نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۱ مرداد ۳۰, دوشنبه

بخش سیزدهم نقدی بر کتاب "در دامگه حادثه" تقدیم گردید



 بخش سیزدهم نقدی بر کتاب "در دامگه حادثه" تقدیم گردید
 
 
[
پرویز انصاری، نویسنده این مقاله. متولد 1319 شمسی است. او علاوه بر تحصیلات نظامی، دارای لیسانس علوم سیاسی و فوق لیسانس حقوق جزا از دانشگاه تهران است و در دوران قبل از انقلاب ابتدا در مناصب مختلف قضائی ارتش، خدمت کرده است. وی در مهر ماه سال 1356 به عنوان وابسته ویژه نظامی مستقل (بدون وابستگی به سفارت ایران) به پاکستان اعزام می شود .او در آبان ماه 1357 به تهران احضار و به پیشنهاد ارتشبد ازهاری، ازارتش به نخست وزیری مامور و با موافقت پادشاه ،تحقیقات از دولتمردان رژیم گذشته راعهده داروماموریت اودردولت شاپوربختیار نیزادامه مبیابد.انتخاب او درآنروزهایِ آشفته ، به سابقه خدمتی وی درسالهای قبل از انقلاب ، پیوندداشت که مسئولیت رسیدگی به پرونده های فسادمالی واداری وتحقیق از فرماندهان کل ژاندارمری ، نیروی دریائی ، لجستیکی نیروی زمینی ، لشگرزرهی قزوین ، و...راعهده داربوده و . تکرار وتداوم واگذاری این نوع ماموریتها وارزیابی مثبتِ کاهش فساددرنیروهای مسلح ، وتجربه اندوزی او درشناخت تنوع حیله های مُفسدین، بود ه است.
 
بخس سیزدهم- نقدی بر کتاب "در دامگه حادثه"
 
ازسیلی سرهنگ سیاحتگر،تا جشن خون پرویزثابتی –قسمت سوم
مبارزات مسلحانه وچریکی-شکنجه
چرا اینهمه ازپرویزثابتی یک چهره مخوف وجانی ساخته اند
مقدمه
عرفان قانعی‌فرد ، فراهم آورنده کتاب کتاب "دردامگه حادثه" ، بعدازبازگشتش ازامریکا به ایران ، درنشست نقد کتاب" در دامگه حادثه"، که در محل موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران ، درتهران برگزارشد حاضر ، و سخنرانان و حاضران به نقدِ سخنان پرویز ثابتی و نقدِ روش قانعی فرد پرداختند. مرتضی رسولی‌پور کارشناس تاریخ شفاهی موسسه مطالعات تاریخ معاصر، ازاینکه قانعی فرد اعتماد ثابتی راجلب و پس از 33 سال مقام امنیتی رابه حرف آورده، به اوتبریک و نفس فراهم‌کردن امکان مصاحبه با ثابتی رابسیار مهم توجیه ، اما تهمت‌هایی را که از جانب ثابتی به برخی افراد زده شده ،تقبیح کرده و دکتر موسی فقیه حقانی، مدیر موسسه مطالعات تاریخ معاصر معتقد بوده که روش قانعی‌فرد چالشی نبوده و ثابتی کل گفت‌وگو و کتاب را مدیریت کرده است. اما خودقانعی فرد درموضع دفاع ازمأموریتش می گوید :"گفت‌وگو باپرویزثابتی را مثل هنر مرصع‌کاری، قطعه‌قطعه شکل داده و کنار هم گذاشته و به چالش‌کشیدن آدمی مثل ثابتی برای اوکار ساده‌ای نبوده، که با گُرز و کتک نمی‌توانسته به خانه ثابتی برود" . http://www.asriran.com/fa/news
اما من می گویم :"انصاف چیزیست که شخص خودرادرهمه حالات بجای دیگری بگذارد" .من اعتمادبه نفس وسخنوری قانعی فردرا ارج مینهم ، عجله او درپیمودن "راه میانبر" رانمی پسندم، وباشناختم ازحیله گری های ثابتی، به روش "بهم درکردن درشتی ونرمیِ " محققِ تاریخ، امتیاز بالائی میدهم.مثلاً وقتی صفات "مخوف وجانی وآدمخوار " رادراین سئوال:" چرا اینهمه ازپرویزثابتی یک چهره مخوف وجانی ساخته اند ، و مجله ایرانشهر ثابتی را " آدمخوارشکنجه گر" معرفی میکند،علت چیست؟، بکارمیبرد (300)، میداند برشمردن این صفات برای ثابتی لذت بخش است!
دررابطه باسخن دکترحقانی که میگوید :" روش قانعی‌فرد "چالشی نبوده " ، نقصِ کاررادرجوانی وعدم آگاهی قانعی فردازگذشته می دانم زیرا اودرزمان ویرانگری ایران طفلی دوساله بوده ، وازبازیگریهای مُحیلانه مصاحبه شونده خود بی خبراست.
اما مقام ایران بربادده ، همه جا پیدایِ درایران ، وناپیدایِ درخارج ، درپاسخ سئوال قانعی فردمی گوید:" شکنجه درتمام ادوارتاریخ ایران وجودداشته ولی او درتمام مدت حدود 20سال خدمت درساواک ، همیشه کارستادی داشته است ، وچون حقوق خوان بوده شکنجه وتنبیهات بدنی را یک عارضه ضدحقوق انسانی وغیرقانونی میدانسته است " (301-302).
ایرانیان ، اسکندر مقدونی را (اسکندر نفرین‌شده‌) یاد کرده‌ اند،منابع تاریخی می گویند ، پدراسکندر او را به ارسطو سپرد تا ادب و حکمت بیاموزد. او در علم و فلسفه به بالاترین درجه رسید.اما سفاکی‌های اسکندر، حیله‌گری‌ها، ریاکاری‌ها و نقض عهدهای اورا نیزبرجسته می دانند. نوشته‌اند که اسکندر ضمن لشکرکشی‌ها ، شهرهایى را ویران اما شهرهایى دیگردر نقاطى مانند اصفهان‌، خراسان و بابل نیز بنا نهاد ولی" راه میان بُر " ثابتی ، فقط ویران‌کننده بود، نه آبادکننده‌.
درباره اصل و نسب قاجارها هم اطلاعات درستی در دست نیست. آغامحمدخان نیز برای شکست لطفعلی خان زند، به کرمان حمله برد وکرمان را تسخیروعده زیادی را به طرز فجیعی به قتل رساند و بسیاری از مردم را کور و دستور داد تپه‌ای از چشمان مردم بسازند.او سربازانش را آزاد گذاشت که هر بلایی می‌خواهند بر سر مردم درآورند. وجه اشتراک ثابتی وآغامحمدقاجار ، مجهول بودن اصل ونسب هردو وآزادگذاردن مزدورانشان دربلاآوردن سرمردم است. ولی وجه افتراق آغامحمدخان و ثابتی ، درمدت زمان شکنجه مردمان بود ، کورکردن اسرای آغا محمدخان دردقایقی به پایان میرسید، اما روزمرگی قربانیان ثابتی ، سالها ادامه می یافت. اما وجه اشتراک هم اسکندروهم آغامحمدخان وهم ثابتی آن بود که هرسه کارستادی انجام می دادند .
آغازفعالیت مبارزات مسلحانه وچریکی
درسالهای آخرین دهه چهل و نخستین دهه پنجاه درایران ، شماری سازمانهای چریکی با دو بنيان عقيدتي متفاوت چپگرا و اسلام‌گرا شکل و به مبارزه قهری مسلحانه با رژیم سلطنی پرداختند . اغلب اعضای هردوگروه ، از دانشجویان برجسته دانشگاه‌ها و نخبگانی بودندکه چون درها و روشهای مسالمت‌آمیز مشارکت سیاسی را به روی خود بسته میدیدند، درتدارک قهرآمیز مبارزه مسلحانه برآمدند. چريكهاي فدايي خلقِ چپگرا سابقه حضور در جبهه ملی وحزب توده ، و مجاهدینِ خلقِ اسلامگرا از اعضای رادیکال نهضت آزادی ایران بودند. چريكهاي فدايي و مجاهدین خلق نماینده دو منش و روش مختلف فکری و سیاسی بودند. سازمان مجاهدین در ابتدا با روحانیت نزدیکی و از حمایت بعضی از روشنفکران مذهبی برخوردار و در آغاز فعالیتشان ازکمکهای مالی نهضت آزادی برخورداربودند. مهندس بازرگان با شیوه مبارزه مسلحانه آنها مخالفت داشت ، اما آیت الله محمود طالقانی ومهندس عزت الله سحابی، با آنها ارتباط نزدیک و هردوبه همین اتهام ،در سال 1350 دستگیر شدند. طالقانی به تبعید و مهندس سحابی به 12 سال زندان محکوم شد.
هردوگروه برای تشكيلات و سازماندهي درشناسایي ها وعضوگیری و آموزش سياسي ايدیولوژيكي ، به اعزام مخفیانه اعضای خود به اردوگاههاي مصرولبنان وفلسطين وکشورهای دیگروفرا گیری شیوه جنگ چریکی پرداختند .
تعدادي از اعضاي هردوگروه، شناخته و دستگير و به اعدام یاحبس‌هاي مختلف محكوم شدند اما افراد دستگير نشده وباقيمانده آنان به تجديد سازماندهي وایجاد تيم‌هاي كوه، شهر، تداركات و ارتباطات و تيم های فني و علمي پرداختند و در پوشش گردش علمي به دهات و جنگلها میرفتند.مقام امنیتی هم خوددرصفحه 248کتاب دردامگه حادثه این موضوع راتأئید ومی گوید :"چریکهای فدائی خلق پس ازهرتلفاتی که می دادند،دوباره تجدیدسازمان می کردند.
هردوگروه درسراسر کشور ازروشهای پنهانکاری آگاه ودارای"هسته های مخفی مبارزاتی" بودندکه اکثر آنان از وجود همدیگر آگاهی نداشتند.
هردوگروه همواره درگیر اختلافات فکری و شکاف درونی بودند. در سال ۱۳۵۴ تنی چند از اعضای بلندپایه‌ مجاهدین ، اعتقادات مذهبی خود را رها و ایدئولوژی مارکسیسم را پذیرفتند. چهره‌های معروف شورای مرکزی سازمان مجاهدین خلق ، در نبرد سال 1354با ساواک ، برخی کشته و بعضی دستگیر و محکوم به اعدام شدند. مسعود رجوی تنها فرد از اعضای شورای مرکزی بودکه نجات یافت وپرویز ثابتی زنده ماندنش را به دلیل همکاری اوباساواک ولو دادن بقیه ودرخواست برادرش کاظم رجوی مأمور ویژه ثابتی توجیه می کند.برخی معتقدند علی شریعتی و تعبیرهای او درباره جنبه‌های انقلابی تشیع ، الهام‌بخش دیدگاه‌های مجاهدین بوده است.
بعد از تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین، طی سال‌های 54 و 55 چندین گروه مسلح نه چندان مهمِ مسلمان شکل گرفتند که نامهای:گروه امت واحده ، گروه توحیدی بدر، گروه توحیدی صف ، گروه فلاح ، گروه منصورون ،گروه موحدین ، گروه فلق رابرخودتهاده بودند. فعالیت‌این گروهها عمدتا در زندان بود ومثلاًبه اعتصاب غذا در اعتراض به کشتار 17شهریورمحدودمی شد.اما اعضای بیرونی آنها ،به چند مورد آتش زدن اماکن دولتی ، حمله بکلانتری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و بانک‌ها واعدام به اصطلاح انقلابی اقدام کردند.برخی ازآنان با آیت‌الله مطهری و آیت‌الله بهشتی در ارتباط بودند. دربازگشت خمینی ازپاریس ،مسئؤلیت نظامی وسازماندهی فنی صوت راهپیمایی‌ها ی کمیته استقبال با این گروهها بود. اعضای این گروهها در فروردین 1358 برای محافظت از انقلاب و مقابله با کودتاهای احتمالی ، ائتلاف، واسمی که روی خود گذاشتند ، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود .بعدها چهره‌های زیادی از این سازمان، جدا و اکثرشان به سپاه پاسداران رفتند. برخی ازچهره ها گرایش سیاسی جدیدی پیدا کردند وپس ازانتخابات 1388 فعالیت این سازمان غیرقانونی اعلام شد.
چپ ایران دردهه های 40 و50،گرایشات مائوئیستی داشت و حزب توده را به علت وابستگی به رهبری جهانی شوروی، رابطه غلط می دانست و مورد انتقاد قرار می داد.فدائیان خلق خودرا زنجیره"خلق‌های جهان سوم" می پنداشت. بیژن جزنی معروف به کمونیست میلیونر ، بنیانگذار فکری فداییان خلق شناخته میشودو دیگر رهبران آن از اعضای پیشین حزب توده بودند. فدائیان اعضای خودرا به گروههای شهری وروستائی تقسیم بندی وآموزش می دادند.
عملیات سیاهکل توسط تعدادی از چریک‌های فدائی خلق آغاز شد، اما باوجود تصرف پاسگاه ژاندارمری و گرفتن غنائم تسلیحاتی، با موج عظیم سرکوب نیروهای مسلح مواجه و اعضای آن کشته یا اسیر شدند.
پس از بحث ‌های طولانی، سازمان فداییان خلق به دو شاخه تقسیم شد: شاخه "اکثریت" که بر ادامه جنگ مسلحانه پافشاری می‌کرد. وشاخه "اقلیت" که خواهان گسترش فعالیت‌های سیاسی، به ویژه در میان کارگران کارخانه‌ها بود.
ایرانیان هوادار واعضای خارجی هردوگروه مجاهدوفدائی برای یاری رساندن وجابجائی اسلحه و ارسال امکانات مالی به مبارزین داخل کشور، ازپایگاههای ارتباطی کشورهای همجوار عراق، کویت، افغانستان و پاکستان، استفاده میبردند.(من خوددرزمان اقامت درپاکستان شخصاً درکویته بلوچستان، ازانبارانواع سلاح ومهمات که آزادانه درمعرض فروش بود دیدن کرده ام)
میانگین متوسط سن اعضاي گروه بيست سال،و اكثراً دانشجو یافارغ‌التحصيل دانشگاهها و آموزشگاهها و غالباً فاقد سابقه فعاليت سياسي بودند.
عملکرد هردوگروه موردتأئید کنفدراسیون دانشجوئی و انجمن‌های اسلامی دانشجویان درخارج از کشور بود و مخالفان خارج از كشور از هيچ كوششي براي افشاي هرچه گسترده‌تر جنايات و شكنجه‌هاي ساواك فروگذار نمي‌كردند شكنجه‌هاي مرگبار ساواكِ آنروزگار ، و انعكاس اعمال و اقدامات سخيف و غيرانساني‌اش در نشريات و رسانه‌هاي خارجي و افكار عمومي جهان دل پادشاه را بدردآورده بودو ساواک به عنوان سازماني منفور و دهشت‌آفرين معروف شده بود.
علم درخاطرات 10/3/55 میگوید :"فرمودند، مسئله تروریستها البته یک مسئله خارجی است والا چه طور ممکن است عملیات و تبلیغات آنها در همه ساعات و همه روزه و همه ماه در یک ساعت معین به این صورت هم آهنگ در تمام دنیا بر علیه ما باشد؟ عرض کردم، همین طور است که می فرمایید و من اخیراً می بینم که به خصوص در مورد عدم آزادی در ایران و دادگاههای نظامی و عدم آزادی زندانیان سیاسی در تعیین وکیل خودشان، مرتباً در وسائل تبلیغاتی دستجمعی آنها تحریک و گفتگو می شود. فرمودند، ما هم تکذیب می کنیم، ولی فایده ندارد."
پرويز راجي، آخرين سفير شاه در لندن درجای جای کتاب خاطراتِ خود از اثرات و نگرش بسيار منفي افكار عمومي جهان نسبت به پديده شرم‌آور و غيرانساني شکنجه درساواک سخن به ميان آورده ومی گوید:" هرجا نام ايران برده مي‌شود، بلافاصله كلماتي چون ساواك و شكنجه هم به دنبالش مي‌آيد...و اين روزها بايد در مقابل انتقاد ديگران مليت خود را مخفي نگهداريم ". شاید علت اشاره " مقام محترم امنیتی "به پرويز راجي درکتاب، وبکارگیری سخیف ترین کلمات برای معرفی راجی،" فاحشه دانستن او" ، نوشته های اوبوده است.
 
کنفدراسيون دانشجويان خارج ازکشور
 
کنفدراسيون دانشجويي ، درابتداآميزه اي از مبارزات صنفي دانشجوئی و سياسي بود، رفته رفته به فعاليت کم و بيش ِصرف سياسي روي آورد. کنفدراسيون بيش از هرچیزعرصه اي بود اعتراضي و کوشش آنهابراي نجات جان زندانيان سياسي، اعتباري جهاني پیداکرد. اماساواک ثابتی، اعضا ورهبران آنها را به راه حل هاي افراطي در مقابله با رژيم کشانید.
فعاليت سياسي آشكاردانشجویان، مانع تمديد گذرنامه آنان وعدم برخورداري از دريافت ارز دولتي و قطع بورس تحصيلي مي شد. اداره سرپرستي امور دانشجويان که در سفارتخانه هاي ايران در خارج از کشور دفتر نمايندگي داشت، مراقب فعاليت هاي دانشجويي بود و مي توانست از تمديد گذرنامه دانشجويان سر باز زده و امکان اقامت و تحصيل هر دانشجويي را غيرممکن سازد. مقام امنیتی خودمعترف که اداره سوم ساواک " 5000 نفر ازدانشجویان خارج که درکنفدراسیون وسازمانهای سیاسی فعال بودند درساواک پرونده داشتند". (195)
فارغ التحصیلانی که در کشورهای اروپا و آمریکا درس خوانده بودند، به دلیل فعالیتهای سیاسی در کنفدراسیون، از بیم ایجاد مزاحمت در هنگام بازگشت به ایران، در اروپا و آمریکا حتی بعداز فارغ التحصیلی درکنفدراسیون ماندگاروبه تقویت مادی ومعنوی آن کمک میکردند. اقدام کنفدراسیون دانشجوئی دردستیابی به اسناد ومدارک ساواک در سفارت ایران در سویس و انتشار وسیع آنها و معرفی عوامل ساواک در اروپا ، ازنظرتحلیلگران سازمانهای اطلاعاتی منجمله اداره دوم ارتش
" هولناک" ارزیابی شد. حضور وعضویت عوامل ساواک درکنگره ها و نشستهای دانشجوئی وایجاد تفرقه و کشمکشهای درونی کنفدراسیون درپراکندگی و انحلال آن بی تاثیرنبود.
هرچند جنبش چریکی فدائیان و مجاهدین خلق نتوانستند رژیم سلطنتی را سرنگون کنند، اما با به حرکت درآمدن موج انقلاب به جذب نیروهای جدید و انبارکردن سلاح پرداختند و تاثیرات جنبی خاص خود را بر روند شکل گیری وحرکتهای انقلابی گذاشتند.
 
آیاخالق چریکهای مجاهد و فدائیان خلق خودپرویز ثابتی بوده؟
 
عرفان قانعی فرد خطاب به ثابتی میگوید :"آقای ثابتی ، بعضی ازتحلیلگران و منتقدان معتقدند که خالق مجاهدین خلق وچریکهای فدائی خلق وعامل رشد آنها، خودپرویز ثابتی بوده!! (293 ).
پرویزثابتی طرح چنین سئوالی را "اراجیف" و" جوک " تعبیر، و درهیبت "مقام امنیتی"، قانعی فردراکه چرا" اراجیف را نقل قول وبه آنها بها می دهد " سرزنش میکند (294) ، اما ویراستارنویس که قبلاً ،آرشیو اسنادومدارک ساواک ، درموسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران را مطالعه ، و شهادت نوشتاری هزاران قربانی شکنجه ها ، راخوانده وفراموش نکرده که هویدا گفته بود :"پرویزثابتی بلداست برای هرمطلبی داستانی درست کند! "(198) ،باحوصله وبدون اعتنا به داستانسرائیهای ثابتی،ازصفحه 299تاصفحه 316 ، روی موضوع شکنجه ایستادگی و به اشکال مختلف ،پرسشهای روشن زیر رامطرح میکند:
1-چرااین همه ازپرویزثابتی یک چهره مخوف وجانی ساخته اند؟(299)
2-خیلی ها نوشته اند که ثابتی بما گفت : همکاری کنید وگرنه شکنجه می شوید.. (301)
3-برخی ازچپها معتقدندکه درایام ریاست خودشما هم درزندانتان شکنجه بوده (301)
4- وقتی می گوئید شکنجه راتائید نمیکنم " ، واقعا پنهانکاری وکتمان می فرمائید؟(302)
ثابتی اِعمال شکنجه دردوران قبل وبعد خودش را تأئید ولی در17 صفحه کتاب ،دوران خودش را دوران شکوفائی اخلاق وانسانیت به تصویرمب کشد وبرای اثبات حقانیت گفتارخود، اظهارات دوستش مصباح جالینوس درپاریس و شایعات "ادرار..." به آیت الله طالقانی را مردود ودرعوض برای ترور روانی جالینوس ،خروج19میلیون دلارارزاورابه رُخش میکشد(301) ،درجای دگرسیلی خوردن اردشیر زاهدی دردوران مصدق ، وسیلی زدن داریوش فروهربه سرهنگ مصطفی امجدی رامطرح(304) وداستان سومش نسبت دادن درازی واحمقی به علینقی عالیخانی مسئول کمیته حقوق بشردفتر والاحضرت اشرف ،وسرانجام قصه آزمایش "داروی حقیقت " دکترسعیدحکمت به توصیه والاحضرت اشرف رابه استهزا می گیرد.( 309 ) ، تاجائیکه حوصله ویراستارنویس را به بیحوصلگی تبدیل ، وقانعی فردخسته هم لاطائلات اورا درصفحه 313 کتاب ، به "قضاوت تاریخ " وامی گذارد.
پاسخهای مقام امنیتی ظاهراً تهی از معنا هستند اوهمانطورکه درگذشته درجهت رسیدن به مقاصدشومش ، مقامات مافوقش را به نگاه سطحی گزارشات خودعادت وباارائه خطوط بریده بریده ،سردرگُمی آنان رافراهم می نموده ، در تنظیم کتابش هم بقول دکترفقیه حقانی:" کل گفت‌وگو و کتاب را مدیریت کرده " ، وازهمان حیله گریهای معمولش استفاده برده است.
اما من درنقد کتاب ، وبحث شکنجه ،اجازه "تک گوئی ووارونه نمایی " راازاوسلب خواهم کرد و اسناد گوناگون را به مصاف یکدیگر می برم ،تا همین بریده بریده های گوناگون ، یکدیگر را تصحیح ویا تکمیل وبه مطلب موردبحث معنا ببخشند.به این امیدکه نوشتارِمن هم به "قضاوت تاریخ" یاری رساند.بدین مقصود پاسخهای ثابتی رادربرابری با پرسشهای قانعی فرد، مرورمی کنیم:
پرویز ثابتی می گوید:"در4سالی که سرلشگرپاکروان ریاست ساواک راعهده داربوده ، استفاده ازشکنجه بصفررسیده.(305).وبیشترجنجال واتهامات درباره شکنجه زندانیان مربوط به نیمه دوم دهه40ونیمه اول دهه 50 شمسی است که فعالیتهای چریکی وتروریستی درایران شروع، وگروههای کمونیستی ومذهبی تروریستی کشف وباآنها مقابله شده است..." ،وادامه می دهد:" چریکها موظف بودنددرصورت خروج ازمنزل ودرملاقاتها یک سلاح کمری به کمر، ونارنجکی راحمل ، وقرصی ازسیانوردردهان داشته باشندتادرصورت برخوردبامامورین ، بااسلحه باآنها مقابله وچنانچه درشرف دستکیری قرارگیرند، نارنجک رامنفجر وخودومامورین رابقتل برسانند ودرنهایت بابلعیدن قرص سیانور ، خودکشی کنند".(306).اما واقعیت اینستکه که دربیشترمواقع ،خود او بوده که با"تله گزاریهای ناجوانمردانه وبیمارگونه " و باایجاد وسوسه ، هیجات جوانان راتحریک و وبطورعمدی سلاح کمری ونارنجک دراختیاریکی ازقربانیان می گذارد، تا بتواند ازطریق اودیگراعضای گروهش رامسلح ، و سناریوی اداره سوم راتکمیل، وبهانه دستگیری آنها را " عملیات مسلحانه" توجیه کند. برای شفافیت بیشتر ، ماجرای بیژن جزنی رهبر وشناخته شده ترین چریکهای فدائی خلق رامی خوانیم:
در بیست ویک صفحه کتاب (233تا254 ) ، پرویزثابتی به معرفی فعالیتها ی رهبران وچهره های مطرح چریکهای فدائی خلق ( بیژن جزنی-عباس سورکی -علی اکبرصفائی فراهانی-محمد صفاری آشتیانی-حمیداشرف) پرداخته است.بیژن جزنی که بود؟
بیژن جزنی متولد سال ۱۳۱۶ فارغ‌التحصیل رشته فلسفه و فعال سیاسی چپ‌گرا و رهبر گروه جزنی بود که همراه عباس سورکی ، در حالی که اسلحه‌"ساواک" رابا خود داشتند به دام پلیس افتادند و نهایتاً به ۱۵ سال زندان محکوم و در فروردین ۱۳۵۴ هردوهمراه با 7 نفر دیگر در تپه‌های اوین طعمه رگبارمسلسل شدند. عباﺱ سورکی ﺩﺭﺳﺎﻝ ۱۳۱۵ ﺩﺭ ﺷﺎﻫﺮﻭﺩ ﺑﻪﺩﻧﻴﺎ ﺁﻣﺪ. ﺍﺯ ﻓﻌﺎﻟﻴﻦ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺣﺰﺏﺗﻮﺩﻩ وﮐﺎﺭﻣﻨﺪ ﺑﺎﻧﮏ ﻣﺮﮐﺰﯼ ﺑﻮﺩ . اوﺩﺭﺯﻧﺪﺍﻥ ﺑﺎ ﺑﻴﮋﻥ ﺟﺰﻧﯽ ﺁﺷﻨﺎ شد.هرچندگروه بیژن جزنی ﺩﺭﺻﺪﺩ ﺗﺪﺍﺭﮎ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﻣﺴﻠﺤﺎﻧﻪﺑﺮﻣﯽ ﺁﻳﻨﺪ. اما آنها قادربه تهیه سلاح نبودند ،لیکن در" تله گزاری " ناجوانمردانه برای سورکی ، سلاحهای موردنیاز آنها،توسط محضرداری ﺑﻪ ﻧﺎﻡﻧﺎﺻﺮﺁﻗﺎﻳﺎﻥ اهل شاهرود، وﻫمشهرﯼ سورکی ، به او ﺗﺤﻮﻳﻞ می شود تاثابتی بتواند ، وزنه اتهامی او وجزنی راسنگین تر و سرنوشت هردورا به تپه های اوین بسپارد.
ناصر آقایان سردفتراسنادرسمی وهمزادعباس شهریاری عضوتشکیلات تهران بود و ظاهراً خودرا انقلابی طرفدار مشی مسلحانه معرفی می کرد، ولی در خدمت ساواک بود، محضردارساواکی، اغلب رهبران اصلی گروه جزنی راشناسایی و دردام ساواک انداخت.
ساواک به یاسرعرفات حق التدریس آموزشهای چریکی می داد 
 
خودمقام امنیتی مُعترف است :" نگاه ما به یاسرعرفات این بودکه وی را مدافع تروریسم وسازمانش را تروریستی می دانستیم ودردستگاه یاسرعرفات هم چریکهای فدائی خلق وهم مجاهدین خلق دوره های چریکی وتروریستی می دیدند". (261) . ولی ساواک خود به بهانه " گرفتن زهر یاسرعرفات " یکی دوبار (300 تا500 هزاردلار)، به او پرداختهائی می کرد.
(262-261).
تردیدی نیست که عرفان قانعی فرد، درهنگام گفتگووطرح هریک ازسئوالات خود ، اسناد اداره سوم وسایرادارات ساواک ،اداره دوم وادارات اطلاعات شهربانی وژاندارمری ،اداره محرمانه وزارت خارجه ، سفارت ومستشاری امریکا، دفترمحرمانه درباررا"مرصع کاری"وآنها رابه ثابتی ارائه و پاسخِ " گرفتن زهر یاسرعرفات " راباواقعیات مستندات دردست خود همخوان نمی بیند، زیرا پرداختها ی به یاسرعرفات درواقع برای "حق التدرس " دوره های چریکی افراد ِبظاهرنفوذی چریکهای فدائی وهم مجاهدین خلق بود. اظهارات بهمن نادري پور معروف به تهراني داراي مدرك ليسانس ویکی ازمسئولین ارشد کمیته مشترک ساواک که درهمان ماههای آغازین انقلاب دستگیر واعدام شد دردست نوشته های خود چنین می گوید " هيچكس نمي تواند محيط ساواك را مجسم بكند جز كسي كه در ساواك بوده باشد"، گویای حقیقت است .وبهمین جهت عرفانی فرد، گفتارنادری پور درمورد ارتباط ساواک با یاسرعرفات را درزیرنویس صفحه (262) ،بصورت زیرجاسازی کرده است:
1-"برابراطلاعات رسیده مجدداً یاسرعرفات موافقت کرده است حدود100 نفردرلبنان بپذیرد.مأمورارشد ساواک(احتمالاًارتشبدنصیری) باتعجب ازاین خبر یادمی کند وادامه می دهد : مدتی است که به یاسرعرفات پول داده میشود که چریک تربیت نکند ،چطورشد به اینصورت درآمده ایم؟ ،عضوارشداداره سوم ساواک درتوضیحات خودادامه میدهد : "قرارشد 50نفرازاین 100نفر بوسیله ساواک انتخاب وبه لبنان اعزام شوند"(262)
2-"ساواک مدعی است برخی ازگروههائی که به اصطلاح مبارزهستند ،خودبه وجودآورده وساخته است تاآنکه مخالفین وافرادناراضی به گرد آنهاجمع شوند وایشان رادستگیرکنند"(262)
هرچند ثابتی فریاد سرمی دهد ومحتوا ومندرجاتِ مستنداتِ خودساواک وسازمانهای سیاسی وامنیتی آنزمان واظهارات همکیشان خودرا "فرضیه های محیراالعقول" جمهوری اسلامی تلقی میکند، امااحمدعلی بهرامی سفیرآنزمان ایران درمراکش بر پرداختها که ازطریق اوانجام گرفته "مُهرتأئیدمی گذارد". بهرامی درکتاب خاطراتش می گوید: " نامه ای ازبانک سوئیس درژنوبه رباط ارسال شدومتن آن این بودکه مبلغ 350هزار دلاربه حساب من ریخته شده است وموضوع مهم این بودکه این پول بدست یاسرعرفات وسران الفتح برسدوقرارشدیکی ازرجال (مراکشی) که درآنزمان درلبنان سفیروازدوستان نزدیک عرفات محسوب میشد به رباط آمده وترتیب کاررابامن بدهد" .(زیرنویس صفحه262). ( احمدعلی بهرامی در سال 1339 وزیر كار در كابینه اول مهندس شریف امامی واستاد دانشکده حقوق ، سفیر ایران در كشور مراکش وچین و در زمان نخست وزیری شاپور بختیار ، رئیس كلّ هیئت بازرسی شركت ملی نفت بود. پس از انقلاب راهی فرانسه شد و پس از مدت کوتاهی به سبب بیماری درگذشت)
حال به سرنوشت غمبار علی اکبرصفائی فراهانی فارغ التحصیل مهندسی ازدانشکده علم وصنعت و محمد صفاری آشتیانی دونفر قربانی انتخاب شدگانِ مُحیلانه ساواک برمی گردیم :
هرچند هیچ صفحه ای ازگفتارثابتی درکتاب" دردامگه حادثه"، ازشفافيت وحقیقت برخوردار نیست، اما بناچار به گفته های اودرصفحه 235 نگاه می کنیم که می گوید:
" بقایای دستگیرنشده (فدائیان خلق) بافردی بنام دکترواحدی "عضوتشکیلات تهران حزب توده" تماس وازاو برای خروج 5 نفر ازاعضای شبکه به خارج ازکشوربطورغیرمجاز کمک می خواهند. واحدی موضوع را باعباسعلی شهریاری عامل نفوذی ساواک مطرح وشهریاری هم به ساواک گزارش و"مقام امنیتی " ، پیشنهادمی کند که چون خروج 5 نفر در5 بار جداگانه ازمرز ، خطر دستگیری را 5بارافزایش می دهد ،بهتراست آنها برای خروج به دودسته 2نفری و3نفری ازمرزخارج شوند.دونفراول بنامهای علی اکبرصفائی فراهانی وصفاری آشتیانی ازمرزخرمشهر به عراق رفته وخبر سلامتی خودرا اعلام می دارند!.اما 3نفربعدی بنامهای مشعوف کلانتری (دائی جزنی) ومحمدچوپانزاده وعزیزسرمدی ، بطوراتفاقی ، بوسیله ژاندارمری دستگیر وتحویل ساواک میگردند.(235)،اما صفائی فراهانی وصفاری آشتیانی مدت 2سال درسازمان "الفتح " به رهبری یاسرعرفات دوره های جنگ چریکی راطی ودرسال 1348 ازطریق غیرمجاز به کشوربازمی گردند وبه بقایای شبکه می پیوندند".(236).
"زمانیکه ایندونفر (علی اکبر صفائی فراهانی وصفاری آشتیانی) به ایران بازمی گردند، افرادی ازشبکه که هنوز شناسائی ودستگیرنشده بودند ، تجدید سازمان کرده ویک تیم جنگل تشکیل می دهندوصفائی فراهانی بفرماندهی تیم جنگل انتخاب وبه شناسائی مناطق جنگلی مازندران وگیلان می پردازد وصفاری آشتیانی هم رهیری گروه شهری راعهده دارمی شود(238)،گروه علی اکبرصفائی فراهانی به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل حمله وپس ازکشتن دونفر ژاندارم ورئیس خانه انصاف محل ، سلاح ومهمات پاسگاه را به غنیمت برده و به كوه عقب نشینی كردند. زخمی شدن یکی از اعضا برای گروه مشکل ایجاد وبا ورود فرد زخمی به یک روستا و تقاضای کمک از اهالی، بوسیله روستائیان دستگیروتحویل مامورین داده می شوند.(239)،دستگیرشدگان محاکمه و13نفرآنان دراسفندماه 1349 اعدام می شوند".(240) .
آیا وسوسه کردن صفائی فراهانی وصفاری آشتیانی، برای کسب تجربه عملیات چریکی و ارتباط با جنبش فلسطین ، و عبور آنها بوسیله شهریاری وبا هدایت وتسهیلات ساواک از مرزهای جنوبی به عراق و از آنجا به فلسطین ، توجیه کننده واقعیت زیرنیست؟
درتحقیقات ازفرمانده ودیگراُمرا وافسران نیروی دریائی ، یکی ازافسران ارشد نیروی دریائی که مُتهّم به دریافت مبالغ هنگفتی ازشرکتهای طرف قرارداد بود ، درتوجیه اعمال وآلودگیهای خود "ضداطلاعات نیروی دریائی " رامقصر می دانست.اونوشته بود :" ضداطلاعات نیروی دریائی مرا از"تخم مرغ دزدی " به "شتردزدی "کشاند!!".
هنگامیکه ازاوپرسیدم منظورشما چیست؟ ، گفت :" سه سال قبل که برای اولین بار من مبلغ ناچیزی(100هزارتومن !) ازمدیریکی ازشرکتها دریافت کرده بودم ، فرمانده ضداطلاعات نیروی دریائی ، ازچگونگی مطلع ومرا بدفترش احضارکرد، او موضوع دریافت رشوه رامی دانست ، اما بمن گفت :" من اقدامی نمی کنم ولی جانم سعی کن دیگرتکرارنکنی !".من پس ازخروج ازدفتر رئیس ضداطلاعات ، باتجّسم حالات گفتاری نه چندان جّدی وی ، نزدخود دو ارزیابی متفاوت ازاغماض او داشتم ، یکی آنکه رئیس ضداطلاعات خودطلب سهمی دارد ، ودیگر اینکه او فردملایم وبزرگوار وتوصیه اوحالت نصیحت پدر، به فرزندخطاکاراست" .افسر مذکور ادامه داد :" بدون آنکه کسی متوجه شود ، کنجکاوانه بدنبال ارزیابی ملاقاتم با رئیس ضداطلاعات بودم.وسرانجام متوجه شدم " فرزندرئیس ضداطلاعات، بدون رعایت هرگونه تشریفاتی ، به استخدام صوری نیروی دریائی درآمده وبرای ادامه تحصیلات دانشگاهی ( رشته پزشکی) به امریکا اعزام ونیروی دریائی علاوه برپرداخت هزینه تحصیلات او، مبالغی بصورت حقوق ماهیانه نیز به وی پرداخت میکند".
ازآنجاکه من درپرونده اصلی ضداطلاعاتی افسر موردبحث ،نشانی ازمدعای او نیافتم ،برای تعیین صحت وسُقم اظهارات وی ، پرونده فرعی اورا درضداطلاعات نیروی دریائی مطالعه وگزارش مورداشاره مربوط به افسرمُتهم رایافتم وچون درادامه تحقیقات ، اظهارات اودرباره استخدام فرزندرئیس ضداطلاعات موردتأئیدقرارگرفت، چگونگی رابه سپهبدمقدم گزارش وتقاضای مجازات افسرخودِ ضداطلاعات (همکار خودم) راکردم.اودردادگاه اداریِ ستادارتش حاضروبا تنزیل یکدرجه ، بازنشسته ومقرری فرزندش قطع شد .
آیا تبدیل نماد فکری علی اکبر صفائی فراهانی وصفاری آشتیانی ، که هردو برای ساواک ودکترواحدی وشهریاری شناخته شده ، و ایجادتسهیلات خروج پنهانی وسوق دادن دوجوان به پایگاههای چریک سازی فلسطینی ، به نمود عملی اَعمال قهر آمیز ، مصداق گفته افسرنیروی دریائی نیست ؟.وآیا پیگیری این سناریو ها وسریالهای "جیمزباندی " بعدی ثابتی در هاله‌اي از ابهام نیست؟آیا هماهنگی بایاسرعرفات وسناریوی کنارآمدن بااورا نمی توان در" دستهای بالاتر اراعلیحضرت " جستجوکرد؟
 
سازمان امنیت دونفره پرویزثابتی وعباس شهریاری
 
بعدازسرکوب حزب توده وابسته به حزب کمونیست شوروی وبخصوص انهدام واعدام شبکه افسران آن حزب درارتش دردوره سپهبدتیموربختیار ، چپ ایران ، وابستگی حزب توده به رهبری شوروی را مورد انتقاد وسمت وسوی گرایشات مائوئیستی پیداکرد . وبدینجهت حزب کمونیست شوروی آنهارا برنمی تابید .
امادردوره پرویزثابتی می بینیم که اودرتلاش ساختنِ ، چندین محفل و تشکل سیاسی مخفی "ضدحکومت" است که مشهورترین آنها "تشکیلات تهران "حزب توده ایران به رهبری عباسعلی شهریاری نژاد و "سازمان آزادی بخش خلق های ایران "به رهبری سیروس نهاوندی است.
عباسعلی شهریاری نژاد معروف به عباس شهریاری متولد کازرون فارس واز نوجوانی عضو حزب توده وابسته به شوروی بود . در جریان دستگیری‌های اعضای حزب توده بعدازسالهای 1332از ایران به کویت گریخت ولی دربدوتاسیس سازمان اطلاعات وامنیت ، به خدمت ساواک درآمد و مورد عفو و بخشودگی قرار گرفت. شهریاری با هدایت وتسهیلات ساواک "تشکیلات تهران " را به وجود آورد او برای "تشکیلات" عضوگیری و چند نفر از ماموران ساواک را به نام "اعضای تازه" ، وارد آن می کرد. زیر نظارت او حوزه‌های حزبی آذربایجان و کرمانشاه راه اندازی شد . کاراو نفوذ و رخنه در جمع مبارزین سیاسی چپ بود. او نه تنها افراد جدیدی را به دام انداخت، بلکه بوسیله عوامل وابسته به خود ، اطلاعاتی درمورد گروه‌های دیگر نیز جمع آوری و برای آنها تله می گذاشت. ساواک هم آگاهانه ، باظاهرسازی وگاه و بیگاه به یکی از تشکیلات سه گانه ضربه می‌زد وعده‌ای ازعوامل خودرا دستگیر وآزاد می نمود. ولی درغایت ساواک تمایل داشت تا آنجا که ممکن است دکانِ تشکیلات تهران را سرِپا و با آن به بازی ادامه دهد. ثابتی وشهریاری ، تشکیلات متلاشی شده حزب توده را عامدانه احیاء واعضای پراکنده آنرا که هیچگونه ارتباطی با رهبری مقیم خارج نداشتند در"تشکیلات نوظهور تهران" بازسازی کردند.
شهریاری زبان عربی می دانست وتوانسته بود تعدادی ازاعضای کمونیست عراقی وابسته بشوروی را بابرخورداری ازپشتیبانی ثابتی ، از راه کردستان و آذربایجان ایران به مرز شوروی برساند.تحلیگران ضدجاسوسی نظامی ایران وبخصوص سرلشگرهوشنگ قاجارفرمانده ضداطلاعات ارتش ، سهولت این ترددها را یکی ازنمودهای جاسوسی ثابتی وشهریاری وهمکاری با روسها ارزیابی می کرد.
درصفحه (165 )کتاب با موضوع جدیدی که درمعنای اطلاعاتی "پوششی درپوششِ " نامیده می شودروبروهستیم :"کشاندن دکتر رضارادمنش دبیراول حزب توده ازآلمان به ایران" .
رادمنش با آنکه دبیراولی حزب راداشت ، اما نظام توتالیتر شوروی رادر سرکوب آرا و عقاید مخالفان محکوم ، وروسها می دانستند که او در دفتر سیاسی حزب توده از سیاست چینی ها دفاع می کند .اوهیچگاه از سیاست های نورالدین کیانوری پشتیبانی نکرد. موقعیت رادمنش در ماجرای جاسوسی حسین یزدی سخت به مخاطره افتاده بود،و"رفقای" شوروی هم تمایلی به ابقای "رفیق دکتر رادمنش" در رأس حزب نداشتند.
ثابتی توجیه آوردن رادمنش به ایران را درخواستِ خوددکتررادمنش دبیراول حزب توده و"برگزاری یک پلنوم حزب توده درایران " عنوان می کند .اما این سناریو باهیچ منطقی همسازی نداشت زیرا رادمنش درمقام دبیراولی حزب توده که سالها قبل دردادگاه نظامی به اعدام محکوم و ازکشورگریخته بود ،باسوابق مُمتد سیاسی ، احمق نبودکه به ایران مراجعت ومستقیما به میدان تیرسپرده شود.اصراروپیگیری شک برانگیز ثابتی درآوردن دکتررادمنش به تهران ، به یکی دیگر ازاعَمال ماجراجویانه ثابتی تعبیرشد که می خواست رادمنش مُنتقدروسها را درایران سربه نیست و نبوغ نداشتهِ خودرا (برای دستهای بالاترازشاه) به نمایش بگذارد . البته پادشاه که"ازمنابع دیگر!!"، ازواقعیتِ ناپیدای این سناریو، مطلع بود ، با آمدن رادمنش به ایران مخالفت واظهارمی دارد" نه ،نبایداجازه داداینها! (؟) فکرکنندکه هرکسی می تواندبیایدداخل وبرودبیرون!".اما بازمی بینیم ثابتی باوجودمخالفت ارتشبدنصیری وشخص شاه ، به شهریاری میگوید "بگو، رادمنش بیاید"(164 )،اما چون شهریاری "قول شرف شخص ثابتی "را می طلبد، نه دستگاه ساواک را!! ، و ثابتی "شرافتی" برای وثیقه گزاری نداشته ، موضوع منتفی می گردد. (165 ).
بسیاری ازفعالان مبارزاتی گذشته ، شهریاری را عامل لو رفتن کثیری از گروه های سیاسی در دهه چهل خورشیدی می‌دانند. عباسعلی شهریاری در اسفند ۱۳۵۳شناسائی ، وتوسط فدائیان خلق در تهران کشته شد.  
 
سازمان امنیت دونفره پرویزثابتی وسیروس نهاوندی
 
سيروس نهاوندي درآلمان تحصیل کرده بود .وی در آلمان به سازمان انقلابي حزب توده پيوست و از طرف اين سازمان براي طي دوره هاي آموزش نظامي به چين و كوبا اعزام شد. سپس داوطلبانه درسال 1345 به طور قانونی به ایران باز گشت!!. و جرياني مستقل به نام "سازمان رهايي بخش خلق هاي ايران" ايجاد کرد. در سال 1347 سرقت از بانک ایران و انگلیس سرقت مسلحانه می کند. در نیمه شب 9 آذر1349 طرح ناموفق ربودن سفیر آمریکا رابه اجرا می گذارد. در آذرماه 1350سازمان آزادیبخش خلق های ایران ضربه می خورد. در دوره بازجویی به همکاری با ساواک می پردازد، ساواک طبق سناریوئی ساختگي در فروردین 1352 وی را از زندان فراری و برای طبیعی جلوه کردن فرار او و رفع هر گونه سوءظنی ازدیدِ همرزمان سابقش ، گلوله‌ای به دست او شلیک میکند. سپس باحمایت وهدایت ساواک به اروپا میرود. پس از بازگشت مجدد ازاروپا ، این بار به ساماندهي "سازمان رهايي بخش خلق ايران" که خالقش پرویزثابتی بود می پردازد وهمانندعباس شهریاری چند نفر از ماموران ساواک را وارد تشکیلات سازمان سازمان آزادی بخش می کند.
اعضای سازمان آزادیبخش خلق های ایران بااین بهانه که :" گروه ها و افرادی که در ایران مخفیانه فعالیت می کنند ،باید همه متحد و جبهه واحدی تشکیل دهند". تعدادبیشماری ازمحافل دانشجویی و غیردانشجویی را شناسایی و افرادشناسائی شده بنوبه خود وبدون آنکه بدانند ، موظف به جمع آوری اسامی و مشخصات عناصر سیاسی و کسانی که حدس می‌زنند آمادگی عضویت در سازمان های مبارزاتی را دارند می گردند .نهاوندی اسامی جمع آوری شده را در اختیار ساواک ثابتی می گذارد ، ساواک از طریق گزارشات نهاوندی، اقدام به دستگیری ، ترور و یا تعقیب و مراقبت اعضا و عناصر این سازمان ها و گروه ها می نماید.
بهمن نادری پور دراعترافاتش می گوید:" کادرها و اعضای سازمان آزادیبخش مسلّح نبودند و تنها شخص مسّلح این سازمان سیروس نهاوندی بود که « یک عدد اسلحه از طرف محمدحسن ناصری (عضدی) برای حفاظت شخص خودش به او داده شده بود. اما شیوه عمل ساواک این بودکه با درگیریهای ساختگی وبرنامه ریزی شده از پیش آنها رابه رگبار مسلسل می بست "
محاکمه "نمایشی " 7 نفر از رهبران و کادرهای سازمان آزادیبخش در خرداد ماه 1352انجام وعلیرغم اتهامات سنگینِ سرقت مسلحانه و اقدام به ربودن سفیر آمریکا هیچ یک از کسانی که در این دو عملیات شرکت داشتند اعدام نمی گردند.
بهمن نادري پور (تهراني) درباره نهاوندي، می گوید :سيروس نهاوندي باساواک معامله كرد ولي من معامله نمي كنم.نتيجه معامله اي كه سيروس نهاوندي كرد اين بود كه هيچ كدام از اعضاي سازمانشان با توجه به آن فعاليتي كه كرده بودند اعدام نشدند.
گزارش افسراداره دوم حاضر دردادگاه ، به نقل از سروان احمد رضا خردمند دادستان دادگاه سازمان آزادی بخش ،حکایت ازتهیه اعلامیه ساختگی چاپ شده درچاپخانه ساواک داشت که مضمونش چنین بود :"ما به مثابه یک سازمان کمونیستی ، معتقدبه مبارزه مسلحانه هستیم ، انقلاب ایران جز ازطریق قهر پیروزنخواهدشد ، وبایدازاعمال قهرآمیز نهراسید" ،افسرمذکوراضافه کرده بود که سلاحهای کمری، و مسلسل و دینامیت و... کشف شده ازگروه ، متعلق بخودساواک بوده است. و...
ثابتی اگر تعهد همکاری می‌گرفت فَردیّت قربانی‌اش راچنان ساقط می ساخت که همه، جنایتهاو تبهکاریهاو زشتی ها وپلیدیها ازاوساخته باشد وفردیت سیروس نهاوندی چنان شده بودکه از آنچه نارفیقی بود درحق رفیقانش دریغ نمی داشت. حال به منبرثابتی درموردسیروس نهاوندی می رویم ، اومی گوید:
1-"سازمان رهائی بخش خلق ایران ، اولین کاری که کرد،حمله به بانک ایران وانگلیس درخیابان تخت جمشید بود که اولین حمله ببانک درایران بود".(263).
2-"درآذرماه1349 سفیرامریکادرتهران درخانه اسدالله علم میهمان بود وشب موقع برگشت بطرف سفارت درخیابان عباس آباد دواتومبیل اورامتوقف وتلاش می کنند سفیرراربوده وباخودببرندراننده درها راقفل می کند.مهاجمین باتیر شیشه های اتومبیل راشکسته وراننده حلقه محاصره راشکسته وازبین دواتومبیل فرارمی کند.ماتمام نیروها رابسیج کردیم که عاملین راشناسائی کنیم ونهایتاً درآبانماه 1350 شبکه سیروس نهاوندی را که مسئول این اقدام بود کشف ودستگیرکردیم". (265)
3-"نهاوندی درشبکه ای که تشکیل داده بود،تعدادی ازقوم وخویشهای خودرا نیز به فعالیت درشبکه کشانده بودوازاین بابت خودش رامسئول می دانست وبرای همکاری آمادگی داشت...ماگفتیم درقبال ازادی قوم وخویشهایش (باید خدمات بزرگی انجام دهد).سیروس نهاوندی گفت من بایدبکیفیتی آزادشوم که بتوانم به نفع شما همکاری کنم.وچون زندانی شده ام بایدکاری کرد که وانمودشودمثلاً من فرارکرده ام.البته ساده هم نمی شدکه ازدست مامورین فرارکرد (اما او درمورد 9 نفر قربانیان تپه های اوین مدعی است آنها می خواستندبسادگی فرارکنند).بنابراین خودش خواست که شلاقش بزنیم که آثارش روی بدنش باقی بماندوآخرسرهم یک تیر به وی بزنیم.نتیجتاً بحث شدوطرح راچنین اجراکردیم که به دستش تیراندازی کردیم" .اما جالب است که ثابتی درمورد داستان سرائیهایش ،خودمی گوید :"اینهم داستان سیروس نهاوندی!!"(266-267).
عباس میلانی، که در کتاب زندگینامه هویدا به‌نقل از پرویز ثابتی می‌گوید:
«وقتی نهاوندی را دستگیر کردیم و او حاضر به همکاری شد، مسئله فرار ساختگی را پیش کشیدیم. اما برای آن‌که فرار او طبیعی جلوه کند تیری به دستش شلیک کردیم. این اقدام با نظارت یک پزشک صورت گرفت. حضور پزشک از آن جهت ضروری بود تا قسمتی از دست را که می‌بایست در اثر اصابت گلوله آسیب کمتری ببیند و به عصب‌ها صدمه جدّی وارد نشود نشان دهد.»
صرفنظرازتناقضات گفتاری ثابتی که درتفاوت پیشگامی پیشنهادهمکاری ازجانب خود نهاوندی ویاساواک بچشم می خورد، چند نکته شایان توجه است:
1-ساواک ثابتی ازسال بازگشت نهاوندی به ایران (1345 ) تاآبانماه( 1350 ) ازحضوروفعالیتهای اودرایران بی خبربوده است.
2- خودمی گوید :"ساواک نمی دانسته حمله به بانک ایران وانگلیس توسط چه گروهی ،دسته یاافرادی صورت گرفته است(265)
3- دربحث ربودن سفیرامریکا خودمعترفست که :"نه تنهااز اجاره خانه چریکها درنزدیکی سفارت خانه بی اطلاع ، بلکه ازکنترل ومراقبت تردّدسفیرامریکا بوسیله گروه نهاوندی که مدتها ،قبل ازاجرای طرح ربودن سفیر، بی خبر، وتا یکسال بعد هم (آذر1349تاآبان1350)ازوجودآنها سرنخی بدست نمی آورد(265).
4-ثابتی بطورناخواسته وجود یک نوع شکنجه (زدن شلاق) راکه سیروس نهاوندی روزها وهفته هاآنرا درزندان تجربه و زدن آنرابه مسئولین پیشنهادداده ،اعتراف می کند
پرویزثابتی ازتله گذاریهای احمقانه وشبکه سازیهای ناجوانمردانه لذت می برد ، او تاجائی پیش می رود که روزهاازتیرزدن و معیوب ومعلول کردن مادام العمردست جوانی تحصیلکرده امافریب خورده خورسندوبرای قهرمان نمائیهای میهمانی شبانه  
" برای دلربائی زنها ئی که دوروبرش رامی گرفتند "(641 سوژه ای مناسب داشته باشد.
داستانسرائی وصحنه سازیهای پرویزثابتی (ربودن ملکه وولیعهد)
 
در مهرماه 1352 خبر دستگيري گروهي كه متهم به خرابكاري و طراحي سوءقصدي عليه ملكه و وليعهد بودند، منتشر شد. اين گروه 12 نفري ، تعدادي از كاركنان راديو تلويزيون را نيز شامل مي‌شد.
درصفحه 291 کتاب پرویزثابتی دراین زمین می گوید " اینها برنامه شان این بودکه درآن جشن ،آدم ربائی کنند.یعنی ولیعهدرابدزدند وحتی اگربتوانند ملکه را ،چون فیلمبردارمراسم همینهابودند.برنامه شان این بودکه وقتی دوربین را بداخل می بردند ، ممکنست کسی اینهارا کنترل نکند و میتوانند هرچه راخواستند بداخل آنجا ببرندوبگویند زندانیان بایدآزاد شوند ".
امادر دادگاه ومحاکمه خسرو گلسرخی که به اتهام توطئه برای ربودن اعضای خانواده سلطنتی، در سال 1351 دستگیر ودر 1352 اعدام شد، هم گلسرخی و هم کرامت‌الله دانشیان، اتهام ادعائی ساواک را درربودن اعضای خانواده سلطنتی وهم عضو یت درگروه فدائیان خلق را مردود دانستند. هدف ازبرگزاری دادگاه گلسرخی به صورت علنی هم آن بود که وانمود شوددر ایران ساواک‌زده " سرنوشت کسانی که در مقابل رژیم قدعلم کنند همانند محاکمه شوندگان خواهد بود".
درخاطرات سه شنبه 11/3/55 علم می خوانیم :" . . ضمن کارهای جاری و کارهای دانشگاهها که عرض می کردم، اعلیحضرت یک دفعه فرمودند، یک گروهبان وظیفه که در یک هنگ خارج از مرکز ، گفته است چرا ما باید اسم این مردمان شجاع را تروریست بگذاریم؟ اگر اینها نبودند دولت خون مردم را می مکید. (مقاله- اعترافات استاددانشگاه سوربن )
ثابتی از گستردن این دامهاکه سرانجام محتوم آنرا می دانست خورسند وبا خودنمائیها وبزرگنمائیها درشوهای تلویزیونی همه رابه بازی گرفته بود.ثابتی بیماری جاسوسی وچریک سازی راباهم داشت. اوخودرا اسب تیز تک می دانست ، ولی هردوپایش می لنگید .
شاید آگاهی خوانندگان این نوشتار به چگونگی حفاظت ازخانواده سلطنتی درمراسمها ، ضروریست :بطورکلی حفاظت ازخانواده سلطنتی برعهده افسران وپرسنل آموزش دیده وباتجربه"گاردجاویدان" بود .آنها شخصیت موردحفاظت را تاشعاع صدمتری پوشش می دادند.معرفی خبرنگاران وعکاسان حاضر درهرمراسمی برعهده تشریفات دربار و صدور کارت حضورآنان (فقط برای همان مراسم) ، برعهده تشریفات نظامی اداره دوم ارتش بود.علاوه بر اینها ،افسران آموزش دیده ومتخصص گاردجاویدان ،به پیشرفته ترین تجهیزات کنترلی مواد انفجاری مُجّهزبودند.ومضاف برهمه از24 ساعت قبل ازهرمراسمی، مأمورین گارد ودیگرسازمانهای انتظامی وامنیتی درشعاع پیرامونی محل برگزاری مراسم مستقر می گردیدند.تمام خبرنگاران وفیلمبرداران وعکاسان برای تشریفات اداره دومِ مسئول صدورکارت ورود به مراسم شناخته شده ، وخود خبرنگاران هم از مراقبتهای کنترلی گارجاویدان وسایردستگاههای امنیت مطلع بودند.افراد تحصیلکرده مبارز ، برنامه ای آنچنان حساسی را به "ممکنست " واگذارنمی کردند.بنابراین رّد اتهام ربودن اعضای خانواده سلطنتی ازدومُتهّم (گلسرخی ودانشیان) در دادگاه پذیرفتنی وادعای ساواک چیزی درردیف داستانسرائیها وبزرگنمائیهای همیشگی دکترین "راه میانبر "نبود.
 
پخش تعمدی شایعه فسادرژیم وآموزش شبنامه نویسی ثابتی به مبارزین رژیم
 
حمید اشرف یکی ازاعضای گروه فدائیان خلق بود.اودر سال ۱۳۲۵ در تهران متولّد شد. در سن ۱۷ سالگی به گروه بیژن جزنی پیوست وجوان‌ترين عضو گروه جزني بود. بدنبال واقعه پاسگاه سیاهکل که منجر به قتل عده ای شد ، حمید اشرف در مقام رهبری سازمان قرار گرفت .حمید اشرف در تیرماه ۱۳۵۵ در جریان یورش ساواک به خانه‌ای تیمی فدائیان در مهرآباد جنوبی به همراه ده تن دیگر کشته شد.
درصفحات(248و249) می خوانیم :"درسال1355حمیداشرف هم رهبری وهم فرماندهی عملیات رابعهده داشت.روش حمیداشرف این بودکه اگربا اعضای تیمهای مخفی ومسلح ویاافرادمهم ملاقاتهای حضوری برقرارنمی کرد.هفته ای یکبار تلفن بسیارکوتاهی برقرار وازسلامتی آنها مطلع می شد.این تلفنها هیچگاه بیش ازیکدقیقه بطول نمی انجامید...ولی مانمی توانستیم به تلفن حمیداشرف دسترسی پیداکنیم وقسمت فنی ساواک میگفت برای اینکه بتوان شماره تلفن مبداء را بدست آوریم ،نیازبه 15دقیقه وقت است...همکاران ماپیشنهادکردند اکنون که نتوانسته ایم ازطریق کنترل تلفن ، تلفن حمیداشرف رابدست آوریم ،درتلفن بعدی به مجرد اینکه حمیداشرف باارمغانی تماس برقرارمیکند (ازروشی که دراصطلاح عامیانه خط روی خط افتادن ) می گویند استفاده و،مذاکرات تلفنی دونفردیگر راکه سرگرم موضوع جالبی می باشند به آن متصل کنیم.ممکنست حمیداشرف ، تلفن راقطع نکند که ببیندچه کسانی هستندوراجع به چه صحبت میکنند.دراولین فرصت ارتباط، این طرح بمورداجرا گذاشته شدودونفر ازهمکاران مااز2شماره مختلف ازدواطاق باهم شروع به صحبت کردندوقسمت فنی ،این ارتباط رابه تلفن ارمغانی متصل کرد.گفتگوی دوهمکارما ،درباره ایجادیک واحدبزرگ مسکونی درشمال وتفکیک اراضی وفروش آنها ومنافعی که ازآن بدست خواهدآمدبودوطوری وانمود میشد که مالک این پروژه یکی ازوالاحضرتها یاافرادبانفوذ می باشند.هرچند این اراجیف باداستان "تن تن " اطفال شباهت دارد ، امااگرواقعیت داشته باشد ، اتخاذ تدابیری ازایندست ،خودبیانگر مریضی پرویزثابتی در پخش وتشدید شایعات نیست؟.البته او خودبه وجودچنین بیماری درصفحه( 595)اذعان دارد.
پرویز انصاری-افسرسابق ارتش شاهنشاهی
 
 

هیچ نظری موجود نیست: