نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۱ شهریور ۲۸, سه‌شنبه

به مبارزه آزادیخواهان بر ضد فقر بپیوندیم!

به مبارزه آزادیخواهان بر ضد فقر بپیوندیم!

این موضع نگرفتن معنی‌دار چپ به نظر ما سیاستی «آگاهانه» است: چپ دنباله رو و حک شده در سیاست روز است چون می‌داند که توان کنش اجتماعی خود را از دست داده است. اما چیزی که از چشم می‌افتد این است که از قضا نامه‌هایی از این دست راهی را برای به دست آوردن دوباره توان کنش اجتماعی می‌گشایند. رفتن به سوی سیاستی مردمی برای مبارزه علیه فقر یعنی پا گذاشتن بر زمینی که در آن گفتار برابری‌خواهی قرار است در پی رسیدن به مدعیات خود باشد. چپ ایرانی اگر می‌خواهد جز اسم چیز دیگری باشد باید روزی – نه چندان دور – به این بیاندیشد که چگونه می‌خواهد آرمان‌های خود را عملی کند؟ نامه اخیر تلاشی برای نشان دادن راهی از این دست است.* نامه به امضای این افراد رسیده است: عبدالفتاح سلطانی، فریبرز رییس دانا، سیامک قادری، محمد داوری، محمد سیف‌زاده، رضا شهابی، رضا انصاری‌راد، فریدون صیدی‌راد، سعید متین‌پور، مصطفی نیلی، مهدی خدایی، سعید جلالی‌فر
به مبارزه آزادیخواهان بر ضد فقر بپیوندیم!
    یک   «ما روزنامه نگاران، فعالان حقوق بشر و فعالان اجتماعی و کارگری که هر یک به دلیل احساس مسئولیت و اقدام مشروع و قانونی و به حق در برابر ستم‌ها و محرومیت‌هایی که حیات اجتماعی ما را تهدید می‌کند به بند ۳۵۰ سیاسی زندان اوین آورده شده‌ایم، ما که خود را بیش از هر چیز آزادیخواه می‌دانیم، به حضور و رشد آسیب دیدگان اجتماعی در جامعه خود اعتراض داریم. فقر و محرومیت، دشمن آزادی فردی و اجتماعی بوده است. مسئولانی که به وظایف خود عمل نکرده‌اند پا به پای ستمگران و متجاوزان و بهره‌کشان عامل حذف اصلی‌ترین موهبت‌های بشری یعنی آزادی و کرامت انسانی بوده‌اند. افزایش شمار متکدیان، کودکان خیابانی، معتادان و تن‌فروشان تیرهای تازه‌ای به قلب ما که در سینه در آرزوی بهروزی همگانی می‌طپد، می‌زند. ما زندانیان سیاسی آماده‌ایم از همین جا تشکلی گسترده و مردم پایه را با حضور فعال و نافذ آسیب دیدگان و آسیب‌پذیران اجتماعی در چارچوب ضوابط پذیرفته شده برای یاری‌های انسانی و ریشه‌ای بنا کنیم. ما می‌توانیم با به‌کارگیری توان و افزایش آگاهی‌ها برای ستیز علیه جهل و فقر و محرومیت و یاری رسانی به قربانیان بلایای اجتماعی اقدام کنیم. انگیزه‌های اصلی ما نگرانی برای هستی جامعه‌مان است. ما با تمام وجود خواهان نجات قربانیان جامعه هستیم و کسانی را که آن‌ها را مزاحم و مخل خوشی و قدرت‌ورزی خود می‌دانند محکوم می‌کنیم. ما این آخرین اقدام دولت برای خیابان‌آرایی ظاهرسازانه را زشت و خشن و ریاکارانه تشخیص می‌دهیم. این بزک کردن خیابان، آن هم به قیمت فشار بیشتر بر قربانیان فقر و جهل و خودکامگی و نامعلوم بودن سرنوشت بعدی آنان پس از پایان اجلاس و میهمانی، دل همه ما را به درد آورده است. این گونه پاکسازی هیچ کمکی به آسیب دیدگان جامعه ما نمی‌کند بلکه نگران کننده و تشدید کننده فلاکت است. این دارندگان داغ اجتماعی بزه و آسیب بر پیشانی، هم نوع، هم‌میهن و فرزندان و خویشان ما هستند. ما سخت نگران کودکان و نوجوانان فلاکت زده ایم. واقعا اجلاس غیر متعهدها به چه چیز تعهدی ندارد؟ به تلخکامی و سرنوشت تیره بشر؟»
    از نامه ۱۲ زندانی بند ۳۵۰ زندان اوین – شهریور ۹۱*
دو
نامه‌های زندان گواه زنده بودن این جامعه‌اند؛ گواهانی در بند. از نامه‌های بی بدیل فرزاد کمانگر گرفته که معلم همه ما شد؛ تا نامه‌های ابوالفضل قدیانی که در پی بیدار کردن وجدان کسانی است که روزی انقلاب ۵۷ را رقم زدند، اما به آرمان‌هایش و به مردم پشت کردند و بنده قدرت شدند، و سرانجام تا نامه اخیر ۱۲ زندانی سیاسی که گفته‌اند «دولت فقر را پنهان می‌کند، ما به مبارزه با فقر فراخوان می‌دهیم!»
در نامه دوازده زندانی سیاسی تأکید شده است که باید با  فقر مبارزه کرد: نه فقط به این دلیل که نکبتی سوزان است بلکه به این دلیل که شکلی مهم و شدید از آزاد نبودن است. در این نامه با این تأکید مواجهیم که تکیه تام و تمام بر دولت برای مبارزه با فقر اشتباه و گمراه‌کننده است؛ در نامه با این تاکید مواجهیم که فقیر نگه داشتن بخش‌هایی از مردم سلاحی سیاسی در دست قدرتمندان است. پس آزادیخواهان همان گونه که با استبداد عریان مبارزه می‌کنند باید با ابزارهای استبداد یعنی فقر و بهره‌کشی هم مبارزه کنند. در این نامه درخشان با این تأکید مواجهیم که نباید بر «پاکسازی» افرادی که داغ بزه بر پیشانی دارند چشم فرو بست«قربانیان فقر و جهل»، «زنان خیابانی»، «معتادان»، «کودکان فلاکت‌زده» همه و همه « هم نوع، هم‌میهن و فرزندان و خویشان ما هستند». پس ما نباید چشم ببندیم تا خویشاوندانی را که یکبار در خیابان‌ها رها کردیم اینبار به بهانه پاکسازی به ناکجا ببرند و هیچ‌کس هم در برابر سرنوشت‌شان پاسخ‌گو نباشد و هیچ‌کس هم پاسخی نخواهد.
این نامه همه آزادیخواهان را به مبارزه با فقر می‌خواند. اما چگونه؟ پاسخ کلی نویسندگان نامه به این پرسش چنین است «ما زندانیان سیاسی آماده‌ایم از همین جا تشکلی گسترده و مردم پایه را با حضور فعال و نافذ آسیب دیدگان و آسیب‌پذیران اجتماعی در چارچوب ضوابط پذیرفته شده برای یاری‌های انسانی و ریشه‌ای بنا کنیم. ما می‌توانیم با به‌کارگیری توان و افزایش آگاهی‌ها برای ستیز علیه جهل و فقر و محرومیت و یاری رسانی به قربانیان بلایای اجتماعی اقدام کنیم. انگیزه‌های اصلی ما نگرانی برای هستی جامعه‌مان است.»
سه
برپا کردن«تشکل گسترده و مردم پایه» برای مبارزه با فقر در‌واقع یعنی اینکه گروه‌هایی از درون اجتماع همان کارکردهایی را که از «دولت» انتظار می‌رود در برابر فقر و محرومیت داشته باشد، خود به عهده گیرند. در نگاه اول چنین اقدامی ممکن است همچون برپایی نوعی بنیاد خیریه به نظر آید، اما جهت‌گیری سیاسی نامه این ابهام را برطرف می‌کند: مسأله برپایی نهادی موازی نهادهای فعلی و خیریه‌هایی که در رفع معضلات اجتماعی می‌کوشند نیست. همه این خیریه‌ها و فعالان‌شان در حال حاضر هم فعالیت می‌کنند و بسته به اینکه چه کسانی تشکیل‌شان داده‌اند و چه اهدافی دارند با نهاد دولت به خوبی یا کج دار و مریز کنار می‌آیند و یا گرفتار دخالت‌هایش می‌شوند. نهادهای موجود و متعارف برای اینکه تشکیل شوند نیازی به نقدی چنین بنیادی از کارکرد دولت ندارند، بلکه معمولاً ترجیح می‌دهند بدون درگیر شدن در چنین بحث‌هایی نسبتی موجه با ساختارهای حاکم برقرار کنند.
تشکل گسترده و مردم پایه که کارکرد دولت‌های سرکوبگر را در جهت گسترش فقر می‌بیند و می‌خواهد با فقر هم مبارزه کند، در‌واقع همانطور که اشاره شد نخست مستلزم یک تغییر نگاه است: تغییر جهت نگاهی که عمومی و غالب است و به دولت دوخته شده، به سوی جامعه. پشتوانه چنین تغییر نگاهی نظری این است که خود دولت را هم برآمده از جامعه و متکی به نیروهای اجتماعی می‌بیند. به این ترتیب با وجود اینکه این دیدگاه دولت را در قبال همه مسئولیت‌هایش پاسخگو می‌خواهد، در عین حال وقتی نهاد دولت را فاسد می‌یابد و از پس اصلاح یا کنار زدن آن هم برنمی‌آید، راه حل معضل اجتماعی و سیاسی را مسدود نمی‌بیند: به جای تمرکز بیش از پیش بر تغییر یا تصرف نهاد دولت همچون نهاد انباشت قدرت سیاسی جامعه، دیدگاه حاضر این راه را هم مد نظر می‌گیرد که یکبار دیگر به خود اجتماع رجوع کند و تغییر را از پایین بجوید.
چهار
جنبش چپ و سوسیالیستی خصوصا پس از فروپاشی بلوک شوروی با بحرانی مواجه بوده که هنوز هم پس از گذشت دو دهه از آن رها نشده است. خواست برقراری عدالت اجتماعی و برابری‌های بنیادین در مواجهه با اقسام شکل‌های برآینده سرمایه‌داری که مدام خود را تقویت می‌کنند و با توسل به اقسام وسایل و سرکوب‌ها از پس انواع بحران‌ها برمی‌آیند، یا در نهایت جای خود را به شکل‌های مشابه یا متفاوتی از سرمایه‌داری می دهند، جنبش چپ جهانی را دربن‌بست قرار داده است.
این بن‌بست البته دو وجه متمایز دارد: یکی ناتوانی عملی در پس زدن قدرت دولت‌ها و دیگر نهادهای سرمایه، و دیگری مواجهه با این مسأله نظری که اگر نهاد دولت در دست نیروهای برابری‌خواه باشد چه رویکرد استراتژیکی باید به آن داشته باشند؟ دیدگاه سوسیالیست بین الملل‌گرا که معتقد است رهایی در نهایت یا شکلی سرتاسری و بین‌المللی خواهد داشت یا اصلاً فرانخواهد رسید می‌داند که حتی در دست داشتن شکل‌هایی از دولت که بتوان به واسطه آن‌ها برنامه‌هایی محدود یا رادیکال را برای اصلاحات اجتماعی اجرا کرد به معنی موفقیت «سوسیالیسم» نیست: ساختار جهانی سرمایه وقتی  سوسیالیسم را در شکل نهاد دولتی تک افتاده می‌بیند به خوبی می‌داند که چگونه آن را تحت فشار بگذارد. بنابراین، در نبود کنش‌های سیاسی که انقلاب‌ها و یا تغییر‌های گسترده جهانی را رقم بزنند دست یافتن به موقعیت‌های محلی تشکیل دولت‌های سوسیالیست می‌تواند شکننده از آب درآید.
بدیل دیگر رفتن به سوی تجربه‌های خُردتر اجتماعی است؛ تجربه‌هایی مردم پایه و خارج از چارچوب دولت که چنان که در متن نامه آمده است دقیقاً با تکیه بر «حضور فعال و نافذ آسیب دیدگان و آسیب‌پذیران اجتماعی در چارچوب ضوابط پذیرفته شده برای یاری‌های انسانی» تشکیل شده باشند. چنین تجربه‌هایی دو امکان مهم را می‌گشایند: یکی اینکه جمعیت «آسیب دیده»  از هویت «قربانی» جدا شوند و در مقام کنشگر قرار گیرند و دوم اینکه در صورت توفیق یا شکست، تجربه‌هایی را فراهم می‌آورند که می‌توان آن‌ها را با دیگران هم به اشتراک گذاشت. پیروزی یا شکست تجربه‌های مردم پایه برای فایق آمدن بر فقر عملاً با هزینه‌ای کمتر از تجربه تغییر سیاسی کلان به دست می‌آیند و احتمالاً در ساخت‌های سیاسی متفاوتی قابل به اشتراک گذاشتن هستند.
پنج
تشکیل اجتماعات تولیدی و مددرسانی اشتراکی، تشکیل نهاهای تولید و توزیع کارگری که بتوانند در مراحل بعدی به هم بپیوندند تا تشکیل مردم پایه بزرگی را بسازند که بتواند ابعاد مختلف فقر را شناسایی کند و رفعش را هدف بگیرد باید همچون یک استراتژی در دستور نیروهای مترقی قرار بگیرد. چشم انداز‌ نزدیک و میان مدت سیاسی ما در ایران روشن نیست. جمهوری اسلامی از هیچ اقدامی برای تضعیف اجتماع به قصد پا برجا ماندن چشم نمی‌پوشد و از سوی دیگر نیروهای اپوزیسیون هم هر چه می‌گذرد، از جمله در هیاهوی اخیر بر سر توافقنامه دو حزب کردی، نشان داده‌اند که بسیاری‌شان هنوز دموکراسی و گفتگو را در حد لفظ هم نمی‌فهمند چه رسد به اینکه بخواهند عامل تغییری مترقی باشند. بنابراین نیروهای معتقد به سوسیالیسم و دموکراسی مردمی باید بیش از هر چیز دیگر به آینده‌ای بیاندیشند که در آن عاملیت‌های اجتماعی مترقی و برابری‌خواه که آزادی و رفع فقر را هدف گرفته‌اند گسترش یافته باشد.
شش
نامه دوازده زندانی درباره مبارزه با فقر بازتاب چندانی نداشت. از رسانه‌های غالب اپوزیسون البته انتظار چندانی برای توجه به این نامه نبود. در نهایت آن را همچون اعتراضی به فضای ایجاد شده در موقعیت احلاس عدم تعهد بازتاب دادند و گذشتند؛ این رسانه‌ها و سیاست‌ورزان مرتبط و نویسندگان‌شان نشان داده‌اند که فقر برای‌شان مسئله‌ای اساسی نیست. فقر و نابرابری اجتماعی تنها تا آنجا از سوی ایشان موضوع توجه قرار می‌گیرد که بتوانند آن را در منظومه ضد-رادیکال گفتاری‌شان همچون گواهی بر «بی کفایتی» حاکمیت ادغام کنند. مبارزه با فقر و نابرابری نه در گذشته سیاسی این سیاست‌ورزان اصلاح طلب و نه در آینده‌ای که به آن می‌اندیشند جایی ندارد. بازتاب اخبار اعتصابات کارگری که چندی است در رسانه‌های اصلاح طلب صورت می‌گیرد هم متأسفانه مشمول همین ماجرا است. اصلاح طلبان دوست دارند که با کارگران معترض از موضع فرادست ائتلاف کنند. ائتلاف اما صورت نگرفته است و شاید باز هم صورت نگیرد. زیرا اصلاح‌طلبان از دیدن نیروی کارگری به عنوان نیرویی مستقل ابا دارند. مهم‌ترین شاهد ما بر این مدعا این است که هیچ تحلیلی در فضای  کنونی به این نمی‌پردازد که چه دینامیسمی پشت اعتصابات کارگری هست که با وجود فروکش کردن خیابان باز اعتراضات کارگری ادامه می‌یابند و حتی دستاوردهایی بیش از پیش دارند؟
حرکت کارگری در همه این سالها و خصوصا در دو سال اخیر به طور پیوسته ادامه یافته است. این حرکت در سیاست روز از هیچ طرف منحل نشده و اگرچه شکل سیاسی مشخصی هم (در قالب نمایندگی سیاسی) به خود نگرفته اما به همین دلیل هم از تداوم بازنمانده: یعنی چیزی که نهایتاً از عوامل اصلی فلج شدن جنبش سبز بود. نحوه رویارویی اصلاح طلبان با مسأله فقر چنان که گفتیم قابل فهم است و دلایل سیاسی و طبقاتی مشخصی دارد. اما غفلت اساسی درباره نامه ۱۲ زندانی در‌واقع از سوی طیف چپ اپوزیسیون صورت گرفت. این غفلت البته نشان دهنده عارضه‌ای است که اپوزیسیون چپ سال‌ها است گرفتار آن است. با وجود اینکه نامه ۱۲ زندانی اسم چهره‌های شاخص زندانی چپ را در شمار امضا کنندگانش داشت و با وجود اینکه به سادگی می‌شد خطوط اندیشه‌های ایشان را از لابه‌لای سطور نوشته بازخواند این نامه از سوی اپوزیسیون چپ حتی مورد استقبال هم قرار نگرفت. عدم استقبال از نامه از نظر ما دلایل مشخصی دارد: اپوزیسیون چپ چنان در چنبره سیاست روزمره و موضع‌گیری‌ها علیه این و آن یا پا گذاشتن به ائتلاف‌های نافرجام درمانده است که هیچ سیاست مستقلی از خود ندارد. اپوزیسیون چپ در نهایت وقتی می‌خواهد از سیاست روزمره‌ای که در آن عاملیت اساسی ندارد فاصله بگیرد به «تحریم» روی می‌آورد. اپوزیسیون چپ کنشی که مبتنی بر «اصول» برابری‌خواهی و آزادی باشد از خود نشان نمی‌دهد. در مسأله مهمی همچون ماجرای هسته‌ای هم که در سطح  جهانی اصلاً گفتار غالب در مواجهه با آن را چپگرایان بنیاد نهادند و پی‌ می‌گیرند، چپ ایرانی حتی در سطح اقتباس از همان گفتارها هم ظاهر نمی‌شود: چه رسد که این تجربه را از آن خود کرده باشد و به عنوان کنشگر چپگرایی که زمین سیاستش برای بیش از یک دهه است با همین مسأله متعین شده است حرف نو و سیاست کارایی داشته باشد.
این موضع نگرفتن معنی‌دار چپ به نظر ما سیاستی «آگاهانه» است: چپ دنباله رو و حک شده در سیاست روز است چون می‌داند که توان کنش اجتماعی خود را از دست داده است. اما چیزی که از چشم می‌افتد این است که از قضا نامه‌هایی از این دست راهی را برای به دست آوردن دوباره توان کنش اجتماعی می‌گشایند. رفتن به سوی سیاستی مردمی برای مبارزه علیه فقر یعنی پا گذاشتن بر زمینی که در آن گفتار برابری‌خواهی قرار است در پی رسیدن به مدعیات خود باشد. چپ ایرانی اگر می‌خواهد جز اسم چیز دیگری باشد باید روزی – نه چندان دور – به این بیاندیشد که چگونه می‌خواهد آرمان‌های خود را عملی کند؟ نامه اخیر تلاشی برای نشان دادن راهی از این دست است.
* نامه به امضای این افراد رسیده است: عبدالفتاح سلطانی، فریبرز رییس دانا، سیامک قادری، محمد داوری، محمد سیف‌زاده، رضا شهابی، رضا انصاری‌راد، فریدون صیدی‌راد، سعید متین‌پور، مصطفی نیلی، مهدی خدایی، سعید جلالی‌فر

هیچ نظری موجود نیست: