نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۱ بهمن ۲۳, دوشنبه

سربازگیری کودکان توسط پژاک بخش چهارم. -.مساله کودکان سربازسهیلا وحدتی


سربازگیری کودکان توسط پژاک بخش چهارم. -.مساله کودکان سربازسهیلا وحدتی


جمعه  ۱٨ شهريور ۱٣۹۰ -  ۹ سپتامبر ۲۰۱۱

در ادامه ی نگاهی به مساله کودکان سرباز در ایران پس از نگاهی به "بچه های بسیجی"(1)، عملکرد رژیم در کشتار نوجوانان هوادار سازمان مجاهدین خلق(2)، و عملکرد حکومت در کشتار "بچه های پژاک"(3) در این بخش نگاهی به سربازگیری کودکان بدست پژاک خواهیم داشت. در بخش های آینده سربازگیری کودکان توسط سازمان مجاهدین خلق و عملکرد این سازمان در رابطه با کودکان مورد بررسی قرار خواهد گرفت. در ادامه ترتیب بررسی، شاید ابتدا باید به بحث سربازگیری توسط سازمان مجاهدین پرداخته می شد. اما مساله کودکان سرباز در پژاک دارای اهمیت جدی و ضرورت فوری است. چه بسا کودکان سرباز در پژاک که هم اکنون در منطقه درگیری میان مرگ و زندگی قرار گرفته اند و امید می رود که جلب توجه به مساله کودکان سرباز در این درگیری کنونی میان حکومت و پژاک به تلاشهایی بیانجامد که راه نجاتی برای نجات جان این کودکان و بازگشت آنان به زندگی عادی را فراهم سازد.

کودکان، قربانیان نامرئی سیاست جنگ

این روزها رژیم جمهوری اسلامی با حمله به منطقه مرزی کردستان و حتی پیشروی در خاک عراق تلاش دارد تا به قیمت جنگ و خونریزی، منطقه را از وجود اعضای پژاک تهی نماید. از سوی دیگر، اعضای پژاک با مقاومت مسلحانه به حمله نیروهای مسلح جمهوری اسلامی پاسخ می دهند. در نتیجه، جنگی در گرفته است که هنوز ادامه دارد.
آنچه نه در متن و نه در حاشیه این درگیری به چشم هیچ کس نمی آید، زندگی و مرگ کودکانی است که به عنوان "گریلا" جذب پژاک می شوند، اسلحه به دست می گیرند، و در این درگیری ها کشته می شوند.
یکی از پسربچه هایی که متاسفانه مرگ دردناک او بازتابی نیافت، محمد بادوزاده بود که در سن 16 سالگی قربانی درگیری اخیر رژیم جمهوری اسلامی و پژاک شد.
ه چهره محمد در این عکس نگاه کنید. لباس سربازی پوشیده و اسلحه به دست گرفته در حالیکه بر چهره زیبا و نوجوان او هنوز ریش و سبیل نروییده است!
آیا محمد تفنگ به دست گرفته بود که کردستان را آزاد کند؟ یا برای مردم کردستان دمکراسی و آزادی و خوشبختی به ارمغان بیاورد؟ شاید چنین آرزوهایی را در سر می پروراند... اما واقعیت اینست که یک پسربچه 16 ساله به محبت و توجه دیگران و پذیرفته شدن در جامعه نیاز دارد. درباره محمد و شرایط خانوادگی او که به پیوستن او به پژاک انجامید در بخش پیشین صحبت شد.(3) به احتمال قوی انگیزه محمد از پیوستن به پژاک بیش از هر چیز یافتن یک محیط اجتماعی بوده که او را بپذیرد و وی بتواند در آنجا احساس تعلق به گروهی را داشته باشد، گروهی که جای خانواده از هم پاشیده او را پر کند.
پژاک محمد را پذیرفت زیرا که امروزه با پیشرفت فناوری هر کودکی می تواند مسلسل به دست بگیرد و در جنگ شرکت کند. به
زور بازو نیازی نیست و جنگ، مرد کار آزموده نمی خواهد. حتی آموختن فن جنگاوری هم فراموش می شود و یادگیری پرکردن اسلحه و چکاندن ماشه کافی است
محمد آیا آموزش جنگی دیده بود؟! اگر آری، در چه سنی به آموختن فنون جنگ و تیراندازی آغاز کرده بود که در سن 16 سالگی در میدان نبرد جان باخت؟ چند ماه یا چند هفته یا چند روز در اردوی آموزش رزمی بسر برده بود؟  
آیا پژاک انکار می کند؟ 
جالب اینکه سایت پژاک در ابتدا محمدبادوزاده را متولد 1995 معرفی کرد اما پس از اینکه سن او در یک بحث اینترنتی* مساله برانگیز شد، دوستان پژاک با تغییر سال تولد او به سال 1992 به حساب خودشان سن او را بالا بردند. آیا تغییر سن محمد روی تارنمای پژاک به خاطر شرم حزب حیات آزاد کردستان از سربازگیری کودکان است؟ کاش واقعا اینطور باشد و بکارگیری کودکان در درگیری های مسلحانه برای پژاک شرم آور باشد واین شرم بدان بیانجامد که پژاک جذب کودکان را به عنوان "گریلا" و عضو پژاک متوقف کرده و از آنها در جنگ و درگیری مسلحانه استفاده نکند. و کاش چنین نباشد که فقط سن واقعی این کودکان در هنگام مرگ انکار شود.
حتی اگر فرض را بر این بگذاریم که تاریخ تولد محمد 1992 بوده، مساله کودکانی که در پژاک هستند یک واقعیت است که خود پژاک نیز آن را تایید می کند.(4) همچنین در لیست "شهدا" در صفحه پژاک به چهره هایی بر می خوریم که در کودکی به پژاک پیوسته بودند. یکی از این کودکان، امجد محی الدین است که در پژاک "زیرک" خوانده می شده. امجد در سن 16 سالگی به پژاک می پیوندد و در 19 سالگی کشته می شود.

سربازگیری کودکان در پژاک 
در گفتگو با آراس کاردوخ، یکی از اعضای کوردیناسیون پژاک، مساله سربازگیری کودکان را مطرح کردم و از ایشان بطور مشخص در این مورد پرسیدم. پاسخ ایشان بشرح زیر بود.
"اگر از شرایط کردستان اطلاع داشته باشید، باید حق بدهید که افراد متفاوتی به حزب پیوسته و حتی برخی «پناه» می‌آورند. من از هویت رفیقی که شما از او بحث می‌کنید اطلاع ندارم اما شاهد مواردی آنچنانی هستم.
ما تنها یک حزب «مرسوم» سیاسی نیستیم، عملا نظام و سیستمی هستیم که کسان بسیاری خواهان تداوم حیات خویش در آن چارچوب هستند. به نوعی حیاتی آلترناتیو جهت حیات تحمیلی نظام تحمیلی بر کردستان را سازمان داده‌ایم و این مأمنی می‌شود جهت کسانی که خواهان حیاتی آزاد هستند.
حدالامکان اجازه‌ی آمدن افراد کم‌سال را به کوهستان‌ها نداده و دور شدن از «تحصیل» و «پرورش»ی سالم را صحیح نمی‌دانیم. بصورت رسمی نیز سن عضویت در حزب را 18 سال تعیین نموده‌ایم. ولی این نیز بدان معنی نیست که اعضای نوجوان به اموری نامتناسب با سن‌شان گماشته می‌شوند.
نوجوانانی داریم که سال‌هایی چند در بخش‌های جداگانه انواع آموزش‌ها را دیده و به کارهای متفاوتی مشغول می‌شوند. هیچگاه اجازه داده نمی‌شود که نوجوان و حتی جوانی کم سن و سال به اموری نظیر امور نظامی مشغول شود. ولی مسائلی نظیر «بمباران» و «حوادث» و «بیماری» اگر منجر به شهید شدن رفیقی شود، این بدان معنی نیست که در امری نظامی جانش را از دست داده است."(4)
ایشان مساله حضور کودکان در پژاک را تایید می نماید ولی ادعا می کند که این کودکان به امور نظامی مشغول نیستند. بسختی می توان این ادعا را باور کرد هنگامی که عکس محمد بادوزاده را می بینیم که نوجوانی است که هنوز موی برصورتش نروییده ولی لباس سربازی به تن دارد و اسلحه به دست گرفته است. گذشته از ادعای پژاک در این زمینه، مساله مهم متاسفانه درک نادرست پژاک از تعریف کودک سرباز و سربازگیری کودکان است.
بیایید با هم مروری دوباره بر برخی از تعریف های بین المللی داشته باشیم که در بخش یک از این نوشتار در بررسی کودکان بسیجی آورده شده بود.

آ - منع استفاده از کودکان سرباز 
مقاوله نامه اختیاری میثاق حقوق کودک در مورد شرکت کودکان در درگیری های مسلحانه که در سال 2000 به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل متحد رسید، اجازه نمی دهد که گروه های مسلح و میلشیای غیردولتی از افراد زیر 18 سال استفاده کنند.
"
ماده چهارم
1- گروههای مسلحی که جدا از نیروهای مسلح دولتی هستند، نباید تحت هیچ شرایطی، افراد زیر 18 سال را جهت شرکت در جنگ به استخدام خود درآورند."(5)
برخی گمان می برند که "شرکت در جنگ" یعنی اینکه اسلحه دست کودک داده و او را به خط مقدم جبهه بفرستند، در حالیکه مفهوم شرکت دادن کودکان در جنگ بسیار گسترده تر است و هر گونه فعالیت در یک گروه نظامی را در برمی گیرد.

ب - تعریف «کودک سرباز» 
تعریف های پذیرفته شده بین المللی برای "کودک سرباز" و "سربازگیری" در سند «اصول و بهترین راهکارهای کیپ تاون» در سال 1997 چنین ارائه شده است:

کودک سرباز» در این سند هر کسی است که سن او زیر 18 سال باشد و در هرگونه نیروی نظامی یا گروه مسلح در هر ظرفیتی شرکت کند، از جمله - ولی نه محدود به - آشپزی، باربری، پیام رسانی، و هر کسی غیر از اعضای خانواده که چنین گروه هایی را همراهی کند. این تعریف دخترانی را که به منظور جنسی و ازدواج اجباری بکار گرفته می شوند در بر می گیرد. از این رو، این تعریف تنها شامل کودکی که اسلحه بدست می گیرد نیست."(6)
بدین ترتیب، تصور دوستانی مانند آراس کاردوخ که گمان می برند اگر کودکان را به کارهایی "متفاوت" و "اموری متناسب به سن شان" بگمارند، آنها را در جنگ شرکت نداده اند، نادرست است.
یک نکته مهم دیگر در همین زمینه درک نادرست از تلفات کودکان سرباز است. برخی دوستان چنین توجیه می کنند که "خوب، شاید محمد در درگیری کشته نشده، بلکه شاید هدف بمباران رژیم جمهوری اسلامی قرار گرفته است." بر اساس تعریف بالا از کودک سرباز، شیوه کشته شدن محمد در درگیری – مسقیم یا غیر مستقیمفرقی نمی کند. حتی اگر پژاک اسلحه دست او نمی داد و از وجود او در خدمات جانبی مثل آشپزی و ظرفشویی استفاده می کرد باز هم از مسئولیت پژاک در این زمینه نمی کاست.
به نظر می رسد که پژاک نیز دچار همین درک نادرست است زیرا آراس کاردوخ می گوید که "مسائلی نظیر «بمباران» و «حوادث» و «بیماری» اگر منجر به شهید شدن رفیقی شود، این بدان معنی نیست که در امری نظامی جانش را از دست داده است."(4) در حالیکه کودکی که همراه با یک گروه نظامی و در یک منطقه درگیری نظامی است، هنگامی که زخمی یا کشته می شود دقیقا به خاطر حضور او در منطقه درگیری نظامی و همراهی او با یک گروه نظامی بوده و هیچ فرقی نمی کند که او هنگامی که هدف گلوله و خمپاره و بمباران قرار گرفته مشغول آشپزی بوده، یا کمپ را تمیز می کرده، یا اسلحه به دست داشته و به دشمن شلیک می کرده است. واقعیت این است که کودکی در منطقه درگیری جان سپرده است.
حقیقت این است که این کودک نباید در منطقه درگیری می بوده، و اصولا نباید با یک گروه مسلح همراه می شده است. استفاده از کودکان برای انتقال خبر یا حمل پیام، آشپزی، دیده بانی یا هر منظور دیگری که باشد، ولو به میل و اصرار خود آنها، نادرست است.
پ - تعریف "سربازگیری"
آراس کاردوخ در پاسخ به پرسش های من توضیح داد که "البته که ما سازمانی هستیم که هر عضو آن در ابتدای مشارکت در آن و یا درآمدن به عضویت آن، مسائلی چون زندان، جنگ، سختی، شهید شدن و تمامی تبعات را می‌داند و یا برایش کاملا توضیح داده شده و فرصتی برای تصمیم‌گیری به وی داده می‌شود."(4)
بدین ترتیب، حزب حیات آزاد کردستان ادعا می کند که همه افرادی که جذب آن می شوند، داوطلبانه و به میل خود بدان پیوسته اند، از جمله کودکان. آیا اگر کودکی مانند محمدبادوزاده به میل خود به سوی پژاک آمده باشد و فرصتی برای تصمیم گیری هم داشته بوده باشد، پس بکارگیری او در انجام امورات پژاک اشکالی نداشته است؟
خیر، اینطور نیست. از آنجائیکه افراد زیر 18 سال هنوز کودک شمرده می شوند، میل و اختیار و داوطلب شدن آنها تغییری در ماهیت سربازگیری کودکان ندارد.
تعریف "سربازگیری" را مرور کنیم:
سربازگیری»
شامل سربازگیری اجباری، به زور و اختیاری در هرگونه گروه مسلح یا نیروی نظامی معمولی یا غیر معمولی می گردد."(6)
دوستانی که در دفاع از پژاک و بکارگیری کودکان در عملیات مسلحانه اظهار می دارند که کودکان پژاک و کسانی مانند محمد بادوزاده به میل و اختیار خود به پژاک پیوسته اند، باید این نکته مهم را در نظر داشته باشند که این پیوستن داوطلبانه و اختیاری یک کودک هیچ تاثیری در مفهوم واقعی سربازگیری کودکان ندارد و بهیچوجه از بار مسئولیت گروه مسلحی که کودک را به عنوان سرباز بکار می گیرد نمی کاهد. سربازگیری کودکان رفتاری بیرحمانه و غیرانسانی است و باید خاتمه یابد.

کودکان، اعضای رسمی پرسنل پژاک
در گفتگو با آراس کاردوخ، عضو کوردیناسیون پژاک، از ایشان درباره عکس اعضای پژاک در صفحه "شهدا" در تارنمای این حزب پرسیدم که "آیا هر عضو حرفه ای و نیمه حرفه ای پژاک با آگاهی به احتمال کشته شدن خویش در مقابل این پرچم عکس می گیرد تا پس از کشته شدن وی در صفحه "شهدا" درج شود؟"
پاسخ آراس کاردوخ را بدقت بخوانیم: "هر عضوی که به عضویت سازمان ما درمی‌آید، مشخصات وی از طرف واحد بایگانی تهیه گشته و در پرونده‌ی وی درج می‌گردد. واحد بایگانی و آرشیو بصورتی وسیع در مورد هر عضو تشکیل پرونده می‌دهد. این پرونده با همکاری هر عضو در مورد وی تشکیل می‌گردد. این ارتباطی به شهید شدن و یا نشدن ندارد، بلکه بصورت وظیفه‌ای در مقابل هر فرد عضو انجام داده می‌شود. ... رفقای ما عکس، تصویر، گزارش مکتوب و پرونده‌ی سازمانی وسیعی دارند ولی وقتی رفیقی شهید می‌شود، عموما عکس پرسنلی وی منتشر می‌شود."(4)
این پاسخ تایید دیگری است بر اینکه کودکانی که عکس آنها را در صفحه "شهدا" در تارنمای پژاک می بینیم، عضو رسمی پرسنل پژاک شمرده می شده اند. به بیان دیگر، حزب حیات آزاد کردستان، پژاک، بصورت رسمی و آگاهانه به سربازگیری کودکان پرداخته و آنها را به عضویت پرسنل خویش در می آورد.
در مورد عکس در پس زمینه پرچم باید بگویم که با دیدن دو عکس از شیرین الم هوئی برایم روشن شد که پژاک یک عکس رسمی از هر عضو رسمی در مقابل یک پرده آبی می گیرد و در صورت کشته شدن آن عضو، پرچم پژاک را پشت سر فرد به جای پرده آبی قرار داده و عکس را در صفحه "شهدا" منتشر می سازد. به نظر می رسد محمد بادوزاده حتی فرصت گرفتن عکس پرسنلی هم نداشت.

دختر بچه 13 ساله و پسربچه 11 ساله، سربازان پژاک
تصویر دختربچه ای به نام صدیقه محمدی نیز در لیست "شهدا" در تارنمای پژاک به چشم می خورد که در سن 13 سالگی، فقط پنج ماه پس از پیوستن به پژاک، کشته شده است. عکس پرسنلی این دختربچه در لباس سربازی نشان می دهد که او با چه وجد و شادمانی در مقابل دوربین ایستاده تا عکسی از او به عنوان پرسنل پژاک ثبت شود، بی خبر از آنکه فقط چند ماه جان خواهد داد و در آن عکس پرسنلی، پرچم پژاک جای پرده آبی پشت سر او را گرفته و برای درج در صفحه شهدا بکار گرفته می شود.
پژاک چگونه ارتش آزادیبخشی است که اسلحه به دست یک دختربچه 13 ساله داده است؟ آیا واقعا پژاک تصور می کند که با درج نام و مشخصات و عکس صدیقه محمدی به عنوان یک "شهید" می تواند به تاریخچه مبارزاتی خود بیافزاید؟! آیا چنین صفحه "شهدا"یی مایه افتخار و سربلندی یک سازمان سیاسی است؟
این پرسشی است که اکنون پیش روی جامعه بزرگتر ایرانی نیز قرار گرفته و فرصتی است که جامعه ما درجه مدنی بودن خود و احترام به جان کودکان را نشان دهد.
گر صدیقه در 13 سالگی به پژاک پیوسته، غمگین آگر پسربچه ای است که در یازده سالگی، 11 سالگی، به پژاک پیوسته، اسلحه به دست گرفته و در 16 سالکی عمر کوتاه او به سر آمده و در لیست "شهدا"ی پژاک قرار گرفته است.
بکار گیری کودکان سیزده ساله و یازده ساله در جنگ مسلحانه چه نامی می تواند داشته باشد؟

جنایت جنگی
همانطور که پیشتر در بخش نخست این نوشتار اشاره شد(1)، بکارگیری کودکان زیر 15 سال توسط هر نهاد یا گروهی «جنایت جنگی» خوانده شده و قابل پیگرد قانونی توسط دادگاه جنایی بین المللی است. تعریف این جنایت جنگی
" سربازگیری اجباری یا ثبت نام کودکان زیر 15 سال در نیروهای مسلح ملی یا استفاده از آنها برای شرکت فعال در درگیری ها"(4) شامل هم نیروهای مسلح حکومتی و هم گروه های اپوزیسیون می شود.
نیز پیشتر(1) اشاره شد که دادگاه جنایی بین المللی بتازگی رسیدگی به اولین پرونده بکارگیری از کودکان در گروه های نظامی را به پایان رسانده و حکم وی به زودی صادر خواهد شد. (7)

کودکان بی نام!
دلگش نام سازمانی کودکی است که پژاک حتی نام اصلی و تاریخ تولد او را نمی داند. آیا این پسربچه هیچ خانواده ای، آشنایی یا کسی را نداشت که نام اصلی او را بداند؟ آیا بدان حد بیکس بود که کسی سن واقعی او را هم نمی دانست؟ کودکی تنها و بیکس، در آغوش یک سازمان نظامی پذیرفته می شود. به او جا و غذا و اسلحه داده می شود ... و با مرگ او زندگی کوتاه کودکانه اش از چشم همه ناپدید می شود. کسی نیست که به دنبال کودکی که در جنگ کشته شده بگردد و از کسانی که اسلحه به دست او داده اند درباره زندگی و مرگ او پرس و جو کند.

کمتر کسی این کودکان را در گردوغبار میدان جنگ میان پژاک و جمهوری اسلامی می بیند. زندگی این کودکان کوتاه است، بس کوتاهتر از آنکه بتوانند عامل تغییر در وضعیت کردستان و ایران باشند. و مرگ آنها؟ آیا بطور ناگهانی با گلوله مستقیم تفنگ به قلب می میرند؟ یا زیر بمباران تکه پاره می شوند؟ یا مرگی تدریجی و شکنجه بار را تجربه می کنند که پیامد خونریزی و کمبود دارو و نبود درمان است.
مرگ این کودکان هم مانند زندگی کوتاهشان به چشم کسی نمی آید. کودکانی مانند محمد بادوزاده، صدیقه محمدی، غمگین آگر، امجد محی الدین و دلگش در جامعه ی سیاسی ایران بویژه نامرئی هستند. چرا که بسیاری از افراد و رسانه ها در جامعه سیاسی وضعیت پژاک و درگیری های منطقه را دنبال می کنند، در هواداری از پژاک یا مخالفت با آن موضع می گیرند، بحث می کنند و می نویسند و منتشر می کنند. اما هر صحبتی که هست، بر سر سیاست است و استراتژی پژاک و تاکتیک جمهوری اسلامی و نقشه های سیاسی بزرگی که زندگی و مرگ زودرس این کودکان در هیچ کجای آن به چشم نمی آید. چند کودک دیگر مانند محمد و صدیقه اکنون در کوههای قندیل با مرگ روبرو هستند؟

زندگی در راستای مرام کودکی
برخی از این کودکان اگر بخت یارشان باشد و در همان کودکی در میدان نبرد کشته نشوند، به زندگی درون پژاک ادامه می دهند. و مرگ در میدان نبرد در جوانی به سراغ شان می آید. کودکانی که از بچگی و نوجوانی با این شیوه زندگی گروهی آشنا می شوند، عادت می کنند که در ادامه زندگی بزرگسالی نیز اسلحه در دست داشته باشند و دور از محیط خانوادگی با همرزمان خود زندگی کنند وحتی شاید پژاک جای خانواده را برای آنها پر کند. آنها راه و شیوه دیگری را برای زندگی نمی شناسند و پژاک اجازه ازدواج و تشکیل خانواده به آنها نمی دهد. "اعضای پژاک تشکیل خانواده نمی‌دهند. ازدواج نیز در نگرش فلسفی و سازمانی ما جایی ندارد."(4)
ریم ولیکو در 15 سالگی به پژاک پیوست. امسال، مریم زن جوانی شده بود و به سن 26 سالگی رسیده بود ولی هرگز اجازه استفاده از حقوق جنسی را نیافته و فکر ازدواج را از خود دور کرده بود. نزدیک دو ماه پیش، در تابستان 2011 بود که مریم در منطقه قندیل جان خود را از دست داد.
مریم تنها یک نمونه از این دسته کودکان سرباز پژاک است که در بزرگسالی کشته می شوند. چهره های دیگری نیز در بخش "شهدا" در تارنمای پژاک می توان یافت از زنان و مردانی که کودکان سرباز در پژاک بوده اند و خیلی زود به انتهای راهی رسیدند که قرار بود مسیر زندگی و مبارزه آنها باشد.
 

آیا پژاک به کودکان فرصتی دوباره می دهد؟ 
زمان آن فرا رسیده که بپذیریم که مهم نیست که چه کسی و به چه منظوری و در چه جبهه ای این کودکان را در جنگ و درگیری و نبرد مسلحانه بکار می گیرد. باید بپذیریم که استفاده از کودکان در جنگ و درگیری های مسلحانه جز جنایت جنگی چیز دیگری نیست. اکنون پرسش این است که آیا پژاک می پذیرد فرصتی برای زندگی به آنان بدهد که اسلحه را زمین بگذارند و به زندگی عادی بازگردند؟ 
صحبت در اینجا بر سر سیاست و تاریخ مبارزاتی مردم کردستان نیست. دلایل درگیری مسلحانه و شیوه های نبرد دو طرف نیز موضوع این بحث نیست. تنها موضوع دارای اهمیت در اینجا جان کودکان است. کودکان باید از آسیب های جنگ و درگیری های مسلحانه برکنار بمانند. این وظیفه انسانی همه ماست که در این راه بکوشیم. پژاک بویژه در این میان وظیفه خطیری به عهده دارد و باید کودکان را در این زمینه یاری نماید تا غیرت "پیشمرگه" بودن را کنار گذاشته و باور کنند که کودکانی هستند که باید به زندگی کودکانه خویش ادامه دهند.

تهدید پژاک به کشتن کودکان غیرنظامی
متاسفانه پژاک نه تنها کودکان را در صفوف خود راه داده و آنها را به عنوان سرباز به کار می گیرد، بلکه به نظر می رسد که از کشتن کودکان غیرنظامی که با سپاه پاسداران همکاری می کنند پروایی ندارد و در این زمینه بطور مشخص هشدار می دهد.
پژاک خانواده های کرد را مورد خطاب قرار داده و در مورد "فرزندان" آنها هشدار می دهد که اگر با پاسداران همکاری کنند، به قتل خواهند رسید.
"شیرزاد کمانگر عضو کوردیناسیون پژاک ... به ‌خانواده‌های کرد توصیه کرد تا اجازه‌ندهند رژیم فرزندان آنها را مورد سوءاستفاده ‌قرار دهد." ایشان "از جوانان تقاضا کرد تا هیچگاه اجازه ‌ندهند که‌رژیم ایران از آنها سوء استفاده‌کرده ‌و آنها را بکار گیرد. وی همچنین ضمن هشدار به کسانی که ‌علیه ‌جنبش آزادیخواهی ملت کرد وارد جنگ می‌شوند گفت که‌چنین افرادی در دادگاههای گریلا و دادگاههای خلق محاکمه‌خواهند شد."(8)
در همین راستا، در آینده عملکرد سازمان مجاهدین خلق ایران در رابطه با کودکان و بویژه سربازگیری کودکان توسط این سازمان مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
(ادامه دارد)

*Facebook

** همه عکس ها در این مطلب – بجز عکس شیرین الم هوئی - و نیز مشخصات داخل گیومه مربوط به صاحب عکس، برگرفته از تارنمای پژاک در ماه آگوست 2011 است.

1- بچه های بسیجی، نگاهی به کودکان سرباز در ایران (بخش یک) – سهیلا وحدتی

2- عملکرد رژیم در کشتار نوجوانان هوادار سازمان مجاهدین خلق، نگاهی به کودکان سرباز در ایران (بخش دو) – سهیلا وحدتی

3- کشتار و اعدام "بچه های پژاک" بدست حکومت، نگاهی به مساله کودکان سرباز در ایران (بخش سه) - سهیلا وحدتی

4- درباره عملکرد حزب حیات آزاد کردستان «پژاک»، گفتگو با آراس کاردوخ، عضو کوردیناسیون «پژاک» - بخش دو، سهیلا وحدتی

5- «مقاوله نامه اختیاری میثاق حقوق کودک در مورد شرکت کودکان در جنگ»، ترجمه ن. نوریزاده

6- اصول و بهترین راهکارهای کیپ تاون، سند بین المللی درباره کودکان سرباز و مسئولیت دولت ها – ترجمه سهیلا وحدتی

7- دادگاه لوبانگا

8- هشدار پژاک به افرادی که با نیروهای سپاه همکاری می کنند، روژهلات


هیچ نظری موجود نیست: