نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ آذر ۱۷, یکشنبه

شبنم مددزاده کیست؟ «شبنم مددزاده» زندانی جوانی ست. متولد ۱۳۶۷. اما نزدیک به ۵ سال از ۲۵ سال عمرش را در زندان و بدون حتی یک روز مرخصی گذرانده است





   

   «شبنم مددزاده» زندانی جوانی ست. متولد ۱۳۶۷. اما نزدیک به ۵ سال از ۲۵ سال عمرش را
   در زندان و بدون حتی یک روز مرخصی گذرانده است. دانشجوی دانشگاه تربیت معلم بود که
   در اسفند ۸۷ به اتهام «محاربه و اقدام علیه امنیت ملی»
بازداشت شد. پس از چندماه حبس
   در سلول انفرادی و ایام بازجویی، قاضی مقیسه حکم وی را صادر کرد. وی در بهمن ۸۹ به ۵ سال
   زندان محکوم شد. این حکم در دادگاه تجدید نظر، عینا تایید شد.
   «مهدیه گلرو» دوست و همبند شبنم مددزاده در زندان اوین، درباره حکم و زندان مددزاده به
تفصیل می‌گوید. «اتهام شبنم ارتباط با سازمان مجاهدین اعلام شده که خودش معتقد بود چون تعدادی از بستگان درجه یک
او –خواهر و خواهر‌زاده و برادرش- در کمپ اشرف هستن به او این اتهام تفهیم شده، بازجویی‌های سختی داشت و تا اوایل پاییز
۸۸ رو در ۲۰۹ گذروند، ۷ ماه تو ۲۰۹ زمان کمی نیست و کسانی که تجربه دارند می‌دونند که روز‌ها در ۲۰۹ چقدر طولانی هست
و چه سخت می‌گذره بعد با بازداشتی‌های خرداد ۸۸ به بند زنان منتقل شد. شبنم یکی از سخت‌ترین شکل‌های محکومیت رو
گذراند او و تعداد دیگه‌ای از بچه‌ها حتی دوران گذروندن حبس رو تحت فشار‌هایی گذروندند»


روزهای دهشتناک، لحظه‌های مرگ زا                           

مهدیه گلرو ادامه می‌دهد که شبنم مددزاده در مرداد ۸۹ به زندان گوهردشت کرج منتقل شد. زندانی با شرایط بسیار سخت
و طاقت فرسا. وی دربارهٔ جزییات این انتقال می‌گوید و اعتراض‌هایی که این مساله بر انگیخت. «مرداد ۸۹ شبنم که کوچک‌ترین
دختر زندانی سیاسی بود در ‌‌نهایت بی‌رحمی به گوهر دشت بند زنان خطرناک منتقل شد و این شوک بزرگی برای او بود، دختر
۲۲ ساله‌ای در میان مجرمین خطرناک گوهر دشت. البته بعد از شبنم این روند متوقف نشد و تعداد دیگری از زنان هم اتهام وی
هم به گوهر دشت منتقل شدند، پس از یک سال و دوماه در حالی که تنها چند روز بود که شبنم خبر مرگ خواهر و برادرش
را که در کمپ اشرف بودند شنیده و عزادار بود، مسئولین سازمان زندان‌ها تصمیم به تخلیه همه زندانهای زنان گرفته و قرار
شد همه زنان زندانی در قرچک ادغام شوند، همه زنان از زندان‌ها به قرچک منتقل شدند به جز ما زنان سیاسی زندانی در زندان
اوین که در متادون نگهداری می‌شدند شبنم به همراه تعدادی از زنان سیاسی که در گوهر دشت بود به قرچک فرستاده شد که
داستانهای آنجا همچون کابوس‌ها و قصه‌های زندانهای قرون وسطی در اروپاست. بلاخره بعد از روز‌ها فشار خبری و تلاش
فعالین حقوق بشر و ممارست زندانیان آن‌ها در اردیبهشت ۹۰ به اوین برگشتند»

خود مددزاده در نامه‌ای که در تیر ۹۱ از زندان بیرون می‌دهد از وضعیت اسفناک زندان قرچک پرده بر می‌دارد. وی در توصیف
وضعیت آنجا از چنین عباراتی استفاده می‌کند «مرگ، ثقل قبای‌اش را به دیواری آویخته بود در جایی که نفس یاری نمی‌رساند.
سوله‌های تاریک با سقفی بلند بدون پنجره و نور طبیعی، با دویست نفر جمعیت در هر سوله، با ازدحام سر و صدا، به هم ریختگی
اعصاب و روان زندانیان بود و دعوا‌ها و خبرهای ناگوار که من با چشم خویش دیدم. «مسلخ انسان و انسانیت را من با چشم‌های
خویش دیدم»

وی در این نامه اشاره می‌کند که سالن غذاخوری زندان به سالن کتک خوری تغییر نام یافت. کتک کاری‌هایی که بر سر
پس مانده غذا‌ها صورت می‌گرفت و در پی آن، واکنش خشن گارد ویژه زندان برای آرام کردن زندانیان. جیره غذا کم بود و
به کسی به اندازه کافی غذا نمی‌رسید. «از چشم‌های زندانیان خشم می‌بارید و باتوم‌های گارد ویژه زندان بود برای آرام کردن.
به عنوان شاهد حرف می‌زنم، شاهد دعوا‌ها بهر غذا و نان در سالنی به اسم سالن غذاخوری!!! پرده‌های نمایش و ظاهرسازی و
آذین بندی هم کاری از پیش نبرد. غذایی که به عنوان جیره زندانیان داده می‌شد آنقدر کم بود که زندانیان گرسنه غذاهای
پس مانده در ظرف‌ها را جمع می‌کردند و چند لحظه بعد دعوایی که بر سر‌‌‌ همان غذای پس مانده شروع می‌شد! پرتاب
سینی‌های غذا و صندلی بود جدا از اینکه کف کثیف و آلوده‌اش چندین نفر را در هر روز نقش زمین می‌کرد. سالنی به اسم
غذاخوری که از طرف خود زندانیان به سالن «کتک خوری» تغییرنام داده شده بود.» وی در ادامه همین نامه از وارونه سازی
شرایط اسفناک زندان توسط مسئولین زندان نیز سخن می‌گوید که چگونه وقتی دادستان کل کشور و خبرگزاری‌های داخلی و
خارجی برای بازدید زندان آمده بودند،‌‌ همان سالن غذاخوری یا کتک خوری، تمیز و آراسته شده و لکه‌های خون روزهای قبل
که روی موزاییک‌ها پیدا و معلوم بود، پاک شده بود.

بیماری پدر و مادر، مرگ خواهر و برادر

پدر و مادر شبنم مددزاده ساکن تبریز هستند. پدر و مادر، هر دو، دچار بیماری قلب هستند. فرزند دیگرشان، «فرزاد مددزاده»
نیز در زندان به سر می‌برد. او نیز در اسفند ۸۷ به همراه خواهرش دستگیر و به‌‌ همان اتهام محکوم شد و در ‌‌نهایت به زندان
رجایی شهر کرج منتقل شد تا ایام حبس خود را بگذراند. خانوادهٔ مددزاده بار‌ها تلاش کردند تا بتوانند مسئولین را راضی به
مرخصی کنند اما موفق نشدند. بنا به گفتهٔ مهدیه گلرو، وزارت اطلاعات مخالف اصلی مرخصی دادن به شبنم مددزاده بوده
است. آن‌ها حتی این خانواده را از ملاقات حضوری نیز محروم کرده بودند. مادر مددزاده‌ها دربارهٔ چگونگی دیدار فرزندانش
می‌گوید «من و پدر بچه‌ها ساکن تبریز هستیم و رفت و آمد به تهران خیلی سخت است مخصوصا که فرزاد در رجایی شهر
کرج است و روز ملاقاتش پنج شنبه است و شبنم در اوین و روزهای دوشنبه و بخاطر همین هر هفته آمدن سخت است. با این
شرایط و مشکلات جسمانی که داریم هر یک یا دو ماهی یکبار می‌توانیم به ملاقات بچه‌ها بیاییم. اوایل که دلمان طاقت نمی‌آورد
و دو هفته‌ای یکبار می‌آمدیم اما فرزاد و شبنم اصرار کردند که دیر به دیر بیایید خلاصه خیلی سخت است خیلی.»

به رغم بیماری پدر و مادر و نیز فوت برادر و خواهر شبنم مددزاده، «عاطفه نبوی» همبند دیگر شبنم بر این اعتقاد است او
خوب این سختی‌ها را تاب آورد. «گاهی حس می‌کردم هنوز باور نکرده و یا درست متوجه نیست که چه اتفاق وحشتناکی براشون
افتاده. اما شبنم دختر عمیقیه، یا شاید بهتره بگم که شده، و بی‌اغراق دوری خانواده و فجایعی که وقتی تو زندان بود برای
خانواده‌اش اتفاق افتاد رو خیلی خوب تاب آورد»

«عبدالعلی مددزاده» پدر شبنم و فرزاد مددزاده نیز از روحیه مقاوم فرزندانش گفته و آن را تمجید می‌کند. «خود فرزاد و
شبنم در مقابل این شرایط خیلی مقاومت می‌کنند و سعی می‌کنند ناراحتی‌های خودشان را به ما نگویند. ما وقتی به ملاقاتشان
می‌رویم، وقتی می‌بینیم «اینقدر» مقاوم و صبور هستند، از آن‌ها درس می‌گیریم. در این سالهای دشوار و مشکلات زندان
اصلا از آن‌ها بی‌تابی ندیدیم.»

آخرین وضعیت

شبنم مددزاده به همراه برادرش، فرزاد مددزاده، در زمستان امسال، محکومیتشان به پایان رسیده و آزاد خواهند شد. هر دو دوست
وی، مهدیه گلرو و عاطفه نبوی که در بند زنان اوین، همبند وی بودند، بر این نکته توافق دارند که زندان، اگرچه برای شبنم تلخ
بوده است اما وی آن را به خوبی گذرانده و از پس آن برآمده است. به گفتهٔ گلرو، مددزاده از وقتش نیز به خوبی استفاده کرده
است. «شبنم الان زبان انگلیسی، عربی و تا حدودی فرانسه و اسپانیایی مسلط هست و از همه لحظه‌های جوونیش که بی‌رحمانه
پشت میله‌ها گذشت تمام استفادش رو کرده، امیدوارم بتونه بعد از آزادیش خیلی زود به زندگی عادی برگرده و خاطرات تلخ این
سال‌ها در ذهنش کمرنگ بشه، عرض می‌کنم کم رنگ چون سالهای جوانی پررنگ‌ترین سال‌ها و خاطرات عمر مارو می‌سازه»

درباره نوع رابطه شبنم مددزاده با زندانیان دیگر نیز هر دو دوست وی اذعان دارند که وی در عین حفظ دیدگاه سیاسی خودش،
رابطه‌ای خوب و صمیمی با زندانیان دیگر داشته است. عاطفه نبوی در این باره می‌گوید «در باره رابطه شبنم با بقیه، شبنم
کوچک‌ترین عضو بین زندانیان سیاسی بود بیشتر اوقات. همه دوسش داشتن و رابطه اونم احترام آمیز و دوستانه بود. اختلاف
نظرهایی همیشه بین همه بچه‌ها به لحاظ دیدگاههای سیاسی و... وجود داشت و داره. اما این توی روابط عادی و... اثری نداشت.»
گلرو می‌گوید با اینکه اختلافات سیاسی بین او و شبنم مددزاده برقرار بوده است اما شبنم به همراه عاطفه نبوی از صمیمی‌ترین
دوستان او در زندان بودند. وی ادامه می‌دهد بر خلاف تصویری که حکومت از گروه‌های مختلف درست کرده بود، ما سعی
می‌کردیم در عین اینکه با هم بحث کرده و همدیگر را نقد می‌کنیم اما در عین حال به راحتی با هم زندگی کنیم و روابط بسیار
خوبی با هم داشته باشیم. او شبنم مددزاده را دختری بسیار دوست داشتنی می‌نامد که مورد علاقه سایر زندانیان بند بود.
«شبنم دختر بسیار دوست داشتنی است او ذوق شاعری دارد و بیشتر کار‌ها و امور جمعی بند حضور فعال داشته و به همین
دلیل روابط وسیع و بسیار خوبی را با سایر زندانیان سیاسی داشته است»

هیچ نظری موجود نیست: