نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۱ شهریور ۹, پنجشنبه

من اینجا ایستاده ام و جز این کاری از من ساخته نیست، همنشین بهار

دوشنبه 6 شهريور 1391

من اینجا ایستاده ام و جز این کاری از من ساخته نیست، همنشین بهار


«آه اخوی ! آنقدر بدمان می‌آید از این آدم‌های سالم!»
بلوتوس کبیر (سریال قهوه تلخ)
اگرچه بسیاری از ما یک سینه سخن داریم اما گاه باید دور نوشتن خط کشید. وقتی «سیاسی کاری» جای کارسیاسی را می‌گیرد، ننوشتن با وقارتر و سنگین تر است.
ـــــــــــــــــــــــــــ
یادی از بزرگ علوی
«بزرگ علوی» در رابطه با شخصی که جَل‌جَل و دم به دقیقه کاغذ سیاه می‌کرد و انتشار می‌داد ولی نوشته هایش بسیار سطحی بود از سر مهر و دوستی گفته بود: «قلم روش»...
***
قلم روش مثل «شکم روش» که با آلو و زردآلو... تشدید می‌شود، یک نوع اسهال و بیماری است.
«اسهال قلمی» هم داریم.
اسهال قلمی با شهرت طلبی و مریدبازی تشدید می‌شود و با شلخته نویسی و یبوست فکری همراه است.
درِ دیزی اینترنت باز است اما... اما هر چیزی را نباید در آن ریخت.
این اواخر پرت و پلاگویی در مورد زندانهای جمهوری اسلامی باب شده بود و مدعیان از:
- «دستگاه بیضه کشی که از روسیه خریداری شده و شکنجه گران برای یاد گیری کار با آن در کره شمالی دوره دیدند»،
- «ده فرمان و رساله احکام دهگانه که گویا بر مبنای احکام جزای اسلامی تنظیم و تدوین شده»،
- «تجاوز بازجویان به کودکی هشت نه ساله»، و...و...
کوتاه نمی‌آمدند و برای به کرسی نشاندن این دروغهای زشت، ری و روم و بغداد را بهم می‌بافتند. هرچه هم با دلیل و برهان و از سر خیرخواهی، نادرستی ادعاها و بزرگنمایی ها نشان داده می‌شد به خود نمی‌آمدند.
وقتی شوری به کوری رسید و داد زندانیان سیاسی درآمد، طلبکارانه «استعفا نامه» نوشتن و از زبان راوی گوشه زدن و قلمهای مقدس دیکته ناپذیر را زیر سئوال بردن و حتی حالا که گزارش‌های غیرواقعی «حاج رضا» رو شده، همچنان به عنوان منبع (آن هم راجع به اسیرکشی سال ۶۷) به او اعتبار دادن، جفا اندر جفا است.
اگر هیبت الله معینی و قادر جراّر و اسفندیار قاسمی و چنگیز احمدی و یوسف کشی زاده زنده بودند، اگر سید فخر طاهری و علی اتراک (فرخزاد) و سیامک طوبایی و رمضان گرامی و سعید مظاهری و عباس حجری و مجتبی محسنی و سعید سعیدپور سر به نیست نشده بودند. اگر مریم فیروز و آذر سلیمانی و زهرا خسروی و پریچهر عصاره و غنچه حسینی برزی و فرشته نوربخش و دها فرشته دیگر که چون شمع شبانه سوختند تا روشنی بخش محفل دیگران باشند، زنده بودند، با این جفا کنار می آمدند؟ بگذریم که از زاویه دیگر آنان حاضرترین حضارند.
آیا براستی از شأن یک انسان آزادیخواه کاسته می‌شود به خاطر بازتکثیر گزارش های غیرواقعی و توهین به شعور زندانیان سیاسی، فروتنانه از مردم ستمدیده میهنش پوزش بخواهد؟ آیا نباید قلم و تایپ و ماوسش را بشکند و خرد و خمیر کند؟ تا کی در چشم عقل، خار مغیلان زدن؟
وقتی پیش و بعد از انقلاب حتی یک دقیقه (حتی یک دقیقه) با دستبند و چشم بند روبرو نشده ایم، آیا حق داریم وقت و بیوقت در مورد زندان و اسیرکشی سال ۶۷ نوشته های غیرمستند و بی محتوا ارائه دهیم؟
آیا می‌شود دم از تحقیق زد اما به منابع اصلی آن واقعه مهیب عملاً بی‌محلی نمود؟
فرض کنیم ما که اواخر دوران قاجار در قید حیات نبودیم، می‌خواهیم در مورد انقلاب مشروطه، کند و کاو نمائیم. آیا می‌توانیم به منابع اصلی آن مثل «واقعات اتفاقیه در روزگار» (محمد مهدی شریف کاشانی)، تاریخ بیداری ایرانیان (ناظم الاسلام کرمانی) و تاریخ مشروطه ایران (احمد کسروی) و... بی‌اعتنا باشیم؟
چگونه می‌توان از قتلعام سال ۶۷ نوشت و منابعی چون «نه زیستن نه مرگ» و «کلاغ و گل سرخ» و... را پشت گوش انداخت و در عوض پای منبر امثال «حاج رضا» نشست؟
چرا در باره موضوعی که اشراف کافی نداریم می‌نویسیم؟ چرا سخنانی را که از سر مهر و دوستی (بله از سر مهر و دوستی) گفته می‌شود به دل می‌گیریم؟

برگردیم به سخن «آقا بزرگ»
بزرگ علوی دردمندانه می‌گفت قلم روش نباشیم و بخصوص مرید مریدان خود نشویم.
واقعش این است که بسیاری از ما مرید مریدان خود هستیم.
باقی این گفته آید بی زبان
در دل آنکس که دارد نور جان
ــــــــــــــــــــــــــــ
هر ادّعایی باید مستند به دلائل اثباتی باشد.
گاه لازم است قلم و کاغذ و ماوس و تایپ را ببوسیم و کنار بگذاریم.
من بیش و پیش از همه به خودم نهیب می‌زنم و به همین دلیل ادامه ویدیوهای تقویم تاریخ را که (که ۸ ماه آن آماده شده و در یوتیوب موجود است) وسط کار متوقف کردم.
چرا؟ چون نمی‌خواهم چرت و پرت بنویسم. شماری از رویدادهای تاریخ معاصر به مطالعه و دقت بیشتر نیاز داشت و دیدم گزارش های جاافتاده و رسمی که ظاهراً مو درزش نمی‌رود، در موارد بسیار تردید برمی‌دارد. اگر روی آنها مکث نکنم، قلم روش می‌شوم. نه تنها «جبر جّو» مرا می‌گیرد و به غضب بارک الله دچار می‌شوم، به قضاوتهای آلوده هم درمی‌غلطم...
اگرچه کوشیده ام حتی در مورد دشمنان آزادی، انصاف را زیر پا نگذارم و آنچه می‌نویسم عاری از بزرگنمایی باشد، اگرچه برای مقاله کاتین و یان هوس و آشویتس Auschwitz و چائوشسکو و Srebrenica سربرنیتسا و نوترینو Neutrino... به روسیه و لهستان و پراگ و کراکو و بخارست و بلگراد و سارایوو و حول و حوش «سرن» رفتم تا دقیقتر بنویسم.
با اینهمه، به خاطر لحن نوشته ام که گاه با یاد شهیدان می‌گریم و می‌نویسم... و به خاطر خطاها و اشتباهاتی که از آن بی خبرم و در نوشته های من موجود است از اهل دانش و فضل (و همچنین از آقای حاج رضا و راوی محترم ایشان) صمیمانه پوزش می‌خواهم. من خود سراپا اشتباهم.
ـــــــــــــــــــــــــ
عاقبت از ما غبار ماند.
از «حاج رضا» که برایشان سلامتی و طول عمر و اخلاص عمل و نیت خیر آرزومندم، خواهش می‌کنم
- به جای تکرار گزارشهای غیرواقعی،
- به جای پرونده بازی و تائید جعلیات کتاب مصلوب که نویسنده اش خود را به دروغ زندانی سیاسی جا می‌زند،
- به جای سرهم بندی کردن وصیتنامه های زندانیان سیاسی و... (که معلوم است واقعی نیست)
- به جای داستانسرایی و عَلم کردن کتاب موهوم «المکافات الجنایات» (که البته در دکان هیچ عطاری یافت نمی‌شود) و گویا در بمبئی توسط «المنصوربن کاتب لنک هوری» تدوین و نتظیم شده و فقط جناب سعید محسنی نائینی (تحصیلکرده دانشگاه سوربن) اطلاع کافی دارند، (به جای اینها)، به «عمل صالح» دست بزنند.
خوبی گم نمی‌شود. فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ
فردا پس فردا همه به به خاک می‌افتیم و عاقبت از ما غبار ماند.
از ایشان خواهش می کنم به کمک «حاج رضا» های دیگر در ایران،
- عکس امثال ناصریان (محمد مقیسه‌ای) از مسئولین قتلعام سال ۶۷ را که هم اکنون نیز در مسند کار است، تهیه نمایند،
- آمار دقیق همه زندانیانی را که با فتوای هولناک آیت الله خمینی به دار کشیده شدند، بپرسند،
- از متن دومین فتوای آیت‌الله خمینی در سال ۶۷ که بر مبنای آن حدود ۴۰۰ زندانی سیاسی غیرمذهبی به دار کشیده شد، رازگشایی نمایند.
- ناگفته های زندان موسوم به هتل (هتل اموات) در اصفهان را که پیشتر هم وعده داده بودند شرح دهند...
نیازی هم به یک کلاغ، چهل کلاغ کردن نیست.
در میهن ستمدیده ما، استبداد زیر پرده دین به اندازه کافی به اعتماد مردم ایران ترکش زده و جفا کرده است.
ـــــــــــــــــــ
«احکام دهگانه ی شاهرودی- خمینی در باره تجاوز، شکنجه و کشتار»
http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=20114
ادّعا شده شماری از زندانیان سیاسی که دهه ۶۰ در زندان هتل اصفهان (هتل اموات) بوده اند، گفته های مرا که نشان می‌دهد گزارشهای حاج رضا واقعی نیست زیر سئوال برده اند.
راوی محترم قصه های «حاج رضا» در تلویزیون میهن به جناب آقای سعید بهبهانی فرموده اند:
«بنده ایمیلهایی دریافت کردم و کسانی بودند در زندان آنجا (هتل اموات) که می گویند نخیر، (مطالبی که جاج رضا از هتل اموات گفته) صحت داره... »
اگر ادعای فوق واقعی است، از آن زندانیان دعوت می‌کنم بی معطلی دلائل خودشان را همین امروز (و نه فردا) منتشر کنند.
منتظر می‌مانم. هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین.
من آنچه را نوشته ام یقین دارم و به قول مارتین لوتر:
Hier stehe ich, ich kann nicht anders
اینجا ایستاده ام و جز این کاری از من ساخته نیست.
با تاریکی نمیشه سراغ تاریکی رفت. گزارشهای دروغ در مورد زندان
http://www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=27068
همنشین بهار
hamneshine_bahar@yahoo.com

هیچ نظری موجود نیست: