نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۱ مرداد ۹, دوشنبه

«خاطرات تهران» و «فرشته‌ای در کنار نرده»‌


میان ماه من تا ماه گردون!

[ ایرج مصداقی]

«خاطرات تهران» و «فرشته‌ای در کنار نرده»‌


در اخبار بی بی سی آمده است که انتشارات پنگوئن «چاپ کتاب خاطرات یکی از بازماندگان هولوکاست را به علت غیرواقعی‌ بودن بخش‌های مهمی از آن متوقف کرده است» این خبر تحت عنوان «داستان عشقی هولوکاست دروغین بود» به شرح زیر انتشار یافته است:

«هرمن روزنبلت که از نجات یافتگان نسل کشی یهودیان به وسیله آلمان نازی است، در کتابی که درباره خاطرات خود از هولوکاست نوشته، داستان عشق خود را به دختری به نام روما رادچیکی را روایت کرده است که از روی نرده های بازداشتگاه بوخن والد برایش غذا و میوه پرتاب می کرد.
نام این کتاب "فرشته ای در کنار نرده" است. غیرواقعی بودن داستان این کتاب زمانی مشخص شد که بعضی از محققان قسمت هایی از آن را زیر سوال بردند.
بر اساس داستان این کتاب، نویسنده بعد از رهایی از زندان و مهاجرت به آمریکا، روما را در نیویورک پیدا می کند و با او ازدواج می کند. »

در روایت بی بی سی همچنین آمده است:‌
«در این حال، مدارک رسمی تایید کننده گفته آقای روزنبلت درباره بازداشت او در بوخن والد است.
آن چه باعث شک محققان به اصالت خاطرات آقای روزنبلت شد، توصیف او از بازداشتگاه بوخن والد است.
به گفته آنها، ارتفاع نرده های اردوگاه شلیبن که محل نگهداری هرمن روزنبلت بود، آن قدر کوتاه نبوده که امکان پرتاب مواد غذایی از روی آن وجود داشته باشد.
کتاب "فرشته ای در کنار نرده" قرار بود دو ماه دیگر به وسیله یکی از شرکت های زیر مجموعه انتشارات پنگوئن منتشر شود.
ناشر کتاب در پی مشخص شدن غیرواقعی بودن داستان از نویسنده خواسته است تمام دستمزد دریافتی خود را پس دهد.»

این موضوع فقط در بی بی سی نیامده است. بسیاری از روزنامه‌‌ها و سایت‌های خبری به آن پرداخته‌اند. آسوشیتدپرس در مقاله‌ای تحت عنوان «خشم و غم در ارتباط با داستان جعلی هولوکاست» راجع به آن در ۲۸ دسامبر نوشت:

«این آخرین داستانی است که دنیا را تحت تأثیر قرار داد و به آن خیانت کرد.»

وی همچنین اضافه می‌کند:

«باور کنندگان داستان روزنبلت تنها نماینده و ناشر او نبودند بلکه اپرا وینفری، تهیه کنندگان فیلم، روزنامه نگاران، اعضای خانواده و غریبه‌هایی که بر واقعیت چشم‌پوشی کرده بودند و یا اطلاعی از آن نداشتند و آن‌هایی که توجهی به هشدارهای محققینی که معتقد بودند این داستان واقعی نیست نکرده بودند را شامل می‌شود.»


در همین مقاله آمده‌ است:‌
«آسیب‌هایی که این کتاب زده گسترده و عمیق است» چرا که «محققین و آنانی که از هولوکاست جان به در بردند می‌ترسند که جعلیات روزنبلت راجع به کل واقعه هولوکاست شک و تردید ایجاد کند.»

سیدنی فینکل یک دوست قدیمی روزنبیلت و یکی از جان بدر بردگان هولوکاست می‌گوید:‌ «من خیلی نگران هستم به خاطر این که هر سال ما برای هزاران دانشجو صحبت می‌کنیم، ما در مقابل جمع حاضر می‌شویم. ما داستانمان را توضیح می‌ دهیم اما الان بعضی از مردم تجربه‌ی من را به چالش می‌گیرند.»

کن والتزر دبیر گروه مطالعاتی یهودیان در دانشگاه میشیگان با انتشار بیانه‌ای می‌گوید: «این آموزش هولوکاست نیست این ضد آموزش است. »
والتزر می‌گوید:‌ «تجربه‌ی هولوکاست داستان عاشقانه نیست بلکه برای جریحه دار کردن قلب‌هاست. همه‌ی این‌ها نشان دهنده‌ی بی میلی گسترده در فرهنگ ما برای مقابله با دشواری آگاهی در مورد هولوکاست است. آن چیز که بیش از همه اهمیت دارد این است که خاطرات واقعی از تجربیات واقعی در کمپ‌ها گفته شود.»
«برنباوم دبیر سابق انستیتوی تحقیقاتی  هولوکاست آمریکا در موزه‌ی یادبود هولوکاست یکی از کسانی بود که گول خورد.هریس سالومون یک تهیه کننده فیلم از او خواسته بود که دستنویس کتاب را بخواند. برنباوم در اظهارنظر حمایت آمیز اولیه خود در پاییز گذشته به آسوشیتدپرس [در پاسخ به انتقاداتی که به کتاب شده بود] گفته بود حوادث احمقانه‌تری هم اتفاق افتاده است. این گفته‌‌ی برنباوم از سوی ناشر کتاب گواهی‌ی تلقی شده بود برای دفاع از کتاب.  برنباوم حالا مدعی است که او متوجه‌ی اشتباهات فاکتی روزنبلت هنگام توضیح درزاینشتاد اردوگاهی که از آنجا آزاد شد، شده بود اما در مورد داستان عشقی او فکر نکرده بود.  
برنباوم می‌گوید:‌ من به خاطر این که در آن‌جا نبوده‌ام همیشه برای تأیید متن‌ها با محدودیت مواجه هستم. من می‌توانم حکایت‌های تاریخی عمومی را تأیید کنم، اما در تحقیقاتم متکی به جان به دربردگان هستم که می‌بایستی تجربیات‌شان را به درستی ارائه دهند. وقتی آن‌ها این کار را نمی‌کنند، آن‌ها خیلی چیزها را نابود و ویران می‌کنند و این وحشتناک است.
او اضافه می‌کند «من سوختم». از آن‌جایی که سوختم بایستی کتاب‌ها را با  دقت بیشتری بخوانم. »


تایمز آن لاین نیز گزارش داده است که « شک و تردید محققین هولوکاست نسبت به داستان توسط نشریه جمهوری جدید افشا شد. بن هلفگات یکی از هم‌بندان نویسنده در اردوگاه شلیبن به مجله‌ی مزبور گفت که داستان آقای رزنبلت یک داستان جعلی ساده است.


ای کاش خواننندگان این متن می‌توانستند اظهار نظر‌ شهروندان آمریکایی راجع به عمل روزنبلت را بخوانند تا متوجه شوند واکنش یک جامعه‌ مدرن به موضوع جعل و فریب افکار عمومی چگونه است.

روزنامه‌ی ها آرتص چاپ اسرائیل هم مبادرت به درج خبر فوق کرده است.


اخبار منتشر شده حاکی از آن است که کتاب از قفسه‌ها جمع‌آوری شده است و ناشر قصد بازگرداندن آن به بازار را ندارد. روزنبلت از سوی افکار عمومی متهم شده است که مغز بچه‌ها را با دروغ‌هایش مسموم کرده است. این در حالی است که زوج مزبور دوبار در برنامه‌ی اپرا وینفری شرکت کرده بودند و به شکل باورنکردنی مردم را تحت تأثیر قرار داده بودند. 

همه‌‌‌ی این‌ها را گفتم تا بگویم سال گذشته دو مقاله در ارتباط با خاطرات زندان مارینا نمت زندان نوشتم و ادعاهای نویسنده را به چالش گرفتم و استدلال کردم که چرا روایت‌ها و تصویرهایی که نامبرده از زندان ارائه داده است، غیرواقعی و ساختگی است. این دو مقاله  بازتاتب گسترده‌ای در سایت‌های اینترنتی یافت و گروهی به نفع و عده‌ای بر علیه آن مطلب نوشتند و گفتند و مصاحبه کردند. این دو مقاله به نام‌های «خاطرات تهران»، چوب حراج به خاطرات زندان و مقایسه‌ی دو متن متفاوت از «خاطرات زندان» مارینا نمت در آدرس زیر موجودند.



در این دو مقاله با دلایل و توضیحات گوناگون و ذکر برخی شواهد بدون گفتگوی تاریخی ثابت کردم که این خاطرات تماماً‌ جعلی است و نویسنده برای استفاده از مواهب دنیوی دست به این کار زشت و غیراخلاقی زده است.

فایل صوتی توضیحات من در مورد کتاب مارینا نمت و این که چرا بایستی نسبت به انتشار آن تحت عنوان «خاطره‌ی واقعی» و نه رمان اعتراض کرد در زیر آمده است:‌



منیره برادران نیز در مقاله‌ای جامع تحت عنوان «اوين خيالی در , زندانی تهران» به موضوع کتاب مارینا نمت پرداخت و از دروغپردازی‌های او پرده برداشت.


سپس دیگر زندانیان سیاسی از جمله سودابه اردوان، ١٣٦٠ تا ١٣٦٩؛ هادی امینیان، دهه ٦٠؛ منیره برادران ١٣٦٠ تا ١٣٦٩؛ بهروز برومند دهه ٦٠؛ همنشین بهار،١٣٦٠ تا ١٣٦٧ ؛ فریبا ثابت، ١٣٦٢ تا ١٣٦٩؛ گلرخ جهانگیری، ١٣٦٠؛ سودابه جزنی، ١٣٦٠ تا ١٣٦٢؛ مینازرین، ١٣٦٠ تا ١٣٦٩؛ بهروز سورن دهه ٦٠؛ عزیزه شاهمرادی، ١٣٦٣ تا ١٣٦٨؛ شهاب شکوهی، ١٣٦٢ تا ١٣٦٨؛ بهاره طوقانیان، ١٣٦٠ تا١٣٦٩؛ ستاره عباسی دهه ٦٠؛ رحمت غلامی(مافان)١٣٦٢ تا ١٣٦٧؛ رضا فانی یزدی،١٣٦٢ تا آخر ١٣٦٧؛شهرام فرد، ١٣٦٨؛شمس فتحی دهه ٦٠؛ سیاوش کوهرنگ، ١٣٦٦ تا ١٣٦٩؛ کبری متین زاده دهه ٦٠؛ ایرج مصداقی، ١٣٦٠ تا ١٣٧٠؛ محمدرضا معینی دهه ٦٠؛ فائزه منزوی،١٣٦٠ تا ١٣٦٢؛ ؛ اکرم موسوی،١٣٦٠ تا ١٣٦٥؛ مریم نوری، ١٣٦٤ تا ١٣٦٩نیز با امضای بیانیه‌ای به انتشارات پنگنوئن برای قالب کردن یک داستان جعلی تحت عنوان «خاطره‌ی واقعی» اعتراض کردند.


با آن‌که در بیانیه مزبور که  توسط زندانیان سیاسی وابسته به گروه‌ها و گرایش‌های فکری گوناگون امضا شده بود، صراحتاً تأکید شده بود: «اعتراض ما جایگزین کردن تخیل است به جای واقعیت، ساختگی بودن کتاب است و مخدوش ساختن چهره واقعی زندان.»

 با آن که خواسته‌ و پیام‌ زندانیان سیاسی امضاء کننده متن به روشنی توضیح داده شده بود:‌

«ما امضاء‌کنندگان زیر که خود سال‌ها در زندان‌های جمهوری اسلامی زندانی بوده ایم و با شیوه‌های بازجویی، شکل برپایی دادگاه‌های چنددقیقه‌ای(حتا در بهداری زندان و در کنار تخت زندانی)، رفتار زندانبانان و بازجوها، صحنه‌های اعدام و... آشنا هستیم، چاپ این روایت‌های مخدوش و ساختگی را توهین به خود و هزاران زندانی سیاسی می دانیم که در زندانهای رژیم جمهوری اسلامی به جوخه مرگ سپرده شدند. ما مستند سازی وقایع زندان و حوادث دهشتناک آن را وظیفه خود می دانیم و در این راه می کوشیم.»

عده‌ای که همیشه شیپور را از سر گشادش می‌زنند با طرح دعاوی عجیب و غریب و گاه در دفاع از حقوق بشر! و و آزادی بیان! و ... که افراد حق دارند هر جعلیاتی را به عنوان «خاطره» به خورد مردم دهند، به توجیه عملکرد زشت و غیرقابل دفاع مارینا نمت همت گماشتند و آسمان و ریسمان به هم بافتند.   

در این میان فردی روان‌پریش و خودشیفته به نام داریوش برادری که نام «دساتیر» بر خویش نهاده و  لباس «روان درمانگری» به تن کرده و خود را «ارشد» هم معرفی می‌کرد به گونه‌ای لجام گسیخته هرچه از دهانش در می‌آمد به زندانیان دردمندی که فریادشان از این همه جعل و دروغ بلند شده بود، نسبت ‌داد.


مسعود مافان مدیر انتشارات باران در دفاع از مارینا نمت و انتشار این گونه آثار جعلی لباس مدافع حقوق بشر و مدافع اخلاق به تن کرد و مطلبی در نشریه باران در مذمت اقدام هشیارانه و مسؤلانه زندانیان سیاسی که شاهد بودند تاریخ یک زندان و مبارزه به بازی گرفته شده، نوشت.

رادیو همبستگی با آن که با هیچ منطقی نمی‌توانست محتوای کاملاً‌ جعلی کتاب را تأیید کند تلاش کرد زندانیان سیاسی‌ای را که به انتشارات پنگوئن اعتراض کرده بودند، مخالف آزادی بیان و حقوق بشر معرفی کند.

نسرین پرواز و مهستی شاهرخی نیز با طرح دعاوی گوناگون سعی کردند زمینه اعتراض زندانیان سیاسی را واژگونه نشان دهند و به دفاع از نویسنده دروغپرداز بپردازند.

در این میان کسانی که یک روز هم زندان نبودند و اساساً با مقوله زندان جمهوری اسلامی آشنا هم نبودند و درک درستی هم از حقوق بشر نداشتند معرکه دار میدان شده‌ بودند و چپ و راست درس «آزادگی» و «دفاع از حقوق بشر» و  «آزادی بیان» و... می‌دادند. البته بودند زندانیانی هم که سوراخ دعا را گم کرده بوند و کاتولیک‌تر از پاپ شده بودند.

چنانچه ملاحظه می‌کنید هر دو کتاب را نیز انتشارات پنگوئن منتشر کرده است. خاطرات غیرواقعی مربوط به «هولوکاست» با احساس مسئولیت جامعه‌ی آمریکا مواجه شده با اعتراض خود مانع از چاپ و انتشار آن شده‌اند و نسخه‌های انتشار یافته را از قفسه‌های کتاب جمع‌آوری کرده‌اند. موضوعی که بر اساس آن به نویسنده شک کرده‌اند تنها بلندی نرده‌ی بازداشتگاه مربوطه بوده است.
خاطرات مارینا نمت که صدها واقعه‌ی غیرواقعی ثابت کردنی در آن هست (از نام شوهر بازجویش گرفته تا ترور او به دستور لاجوردی و قبر یافت‌نشدنی‌اش در بهشت زهرا و تا نجاتش از جوخه‌ی اعدام و دوست پسرش که در هفده شهریور کشته شده و نام خانوادگی ندارد و...) توسط پنگوئن به بیش از ۲۰ زبان انتشار پیدا می‌کند.

در رابطه با «داستان عشقی هولوکاست» پنگوئن مجبور می‌شود نه تنها از انتشار کتاب منصرف شود بلکه حق‌التالیف پرداختی به نویسنده را نیز طلب کند.
در مورد خاطرات مارینا نمت نه تنها آب از آب تکان نمی‌خورد بلکه برای جور کردن مصاحبه با نویسنده کتاب لابی هم می‌کند.
مارینا نمت تنها نمونه نبود. متأسفانه بدترین آن بود چرا که کتاب به بیش از ۲۰ زبان ترجمه شد. وگرنه دروغ‌های زشت و وقیحانه‌ی ثریا دالائیان یک کلاهبردار و شیاد ایرانی که خود را زندانی عقیده معرفی کرده بود و توسط زری عرفانی و فریدون گیلانی به مطبوعات و رادیو‌ها و حتا ملاقات نماینده ویژه دبیرکل سازمان ملل نیز راه یافت دست کمی از مارینا نمت ندارد.
در یک جامعه‌ی مدرن هیچ کس حق را به راوی ۷۹ ساله کتاب نمی‌دهد که چون در اردوگاه‌های مرگ هیتلری بوده هرچه دل تنگش بخواهد می‌تواند تحت عنوان خاطره به خورد خلایق دهد.
اما در جامعه‌ی ایرانی،خیل شبه‌روشنفکران‌اش که داعیه‌ی مدرنیسم و پسامدرنیسم را یدک می‌کشند، صدتا توجیه و تفسیر جور می‌کنند تا لباس عافیت به تن چنین راویانی که با احساس و عاطفه‌ی مردم بازی می‌کنند و جنایت رژیم را لوث می‌کنند بپوشانند.

در دنیای مدرن این گونه اقدامات «حقه بازی» و «کلاهبرداری» معنا می‌شود و در جامعه‌ی عقب‌مانده‌ای که ادای پیشرفت را در می‌آورد بیان متفاوت افراد از یک واقعه و یا خاطرات شخصی یک فرد!

در جامعه‌ی مدرن و مسئولیت پذیر حتا سن و سال آقای هرمن روزنبلت ۷۹ ساله  را نیز به دیده‌ نمی‌گیرند و آن‌ را دستاویز نمی‌کنند که از سر تقصیر وی بگذرند و  او را  ببخشند. اما در جامعه‌ی بی در و دروازه‌ی ما وقتی نویسنده‌ای ۴۳ ساله این جعلیات را انتشار می‌دهد، به ۱۶ سالگی او اشاره می‌شود! این کار کارستان گویا فقط از جامعه‌ی ما ساخته است!

در جامعه‌ی مدرن کسی که مرتکب چنین عملی شده عذرخواهی کرده و گوشه‌نشین می‌شود. در جامعه عقب‌مانده تازه طلبکار می‌شود و تریبون هم به دست می‌آورد.

بعد از گذشت یک سال از ماجرای مارینا نمت بازهم امثال عباس معروفی دست از سر موضوع برنداشته و تلاش کردند مارینا نمت را مطرح کنند. حالا چرا عباس معروفی از میان این‌همه زندانی سیاسی و یک سال پس از برملا شدن ماجرای مارینا نمت، بازهم به سراغ او رفته و برایش تبلیغ می‌کند معلوم نیست.
از روز اول تا کنون رادیو زمانه‌ی نقش به سزایی در مطرح کردن این کتاب داشته است تا جایی که مطبوعات هلندی نیز با نویسنده مصاحبه داشته‌اند.




http://www.radiozamaneh.org/literature/2007/05/post_274.html

نمی‌دانم آن‌هایی که زندانیان سیاسی‌ را مخالف آزادی بیان و حقوق بشر معرفی می‌کردند امروز در برابر واکنش جامعه مدرن در برابر انتشار یک کتاب خاطره‌ی جعلی چه می‌گویند؟
آیا درس عبرت می‌گیرند؟ آیا نگاهی دوباره به مطالب انتشار یافته خود می‌کنند؟

آیا آن‌ها یک پوزش به زندانیان سیاسی که متن بیانیه علیه انتشار کتاب «خاطرات تهران» را امضا کرده بودند بدهکار نیستند؟

باور کنید تا وقتی خودمان، خودمان را جدی نگیریم هیچ‌کس در این دنیا ما را جدی نخواهد گرفت.


ایرج مصداقی ۱۰ دی ۱۳۸۷


هیچ نظری موجود نیست: