نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ دی ۲۶, پنجشنبه

مسئول و پاسخگو كيست؟ قسمت سوم
محمدرضا روحانی

باز هم حمام خون ؟
ديديم كه با تلاش ستايش‌انگيز دكتر خوان گارسه، عدالت اسپانيا، شكايات دو مدعى خصوصى از قربانيان اشرف را شايسته رسيدگى دانست. تصميم به ثبت و ضميمه نمودن اين اعلام جرم به پرونده‌هایى كه در سالهاى ١٣٨٨ ١٣٨٩ و ١٣٩٠ تشكيل شده گرفت. اطلاعيه مورخ ١٧ دسامبر اين وكيل صراحت دارد كه دادگاه «تحقيقات در مورد مشاور امنيت ملى عراق .... را آغاز» ميكند. تحقيقات سابق به او «بسط پيدا كنند.»
اما در اطلاعيه شورا نوشته اند « به دنبال قطعيت حكم دادكاه اسپانيا عليه فالح فياض مشاور امنيت مالكى «پايان اعتصاب غذا را اعلام كردند. اگر نويسندگان آن اطلاعيه حداقل شعور را براى خوانندگان نوشته خود قائل ميشدند، اين چنين بى پروا به غوغا سالارى جديدى دست نمى زدند . در فرصت ديگرى به اين مهم بايد پرداخت تا ابعاد زيان آور اين رفتارها روشن تر شود .
شوربختانه باز هم در روز ١٢ ژانويه دبيرخانه شورا «خطاب به آمريكا و سازمان ملل و تمامى هموطنان» از توطئه‌هاى جديدى  «براى به راه انداختن يك حمام خون ديگر در ليبرتى » خبر ميدهد .
در متن اطلاعيه ظاهراً نيازى به استمداد از «تمامى هموطنان» نيست . نام آنان از قلم افتاده است


خانه در آتش است»

ما نسبت به وقوع يك قتل عام ديگر هشدار داديم و آرزو كرديم كه براى حفظ حق حيات ايرانيان پناهنده در عراق «در اين مورد با كنارنهادن اختلافات، دورى و نزديكى سياسى بلوغ اخلاق خود را به نمايش بگذاريم ...» وهمگى دست به كار شويم . سيل تهمت، توهين، فحش، افترا،شايعه، دروغ و تهديد شدت بيشترى پيدا كرد.


اما نگارنده براى انجام وظائف انسانى خود معمولاً منتظر امرونهى هيچ كتاب آسمانى ، پيامبر يا رهبرعقيدتى باقى نمى ماند.
باز هم در سوگ كشتار بى رحمانه هموطنان بى دفاع در اشرف توسط جنايتكاران دست آموز خامنه اى - مالكى خطاب به آزاديخواهان و ياران سوگوار پيشنهاد كردم «در شرايطى كه جنگ در سوريه آشوبهاى خطرآفرين بيشترى را قطعاً به همراه خواهد آورد بكوشيم تا براى حفظ حق زندگى پناهندگان ايرانى كه در «قتلگاه ازادى» در تهديد كشتار جمعى هستند به مقامات مسئول امريكائى ، ملل متحد، كميسارياى عالى پناهندگان ، اتحاديه اروپا متوسل شويم . بايد هر چه زودتر تمهيدات اطمينان بخش براى تامين امنيت آن ها داده شود تا همگی از جهنم «ميزبان مهمان كش » رهائى يافته و به كشورهاى امن منتقل شوند. خانه در آتش است كمك كنيم.  



بلوغ اخلاقى

در برابر اين نوع اداى دين ، انجام وظيفه انسانى، وجدانى وملى هيچ كس مصون از تعرض نيست. به خصوص اگر به موجب احكام غيابى رهبر به  «معصيت استعفا» هم آلوده باشند.
رهبر عقيدتى با كينه ورزى بى سابقه اى «خوارج جبهه خلق» را آماج حملات عوامل با نام و نشان ، مستعار ، و ناشناس خود قرار داد. تا آنهائى كه يك هزارم امكانات مادى او را ندارند به سزاى معاصى كبيره شان برساند . سر نخ را به دست دارد. رخ نشان نميدهد . دست آموزان معتقد رهبر عقيدتى كه به جان ما انداخته اند، با هم مسابقه دارند. روزنامه نگار، خواننده، نوازنده، آيت الله، شاعر، هنرمند، مورخ، پهلوان كشتى، ديپلمات، باخدا، بى خدا، ... اسب بلاغت را در ميدان فصاحت عليه ما وقربت الى رهبر تاخته وميتازند. ظالمانه ترين شكل اين زور گویى زمانى است كه براى حداكثر سؤاستفاده ممكن از عواطف جريحه دار، خشم واندوه عميق سوگواران، برنامه هاى خود را با عكس ها يا فيلم پيكر قربانيان غرقه در خون مظلوم همراه ميكنند. اين شرم آور ترين نوع حملات ددمنشانه به ماست. مى خواهند از ميان خوانواده هاى قربانيان عليه ما يارگیری كنند. پيكر آنان را سنگرى براى استتار خود مى كنند.

عدالت رهبرى

روز سيزدهم دى «كمسيون امنيت و ضد تروريسم » شورا خانواده هاى افراد ساكن كشتارگاه  «ليبرتى » را كه از احوال فرزندان و بستگان خود جويا ميشوند كه آيا زخمى و مجروح شده اند يا نه متهم ميكند به « تلاش براى جمع آورى اطلاعات از نتايج جزئى وتاكتيكى حمله به منظور طراحى كشتار بعدى » . يعنى آنان، خانواده هاى نگران همدست وزارت اطلاعات هستند . «ماموران ومزدوران». اين است عدالت رهبر عقيدتى. ايشان ميتواند افتخار كند كه در تاريخ ادبيات سياسى بشر تا كنون هيچ تنابنده اى مديريت توليد وتوزيع چنين حجم عظيمى از «سركوبى گرم ونرم دموكراتيك» را عليه همرزمان قديمى خود وخانواده هاى آنان نداشته است.


داورى و دفاع مردمى

ما امكان مقابله با چنين سيلابى از توليدات رهبر عقيدتى را نداريم . اعتقاد داريم كه مردم داوران خوبى هستند. بسيارى از هموطنان به خصوص آنان كه سوابق سياسى يا همكارى با مجاهدين وشورا را داشتند يا دارند اين آثار بى نظير ، بى شمار و باور نكردنى را مى بينند، ميشنوند ومى خوانند. توليدات فراوان است. در نشست هاى مستمر، كال كنفرانسها، كنوانسيونها، مصاحبه ها، تظاهرات، جلسات عمومى، خصوصى، گردهمایى‌ها، تلويزيون، فيسبوك، سايت هاى مختلف، انجمن ها، و راهپيمائى ها ....
هموطنان آزاده ما از طريق فيسبوك وسايت هاى مختلف كمبود و ناتوانى ما را در پاسخگویى جبران مى كنند. ما امكان باسخگویی كافى را نداريم . هستند اهل وجدان وشرف كه آن‌چه شايسته ظالمان است را به آنها بگويند، بنويسند وتبليغ كنند. آنان عملاً وكلاى ما هستند و از ما نه به خاطر تعلقات سياسى بلكه به احترام ارزشهاى والاى انسانى و حقوق بشرى دفاع مى كنند . من آنان را نميشناسم . اما از اين ياران ناشناس ، در اين فرصت سپاسگزارى مى كنم. دست مريزاد.

عدالت خانه بعد از ٢١٣ سال

يكى از شهداى مجاهدین در برابر نظام ولايت ولايت فقيه مرحوم مهندس حسن جزايرى است كه در ماموريتى به علت تشنكى و آفتابزدگی به شهادت رسيد. (پدر او دكتر حقوق و استاد حقوق كار ما در دانشكده حقوق بود. اين استاد در كابينه دكتر مصدق تصدى وزارت كار را داشت . شادروان دكتر شاهپور بختيار در همين وزارت خانه معاون بود. اين هر دو در تحول قوانين كار ايران تأثيرات جدى داشتند.) يكى از اجداد آن شهيد مجاهد در سال ١٨٠١ در باب دادگاه‌ها و روابط انگليسى‌ها در هند مى نويسد « مادام كه حكم قضات نشود هيج سياستى اجرا نگردد» و پادشاه  «قتل نفس يا اضرار احدى حتى زدن يكى ازخدمه خود را قادر نيست ...» که «مناقشات ومخاصمات بين الناس» در «عدالت خانه» انجام ميشود. نام اين نويسنده سيد عبداللطيف شوشترى و عنوان كتاب او «تحفه العالم» است . اين كتاب احتمالاً كهن ترين نوشته به زبان فارسى در باب تجدد و نهادهاى مدنى است . نتيجه اين چنين نوشته هایی آن بود كه بعد از صد و پنج سال مبارزه از ١٨٠١ تا ١۹٠٦ روشنفكران و آزاديخواهان ايران پرچم و شعار «عدالت خانه» را بدوش بكشند . از زمان تصويب قانون اساسى مشروطيت تا امروز ١٠٦ سال مى گذرد. حال چه اتفاقى افتاده است كه رهبر عقيدتى بعد از تحمل سى و دو سال تبعيد، آن هم عليه خونريزترين بساط آدمكشى عصر فتواى اخراج منتقدان از «جبهه خلق» را صادر مى فرمايند ؟
اصلاً اين جبهه خلق چه صيغه ايست؟ از چه تاريخى ايشان مالك اين جبهه هستند و بقيه رعاياى ايشان ؟ در دانشكده حقوق نخوانده‌اند كه «افراد از حيث جان ومال ومسكن وشرف محفوظ و مصون از هر تعرضى هستند»- اصل نهم قانون اساسى مشروطيت به ابواب جمعى خود در اروپا واقيانوسيه نفرموده اند كه.«حکم واجراى هيج مجازاتى نميشود مگر به موجب قانون- اصل ١٢ همان قانون.  نمى دانند كه بند از بند جدا كردن كار جلادان است نه آن جوان نادان ومحرك و مشوق ظالم او؟ از چه تاريخى اعمال اراده رهبر عقيدتى مرزهاى حاكميت قانونى همه قاره ها را به هم ريخته است ؟


بهتر نيست از نوك پيكان تكامل و تاريخ به روى زمين نزول اجلال فرمايند ؟ و دست از اين «قبيل كلكسيون» هاى ننگين بردارند؟


نعمت نقد

اقاى رجوى ابوى شما حقوقدان و برادر شما استاد حقوق بودند و شما نيز در دانشكده حقوق دانشكاه تهران درس خوانده‌ايد. مي‌گويند شاگرد اول بوده ايد. در عنفوان جوانى در مبارزه با رژيم سلطنتى تا پاى جوخه‌ی اعدام رفتيد. شكنجه و زندان كشيديد.
از لحظه خروج از زندان تا كنون بيش از سى و پنچ سال است كه هر روز با توطئه اى براى جانتان مواجه هستيد مرحوم پدر و مادر كهنسال شما را آزار داده و دق مرگ كردند. شادروان ها خواهر و شوهر خواهر جوانتان را با داشتن دو فرزند خردسال به قتل رساندند، زنده ياد دكتر كاظم رجوى برادر بزرگ‌تان را در نزديكى خانه اش به گلوله بستند ، همسر جوان شما را كشتند. فرزند شيرخوارتان را به اسارت بردند. ده ها هزار نفر از يارانتان را اعدام كردند. صدها هزار نفر ديگر را به زندانها كشاندند وشكنجه كردند يا اجباراً به فرار و تبعيد تن در دادند . هر روز و هر ساعت داغ عزيزى را تحمل كرديد .
آيا شايسته است بعد از اين همه درد و رنج طاقت فرسا خود را از ثمرات رايزنى محروم كنيد؟ بهتر نيست به عقل جمعى اتكا كنيد ؟ كسوت رهبرى عقيدتى در قرن بيست وي كم زيبنده هيچ كس نيست . آن‌را از تن بدر كنيد. حال كه «از آسمان بلا سنگ فتنه مى بارد» وقت شجاعت است. همولايتى روشنگر شما دكتر کریم قصيم «نعمت نقد» را جايگزين نكبت شكست مى‌داند . آنرا بخوانيد .

محمدرضا روحانی

۲۶ دیماه ۱۳۹۲



نعمت نقد و ... گوش شنوا؟- دکتر کریم قصیم

بدون نقد بی پرده و منطقی بحران کنونی «سازمان»، قطعاً این ساختار وارد پروسه رفع به احسن در فکر و عمل خود نمی شود. با اطلاع و اشرافی که این جانب از وضع و حال شورا و سیاستهای سران مجاهدین دارم باید عرض کنم که دیگر بدون فریاد نقد( از درون و بیرون) ابداً شانسی برای تحول مثبت و مترقی باقی نمانده است/ تازه به شرطی که حداقل گوش شنوایی برای نقد اصولی و روشنگر / و شروع پاسخگویی و مسئولیت شناسی/ آنها - در برابر حوادث و رخدادهای ناشی از سیاستها و فرمانهایشان - وجود داشته باشد. وگرنه سوژه مورد نقد به رکود بیش از پیش و انزوای بیش از پیش از مردم ایران یا ماشینیزمی برای «آن کار دیگر» تبدیل می شود و ... و کاربردی از خود بیگانه/ آلینه/ پیدا می کند( البته اگر کار از کار نگذشته باشد!). تکرار می کنم تجارب بی شمار نشان داده اند که بدون نقد پی پرده و قاطع برونرفتی مثبت وجود ندارد. نگاه کنید به دوران برژنف در شوروی که بی توجه به نقد (نیم بند) خروشجف از استالینیسم حال و روز آن حزب و دولت مربوطه به چه انجماد و تنگ نفسی افتاد و چه سرانجام پرتنش و نقطه پایانی یافت . وقتی وقتش گذشت دیگر حتی نقد مداوم گرباچف نیز سرانجام فایده نکرد و دستگاه منجمد نقد ناپذیر با خودزنیهای خواسته نخواسته کارش تمام شد و از هم پاشید. برعکس توجه کنید به نقدپذیری حزب کمونیست ایتالیا و آمادگی (البته سخت و رنجبارش) برای اصلاح و تحول که زندگی سیاسی حزب در همان زمان برژنف را اعتلای اجتماعی بخشید و.... باری، نقدهای به موقع و نشاندان رک و پوست کنده خطاها و خرابیها... هر خطا و خسران مفروضی هم داشته باشند باز بر سکوت و بی عملی و انتظار واهی "انشاءالله گربه است" آشکارا ارجحیت دارد. سازمانها و جنبشهایی که برغم بحران هنوز جان و جوهر مردمیشان زنده و دینامیک باشد، البته توانایی تحمل "ضررهای مفروض" نقد ها و خرده گیریها - حتی نوع سخت و تند و تیز را - خواهند داشت و داروی تلخ ولی لازم اصلاح و تصحیح و بهسازی را پذیرایند و خوب هضم می کنند. ولی هیچ سازمانی از بلایای چاپلوسی، مسخره بازی تقدس فحاش و متعرض حقوق بشر اعضای خود(عجب تقدسی!) نجات نخواهد یافت. آخر این رویه را تاکی باید شاهد بود و دم فروبست و فقط دوسه کلمه ای زیر لب گفت: خودفریبی و تظاهر مداوم، دروغ و دغلکاری دائمی[ درمعرض حمله جنایتکاران در قتلگاه "لیبرتی" بودن را «کارزارسرنگونی » نامیدن ، جنایت علیه بشریت رژیم در اشرف را با وقاحت شیطانی و مجرمانه به دو عضو یک لاقبای مستعفی شورا نسبت دادن و بعد هم "پیروزی دادگاه اسپانیا" را به مثابه پایان اعتصاب غذا جار زدن و...] چرا باید چشم و گوش خود را به بندیم ؟ مگر شاهد نیستیم که خود بزرگ بینی به مثابه طبیعت ثانوی و بوق گوشخراش «من آنم که رستم بود پهلوان» ار همه حرکات و سکنات سران «ساختار» بارز است؟ تاریخ را ورق بزنید ، موردی نبوده که صرف نقد و ایراد منتقدان موجب بلا و بیماری وخیم یک سازمان سالم شده باشد ، در حالی که فساد درونی و دغلکاری سیستماتیک قطعا کار سازمانهای مدعی انقلاب را به جاهای بد و بازگشت ناپذیر - اگر فروپاشی نباشد یقینن به وابستگی به لنگرهای «ارباب بی مروت دنیا» می کشاند.
دوستان ، هموطنان آزاده ،به خاطر مصالح تاریخی ملت ایران، به حرمت جانباختگان بی شمار و احترام خودتان و خودمان نعمت نقد را دریابیم.



هیچ نظری موجود نیست: