نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ فروردین ۱۵, پنجشنبه


تعداد تلويزيون های فارسی - ايرانی برونمرزی طبق آمار دقيقی که در دسترس است اصلاً معلوم نيست چندتاست! حتی ممکن است در اين فاصله که شما مقدمۀ شعر مرا ميخوانيد بيشتر هم شده باشد. آنچه مسلم است تا سال ۱۹۳۶ هيچ فرستنده تلويزيونی فارسی – ايرانی يا بالعکس در خارج از ايران دائر نبوده. تنها بعد از اين تاريخ که آقای فيلو فارنسورس اختراع تلويزيون را کامل کرد و عرضه داشت، اين فکر قوت گرفت و امروز به جائی رسيده که آمارش را هم نميتوان گرفت. در شرح حال مخترع تلويزيون آمده که به پرنده ها خيلی علاقه داشته و در مرحلۀ نخست، فقط آنتن تلويزيون را اختراع کرده که زاغ ها روی آن بنشينند. بعد که ديده آنتن استفادۀ ديگری هم دارد، تلويزيون هم درست کرده به آن چسبانده. (اين هم برای تغيير ذائقۀ دوستان، در ميان اينهمه مقالات اجتماعی و سياسی و نيز برای شادی به اصطلاح روان مرحوم فارنسورس که راستش يک فاتحه به او بدهکار بودم.)
سالت ليک سيتی (شهر درياچۀ نمک) پايتخت ايالت يوتا در آمريکا، شهری است کويری و نفتی و مذهبی مثل قم خودمان. مرکز پيروان مسيحيت مورمونی. دو سه بار آنجا رفته ام. ايرانی آنقدر دارد که سالن نمايش ما را پر کند. آخر بار که آنجا بودم راهنمای ايرانی محبت کرد مرا برد به يک گورستانی که همين مخترع تلويزيون در آنجا آرميده بود. فاتحه نخوانده بودم و حالا بيحساب شديم.
***

از جدائی های فرهنگی
دلخور از BBC و آزرده از VOA ام
اين تصاوير و صداها را مخاطب تا کی ام
روی خط و زير خط و نوبت ما و شما
کی کند با فکر روشن عازم ملک ری ام
مجری برنامه گاهی خوب حرصم ميدهد
ليک جذابيتی دارد که مجذوب وی ام
مجری کانال سوم وقت تفسير خبر
از سر و جان ميپراند مستی هرچه می ام
مجری کانال چهارم تا که ظاهر ميشود
عقل پروائی ندارد، ميزند اما هی ام
ساته لايتی که تحرک داده بر نوع بشر
بهر من گرديده مثل کرسی ماه دی ام
زير کرسی، بهترين شاگرد تنبلخانه ام
رشتۀ «واداده گی» را نيز در حال طی ام
با کفايت در کف ام بگرفته «ريموت کنترل»
در پی پيمودن کانال ها پی در پی ام

کو کتابی تا سه کيلومتری اطراف من؟
يا اگر باشد کجا خود خواندنش را پاپی ام
در عوض سير فلک با فال حافظ ميکنم
پای منقل در هوای «طايرفرخ پی» ام
تازه با شهنامه هم کوس حماسی ميزنم
گاه، خود، افراسيابم، گاه، کاووس کی ام
بشنو از من، از جدائی های فرهنگی عزيز
شاعرم؟ فرياد خلقم؟ نه. نی ام. تنها نی ام!
ـــــــــــــــــــــ
اصغرآقا، سايت هادی خرسندی
www.AsgharAgha.com

هیچ نظری موجود نیست: