نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۱ تیر ۲۴, شنبه

زنامه کار فرخ نگهدار از اعدام مبارک و فرخنده کریم دستمالچی و احمد جواهریان می نوشت...

زنامه ک

ZendanDahe60 120714
24/04/1391- نگارنده این سطور هر بار که ناگزیر می شود به مقابله با جعل تاریخ سالهای نخست پس از انقلاب دست به قلم ببرد، دچار عذاب وجدان از این بابت است که امروز جنبش ضداستبدادی ایران، مسائل مهمتری از جدل بر سر رویدادهای سی سال پیش در پیش رو دارد و هر گونه تمرکز بر آن رویدادها، اتلاف نیرو و وقتی است که باید آن را صرف اهداف عاجل تر کرد.
اما افسوس که جعل کنندگان تاریخ از پروژه مخدوش کردن واقعیات سالهای پایانی دهه ۱٣۵۹ و سالهای آغازین دهه ۱٣۶۰ دست بر نمی دارند. به مصداق «نرود میخ آهنین در سنگ» همه فراخوانها خطاب به وجدان آنان بی حاصل مانده است و آنها کماکان سرگرم ساختن معجونی مخدر به نام تاریخ اند تا به خورد خود و کسان دیگری بدهند که بدین معجون نیاز دارند. بدین معجون نیاز دارند، از آن رو که گمان می کنند اگر با چشمان باز به واقعیت بنگرند، چیزی از شناسنامه ای که برای خود ساخته اند نمی ماند، و نگاهشان به عمری که طی کرده اند جز نظر بر یک ویرانه نخواهد بود.
نگارنده این سطور دیگر این امید را از دست داده است که در این جهان و در این عمر، یک کلام منصفانه از باقی مانده مسئولان بدنامی بی سابقه بخش بزرگی از چپ ایران، درباره علل این بدنامی بشنود. پس خطاب من در اینجا با آنان نیست. هدف من از این نوشته، این است که جعلیات اخیری که به بهانه سی امین سالگرد سی خرداد ۱٣۶۰ انتشار یافته بی پاسخ نماند تا خوانندگان جوانی که رویدادهای سی سال پیش را خود ندیده اند نه از دید من و نه از دید کسانی که از آنها انتقاد می کنم، که بر پایه تحقیق خود و رجوع به اصل گزارشهای آن روزها داوری کنند.
فرخ نگهدار، رهبر وقت سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)، در مقاله ای که در سایت فارسی بی بی سی تحت عنوان «خرداد ۶۰؛ نتیجه یک اشتباه محاسبه فاجعه‌بار» منتشر شده است، ادعاهایی دارد که از نظر من با فاکتها و واقعیات سال ۱٣۶۰ نمی خواند. ادعای مرکزی این مقاله، این است که اختلاف اصلی فدائیان اکثریت با مجاهدین در سال ۱٣۶۰ بر سر میزان قدرت رژیم جمهوری اسلامی بوده است. نگهدار در این مقاله می نویسد که در سال های ۱٣۵٨ و ۱٣۵۹ بارها درباره ارزیابی از تناسب قوا در جامعه با رهبری مجاهدین و شخص مسعود رجوی به بحث نشسته است. در مجموع، نگهدار مهمترین وجه عدم اشتراک دو سازمان در آن مقطع را در این خلاصه می کند که: «مجاهدین تصور می کردند که سرعت ریزش نیروی اجتماعی حکومت بسیار سریع است و تهاجم ما علیه «آنها» به این ریزش سرعتی بیشتر می دهد.» و «ما فدائیان قبول نداشتیم که ریزش نیروهای طرفدار حکومت «فوری یا بسیار سریع» است.»
در نتیجه، به خواننده ای که تنها همین مقاله را پیش رو دارد و با جزئیات تاریخ سالهای ۱٣۵۷ تا ۱٣۶۰ آشنا نیست، این تابلو ارائه می شود: از یک سو مجاهدین با اشتباه محاسبه فاجعه باری که مرتکب شدند (تیتر مقاله) و از سوی دیگر فدائیان اکثریت که اولا به درستی دریافته بودند که رژیم قدرتمند است، ثانیا بین نیروهای شرکت کننده در انقلاب، نقاط اشتراک قائل بودند، و ثالثا بر خلاف مجاهدین آن قدر فداکار و از خودگذشته بودند که حاضر بودند سازمانشان نیز قربانی اهداف «ضد امپریالیستی، ضد سرمایه داری و ضد بزرگ مالکی» شود.
فرخ نگهدار فراموش کرده است که در طول مدت بحثهای مورد اشاره او با رهبری مجاهدین، مواضع هر دو سازمان صد و هشتاد درجه تغییر کرد. از همان هفته های نخست پس از انقلاب تا انشعاب اقلیت در بهار ۱٣۵۹، سازمان فدائیان به عنوان متشکل ترین و بزرگترین نیروی سراسری اپوزیسیون جمهوری اسلامی شناخته شده بود، در حالی که مجاهدین هنوز چشم امید بدین بسته بودند که سهمی از قدرت حاکم بگیرند. در طول سال ۱٣۵٨ انتقاد اصلی مجاهدین به فدائیان، شرکت سازمان فدائی در مبارزات مردم کردستان و ترکمن صحرا بود، عرصه هایی که مجاهدین برای ویران نکردن پلهای ارتباطی شان با حکومت با وسواس از آنها دوری می کردند. مجاهدین در سال ۱٣۵٨ در وجود آیت الله طالقانی فردی را متحد خود می دیدند که در نماز جمعه فدائیان را «جوجه کمونیست» می خواند و از آنان می خواست دست از مخالفت با حکومت بردارند. فدائیان، رفراندوم جمهوری اسلامی در فروردین ۱٣۵٨ را تحریم کردند اما مجاهدین به جمهوری اسلامی رأی آری دادند. تنها پس از درگذشت آیت الله طالقانی در ۱۹ شهریور ۱٣۵٨ بود که روند دوری مجاهدین از حکومت آغاز شد که نخستین برآمد علنی مهم آن، تحریم رفراندوم قانون اساسی ولایت فقیه از سوی آنان بود. اما حتی پس از آن نیز مجاهدین به رویارویی تمام عیار با حکومت روی نیاوردند. نزدیک به یک سال و نیم طول کشید تا مجاهدین از نیروی منتقد حکومت به نیروی برانداز تبدیل شوند.
سازمان فدائی، مسیری در جهت عکس پیمود: از نیروی اصلی مخالف جمهوری اسلامی در سال ۱٣۵٨ به سازمانی که در سال ۱٣۶۱ برای خود برنامه ای با هدف «شکوفایی جمهوری اسلامی» نوشت.
پس این ادعای نگهدار که یک تم ثابت با مواضع ثابت در بحثهای بین رهبری دو سازمان در سالهای ۱٣۵٨ و ۱٣۵۹ وجود داشته است، با واقعیات تاریخی خوانایی ندارد. غیر ممکن است که در سال ۱٣۵٨، بحث اصلی بین نگهدار و رجوی این بوده باشد که اولی می گفته رژیم قدرتمند است و دومی خلاف آن را پیش بینی می کرده است. تنها می توان پذیرفت که چنین بحثی در اواخر ۱٣۵۹ واقعیت داشته است (تا آنجا که اطلاع دارم در سال ۱٣۶۰ دیگر تماس دوجانبه ای بین رهبری دو سازمان برقرار نشده است).
اما در اواخر ۱٣۵۹ و اوایل ۱٣۶۰، اصلا اختلاف عمده میان دو سازمان بر سر تناسب قوا نبود. چنین اختلافی، میان مجاهدین و فدائیان اقلیت عمده بود نه در بحث میان فدائیان اکثریت و مجاهدین. اختلاف اصلی فدائیان اکثریت و مجاهدین بر سر این بود که اولی می گفت باید از آیت الله خمینی و «خط او» به عنوان نیرویی ضدامپریالیست، ضد سرمایه داری بزرگ و ضد بزرگ مالکی دفاع کرد و دومی می رفت تا مبارزه برای سرنگونی رژیم خمینی را آغاز کند.
نگهدار مدعی است فدائیان اکثریت از موضعی دلسوزانه سعی داشته اند اشتراکات نیروهای شرکت کننده در انقلاب حفظ شود. این ادعا غیرواقعی است. مواضع سازمان اکثریت از خرداد ۱٣۶۰ به بعد، که در شماره های نشریه «کار» بازتاب یافت، تماما حکایت از این داشت که این سازمان در کارزار خونین رژیم علیه اپوزیسیون، در مواردی نه چندان معدود، نقش آتش بیار معرکه را ایفا، و از سرکوب حمایت کرد. برای اثبات این ادعا، به بخشی از نوشته های کار اکثریت در آن مقطع اشاره می کنم:
کار، شماره ۱۱۶، ۱۰ تیر ۱٣۶۰، صفحه ۹: «هواداران سازمان همدوش و همراه با دیگر نیروهای مدافع انقلاب و مدافع جمهوری اسلامی ایران باید تمام هشیاری خود را به کار گیرند، حرکات شبکه مزدوران امپریالیسم آمریکا را دقیقا زیر نظر بگیرند و هر اطلاعی از طرح ها و نقشه های جنایتکارانه آنان به دست آوردند، فورا سپاه پاسداران و سازمان را مطلع سازند.»
کار، شماره ۱۱٨، ۲۴ تیر ۱٣۶۰، صفحه ۱٣: «لیبرال های جبهه ملی و محافل رسوای وابسته به حزب آمریکائی رنجبران به سرکردگی «فرخ سنجابی»، «جلال حیدری»، سید حسن خاموشی» و «همایون فرخی» ... مشغول سازماندهی و تدارک توطئه های جدید علیه انقلابند... کیومرث یونسی، پرویز سپاس و فریبرز فیروزان ... اعلامیه های جبهه ملی و بختیار را تکثیر و توزیع می کنند... لازم است هر چه زودتر دستگیر و محاکمه انقلابی شوند
کار، شماره ۱۲۰، ۷ مرداد ۱٣۶۰، صفحه ۹: «بر اساس اخبار موثق اسلحه های جدیدی در اردوی خوانین قشقائی دیده شده و قرار است سلاح های گوناگون دیگری نیز که از طرف متحدین ضدانقلابی آنها در خارج تهیه شده است، دریافت کنند. در همین رابطه ناصرخان قشقائی اعلام کرده است که «باید هر چه زودتر برای مقابله با جمهوری اسلامی آماده شویم»... این اخبار حاکی از آن است که خوانین مزدور فارس خود را آماده حملات جدیدی علیه انقلاب و زحمتکشان منطقه می کنند.»
کار، شماره ۱۲۵، ۱۱ شهریور ۱٣۶۰، صفحه ۱۲: «در این منطقه (منطقه مرکور) گذشته از باند قاسملو و شرکاء، اتحادیه روحانیت اهل تسنن فعالیت می کند... «تشکیلات پیشمرگان مسلمان کرد» در این منطقه نیز روباط تنگاتنگی با باند قاسملو دارد.»
کار، شماره ۱۴٣، ۱۶ دی ۱٣۶۰، صفحه ۴: «وظیفه همه ما نیروهای انقلابی است که حرکات دشمنان انقلاب را زیر نظر بگیریم و توطئه های آنان را در نطفه خفه سازیم.»
کار، شماره ۱٣۶، ۲۷ آبان ۱٣۶۰، صفحه ۲: « خلق حق دارد و باید دشمنان سوگندخورده انقلاب، خائنین به خلق و گریختگان به آغوش امپریالیسم را بدون کوچکترین مماشات سرکوب کند
کار، شماره ۱۱٣، ۲۰ خرداد ۱٣۶۰، صفحه ۱۵: «شاخه خوزستان سازمان اعلامیه ای با عنوان «دستگیری برخی از عوامل گروهک مائوئیستی – آمریکائی رنجبران توسط سپاه پاسداران شادگان مورد حمایت مردم و نیروهای انقلابی است» منتشر کرده و ضمن آن نوشته است: «ما ضمن حمایت از این اقدام انقلابی خواهان محاکمه ضدانقلابیون هستیم.»»
کار، شماره ۱٣۷، ۴ آذر ۱٣۶۰، صفحه ۱٣: «به دنبال شکست مفتضحانه سیاست خائنانه باند رجوی برای گسترش درگیری های مسلحانه خیابانی، جبهه متحد ضدانقلاب بسرکردگی آمریکای جنایتکار تلاش های مذبوحانه تازه ای در جنگل های شمال کشور تدارک می بیند... گویا اجرای نقشه تازه ای که شکست مفتضحانه آن هم اکنون آشکار است به عهده جاسوسان سه جهانی و مائوئیست های همدست آمریکا نهاده شده است... که اکنون در اطراف آمل زیر عنوان سالوسانه «قیام سربداران» به عمل می آید.»
کار، شماره ۱۴۷، ۱۴ بهمن ۱٣۶۰، صفحه ٣: «مردم آمل دقایقی مانده به بامداد ۶ بهمن، شاهد نمایش تازه ای از جنون و خیانت گروهک های چپ آمریکایی بودند. فدائیان خلق ایران (اکثریت) و نیروهای حزب توده ایران از همان نخستین لحظات یورش مهاجمان ضدانقلابی، دوش به دوش مردم و نیروهای بسیج، سپاه و دیگر نیروهای انتظامی شهر با فداکاری در سرکوب و دفع مهاجمان فعالانه شرکت داشتند.»
کار، شماره ۱۱٣، ۲۰ خرداد ۱٣۶۰، صفحه ٣: «مردم خواهان آنند که دادگاه قاطعانه رأی خود را مبنی بر محکومیت امیرانتظام جاسوس صادر نماید.»
کار، شماره ۱۱۴، ۲۷ خرداد ۱٣۶۰، صفحه ۲۲: «مردم قهرمان ایران پس از مدت ها انتظار شنیدند که عباس امیرانتظام به جرم جاسوسی برای آمریکا به حبس ابد محکوم گردیده است. ما رأی دادگاه را تأیید می کنیم و کیفر مربوطه را در خور خیانت های ارتکاب شده ارزیابی می نمائیم.»
کار، شماره ۱۱٨، ۲۴ تیر ۱٣۶۰، صفحه ۱: «در سحرگاه روز دوشنبه ۲۲ تیرماه با حکم دادگاه انقلاب اسلامی مرکز کریم دستمالچی و احمد جواهریان از سرمایه داران بزرگ، تاجران عمده و غارتگر بازار اعدام شدند. کریم دستمالچی و احمد جواهریان ... به ناآرامی های سیاسی دامن می زدند... و در رهبری جریانات آمریکائی نظیر جبهه ملی و حزب خلق مسلمان قرار داشتند. اعدام مبارک و فرخنده کریم دستمالچی و احمد جواهریان، کوخ نشینان را شادمان و امپریالیسم آمریکا را عزادار کرد. اقدام دادگاه انقلاب اسلامی مرکز در اعدام کریم دستمالچی و احمد جواهریان مورد پشتیبانی قطع ماست.»
کار، شماره ۱۴۹، ۲٨ بهمن ۱٣۶۰، صفحه ۱۷: «دیروز در نتیجه محاصره یکی از مخفیگاه های سازمان مجاهدین در خیابان زعفرانیه تهران، موسی خیابانی (جانشین مسعود رجوی در ایران)، اشرف ربیعی همسر رجوی، آذر رضایی همسر خیابانی و بیش از ده نفر دیگر از مسئولین و اعضاء سازمان کشته شدند!» متعاقب این خبر در اطلاعیه دیگری اعلام شد که در نتیجه پیگیری نیروهای سپاه پاسداران و کمیته ها تعداد زیادی از کادر مرکزی و مسئولین گروهک آمریکایی پیکار (از جمله علیرضا سپاسی آشتیانی و حسین احمدی روحانی و عده ای دیگر از جمله فریدون اعظمی) دستگیر شده اند. پس از ضربات مهلکی که در ماههای اخیر باند رجوی – خیابانی و سایر گروهکهای چپ رو و ضدانقلابی متحمل شده بودند و پس از سرکوب توطئه آمریکایی گروهکهای ضدانقلابی در آمل، موارد فوق جدی ترین ضرباتی است که بر پیکر سازمان مجاهدین و پیکار و نظایر آن وارد می شود... آری این انقلاب است که در جریان بالندگی، ناخالصی ها را به دور می ریزد و خائنین را در زیر گام های سنگین و استوار خود له می کند...! سیاستی که امروز رهنمون عمل مجاهدین، اقلیت و نظائر ایشان است، در ماهیت امر با سیاست جریان های شناخته شده چپ آمریکایی چون رنجبران و پیکار و کومه له و نظائر آن و حتی با کارهای باندهای تروریست ساواکی و سلطنت طلب تفاوتی ندارد.»
آیا اینها مواضع نیرویی است به ادعای نگهدار در مقاله اخیرش، می خواست جمهوری اسلامی را «تعدیل» کند؟ در مقابل انبوه نقل قولهای شبیه آنچه در بالا آوردم، مقالاتی مانند نوشته ای که در اعتراض به اعدام زنده یاد سعید سلطانپور در کار انتشار یافت، رنگ می بازد. دعوت «کار» از حکومت برای عفو هواداران و سختگیری بر رهبران مجاهدین و گروه های چپ اپوزیسیون وقت را نمی توان تلاشی برای «تعدیل» نامید. چنین تلاشی از سوی نهضت آزادی و رهبر آن مهدی بازرگان صورت گرفت. نهضت آزادی و بازرگان بر خلاف سازمان اکثریت هرگز از «قاطعیت» دادگاه های رژیم حمایت نکردند. چنین شد که نهضت آزادی علیرغم همه پیوندهایی که هنوز با جمهوری اسلامی داشت به عنوان یک نیروی منتقد شناخته شد و در مقابل، نام سازمان اکثریت در کنار حزب توده ایران به عنوان نیروهایی ثبت شد که در جریان رویدادهای خونین سال ۱٣۶۰ در کنار مرتکبین سیاه ترین و خونین ترین سرکوب تاریخ معاصر ایران قرار گرفتند. چپ ایران هنوز از این رسوایی رنج می برد.
اما نگهدار در یک دنیای مجازی سیر می کند، دنیایی که در آن برای خود نقشی شبیه مهدی بازرگان ساخته است. نگهدار اصرار دارد که ما باور کنیم او در سال ۱٣۶۰ یک مهدی بازرگان لائیک بوده است، باور کنیم که رهبری اکثریت در برابر مشی غیرمسئولانه مجاهدین، پرچم اعتدال را برافراشت، باور کنیم که فدائیان اکثریت در سال ۱٣۶۰ از آزمونی تاریخی که مجاهدین را سرافکنده کرد، سربلند بیرون آمده اند. باور کنیم که بین ماجراجویی مجاهدین و سیاست سازمان اکثریت، امکان دیگری نبود. شاید فرخ نگهدار دیگر خود نیز باور کرده که چنین بوده است. من دیگر امید ندارم که او بار دیگر نقل قول های فوق از کار را بخواند و از تأثیر مخدر افسانه هایی که به هم بافته است رهایی یابد. اما وظیفه خود می دانم به مقابله با جعل تاریخ ادامه دهم، هر خواب خوشی که با این سطور به کابوس تبدیل شود.

سهراب مبشری- اخبار روز - ۶ تير ۱٣۹۰ -  ۲۷ ژوئن ۲۰۱۱

توضیح سایت انقلاب اسلامی-

اعدام کریم دستمالچی نمونه ای از جنایت دهه 60 است. همانطور که در مقاله ی «22 تیر 1360: اعدام یک بازاری بجرم ارتباط با سران جبهه ملی جهت سازماندهی راهپیمائی 25 خرداد...»- برای خواندن آن، اینجا را کلیک کنید- آوردیم، کریم دستمالچی, عضو فعال جبهه ملی خارج از کشور، در هامبورگ بود. او برای آقای خمینی در حومه پاریس (ورسای) خانه ای خرید تا اگر انقلاب سریع پیروز نشود، ایشان در آن خانه سکنی داشته باشند. شهید کریم دستمالچی از همان دوره اقامت در هامبورگ با آقای بهشتی هم، نزدیک بود. در 25 خرداد 1360، بنا بود بازار اعتصاب کند که تظاهرات با حضور آقای بنی صدر و سران جبهه ملی و نهضت آزادی از همان محل آغاز گردد. اما پس از سخنرانی آقای خمینی، همانطوری که در بالا آمد، نهضت آزادى تبرى جست و اعلام كرد، در ميتينك جبهه ملی شركت نمی کند. تظاهرات بر اثر تهديد چماقداران و پاسداران مسلح، در ميدان فردوسى، برگذار نشد. گناه شهید کریم دستمالچی فعالیت برای برگذاری این تظاهرات بود.
روزنامه اطلاعات 22 تیر 60 نوشت:3 سرمایه دار بزرگ بازار و 9 ضد انقلابی دیگر تیرباران شدند
کریم دستمالچی فرزند عبدالرحیم به جرم ایجاد اغتشاش در بازار مسلمین و به تعطیل کشاندن آن، کوشش در جهت بی اعتبار کردن جمهوری اسلامی ایران از طریق مصاحبه با تلویزیونهای خارج از کشور، ارتباط با سران جبهه ملی جهت راهپیمائی 25 خرداد، کمک مالی به گروهکهای ضد انقلاب، تصویب منشوری علیه جمهوری اسلامی ایران، مفسد فی الارض و باغی شناخته شد و محکوم به اعدام گردید.
احمد جواهریان، فرزند محمد حسن از افراد وابسته و فعال سازمان منافقین بجرم ایجاد اغتشاش در بازار مسلمین و تغذیه مالی آنها و تشکیل خانه تیمی، شرکت در حمل سلاح از دانشگاه به مخفیگاه منافقین که توسط سازمان مزبور از دوبت به سرقت رفته بود، مفسد فی الارض و باغی شناخته شده و محکوم به اعدام گردید.

Ettelahat22Tir60Edam



ShareThis

هیچ نظری موجود نیست: