نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ آبان ۹, پنجشنبه


oct 30 à 3h18 PM

ایرج شکری 


آن چه آقای هادی خرسندی به آن توجه نکرده است

آقای هادی خرسندی در اصغر آقا (و فارغ از آن طنز و انگولگ همیشگی) در غمی که در آستانه نوروز بانوی بزرگ آواز ایران را- با از دست دادن دخترش- در خود فرو برد با او همدردی و از این هنرمند ارجمند به خاطر آن که بعد از آمدن به خارج مبارزه را برگزید، تجلیل کرده است . یادداشت ایشان به نقل از اصغر آقا در سایت همبستگی ملی وابسته به مجاهدین درج شده است. او در این یادداشت، همچنین از مجاهدین نیز به خاطر احترامی که به مرضیه دارند سپاس گذاری کرده و یاد آور شده است که:« این دیگر استفاده‌ی تبلیغاتی نیست. قدردانی یک سازمان سیاسی است از هنرمندی که دو دهه با آنان فریاد زد». تعجب من از همین است که چگونه آقای هادی خرسندی این کار را در خور سپاس دانسته است؟ شاید به خاطر آن که از مجاهدین دیده نشده است که تنها همصدا با مردم و بدون چرتکه اندازی و حساب کتاب کردن های قیم مابانه، به تجلیل آدم اسم و رسم داری بپردازند. اما آن چه هادی خرسندی از قلم انداخته و توجه نکرده است این است که آیا واقعا مجاهدین می توانستند مرگ یگانه دختر خانم مرضیه را(هر که بود و هرچه بود) ندیده بگیرند و بی تفاوت باشند؟ آیا چنین رفتاری از مجاهدین اگر سر می زد، انزجار و نفرت علیه آنان از سوی ایرانیان را بر نمی انگیحت؟ بی تفاوتی در غم در گذشت فرزند محبوترین هنرمند یک ملت - که قبل از پیوستن به مجاهدین هم جایگاه رفیع او نزد مردم در سالهای سکوت در داخل کشور هیچ آسیبی ندیده بود- و مرضیه یی که چند سال در پایگاههای مجاهدین در عراق به سر برد، مرضیه یی که بعد از حمله آمریکا به عراق و سقوط صدام، 6 سال پیش در چنین روزهایی در مرز اردن و عراق روزهای متمادی جزو گروهی بود در حال سرگردانی به سر می بردند، چیزی جز نفرت و انزجار می توانست به بار بیاود؟ بگذریم که من معتقدم که از حضور خانم مرضیه در همراهی با مجاهدین و شورای ملی مقاومت استفاده درستی نشد از جمله رفتن ایشان به عراق و ماندن در آنجا، هدر دادن سالهای حضور او در همراهی با مجاهدین و شورای ملی مقاومت بود. بر خلاف نظر آقای خرسندی من معتقدم در غمی که به بانوی بزرگ و فروتن و هنرمند ارجمند رسید، رهبری خود خواه مجاهدین آن گونه که شایسته شأن مرضیه بود عمل نکرد. اولا هیچ اطلاعیه یی از سوی سازمان مجاهدین در مورد درگذشت فرزند او یا تسلیت به او را من ندیدم. تسلیت «رئیس جمهور برگزیده مقاومت» به او نه در صفحه اصلی سایتهای مربوطه ( مثل همبستگی ملی یا سایت مجاهدین) بلکه تنها در سایت آرشیوی مربوط به سخنرانیها و پیام های مریم رجوی درج شد، اما از آن مهمتر این که از مسعود رجوی اصلا پیامی در هیچ جا دیده نمی شود. اگر کسان دیده اند نشانی آن را بدهند ماهم ببینیم و کمتر حرص بخوریم. شاید مسعود رجوی با آن حسابگریهای تنگ نظرانه و خود محوربیانه و فریبکارانه خود، تلفنی تسلیتی به خانم مرضیه گفته باشد که شکل بیرونی مساله را برای او فاقد حساسیت کند، اما این از تغییری در اصل مساله نمی دهد. اطلاعیه (بدون هیچ امضایی) مربوط درگذشت دختر خانم مرضیه و زمان و مکان تشیع جنازه هنگامه را هم من در سایت «دریچه زرد»دیدم. روشن است که اگر این اطلاعیه به موقع و در سایتهای همبستگی ملی و سایت مجاهدین درج می شد، گروه بیشتری از مساله با خبر می شدند و برای تسلیت و همدردی او در مراسم شرکت می کردند. من وقتی این رویداد و سکوت جناب رجوی را مقایسه می کنم با مساله تجلیل ژاک شیراک رئیس جمهور راستگرا از فرانسو میتران سوسیالیست وقتی در گذشت، می بینم که هنوز مدعیان طرفدار جامعه بی طبقه توحیدی، خیلی از همین بورژوا ها و لیبرال های غربی در رعایات احترام دیگران عقب ترند. به عنوان شاهد دیگر باید یاد آور شوم که در درگذشت شاملو، این «رئیس جمهور برگزیده مقاومت» بود که اهمیتی به مساله قائل نشد و کسر شأن خود دانست که پیامی تسلیتی برای مردم (به خاطر درگذشت شاعر بزرگشان) و اهل فرهنگ و ادب کشور بفرستد. اگر چه تازه بدوران رسیده ها در مورد ارج و منزلت انسانها و شخصیت ها در نظر یک ملت، درسی نه از تاریخ به طور کلی و نه از آنچه در دوران شاه و دوران خمینی گذشته نگرفته اند، اما این تغییری در این اصل مساله نمی دهد که منزلت اهل فرهنگ و هنر، بسته به تایید یا تقبیح این یا آن گروه نیست و آنان با معیارهایی که مورد وفاق افکار عمومی است مورد ارزیابی قرار می گیرند و حتی مردم در مورد خطاهای آنان، اگر خطایی کرده باشند، با همان سنگ و ترازو داوری نمی کنند که در مورد اهل سیاست. من نمی خواستم به کوتاهی هایی که دستگاه رهبری مجاهدین و شخص مسعود رجوی در این مساله کردند، بپردازم، اما چون مساله را آقای هادی خرسندی به نحو ناقصی دیده بود لازم دیدم این نکته را یاد آوری کنم. در زیر متن مطلب آقای خرسندی به نقل از سایت «همبستگی ملی» و لینک آن آمده است.
7 فروردین 1389

******************
شنبه، ۰۷ فروردین ۱۳۸۹ / ۲۷ مارس ۲۰۱۰
بهارم دخترم از خواب برخیز - شکرخندی بزن شوری برانگیز
دلکش چه شد؟ گوگوش چه کرد؟ مهستی کجا رفت؟ هایده چه کشید؟ سوسن چه دید؟ الهه چه گفت؟ حمیرا چه میکند؟ و مرضیه چه میخواست؟صدای بهاری مرضیه که در فضای باز، با نسیم بهاری درمیآمیخت، و خودش بالای سر دخترش نشسته بود، تابلوئی زیبا بود. به زیبائی تابلوهای ونگوگ نقاش که او نیز قدری آنسوتر آرمیده بود.یادم رفته بود بگویم که بعد از الله‏‌اکبر و لا الله ... موسیقی آمد. بعد از موسیقی هم طنز آمد! شادی آمد. حال و هوا تلخ بود اما غم‌‏انگیز نبود چرا که نهایتاً راه به تجلیل و بزرگداشت هنرمندی میبرد که صدها نفر برای همدردی با او گرد آمده بودند.من هم گفتم که مرضیه بین حل شدن در دلارهای لس‌‏آنجلسی و برآمدن بر قله‏‌ی مبارزه، دومی را برگزید.سپاسی دارم از مجاهدین بابت احترامی که برای مرضیه دارند. این دیگر استفاده‌ی تبلیغاتی نیست. قدردانی یک سازمان سیاسی است از هنرمندی که دو دهه با آنان فریاد زد. دلکش عزیز و لاجون و معتاد را که دیگر صدایش در نمیآمد، رژیم با آمبولانس دور دنیا گرداند، گوگوش عزیز را دوم خرداد راهی خارج کرد و او اولش به خارج‌نشینان فحش داد: «فراریان پوست گوسفندی» (یعنی پوست گوسفند روی خودشان انداختند و از مرز خارج خارج شدند) که با استقبالی که جماعت از او کردند معلوم شد هزاران گوسفند هم لای آدم‌ها خارج شده‌اند! سوسن عزیز با فقری رقت‌آور در لس‌آنجلس مرد. الهه‌ی عزیز به آغوش رژیم برگشت و استغفار کرد و به خواری مرد. هایده‌ی عزیز دق کرد. مهستی عزیز وقتی با سرطان مرد شایعه‌ی مسیحی شدنش در آخر عمر، خواندن نماز میت را بر جنازه‌اش سخت کرده بود. حمیرا درویش شده و علی علی میخواند .... جوانترها بعد از سی سال تازه دارند ترانه‌ی معترض میخوانند.مرضیه «عاقبت به خیر» شد. «عاقبت» که میگویم برای اینکه درست میگویم. فرصت برای رنگ عوض کردنی نیست که صد البته اهلش هم نیست.بیست سال تر و خشکش کردند. انیس و مونسش بودند و مرضیه چنانکه عادت و اخلاق او بود در هرلحظه ناز بر فلک و فخر بر ستاره میفروخت. در این چهل سالی که با او حشر و نشر داشتم لحظه‌ای پائین‌تر از آن بالائی که هست ندیدمش. میتوانم بفهمم که چه پدری از مجاهدین درآورده! آنها که با اراده‌ای آهنین به آینده نگاه میکنند در برابر یک هنرمند ایرانی چه نرم و صبور بودند.اینها را نوشتم تا آنهائی که مسائل را قاطی میکنند بلکه بفهمند که میشود قاطی نکرد!بهارم (ملتم) از خواب برخیز! (نقل از آصغر آقا - چهارشنبه ۴ فروردین ۱۳۸۹) 

http://www.hambastegimeli.com/index.php?option=com_content&view=article&id=4762:2010-03-27-12-31-34&catid=11:2009-09-22-08-59-59&Itemid=15 

هیچ نظری موجود نیست: