نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۱ دی ۱۳, چهارشنبه

تيول‌داری و تيول‌خواری روحانيت،

تيول‌داری و تيول‌خواری روحانيت، محمد جعفری

محمد جعفری
نظر به اين‌که تفکر بيش از ۹۵ در صد روحانيون اسلام بيان قدرت است و نه بيان آزادی، کسانی که فکر کنند: اگر به جای آقای خامنه‌ای فلان و يا بهمان روحانی قدرت را به دست بگيرد و يا رئيس‌جمهور اين و يا آن شخص باشد، کشور به سمت آزادی و حقوق‌مداری پيش خواهد رفت، تجربه و شناختم از روحانيت و عمل آن‌ها از بدو پيروزی انقلاب تا به امروز می‌گويد، که نصيب‌شان پشيمانی خواهد بود ويژه خبرنامه گويا

اينکه شما ملاحظه می کنيد که حکومت استبدادی ولايت مطلقۀ فقيه بر رانت خواری و تيولداراستوار شده است، بی ريشه در گذشته روحانيت نيست. يکی از اموری که قبل و بعد از پيروزی انقلاب در يد اختيار روحانيت بوده است تيولداری و تيول خواری است. به منظور شناختی نسبی از روحانيت، اينجانب در کتاب «پاريس و تحول انقلاب ايران از آزادی به استبداد » يکی از مهمترين عللی که پايه و مايه ناآگاهی سياسيون و روشنفکران و توده مردم که آنها را در دام فريب و اغفال روحانيت گرفتار کرد، نداشتن شناخت نسبی درستی از ساختار روحانيت، مرجعيت، نحوه عمل و طرز تفکر آنها، امکانات بالقوه يا بالفعلی که در اختيار داشته و دارند و بخصوص ناآگاه بودن از نظر تفکر، روحيه، عقايد سياسی و روش کار و پيچيدگی آقای خمينی و نيز مقاصد و اهداف شخصی و گروهی خود آنها معرفی کردم و درمورد بافت روحانيت نکاتی را ياد آور شدم که نکته وار در زير خواهدآمد:
بافت روحانيت
« بيش از ۸۵% روحانيون سراسر کشور، پيش از انقلاب از روستاها و نقاط دورافتاده و فقير کشور جذب حوزه‏های مختلف شده بودند که با اندک تحقيق و بررسی می‏توان دريافت که سرازير شدن مردم به حوزه‏های مختلف قم، نجف، مشهد، اصفهان و.... تنها بدين دليل نبوده که عاشق و شيدای دين بوده‏اند، دين هم از جمله يکی از انگيزه‏های آنها بوده است. سرازير شدن جوانان به سوی حوزه‏های درس و بحث و دين، برای هر گروه و دسته‏ای دلايل و انگيزه‏های مختلفی داشته است که می‏شود آنها را به شرح زير خلاصه کرد:
۱- فرار از سربازی
۲- فرار از فقر در روستاها و نقاط محروم کشور
۳- نداشتن حرفه و کار مشخص
۴- ادامه راه اجداد و نياکان و حفظ شئون خانوادگی
۵- کسب معارف دينی و عرفانی و خدمت به مردم» (۱)
آوردن چند نکته ای در مورد نکته پنجم خالی از فايده نيست ولی می توانيد مشروح نکات فوق را در کتاب« پاريس و تحول انقلاب ايران از آزادی به استبداد، ص ۲۹۵ تا ۳۰۱،مطالعه کنيد.

۵- کسب معارف دينی و عرفانی و خدمت به مردم
عده قليلی از اين سپاه عظيم که نه به خاطر داشتن شغل و حرفه، نه آب و نان، نه معزز و محترم بودن بين مردم، نه فرار از سربازی، نه بوسيدن دستشان و رياست بر مردم و نه فرار از فقر و تنگدستی، بلکه به خاطر شناخت حقيقی دين و معارف آن و نيز شناخت از هدف اصلی بعثت انبياء و راه فلاح و رستگاری بشريت به حوزهای دينی پناه برده و در کوتاهترين مدت مراحل و مدارج مختلف حوزه را طی کرده و با پشت پا زدن به تمام تفاخر و منيت‏ها، به چشمه فياض معنويت راه پيدا کرده و چراغ راه فلاح و رستگاری بسياری شده‏اند. عالمان و دين شناسان واقعی و کسانی که دين را وسيله معاش و کسب قدرت قرار نداده‏اند، از اين گروه‏اند. خدمت گزاران واقعی بندگان خدا نيز از همين دسته‏اند - اين دسته نيز از تکفير علماء قشری دين و مقلدين آنان در امان نبوده‏اند و هر زمان که لب به سخن گشوده و برای روشن شدن اذهان عمومی و خارج شدن از فقر فرهنگی مسائلی را مطرح ساختند، به خاطر حفظ و نگهداری مقلدين خويش، چماق تکفير عليه‏شان بلند کرده، کمر به نابودی شان بستند و بهر وسيله ممکن آنان را از صحنه خارج ساخته‏اند، حتی شخصی نظير ملاصدرا فيلسوف گرانقدر را که امروز همه دم از او می‏زنند، وقتی خطر تقليد را گوشزد مردم مسلمان کرد و با آن مخالفت ورزيد، هفت سال او را به کهک قم تبعيد کردند. و اگر امروز هم چنين شخصی می‏بود و دستشان می‏رسيد، بدتر از آن را بر سرش می‏آوردند، همچنانکه بدتر از آن را بر بعضی از همقطاران خود آورده اند.
ناموران و دانشمندانی که تا به امروز توانسته‏اند هسته اصلی دين را از تعرض جدی مصون بدارند و دست به خلق آثار عظيم فرهنگی، فلسفی، دينی و عرفانی بزنند، از گروه اخير بوده‏اند.
خيل عظيمی از جوانان که جذب حوزه‏های علوم دينی می‏شدند، تعداد قليلی از آنان - به دلايل مختلفی که جای بحث آن اينجا نيست - قادر می‏شدند که از حصار تنيده بدور خود خارج شوند و به مدارج عاليه‏ای دست يابند و اکثريت عظيمی از آنان در همان سطوح اوليه در جا می‏زدند و مانند يک ارتش عظيم آماده بوده‏اند که هرگاه فيلسوفی، دانشمندی و يا عالم دينی‏ای حرفی زد که آن حرف خارج از حرفهای کليشه‏ای معمول آنان بود، به او حمله ور شوند و او را از صحنه خارج سازند.
با وجوديکه تاريخ کشور ما و به خصوص تاريخ معاصر، پر از اينگونه تجربه‏ها و امرهای واقع است، ولی متأسفانه سياستمداران و روشنفکران مذهبی و ملی ما، از اينهمه تجربه تاريخی سود نجستند و با وجودی که بعضی از آنان قبل از انقلاب انتقادات اساسی نسبت به مرجعيت، تقليد و روش موجود حاکم بر حوزه‏ها داشتند و طرح و برنامه می‏دادند، به يک باره همه اينها را به بوته فراموشی سپردند و چون رژيم ديکتاتوری پهلوی چنان پيش رفته و چنان خفقانی به وجود آورده بود که تمام ارکان مملکتی و مردم مجبور بودند که حرف او را بمنزله قانون برای قوه مجريه، مقننه و قضائيه تلقی کنند و خودش هم بارها گفته بود که حرفهايش "مافوق قانون است". چون آقای خمينی در برابر يک چنين قدرتی قد علم کرد، به مرور اقبال عامه پيدا کرد، روشنفکران و سياستمداران ملی و مذهبی نيز او را چنين کسی يافتند که اگر حمايت کنند، شاه را از اريکه قدرت به زير خواهد کشيد و به خاطر به زير کشيدن شاه از اريکه قدرت و تنفر نسبت به دستگاه وی بود که همه چشم و گوش بسته از آقای خمينی حمايت کردند. و با وجود علائم آشکار و پنهانی که آقای خمينی از خود بروز و ظهور می‏داد، کمتر بدان توجه می‏کردند. در پايان اين قسمت خاطره‏ای را که شايد روشنگر بعضی از مسائل باشد برايتان نقل می‏کنم:
خاطره‏ای از آيت‏الله طالقانی
در سال ۱۳۵۸ و همان اوايل کار، زمانی که احساس شده بود که اقليتی در صدد قبضه کردن کامل قدرت است و حزب جمهوری نيز تشکيل شده بود، روزی چند نفری از دوستان و همکاران آقای بنی‏صدر جهت مشورت و بحث خدمت آقای طالقانی رسيدند. آن روزها در بعضی محافل بحث بر سر ايجاد حزب و يا جبهه‏ای فراگير بود. با ايشان بحث شد که بيايند و بانی بشوند و حزبی و يا جبهه‏ای تشکيل بدهند. آقای طالقانی در جواب گفتند: مرا آزاد بگذاريد و سعی نکنيد انجام کاری را به من واگذار کنيد و يا دست مرا جايی بند کنيد. در اين اثنا يکی از دوستان پيشنهاد کرد که آقا بيايند و رياست شورای امنای دانشگاه را قبول کنند. آيت‏الله طالقانی باز گفتند: من می‏گويم مرا آزاد بگذاريد. شما می‏گوييد بيايم و رئيس شورای امنای دانشگاه بشوم. منکه اصلاً قادر نيستم در آن شورا شرکت کنم. اگر اسم من جزو آن شورا باشد، آيا جز اين است که با اين کار بی جهت خراب شوم، برای چه می‏خواهيد مرا خراب کنيد؟ در اين کشور تحصيل کرده و دانشمند به اندازه کافی فراوان است. کسيکه نمی‏تواند کاری را انجام دهد، چرا بايد اسمش در آن کار باشد؟. چرا شما می‏خواهيد اسم مرا جزو آن هيئت بگذاريد؟
بعد از اين بحث آقای طالقانی در مورد تشکيل حزب و جبهه فرمودند: شما برويد، سازمان و تشکيلات به کار خود بدهيد، سازمان و تشکيلاتی درست کنيد، در آن موقع که همه چيز آماده شد، وقتی گوسفند آماده شد، من می‏توانم بيايم و سرش را ببرم و از خودم برای اين کار مايه بگذارم، ولی حالا کار خود شما است که برويد و تشکيلات و سازمانی را پايه ريزی کنيد. برويد و برای خودتان فکری بکنيد.
شما ما آخوندها را نمی‏شناسيد. هم اکنون يکی از ما رهبر است. يکی وزير است، آن يکی رئيس شورای حزب است(۲)، يکی سپاه تشکيل داده، يکی رئيس کل کميته هاست. منهم شورای انقلاب هستم(۳). آخوندها الآن دارند کشور را اداره می‏کنند. حتی امروز آن آخوند کوچک در محله خودش رئيس محله است و کميته و تفنگچی دارد. او را با ماشين می‏برند و می‏آورند. کسی که با آن مشقات زندگی کرده و حالا به اين موقعيت و امکانات رسيده است، صاحب ماشين شده، مسکن و منزل خوبی پيدا کرده، تفنگچی و راننده دارد، بيا و برو پيدا کرده، رئيس شده، همه چشم به دهان او دوخته‏اند، ديگر حاضر نيست که از اينها بگذرد و در عوض آنها حاضرند برای حفظ اين موقعيت، همه چيز را فدا کنند. حالا ديگر اعتقاد و عقيده برای اينان معنای ديگری غير از آنچه سابق داشت، دارد و بخصوص که اغلب آخوندها از قشر پايين جامعه هستند و بيشتر روستازادگانی هستند که طلبه شده و به سلک روحانی در آمده‏اند. حالا که اينان به اين نان و نوا که هرگز در خواب نمی‏ديدند رسيده‏اند، بهر قيمتی که شده حاضر نيستند، آنرا از دست بدهند و به خاطر عقيده دست از آن بکشند.
بنا براين شما بايد برويد و برای خودتان کاری بکنيد و منتظر نباشيد، زيرا که همه چيز از دستتان می‏رود و اينها به شما رحم نخواهند کرد.» (۴) يکی از روحانيون به شوخی می گفت، که ما روحانيون قبل از انقلاب نماينده خدا در روی زمين بوديم و اکنون بعد از انقلاب، خدا نماينده ما در آسمان ها است.وی با اين شوخی حقيقتی را بيان می کرد.
قبل از انقلاب و بويژه از زمان صفويه بدينسو، روحانيت منابع مالی مختلفی را در تيول خود داشته و کماکان دارند.
منابع تيولداری روحانيت
سازمان روحانيت، امکانات و منابع مالی مختلفی که به مثابه تيول در اختيار داشته و دارد، هيچ حزب و سازمان ديگری از يک چنين منابع مالی بهره‏ مند نبوده است که از جمله: خمس و زکوة، بخش مهمی از موقوفات، بخشی از نذورات، بخش قابل ملاحظه از خيرات و مبرات، مال مشکوک به حرام برای حلال کردن آن را می شود نام برد. (۵) در مناطق مختلف کشور، روحانيون علاه بر تيولهائی که در اختيار داشته، تيول های ديگر هم برای خود دست و پا کرده و يا ساخته اند. که از منابع مالی آن هر نوعی که بخواهند بهره برداری می کنند. بعد از پيروز انقلاب و حاکميت روحانيت و در دورانی که همه منابع ملی کشور را قبضه کرده اند، سران روحانی چون دور انديش هستند، علاوه بر حفظ تيولهای گذشته، به غير از تصاحب، زمينها، خانه ها، بخشی از معادن، و يا کارخانجات، تيولهای ديگری را با تکيه بر قدرت حکومت برای خود ساخته می سازند که از جمله آنها تيول « مقبره و مؤسسه نشر آثار آقای خمينی» است. آقای حسن خمينی برای حفظ تيولداری حتی حاضراست، از خون پدر هم بگذرند. توجه به مطلب زير دو نکته را روشن می سازد:
يکم- نشان می دهد که آقای خمينی به هيچ چيزی جز حفظ قدرت توجه ندارد، و برای قدرت هم هر چيزی را واجب می شمرد.
دوم- چگونه بار حفظ تيول و يا شايد فرصت برای آينده از خون پدر هم می گذرند.
حسن خمينی و تيولداری
آقای خمينی در انتهای وصيت نامه سياسی- الهی خود متذکر شده است:
«۱- اکنون که من حاضرم بعضی نسبتهای بی واقعيت به من داده می شود و ممکن است پس از من به حجم آن افزوده شود، لهذا عرض می کنم آنچه به من نسبت داده شده يا می شود مورد تصديق نيست مگر آنکه صدای من يا خط و امضاء من باشد با تصديق کارشناسان، يا در سيمای جمهوری اسلامی چيزی گفته باشم.
۲- اشخاصی در حال حيات من ادعا نموده اند که اعلاميه های اينجانب را می نوشته اند، اين مطلب را شديداً تکذيب می کنم؛ تا کنون هيچ اعلاميه ای را غير شخص خودم تهيه نکرده است.» اما اين دو نکته تا تاريخ ۱۹ آذر ۶۶ که طی مراسمی وصيت نامه به مجلس خبرگان و آستان قدس رضوی سپرده شده است می تواند معتبر باشد و تصديق کارشناسی نامه ها هم تا آن زمان صادق است و به نوشته های بعد از آن تاريخ بر نمی گردد زيرا در نکته دوم آمده است « تا کنون هيچ اعلاميه ای را غير شخص خودم تهيه نکرده است.» و اين نکته به اعلاميه تخصيص يافته و نامه ها را در بر نمی گيرد. اما از آنجا که ذهن قدرتمدار جز به حفظ قدرت به چيز ديگری نمی انديشد و خود و قدرتش را حق مطلق می پندارد، هر عمل و تغييری چه در رفتار و چه در گفتار و چه در...را حتی بعد از مرگ هم برای از بين بردن ضعفهايش آن را جايز و بلکه لازم می شمارد. بويژه آقای خمينی که می گويد: «من ممکن است ديروز حرفی زده باشم و امروز حرف ديگری و فردا حرف ديگری را، اين معنا ندارد که من بگويم چون ديروز حرفی زده‌ام بايد روی همان حرفی باقی بمانم.»(۶) ضرورتاً تغيير در متون خود را برای بر طرف کردن نکات فاحش ضعف و يا نادرستيها و يا پرت و پلا های خود را ضرور می شمرد و بدينسان است که برای حل اين مشکل احمد آقا در مورد حک و اصلاح متون ومطالب مختلف آقای خمينی و لزوم تغييرات لازم در آن، نامه ای در نيمه اول شهريور ۱۳۶۷، به آقای خمينی نوشته که قسمتهائی از آن به شرح زير است:
« پدر عزيز و مراد بزرگوارم، پس از سلام:
۱- يکی از مسائل بسيار مهم که بعد از جنابعالی – خدا آن روز را نياورد – موجب موضعگيری های فرزندان انقلاب و افراد گوناگون و محققين و احياناً اختلاف آنها می گردد، برداشتهای گوناگون سياسی و غير سياسی آنان از يک متن است و از اين بسيار گسترده تر، از اختلاف بين متون منتشر شدۀ حضرتعالی با آنچه به عنوان اسناد سياسی و غيره از صدا و فيلم و متنهای دستنويس جنابعالی که منتشر نشده و در اختيار ما است، سرچشمه می گيرد. شما بهتر از هر کس می دانيد که به علل گوناگون گاهی خود شخصاً و گاهی اينجانب و يا مسئولين و حتی بعضی افراد معمولی پيشنهاد حذف يک قسمت و يا قسمتهايی از سخنرانيها حذف و تغيير و اضافه جمله و يا جملاتی بسيار در اعلاميه ها خدمتتان عرضه شده است که حضرتعالی گاهی قبول نمی فرماييد و گاهی پس از دقت، دستور حذف و يا تغيير و اضافه را بدان صورت که مايل باشيد، صادر می فرمائيد که انجام گيرد، حال اگر روزی تصميم بر اين گردد – که حتماً می گردد- متن سخرانيها و يا اعلاميه ها و چيزهايی از اين قبيل که با صدا و خط حضرتعالی منتشر گردد، مسلماً متن دستخط و يا متن اصلی صدا و فيلم به عنوان سند خدشه ناپذير اصل قرار گيرد و آنچه از زياد و کم بدان صورتی که گذشت ولو بسيار هم مهم باشد يا کنار گذاشته می شود و يا تحت الشعاع و يا متن اصلی سخنرانی قرار می گيرد و اين از مسائلی است که بايد جدی برای آن فکری کرد.
۲- يکی ديگر از مسائلی که خوب است حضرتعالی برای آن فکری کنيد، اين است که آنچه از حضرتعالی منتشر شده استدر جرايد و صدا و سيما و حتی بولتنها،به يک صورت نيست، گاهی ديده شده در روزنامه ای و يا مجله ای به علل، چه سياسی و چه غير سياسی و يا سهواً، جمله و يا جملاتی از لابلای اعلاميه ها و يا سخرانيها در روزنامه ای آورده شده و در روزنامه ديگر نيامده است، کدام بايد اصل قرار داد، آن متنی که اين جمله را دارد و يا متنی که فاقد آن جمله است؟ بديهی است اين ترديد، در جايی است که دسترسی به صدا و خط حضرتعالی نيست و اين هم بسيار است، چرا که خيلی وقتها است که صحبتهای جنابعالی را من و يا دوستان می نويسيم و بهد از تصويب شما به مطبوعات و غيره می دهيم، چه کسی بايد تشخيص دهد آن جمله از حضرتعالی است يا نه؟ روشن است که گاهی تغيير و يا حذف و يا اضافه کلمه ای بطور کلی معنای جمله را تغيير می دهد....خدا يار و نگهدارتان باد
فرزند شما: احمد خمينی ( نيمه اول شهريور ۱۳۶۷) » (۷)
با نامه احمد آقا مشخص می شود که گفته آقای خمينی در وصيتنامه سياسی – الهی خود که «تا کنون هيچ اعلاميه ای را غير شخص خودم تهيه نکرده است.» وی « آنچه به من نسبت داده شده يا می شود مورد تصديق نيست مگر آنکه صدای من يا خط و امضاء من باشد با تصديق کارشناسان، يا در سيمای جمهوری اسلامی چيزی گفته باشم.» همه دروغ و برای اغفال مردم بوده است. اين دروغها هم برای کسی که می گويد، برای حفظ قدرت(= حکومت اسلامی ولايت مطلقۀ فقيه)، بايد جاسوسی کرد، کشت و ترور کرد و می شود دروغ گفت، چيزی به حساب نمی آيد. در نامه احمد آقا چند نکته عبرت آموز آشکار شده است:
۱- اسناد و متون منتشر شده با آنچه منتشر نشده است اختلاف فاحش دارد.
۲- اختلافات و موضعگيری افراد گوناگون از اسناد و متون منتشر شده تا آن تاريخ و آنچه منتشر نشده و در اختيار احمد آقا است سرچشمه می گيرد
۳- خود آقای خمينی، احمد آقا و يا کسان ديگر با اجازه او، گاهی جمله و يا کلمه ای از سخنرانيها و اعلاميه ها پس از انتشار اول، از آن حذف و يا اضافه کرده اند و اگر قرار باشد که متن اعلاميه ها و سخرانيها و چيزهائی از اين قبيل با صدا و خط منتشر گردد، آنچه ار زياد و کم شده، تکليف آن چه می شود؟
۴- آنچه در جرايد و صدا و سيما و بولتنها منتشر شده، همه به يک صورت نيست و جمله و يا جملاتی از لابلای اعلاميه ها و يا سخنرانی ها در روزنامه ای آمده و در روزنامه ديگر نيامده، کدام بايد اصل قرار گيرد؟
۵- خيلی از مواقع صحبتهای آقای خمينی را احمد آقا و يا دوستان ديگر نوشته و بعد از تصويب آقای خمينی، آن را به مطبوعات و غيره داده اند، مطالب منتشر نشده همه به يک صورت نيست و در بسيار از مواقع دسترسی به صدا و خط موجود نيست.
۶- در تمام موارد چه کسی بايد تشخيص دهد که آن جمله از آقای خمينی است و کدام اصل است؟
پاسخ آقای خمينی به اين نامه فرزندش احمد آقا خيلی روشن است:
« فرزند عزيرم احمد- حفظه الله تعالی و ايده
از آنجا که شما را بحمدالله تعالی در مسائل سياسی و اجتماعی صاحب نظر می دانم و در تمامی فراز و نشيبها در کنار من بوده ای و هستی و با صداقت و کياست امور سياسی و اجتماعی اينجانب را متصدی هستی، لهذا شما را برای تنظيم و تدوين کليه مسائل مربوط به خود، که بسا در رسانه های گروهی اختلاف و اشتباهاتی رخ داده است، انتخاب می نمايم و از خداوند متعال که حاضر و ناضر است توفيقات شما را خواستارم. اميد است با صرف وقت و دقت نظر، اين امر را به پايان برسانی. والسلام عليکم
پنجشنبه ۱۷ شهريو ۶۷ / ۲۶ محرم الحرام ۱۴۰۹
روح الله الموسوی الخمينی »
اين پاسخ روشن می کند، آقای خمينی احمد آقا را کسی معرف کرده که،« با صداقت و کياست امور سياسی و اجتماعی» وی تصدی می کند. و به او اعتماد مطلق داشته که به صداقت،عمل می کند و لهذا در تمامی موارد به او اختيار تام می دهد و خط بطلان بر گفته وصيتامه سياسی – الهی خود می زند. نامه و پاسخ گويای اين نکته نيز هست که، در دوران حيات آقای خمينی، حکومت و رتق و فتق امور در يد اقتدار احمد آقا بوده است.
به ياد می آورم که وقتی دو نامه فوق در همان سال ۶۷ از صدا و سيما پخش شد، من به دوستان گفتم پس احمد آقا مجوز هر نوع تغيير و کم و زيادی را در اسناد، متون و گفته های آقای خمينی گرفته است. و با اين حساب مسئله صدا، خط و کارشناس همه يعنی احمد آقا.
سيد حسن خمينی هم بعد از کشتن پدرش احمد آقا،به جای خون بهای پدرش ويا به خيال به دست آوردن رهبری در آينده، تيولداری توليت مؤسسه تنظيم و نشر آثار آقای خمينی و مقبره و ساير چيزهای وابسته به آن طی نامه ای نامه ای از آقای خامنه ای تقاضا کرده است:
« محضر مبارک حضرت آيت الله خامنه ای رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی دام ظله العالی
با عرض سلام و تقديم تشکر خويش و خانواده داغديده خمينی از حضرتعالی که همواره لطف و محبتهايتان تسلی بخش جانهای خسته ما بوده است. همانگونه که مستحضريد، اينجانب به واسطۀ وصيت پدرم حضرت حجت الاسلام والمسلمين سيد احمد خمينی(س) به عنوان توليت مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام و حرم مطهر حضرتش منصوب گشته ام. وليکن از آن جائی که همه امور را بنا به فتوای امام راحل به مقام شامخ ولايت می دانم و همواره بر اين اعتقادم که نظام مقدس در پرتو ولايت مطلقه فقيه و گام نهادن در مسير انديشه های تابناک خمينی کبير می تواند از مرزهای موجود فراتر رفته و به لطف الهی نجات بخش انسانيت از ورطه هلاکت و ضظلمت باشد، لذا از محضر مبارک حضرتعالی تقاضا می کنم در صورت صلاحديد، وصيت آن عزيز سفر کرده را تنفيذ فرماييد.
فرزند کوچک شما سيد حسن خمينی»
آقای خامنه ای هم تيولداری را برای حسن آقا تنفيذ کرده است:
« بسم الله الرحمن الرحيم
با طلب رحمت و مغفرت برای پدر گرامی شما و برادر عزيز ما مرحوم حجت الاسلام والمسلمين سيد احمد آقا طاب ثراه وصيت مزبور را تنفيذ می کنم و توفيقات الهی را برای شما صميمانه مسألت می نمايم. والسلام عليکم
سيد علی خامنه ای ۲۱ ذی قعده ۱۴۱۵»
آقای حسن خمينی هم آقای در احکام جداگانه ای که صادر کرده آقای محمد علی انصاری صادر کرده را در سمت خود ابقا کرده و آقای حميد انصاری را به عنوان قائم مقام مؤسسه منصوب کرده است. قسمتی از احکام بدين شرح است:
«جناب حجت الاسلام و المسلمين آقای حاج شيخ محمد علی انصاری
با توجه به انتخاب شايسته پدرم...و با تأسی به حکم آن عزيز بزرگوار که همواره از حضرتعالی به عنوان رازدار و مونس خويش ياد می کردند و لذا در همه کارهای خويش شما را چونان برادری می دانستند از همين رو مسئوليت حرم امام (س) و مؤسسه تنظيم آثار ايشان را به جنابعالی تفويض کرده بودند... با توجه به شناختی که از شما دارم و حضرتعالی را از دير باز يکی از همراهان افکار امام و ياران با وفای ايشان می شناسم، شما را کماکان در سمت خود ابقاء می نمايم. سيد حسن خمينی ۱۵/۴/۷۴»
«برادر عزيز جناب آقای حميد انصاری
با توجه به سوابق درخشان و نقش برجسته و تعيين کننده جنابعالی در کليه مراحل تأسيس و برنامه ريزی و تعيين خطوط و اهداف مؤسسه تنظيم و نشر آثار ...بنا به پيشنهاد سرپرست مؤسسه بدينوسيله مجدداً به سمت قائم مقام مؤسسه منصوب می شويد.... سيد حسن خمينی ۱۵/۴/۷۴» (۸)
نظر به اينکه در رژيم گذشته بنيادهای درآمد دار و پول ساز نظير توليت حضرت امام رضا (ع)، شاه چراغ و يا حصرت معصومه شاه از طرف خود به اشخاصی به عنوان نايب التواليه واگذار می کرد، اکنون نقش شاه در دست آقای خامنه ای است و از جانب خود برای اينگونه بنيادها و مؤسسات، توليت تعيين می کند. البته شاه هم از درآمد آن بهرمند می شد و آقای خامنه هم عيناً بهرمند می شود. اما در اين رژيم اين بنيادها و امامزاده ها که هرکدام در تيول يک روحانی و يا خانواده روحانی است فراوان ساخته شده است.
توليت حضرت امام رضا (ع)، در اختيا سلطان خراسان آقای واعظ طبسی است که بنا به خاطرات آقای منتظری با ساواک همکاری داشته می باشد.
توليت شاه چراغ در شيراز در اختيار خانواده دستغيب است
توليت قم در اختيار آقای علی اکبر مسعودی خمينی است. ساير امام زاده ها هم که آنها ئی که برايشان سند و مدرک ساخته اند، خدشه ای اساسی بر آنها وارد است، دسته ئی از آنها حتی فاقد سند و مدرک است- البته ناگفته نماند که در حکومت استبدادی ولايت مطلقۀ فقيه سند و مدرک سازی و جعل و تقلب ساده ترين کار است - حد اکثر نظير آقای خمينی که سيد است و مثلاً نسل سی ام و يا کمتر و بيشتر آن به امامی می رسد، که اگر هم درست باشد نسل چندمشان او به امامی می رسد. که آن هيچ امتياز به حساب نمی آيد، زيرا «گرامی ترين انسان نزد خدا با تقوی ترين آن ها است»(۹) و نه حسب و نسب و تفاخر و عصبيت خانوادگی، اما به علت ناآگامی توده، همگی آن امامزاده ها منبع در آمدی برای روحانيت دين فروش است. در مورد فوق و مسئله سيد و امتياز ساختگی آن، در فرصتی ديگر مشروح به آن خواهم پرداخت.
به غير از آنچه در مورد تيول و تيوداری روحانيت گفته شد، حد اقل روحانيون جيره خوار امروزی حکومت را هم از مهمترين تيول خود می داند و برای حفظ و نگهداری آن ، حاضرند که آنچه را هم در تصور نيايد فدا کنند و همچنانکه تا کنون کرده اند و از اين زاويه وقتی به وصيتنامه آقای احمد خمينی توجه کنيد، برای تجربه و عبرت سخت تأمل بر انگيز است. وی در وصيتنامه به صراحت می نويسد: « من در جهت مصلحت امام به هيچ فرد و گروهی رحم نکرده ام و خيلی ها را در اين راستا رنجانده ام که هنوز هم از اين جهت ناراحت نيستم.» (۱۰). البته در آن زمان به علت نشناختن ساز و کار قدرت، نمی دانست که خودش هم فدای توطئه های خود ساخته خواهد شد و جان خود را هم از دست خواهد داد. نظر به اينکه تفکر بيش از ۹۵ در صد روحانيون اسلام بيان قدرت استو نه بيان آزادی، کسانی که فکر کنند: اگر به جای آقای خامنه ای فلان و يا بهمان روحانی قدرت را به دست بگيرد و يا رئيس جمهور اين و يا آن شخص باشد، کشور به سمت آزادی و حقوقمداری پيش خواهد رفت، تجربه و شناختم از روحانيت و عمل آنها از بدو پيروزی انقلاب تا به امروز می گويد، که نصيبشان پشيمانی خواهد بود. و خدا داناتر است
محمد جعفری
Mbarzavand@yahoo.com
نمايه و يادداشت:
۱- پاريس و تحول انقلاب ايران از آزادی به استبداد، ص ۲۹۵.
۲- منظور آقای دکتر بهشتی دبير کل حزب جمهوری اسلامی است.
۳- منظور رئيس شورای انقلاب است.
۴- تما اين قسمت از کتاب پاريس و تحول انقلاب ايران از آزادی به استبداد، ص۳۰۲-۲۹۴ نقل شده است.
۵- برای اطلاع بيشتر به همان سند، ص ۳۸۳-۳۷۸ مراجعه کنيد.
۶- صحيفه نور، ج ۱۸، ص ۱۷۸.
۷- نامه احمد آقا به آقای خمينی دارای ۶ بند است که اينجانب فقط بند اول و دوم آن را که مستقيم مربوط به مسئله می شد را در اينجا آوردم و علاقه مندان می توانند برای مطالعه تمام نامه به مجموعه آثار آقای خمينی، گزارش:اطلاعات جانبی تاريخ ۲۷/۸/۱۳۹۱ مراجعه کنند.
۸- نامه های اين قسمت همه از سند فوق ذکر شده است.
۹- قرآن، سوره حجرات، آيه ۱۳.
۱۰- نقل از از وصيتنامه، احمد خمينی - ۳۰/ شهريور/۱۳۷۱= ۲۳/ ربيع الاول/ ۱۴۱۳

هیچ نظری موجود نیست: