸ و ۱۵ اردیبهشت و انقلاب اسلامی ۹و ۱۸اردیبهشت ۱۳۵۹ آمده است که بیش از هرچیز نشاندهنده‌ی بی‌قانونی و ظلم بی حد و حصری است که در دادگاه‌های انقلاب اسلامی به متهمان روا می‌شد.
در حالی که بسیاری از مقامات لشکری و کشوری دوران پهلوی با ریش و «محاسن اسلامی» در دادگاه حاضر می‌شدند خانم پارسای از سرکردن چادر در دادگاه و نزد محمدی گیلانی خودداری کرد و بر آن‌چه در دوران صدراتش صادقانه و از روی اعتقاد در مورد چادر سر کردن زنان بر زبان آورده بود پای‌فشرد.
به گزارش روزنامه اطلاعات در اولین جلسه دادگاه، که دوم اردیبهشت ۵۹ برگزار شد اتهامات علیه خانم پارسای از سوی رئیس دادگاه چنین عنوان شد: «حیف و میل اموال بیت المال و ایجاد فساد در وزارت آموزش و پرورش و کمک به نشو و نمای فحشا در آموزش و پرورش و همکاری موثر با ساواک منحله در جهت سرکوبی و اخراج آزادیخواهان و فرهنگیان مبارز از وزارت فرهنگ جهت تحکیم رژیم منفور پهلوی و سخنرانی‌های موثر و مکرر جهت تحکیم رژیم مزبور و شرکت در تصویب قوانین ضد مردمی و استفاده از مقام و موقعیت خود جهت نقص قوانین و وابسته نمودن آموزش و پرورش به فرهنگ استعماری امپریالیزم و روابط نزدیک با نصیری معدوم و روابط نامشروع با رئیس دفتر خود، و ... »
خانم پارسای در حالی به همکاری مؤثر با ساواک متهم شده بود که بخش زیادی از اتهامات مطرح شده علیه وی بر پایه‌ی گزارش‌های ساواک تنظیم شده بود. او در میان صاحب‌منصبان رژیم پهلوی تنها کسی بود که در محاکمه‌اش از گزارش‌های ساواک بطور وسیع استفاده شد. حتی انتخاب وی به معاونت پارلمانی وزارت آموزش و پرورش با مخالفت ساواک روبرو شده و در گزارش آن آمده بود:‌
«انتخاب خانم دکتر فرخ رو پارسای به معاونت وزارت آموزش و پرورش که منتسب به بهایی بودن و از فرقه ازلی آن می‌باشد انعکاس بسیار بدی دربین فرهنگیان با سابقه داشته و آن‌ها را که عمری به دست و دل پاکی خدمت کرده اند، مأیوس نموده و نیز انعکاس این عمل در بین روحانیون و متعصبین مذهبی با اعتراض مواجه شده آنها را عصبانی نموده است.»
همچنین اثبات اعتقاد وی به بهاییت که اساساً‌ نبایستی جرم تلقی می‌شد بر اساس گزارش غیرواقعی ساواک تنظیم شده بود:‌
«مراسم عقد برادرزاده خانم پارسا، با فرزند تیمسار صنیعی، وزیر سابق جنگ در منزل برادر خانم پارسا که قاضی دادگستری است، برگزار شده است. در این مراسم مهندس روحانی وزیر کشاورزی و عده‌ای دیگر از پیروان مسلک بهایی حضور داشته‌اند. خانم پارسا و تیمسار شیرین سخن نیز در این مجلس بوده‌اند. خطبه عقد که معمولاً از طرف یک نفر روحانی باید خوانده شود انجام نگردید و طبق آداب و رسوم بهایی‌ها برنامه عقد انجام شده است».
نماینده دادستان در قسمتی دیگر از کیفر خواست به قرائت گزارشی از ساواک که در آن از خانم پارسای به خاطر سخنانش در مورد حجاب انتقاد شده بود پرداخت:
«... ساعت ۹ صبح روز ۴۷/۱۱/۲۱ مدیران مدرسه جامعه اسلامی در تالار آیینه حضور یافتند. تعداد مدعوین ۱۵٠ نفر بود که ۸٠ نفر آنان را زنان چادری، ۲٠ نفر را مردان معمم و بقیه همه مردانی بودند که بدون کراوات و با ریش آمده بودند. وزیر آموزش و پرورش بمحض آمدن به سالن با عصبانیت گفت خانمها چکار‌ اند. یکی از مسئولان پاسخ داد اینها مدیران مدارس دینی هستند. خانم وزیر گفته است مدرک تحصیلی اینها چیست؟ و بلافاصله گفته است در میان اینها چند نفر لیسانسه هستند که دو نفر از خانم‌ها دستشان را بعلامت لیسانسه بودن بالا می‌برند. در این موقع خانم وزیر با عصبانیت می‌گوید: اسلام هرگز نگفته است که زنان چادر سر کنند، فرخ رو پارسا در ادامه صحبت‌هایش در پایان مجلس مزبور گفته است: باید خرافات ریشه کن شود. ... در پایان این گزارش ساواک نظر داده است که: وزیر در مورد زنان چادری تند روی کرده حال آنکه باید آنها را با لحن ملایم‌تری به رفع حجاب دعوت می‌کرد...»
این اتهامات در حالی مطرح می‌شد که خانم پارسای در مردادماه ۱۳۴۸ با ارسال نامه‌ای به رضا روزبه «ریاست دبیرستان علوی» که مدرسه‌ای اسلامی بود و پس از ورود خمینی اقامتگاه وی شد «موفقیت درخشان و افتخار‌آمیز دانش‌آموزان رشته ریاضی آن دبیرستان را صمیمانه تبریک و تهنیت» گفته و «جایزه‌‌ای» نیز به این دبیرستان از طرف وزارت آموزش و پرورش اهدا کرد. وی در پایان نامه‌ی خود در حالی که در دوران یادشده نیازی به تظاهر و خودنمایی نداشت مزید توفیق «ریاست دبیرستان و همکاران محترم» وی را از «خداوند متعال» آرزو کرد.
البته مدرسه‌‌‌ی علوی پس از پیروزی انقلاب به توصیه‌ی مرتضی مطهری ایدئولوگ نظام به بازداشتگاه، دادگاه و مدرسه‌ی رفاه به محل تیرباران وابستگان نظام پهلوی تبدیل شد. (۵)
این در حالی بود که خانم پارسای به خاطر حرمت مدرسه و محل تحصیل رسماً از ساواک خواسته بود که معلمان و کادر آموزشی تحت تعقیب، در مدرسه و محیط تحصیل بازداشت نشوند. این مهم حتی به تأیید نماینده دادستان در جریان محاکمه‌ی وی نیز رسید.
خانم پارسای برخلاف ادعای کارگزاران رژیم در بخشنامه‌ای که در ۱۵ شهریور ۱۳۵۰ صادر کرد مقرر داشت که «دانش‌آموزان در سال تحصیلی 51/50 برای تدریس قرآن در سال‌های سوم، چهارم و پنجم ابتدایی منحصراً از سه جزوه «درس‌هایی از قرآن مجید» که از طرف شرکت نسبی اقبال و با همکاری آقایان سید رضا برقعی و محمد جواد باهنر، مولفان کتاب‌های درسی جدید تعلیمات دینی که با روشی جالب و نفیس تهیه شده است استفاده نمایند».
رفسنجانی نیز بر موضوع مشاورت برقعی و تهیه کتاب‌های درسی توسط بهشتی و باهنر و ... صحه می‌گذارد.
<
چنانچه در این سند آمده برای رضا روزبه رئیس دبیرستان علوی، تشویق و تأیید «مقام محترم وزارت» مهم بوده و فتوکپی نامه‌‌ی خانم پارسای را برای دبیران مدرسه ارسال می‌کند. 
اتهام دیگری که در دادگاه «عدل‌ اسلامی» به استناد گزارش ساواک علیه وی مطرح شد عبارت بود از این که وی از ایتالیا « چهارصد هزار ریال اجناس، بدون پرداخت گمرک و عوارض برای شخص خود وارد ایران نموده».
در گزارش ساواک در تاریخ ۸/۹/۵۲ بر علیه خانم پارسای آمده است: «وقتی خانم پارسای وزیر آموزش و پرورش از سفر خارج از کشور برگشته، هفت چمدان پر از اجناس مختلف با خود آورده و مأموران گمرک با ترخیص آنها مخالفت نمودند؛ لذا راننده­ای با مراجعه به رئیس گمرک چمدانها را گرفته و تحویل خانم وزیر داده و مشارالیه در مقابل این خدمت به رئیس ناحیه 11 آموزش و پرورش تلفن زده و از طریق رئیس اداره مزبور یک گواهینامه ششم ابتدایی با معدل ۲۵/۱۳ به وی داده است».
(رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک (امیر عباس هویدا)، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1382، چاپ اول، ج۱، ص۱۴۱.)
گزارش دیگری از ساواک که در دادگاه به عنوان اتهام علیه خانم  پارسای مطرح شد اشاره‌ی سازمان اطلاعات و امنیت کشور به جلسه‌ی هفتگی گروهی از اعضای حزب مردم بود که در آن عنوان شده بود:
«مشارالیه سوء استفاده از مقام خود نموده و مقادیری فرش نفیس با بودجه دولت خریده و آنها را بمنزل خود برده است و نظر باینکه متهمه با استفاده بودجه دولتی خود همیشه با فرزندان خود در خارج صحبت و مکالمه می‌نموده...»
گزارش دیگر ساواک بر علیه خانم فرخ‌رو پارسا که در کتاب‌های انتشار یافته از سوی دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی آمده حاکی از انتصاب وابستگان ایشان به پست‌های دولتی است.
در یکی از این گزارش‌ها ساواک به انتصاب کجوری (خواهرزاده تیمسار شیرین سخن، همسر دکتر پارسای) به سمت رئیس آموزش و پرورش شمیرانات، علی­رغم لیاقت و شایستگی­اش اشاره داشته است.
(زنان دربار به روایت اسناد ساواک، پیشین، سند مورخ ۲۸/۱۲/۴۷، ص۱۳۲)
و در گزارش دیگری به برکناری مهندس دادمنش که به ادعای ساواک حاضر نشد رشوه بگیرد و در مقابل زمین­خواری دوستان خانم پارسای سکوت کند اشاره می‌شود.  (همان، سند مورخ ۱۷/۴/۵۰، ص ۲۳۸)
و همچنین ساواک از اختلاس در فروشگاه تعاونی فرهنگیان خبر داده است. (زنان دربار به روایت اسناد ساواک، پیشین سند مورخ ۱۵/۶/۴۸، ص۱۴۶.)
پرونده‌‌سازی ساواک و بخشی از اعضای حزب مردم و ... علیه خانم پارسای، نشاندهنده‌ی ذهنیت «مردسالار» جامعه و تلاش آن‌ها برای حذف اولین وزیر زن تاریخ ایران بود که متأسفانه با موفقیت همراه شد و او در سال ۵۳ از وزارت آموزش و پرورش برکنار شد. برکناری او در حالی که شاه ادعای رسیدن به دروازه‌های تمدن بزرگ را داشت حتی حساسیت زنان جامعه‌ را نیز برنیانگیخت.
خانم پارسای که به خوبی با مشکلات جامعه‌ی ایران آشنا بود با ژرف‌نگری در سال ۱۳۵۵ و دو سال پس از برکناری‌اش دردمندانه می‌نویسد:
«جوانان امروز در فاصله سنین ۲۰ تا ۵۰ ساله ایرانی اكثرا مرا به خوبی می‌شناسند چرا كه سال‌ها مربی و مدیر مدرسه و معاون وزارت آموزش و پرورش بودم. اولین زنی بودم كه به مجلس رفتم و اولین زنی بودم كه معاون و سپس وزیر شدم و تاكنون نیز تنها زنی هستم كه در صف وزیران سابق می‌ایستم اما همه این‌ها ظاهر است و باطن زندگی زن ایرانی چیز دیگری است.»
مدارک و شواهد ارائه شده در دادگاه که بر اساس کارنامه‌ی خانم پارسای در وزارت آموزش و پرورش و شکایات افراد، ذکر شده آنقدر سست و بی‌پایه بود که بیش از هر چیز رسواگر «عدل اسلامی» مورد ادعای حضرات است. یکی از شاکیان به نام شریف زاده مدعی بود «متهم با استفاده از موقعیت پست خود باعث انحلال مدرسه وی شده»، عبدالعلی نجفی دیگر شاکی « از سوء استفاده و فساد در آموزش و پرورش و دادن رشوه به خبرنگاران سر سپرده رژیم منفور پهلوی جهت تبلیغ کاذب و دروغی-» نالید.
امیرعباس هویدا و فرخ رو پارسا در مراسم انقلاب سفید
حیدرعرفانی شاکی بعدی مدعی بود که «متهمه سبب تبعید وی گردیده و موجب سرگردانی خود و عائله اش شده است.»
محمد عزیزی شکایت داشت که خانم پارسا « بدون جهت و بعلت ضد مردمی نامبرده را بازنشسته نموده و باعث ضرر و زیان مادی و معنوی وی شده است.»
مجتبی مدرس طیرانی ادعا کرد که «متهمه در زمان وزارت خود مدرسه وی را منحل نموده و باعث آبروریزی مشارالیه شده و منجر بضرر و زیان زیادی گردیده است.»
شکایت زهرا عباس پور دائر بر این بود که «همسر مشارالیه فراش مدرسه رضا پهلوی بوده چون به هویدا معدوم در زمان ورود به مدرسه اعتنا نکرده او را از کار بر کنار نموده و به همین جهت زندگانی آنها در هم ریخته شده و به آنها ضرر و زیان فوق العاده وارد گردیده است.»
اختر علی اسحاب مدعی بود که « فرخ رو پارسا وزیر نالایقی بوده و بهمین جهت معاونین و زیردستان او سوء استفاده کرده و نارضایتی مردم و فرهگیان را فراهم نموده و بین آنها تفرقه انداخته است.»
گزارشی نیز خوانده شد حاکی از اینکه «متهمه چندین ملیون تومان سوء استفاده نموده و وزارت آموزش و پرورش را وابسته به فرهنگ استعماری آمریکا کرده است»
بنا بر گزارش روزنامه انقلاب اسلامی، در پنجمین جلسه دادگاه نماینده دادستان در دنباله دفاع خود از کیفرخواست در مورد سفر فرخ رو پارسا به هندوستان و دیدار از ماهواره‌های این کشور گفت مگر حرفه شما و کار شما ایجاب می کرد که برای دیدن ماهواره ها به هندوستان بروید؟
آن‌چه نماینده دادستانی به عنوان کیفرخواست علیه خانم پارسای مطرح می‌کند را مقایسه کنید با جنگ و دعوای آخوندها و وابستگان رژیم برای سفر به کشورهای خارجی.
نماینده دادستان در قسمتی دیگر در مورد هدایای خانم فرخ رو پارسای و سفر به شیخ نشینها و املاک نامبرده و همچنین تصدی ایشان در مقام نایب رئیس مجتمع آموزشی فرح سابق و قرارداد با موسسه انتشارات فرانکلین و حیف و میل‌های نامبرده از بیت المال و سفرهای وی به خارج مطالبی را برای دادگاه توضیح داد. خانم فرخ‌رو پارسای بر اساس چنین اتهاماتی، به سوء استفاده از مقام و مال‌اندوزی و ... محکوم و اعدام شد در حالی که محمدرضا نعمت‌زاده وزیر معدن، صنعت و تجارت دولت روحانی از صدقه سر «نظام عدل اسلامی»، دارای ۹۵۰میلیارد تومان سرمایه است و چهار شرکت خارجی به نام او ثبت شده که میزان سرمایه‌ی آن‌ها مشخص نیست. همه‌ی این ثروت را نیز با استفاده از رانت و حضور در دولت‌های مختلف در سه دهه‌ی گذشته به دست آورده است. اخیراً هم دو تن از شرکای او به معاونت وزارت معدن ، صنعت و تجارت و نفت درآمده‌اند. پس از رسیدگی قوه قضاییه به اموال اعضای دولت حسن روحانی خبر داده  شد که دارایی شش وزیر کابینه بیش از ۱۰۰۰ میلیارد تومان ارزش دارد. (۶)
علی اکبر شمس، به عنوان دومین شاکی در جلسه پنجم دادگاه، ٩ اردیبهشت، شهادت داد و گفت «من یکی از لطمه‌دیده ترین فرهنگیان هستم که در اینجا حضور دارم». وی در مورد رجبی معاون آموزش و پرورش گفت که نامبرده از منابع اسرائیلی‌ها در این مملکت استفاده می کرد و هم اکنون در ایران نیست. وی به تفصیل پیرامون وضع مالی خود و اجحافاتی که از طرف آموزش و پرورش شد و همچنین راجع به حکم خاتمه خدمت خود مطالبی برای دادگاه بازگو کرد.
حسن نامی مدیر کل هم آهنگی طرح‌ها و برنامه ریزی‌های توسعه در وزارت آموزش و پرورش در دوران وزارت محمدعلی رجایی به عنوان شاهد گفت:
«خانم فرخ رو پارسا ۸٠٠ هزار تومان وسائل آزمایشگاهی برای مجتمع شماره ۲ آموزش و پرورش خریده که همه اینها صد هزار تومان ارزش ندارد، و اصلا بدرد ما نمی خورد، مدتهاست که این وسائل در انبار نگهداری می‌شود.»
به نوشته روزنامه کیهان در شماره روز ٧ اردیبهشت ۱۳۵۹، فرخ‌رو پارسای در ادامه دفاعیاتش افزود: «راجع به اتهام داشتن روابط نامشروع من با رییس دفترم که در کیفرخواست به آن اشاره شده باید بگویم که به قرآن مجید سوگند می‌خورم که هیچ‌گونه روابطی بجز روابط اداری بین ما حاکم نبوده است.» وی ادامه داد: «راجع به غارت بیت‌المال که بزرگترین اتهام من است، باید بگویم من این مساله را تکذیب می‌کنم، زیرا در تمام طول خدمت، من نه کار مالی داشتم و نه سروکاری با حساب و دفتر داشتم. این‌ها که به من اتهامات دزدی چند میلیونی وارد کرده‌اند، باید بگویند این پول‌ها را من از چه طریقی و از کجا سرقت کرده‌ام؟»
وی همچنین اضافه کرد: «متاسف هستم از اینکه اتهاماتی به من وارد شده است که دلیل و اساس محکمی ندارد و این عمل باعث تشتت افکار من شده است. در اتهامات وارد شده به من حتی دین مرا مورد تردید قرار داده‌اند و من باید بگویم که مسلمان هستم و شیعه به دنیا آمده‌ام و ان‌شاءالله شیعه از دنیا خواهم رفت.» وی سپس به شرح مفاد بخشنامه‌هایی که برای تدریس تعلیمات دینی و قران به تمام ادارات و موسسات تابعه وزارت آموزش و پرورش صادر کرده بود پرداخت و در قسمتی از اظهارات خود گفت: «در آن زمان از کسانی امثال دکتر محمدجواد باهنر و آیت‌الله برقعی دعوت به عمل آمد که در تهیه و ترجمه دروس تعلیمات دینی و قرآن با این وزارتخانه همکاری به عمل آورند و کتاب‌های لازم را تهیه نمایند.»
بر اساس گزارش روزنامه اطلاعات مورخ  ۷ اردیبهشت در دومین جلسه دادگاه خانم پارسای در مورد همکاری با ساواک اظهار داشت «این قضیه کاملاٌ برعکس است، یکی از علل شایعات و اتهامات پراکنده که برای اینجانب موجود است عدم همکاری با ساواک می‌باشد، زیرا مدت دو سال بود که از من می‌خواستند تا یک شبکه اطلاعاتی در میان معلمان ایجاد کنم و چون می‌دانستم ایجاد چنین شبکه‌ای جز ایجاد محیط جاسوسی و تفتیش عقاید و دستگیری معلمین حاصل دیگری ندارد مقاومت می‌کردم. و بالاخره تا روزی که من در آن سمت بودم چنین شبکه ای بوجود نیامد و نامه ای که در این مورد نوشته شده بخاطر ایجاد این شبکه مبارزه با کمونیزم بود». رئیس دادگاه از متهم پرسید: شما گویا در مورد این شبکه طرحی ارائه کرده اید راجع به این طرح توضیحاتی دارید؟ فرخ رو پارسای در جواب گفت «دو سال بود که فشار می‌آوردند برای شبکه اطلاعاتی. من پیشنهاد کردم بجای اینکار تبلیغاب ضد کمونیستی انجام بگیرد، که این را بصورت یک طرح دادم که به تصویب شاه مخلوع رسید، و مقداری از مطالب ضد کمونیستی چاپ کردند و از ما خواستند بین معلمین توزیع کنیم. البته این طرح آنها را قانع نکرد و تا روزی که من بودم شایعات و اقدامات بر ضد من بود.»
وی در مورد وابستگی فرهنگ ایران به فرهنگ استعماری گفت «در زمان تصدی وزارت من بخدمت کلیه مستشاران آمریکائی که در آن وزارتخانه بودند خاتمه دادم و کسی را هم بجای آنها استخدام نکردم. و بین آموزش و پرورش ایران و آمریکا هیچگونه ارتباطی وجود نداشت».
در کیفرخواست عنوان شده بود که وی ۴٠ هزار تومان جنس بدون پرداخت عوارض از ایتالیا به ایران آورده! در مورد این اتهام متهمه گفت «من حتی یک شاهی از هیچ کشوری جنس وارد نکرده‌ام و اگر وارد کرده باشم حتماً بارنامه و قبض آن باید موجود باشد، گزارش ساواک خلاف است و همه گزارشات آنها دروغ است.»
خانم پارسای در مورد اتهامی که به رفتار وی در دیدار با مدیران مدارس مذهبی وارد آمده می گوید «سخنان من در جمع مدیران مدارس مذهبی که یکی از شاکیان من در دادگاه عنوان کرد باین صورت بود که من در آن جلسه در مورد حجاب زنان گفتم که حجاب نباید مانع فعالیت‌های اجتماعی زنان گردد. در آن زمان دختران مدارس مذهبی در فعالیت‌های ورزشی اصلاً شرکت نمی‌کردند. من در تمام بخشنامه‌های خود زنان را به پوشیدن لباس‌های سنگین و با حجاب دعوت می‌کردم.»
خانم فرخ رو پارسای از فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی خود نیز دفاع کرد. در اشاره به عضویت در حزب ایران نوین اظهار داشت «که انگیزه شرکت من در حزب ایران نوین آن بوده است که فکر می کردم دارم از یک حکومت دیکتاتوری بسوی یک حکومت آزاد می رویم و چون به زنان اجازه داده شده بود که کار و فکر کنند و در دستگاه دولتی موثر باشند با خود گفتم که می توانم مفید واقع شوم.» . «در طول خدمت چندین ساله ام در سمت وزیر آموزش و پروش همواره سعی میکردم که بهترین معلمان را بخدمت آموزش و پروش درآورم... برنامه های آموزشی و پروشی دانش آموزان را بهبود بخشم و کوشش می کردم دانش آموزان بموازات فرا گرفتن دروس خود با حرفه و صنعت و فنون نیز آشنا شوند». « نمی خواهم بگویم که در گذشته فساد نبوده، بوده ولی من سعی کردم به فساد آلوده نشوم و تا آنجایی که قدرت داشتم از فساد بر کنار ماندم»
سایت‌های وابسته به نظام پس از گذشت ۳۴ سال از اعدام خانم پارسای، همچنان به دشمنی با وی ادامه می‌دهند. معصومه جمشیدی «محقق» پژوهشگده باقر‌العلوم یكی از زیر مجموعه‌های معاونت فرهنگی سازمان تبلیغات اسلامی قم که در دشمنی با وی سنگ تمام گذاشته، حتی نام خانوادگی صحیح او را نمی‌داند و آن را روپارسای می‌نویسد.
بر ماست که با گرامی‌داشت یاد خانم فرخ‌رو پارسای غفلت‌ و اشتباه‌مان را جبران کرده، کوشش‌های او برای پیشرفت جامعه و به ویژه ارتقای موقعیت زنان میهنمان را ارج بگذاریم.
ایرج مصداقی ۲۷ بهمن ۱۳۹۲
پانویس:‌
۱- برای مثال سازمان مجاهدین که در آن روزها بسیار از «آزادی»‌ می‌گفت و هیچ تفسیری از آن به دست نمی‌داد در مورد «حقوق بشر» به سبک و ادبیات عقب‌مانده‌ترین بخش‌های رژیم می‌نوشت:
«فراماسونری جدید با طرح مسائل حقوق بشر، و دفاع از آن در سطح جهانی، طرح تازه‌ای را آغاز می‌کند. در پناه این سیاست می‌خواهد چهره‌ ضدمردمی خود را مجدداً و با شیوه‌ای نو بپوشاند و ماسک جدیدی بر چهره‌ی خود بزند. در این رابطه تأکید مشخصی روی مسائلی از قبیل آزادی، اخلاق و مذهب دارد. در نتیجه‌ با استخدام این روش نو می‌کوشد آثار سوء تجاوز‌های گذشته را خنثی کند .» «سیاست حقوق بشر می‌خواهد چهره کریه امپریالیسم را پنهان سازد» صفحه‌ی ۱۱ و ۱۲ مجاهد شماره ۵
یا آن که :
«دادگاه‌های انقلاب که با چند اعدام انقلابی کارش را شروع کرد، از تأیید و حمایت گسترده‌ترین اقشار خلق ما برخوردار بود. آن‌هم در شرایطی که همه امپریالیست‌ها و محافل ارتجاعی جهان یک‌صدا زبان اعتراض علیه این دادگاه‌ها گشوده بودند. و ظاهرا به خاطر نقض آن‌چه که خود «حقوق قانونی متهمین» و یا «محاکمه عادلانه» می‌خواندند، اعدام های انقلابی این دادگاه‌ها را محکوم می‌نمودند.» مجاهد شماره ۳ پانزده مرداد ۵۸.
۲- روحانیون پس از دست‌یابی به قدرت با آن‌که سال‌ها در مذمت دانشگاه و تخصیلات مدرن سخن می‌گفتند به ارزش‌گذاری تحصیلات حوزوی پرداخته و آن‌ها را معادل، لیسانس، فوق‌لیسانس و دکترا ارزش‌یابی کردند.
۳- دایی‌ام دکتر حسنعلی محققی نماینده‌ی مجلس شورای ملی از حوزه‌ی انتخابیه نطنز، قمصر و بادرود تعریف می‌کرد در بازدید از «ابیانه» نطنز، مردم این روستا که از فرهنگ بالایی هم برخوردار هستند از او می‌خواهند که واسطه شود تا دبیرستان مختلط پسرانه و دخترانه در ابیانه ایجاد شود. چرا که به خاطر تعداد کم محصل عملاً دختران از تحصیل باز می‌ماندند. اهالی ابیانه به دکتر محققی می‌گویند دختران و پسران ما صبح تا شب در روستا با هم هستند، اگر در مدرسه و کلاس درس پیش هم بنشینند اشکال دارد؟ دایی‌ام از آن‌ها می‌خواهد که درخواست‌شان را به صورت مکتوب بنویسند. او نامه‌ی آن‌ها را پیش خانم پارسای می‌آورد، وی که آن موقع معاون پارلمانی وزارت آموزش و پرورش بود به آیین‌نامه تشکیل‌ کلاس‌های درس اشاره می‌کند و می‌گوید امکان آن نیست، دکتر محققی استدلال می‌کند یک موقع خود شما هم اجازه‌ی تحصیل نداشتید حال آن که الان پزشک هستید و معاون وزیر؛ بالاخره خانم پارسای می‌گوید وزیر بایستی در این رابطه تصمیم بگیرد. دکتر محققی نزد دکتر هادی هدایتی وزیر آموزش و پرورش وقت می‌رود. او هم به آیین‌نامه فوق اشاره کرده و اضافه می‌کند من بچه‌ی شاه‌ عبدالعظیم هستم، می‌خواهی من را با آخوند‌ها درگیر کنی؟ و به این ترتیب از زیر بار آن شانه خالی می‌کند. چند ماه بعد در شهریور ۱۳۴۷ دکتر هدایتی کنار می‌رود و خانم پارسای وزیر می‌شود. دکتر محققی دوباره به خانم پارسای که این بار وزیر است مراجعه می‌کند و او دستور تشکیل کلاس‌های مختلط را می‌دهد و به این ترتیب راه برای تحصیل دختران در نقاط دور افتاده باز می‌شود و خبرش در روزنامه اطلاعات منتشر می‌شود. بعداً به نوشته‌ی خانم پارسای در ۱۶ نقطه‌ی کشور دختران در دبیرستان‌های پسرانه ثبت نام می‌کنند.
۴- عنایت فانی برنامه‌ساز بی‌ بی سی در گفتگو با نوری‌زاده بدون آن که نامی از من بیاورد به نوشته‌ی من در ارتباط با دروغ‌پردازی نوری زاده در مورد دار زدن خانم فرخ‌رو پارسای و «پری بلنده» در یک شب در مقابل کاباره «شکوفه نو»  در اردیبهشت ۵۹ در آن‌جا اشاره کرد. در دقیقه ۹ و ۴۵ ثانیه
نوری زاده که خود را تنگنا دیده بود چشم در چشم عنایت فانی انداخت و تأکید کرد که خودش در آن‌ صحنه حضور داشته و شاهد دار زدن خانم فرخ‌رو پارسای و پری‌بلنده بوده است! یعنی دروغی بر دروغ‌های قبلی‌اش افزود. او در آن لحظه یادش نبود که خود وی در نشریه‌ی «امید ایران» در ۱ مرداد ۱۳۵۸ در مورد تیرباران «پری پلنده» نوشته بود:
«نگاه کنید، اینجا خراب‌آبادی در هیچستان نیست اینجا پایتخت ناکجاآبادی است با نام تهران، پایتخت پنج میلیونی، شهر نئون و شهر انقلاب، جائیکه فریادهای ما بنیان طاغوت را بهم ریخت. اساس ظلم را درشکست. اما ظم باقی ماند. نگاهشان کنید آن‌ها برادران و هموطنان ما هستند. حتی آن روسپی سوخته، آنکه نقد جوانیش را به درمی فروخت. و اینک در آستانه شکستن در اعتیاد و سیفلیس مثل کرم زندگی می‌کند. شاید هم روزی به لطف دادگاه معدلت پرور، مثل آن یکی «پری بلنده» سینه کش دیوار، دو سه گلوله در شکمش خالی شود. آیا او مستحق گلوله است. »
امید ایران شماره‌ی ۱۰۱۷، دوره جدید شماره‌ ۲۵ دوشنبه ۱ مرداد ماه ۱۳۵۸ صفحه‌ی ۲
نوری زاده، در گفتگو با عنایت فانی مدعی شد دار زدن همز‌مان دو نفری را شاهد بوده که به فاصله‌ی ۱۰ ماه از یکدیگر تیرباران شده‌اند!
۵- سکوت در قبال تبدیل مدرسه به زندان و محل کشتار، بدعتی شد تا نظام جمهوری اسلامی کاخ جوانان، باشگاه‌های ورزشی، مهمان‌سراها و دیگر مراکز آموزشی را نیز به زندان و قتلگاه تبدیل کند. و کودکان و نوجوانان را از پشت میز و کلاس درس دستگیر و به زندان‌ها و جوخه‌های اعدام روانه کند. 
۶- محسن محمدی معین، قائم مقام دفتر سیاسی منطقه سه کشوری سپاه در دوران جنگ، جانشین معاونت سیاسی ستاد کل سپاه، معاون سیاسی ـ امنیتی استانداری گیلان و تدوین‌کننده‌ی‌ برخی از مهمترین و محرمانه‌ترین بولتن‌های خبری ـ تحلیلی در دوران خمینی می‌گوید:
«من در زمان مسئولیتم مامور شدم برای شناسایی اینکه کدام یک از آقایان در منطقه تحت مأموریتم نیاز به اتومبیل ضد گلوله دارند کدام ندارند. حالا من یک جوان بیست و چند ساله به عنوان نماینده سپاه رفته بودم پیش یک روحانی ۶۰ ساله و ایشان به من می گفت یک سوال شرعی از شما دارم!؟! این منزلی که به ما داده شده برای حفاظت، آیا ما می‌توانیم در وصیت نامه مان بیاوریم که برسد به وارثمان؟!
نزد فرد دیگری رفتم. ایشون حدود ۵۷ سال داشتند. دم در یک شورلت ضد گلوله ای دیدیم که قبلا جلوی اوین دیده بودیم و متعلق به آقای نیّری بود. کسی که در درگیری با منافقین، حاکم شرع دادگاه های انقلاب بود و منافقین در به در دنبال ترور ایشان بودند. پیش حاج آقا رفتیم و دیدیم که آقای نیری هم درکار نیست. گفتم شاید اشتباه می کنم؛ یا شاید ایشان هم چنین اتومبیلی دارند. حین صحبت ایشان فرمودند که من به شما بگویم؛ اگر تا هفته دیگر سپاه برای من اتومبیل ضد گلوله آورد که آورد؛ اگرنه، به مردم اعلام می کنم در صورت ترور شدنم گروهک ها من را ترور نکردند؛ این سپاه بود که من را ترور کرده است. پرسیدم موضوع چیه؟ گفت اعتصاب کرده بودم و نماز جمعه را در این شهر تعطیل کرده و به قم رفته بودم. اعلام کردم که تا ضد گلوله به من ندهید بر نخواهم گشت. این مردم در این فصل کار کشاورزی که اصلا" یه ضرب المثلی دارند که اگر بچه شان بمیرد؛ از فشار کار کشاورزی مجبورند شب دفن اش کنند؛ دو تا مینی بوس شدند؛ آمدند قم، پشت درب حجره نشستند و التماس کردند؛ من قبول نکردم. اینها شبانه روز پشت حجره نشستند. دست به دامن آقای مشکینی شدند. آیت الله مشکینی گفتند برو. به ایشان گفتم من خودم مجتهدم و از شما تقلید نمی کنم! باز مردم با التماس و گریه از آقای محمّدی گیلانی خواهش کردند. به آقای گیلانی هم گفتم که من نمی روم؛ فقط به شرطی برمی گردم که اتومبیل ضد گلوله به من بدهند. آقای نیری آنجا حضور داشتند؛ ضد گلوله شان را یک ماه به من دادند، گفتند برو این مردم کشاورزند. زمین هایشان می سوزد. ایشان حاضر شده بود آقای نیری که حاکم شرع دادگاه های انقلاب در برخورد با منافقین بود؛ در خطر قرار بگیرند.
جالب اینجاست؛ ما در حین صحبت بودیم که یکی دیگر از آقایان آمد و شروع به تعریف کردن از شورلت ضدگلوله ای کرد که جلوی در بود ! حاج آقا هم گفتند که: نمی دانید چه ماشینی است! ۱۶۰ تا باهاش می آمدیم؛ انگار که ۴۰-۵۰ تا با آن پیکان لکنتۀ قدیمی می رفتیم. هیچ صدایی نمی داد. خیلی عالی بود! همان موقع ،آن روحانی تازه وارد شده که امامت جمعۀ شهری مشابه ایشان را بر عهده داشت هم رو کرد به ما وگفت اگر برادران به ما هم عنایتی داشته باشند این پیکان ما را «تبدیل به احسن»! نمایند، ما دعاگو خواهیم بود!
پاسدار محافظ فرد دیگری تعریف می کرد که ایشان گفته یک آژیر روی ماشین نصب کنید. وقتی محافظ، آژیر را خاموش کرده بود؛ ایشان مخفیانه و دور ازچشم آن محافظ معترض، کلید کنترل آژیر را به صندلی عقب ماشین منتقل کرده بود؛ تا کنترلش دست خودش باشد و بدون دخالت محافظش هر وقت خواست با صدای آژیر از مقابل مردم کوچه و بازار عبور کند!»
گوشه‌ای از رفتارهای آخوندها و نمایندگان خمینی که محسن محمدی معین شرح می‌دهد مربوط به سال‌های اولیه انقلاب اسلامی است. به سادگی می‌توان حدس زد پس از گذشته سه دهه چه حجم عظیمی از فساد و سوءاستفاده توسط آن‌ها رخ داده است.